چهارشنبه ۵ مهر ۱۳۹۱ ساعت ۰۰:۰۷
داغ کنيد+ ۰
دو نکته درباره رمان "قیدار" رضا امیرخانی؛

درباره این رمان باید حسابی حرف زد/ امیدبخشِ ساده‌انگار!

قیدار رمان انقلاب اسلامی است. با وجود همه سانتی مانتال بازی های لات مآبانه روحوضی اش که بیشتر به درد ساخت نمایش های نمادگرایانه تئاتر شهر می خورد و با وجود همه غرق شدن هایش در توهم ساده لوحانه مرزگذاری بین طریقت و شریعت قیدار رمانی مربوط به انقلاب اسلامی است.
جهان نیوز - کیوان صائمی:
1. سادگی با ساده انگاری خیلی تفاوت دارد. اولینش این که جفتشان با من مخاطب بازی می کنند؛ سادگی بزرگترم می کند از چیزی که هستم و ساده سازی کوچکترم می کند. اولی دستم را باز می گذارد برای پیچیده تر کردنش برای خودم شاخ و برگ دادنش برای خودم و ادامه تفکر و دومی دستم را می بنند برایش. آن طرف قضیه هم هست. به طبع انسان سانم از سادگی گریزانم و از ساده سازی مستقبل و میان این دو مرز باریکی است که قصد و عمد افتادن در
طرف اول لاجرم به افتادن از بام طرف دیگر می انجامد. و این درست اتفاقی است که در "قیدار" می افتد. باید تحسین کرد امیرخانی را که  ساده انگار نیست اما در در قیدار عامدانه و با نیت ساده انگاری می کند و مذمتش کرد برای اینکه ساده انگاری اش را به جای سادگی به خورد خلق ا... می دهد. این دقیقا همان تفاوتی است که قیدار را از ارمیا جدا می سازد. ارمیایی که بلندنظرانه در نهایت سادگی شاخ و برگ های ذهنی ام را بزرگ و بلند می کند با هر بار خواندنش و حالا اینجا قیدار دوباره برم می گرداند به ساده انگاری های ادبیات داستانی دهه چهل. امیرخانی مصاحبه می کند و توضیح می دهد که اینجا قصد کرده است که تعمدا پیچیدگی های روایت های قبلیش را کنار بگذارد و به سادگی در فرم و محتوا روی آورده است. این توضیحات توفیری به اصل کار نمی
کند. ما اینجا با قیداری مواجهیم که خط و ربطش به دنیای واقعی  آدمها به همان اندازه ای است که ما از تاریخچه شخصیت شهلا در طول رمان می دانیم. اینکه عامدانه و با نیت این قضیه انجام شده باشد تنها تفاوتی که در اصل کار می کند تبدیل شدن رضا امیرخانی از متهم درجه اول به معاونت در جرم است. قیدار ساده نیست اتفاقا پر از جزئیات پیچیده روابط آدم ها با هم است اما نگاه قیدار به دنیا زندگی خودش دیگران و البته که دین ساده انگارانه است. علی و مریم"من او" هر دو در عین پیچیدگی های خاص روایت داستان در طبقه بندی من شخصیت های ساده ای بودند و قیدار اینجا شخصیت ساده انگارانه ای است. بد هم نیست. اتفاقا خیلی هم خوب است که امیرخانی از
آن نثر شبه ادبی پرادایش دست برداشته است از آن بازی های بیهوده زبانی و روایی به سادگی در فرم رسیده است. اما این سادگی نهایتا منجر به خلق شخصیتی شده است که رابطه اش با آدم ها را جوری تنظیم می کند که رابطه بعدیش اش با هر آدمی قابل حدس زدن از قبل است و خب این نهایتا چیزی جز شکست برای یک رمان نیست.

دلیل دیگری نمی توانم برایش پیدا کنم. امیرخانی با سادگی در فرم و روایت و حتی محتوا به دام ساده انگاری در نگاه شخصیت اصلی اش افتاده است.

 

2. قیدار رمان انقلاب اسلامی است. با وجود همه سانتی مانتال بازی های لات مآبانه روحوضی اش که بیشتر به درد ساخت نمایش های نمادگرایانه تئاتر شهر می خورد
و با وجود همه غرق شدن هایش در توهم ساده لوحانه مرزگذاری بین طریقت و شریعت قیدار رمانی مربوط به انقلاب اسلامی است. جنس نگاهش به دنیا همان نگاه انقلاب است و جنس حرفهایی که داخلش می زند هم همان. پایان اسطوره ساز رمان جدا از اینکه اوج نگاه صفر و یکی امیرخانی در کل کتاب بود امیدبخش و در عین حال انقلابی از آب در آمده بود. قیدار وارد دنیای بعد از انقلاب نشده بود و چه بهتر که این توهمات امیرخانی گونه اش آنجا دیگر حسابی کار دستمان می داد. اما فضای رویاگونه و الهام بخشی که در پایان کتاب از تاریخ دوره انقلاب به بعد می بینیم خاصیت ویژه امیدبخشی نیاز امروز ادبیات انقلابی را خیلی خوب نمایش می دهد.

آنقدر کم رمان انقلابی داریم، آنقدر کم ادبیات انقلابی داریم و آن قدر کم تولید محتوای مردم پسند انقلابی که حالا حالا باید به قیدار راضی باشیم.
https://jahannews.com/vdciuqar5t1a5w2.cbct.html
نام شما
آدرس ايميل شما

اگر خیلی ناراحتی تا همین رو هم جمعش کنیم!
اصلاً خودت میتونی یک داستان کوتاه بنویسی؟
طاقت نقد کردن هم ندارید.