جمعه ۱۰ فروردين ۱۴۰۳ - 29 Mar 2024
 
۸
۱۱

به نام دانشگاه، به کام زندگی مجردی!

يکشنبه ۳۰ آذر ۱۳۹۳ ساعت ۰۱:۳۱
کد مطلب: 397363
دانشگاه برای برخی بیش از زندگی علمی و پژوهشی بار زندگی مجردی را به همراه دارد.
به نام دانشگاه، به کام زندگی مجردی!
به گزارش جهان به نقل از تبیان،‌ سالهای پیش اگر دختر و پسری در شهری غیر از شهر محل زندگیشان، خانه مجردی اجاره می کردند، خبر این اتفاق مانند توپ در میان خانواده و اهالی فامیل و دوست و آشنا صدا می کرد و فشارهای محیطی باعث می شد که این مسئله در نطفه خفه شود، اما این روزها قبولی دانشگاه در شهری دیگر بهانه ای است برای آغاز زندگی مجردی که گاه تا دهه های چندم زندگی فرد هم ادامه پیدا می کند.

روزی که به دانشگاه رفتم!


این روزها بسیاری از دختران و پسرانی که در دهه دوم ، سوم و گاه چهارم زندگی به سر می برند، از بازماندگان دانشجویانی هستند که روزی برای ادامه تحصیل راه شهرهای محل زندگی شان را به سمت کلانشهرهایی مانند تهران ترک کردند و این روزها پس از گذشت گاه دهه ها از آن روز، نه تنها به شهر محل زندگی شان بازنگشته اند بلکه پس از تمام طول این سالها به زندگی مجردی و به قول خودشان مستقل و آزاد در کلانشهری که پذیرایشان شده، عادت کرده اند.

زندگی مجردی راحت تره!


نازنین ۳۸ ساله است، او بیست سال پیش، زمانی که تنها ۱۸ سال داشت از شهر کوچک خودشان به تهران آمد تا در یکی از دانشگاه های دولتی تحصیل آکادمیکش را آغاز کند، نازنین پس از کارشناسی در مقطع کارشناسی ارشد هم پذیرفته شد و پس از پایان تحصیل دیگر نمی توانست به شهرش باز گردد و حس می کرد آن شهر دیگر گنجایش بر آوردن نیازهای او را ندارد، شاید برای همین هم بود که نازنین از همان ابتدا به دنبال یافتن شغلی گشت و در نهایت توانست در یکی از ادارات دولتی مشغول به کار شود و این روزها، با گذشت بیست سال از آن روزها، نازنین به تنهایی در آپارتمان شخصی اش زندگی می کند. زمانی که در خصوص ماجرای ازدواج نکردنش از او می پرسیم می گوید: خواستگارهایی که داشتم نتوانستند توجه من را برای ازدواج جلب کنند و این شد که الان تنها زندگی می کنم به نظرم زندگی مجردی چندان هم بد نیست، چون آدم می تواند دوستان و روابط دوست داشتنی خودشان را داشته باشند بدون اینکه کسی برایش محدودیت ایجاد کند و به اصطلاح در کارش دخالت کند و این شاید به مراتب از یک زندگی مشترک که همه برآن نظارت می کنند، مطلوب تر باشد.

زندگی مجردی و روابط آزاد!


احمد این روزها ۴۰ سال دارد، او پس از خدمت سربازی زمانی که تنها بیست سال داشت در یکی از دانشگاه های تهران در رشته مهندسی قبول شد و پس از آن بار سفر را از شهر کوچکشان در منطقه ای مرزی بست و راه تهران را در پیش گرفت و پس از فراغت از تحصیل هم در یکی از شرکت های معتبر مشغول به کار شد و خانه ای برای زندگی اجاره کرد، اما در تمام این سالها تصمیم برای ازدواج و تشکیل خانواده نگرفت، وی در این خصوص می گوید: من همیشه در پذیرش زندگی مشترک تردید داشتم و از طرفی زمانی که می دیدم برقراری ارتباط بدون ازدواج هم میسر می شود و نیازی به تعهد ازدواج نیست، خب راه آسان تر را انتخاب کردم و این روزها با آنکه چهل سال سن هم دارم اما ترجیح می دهم همین زندگی آزاد و مستقل و بی قید و بند مجردی را تجربه کنم تا اینکه بخواهم خود را اسیر تعهد ازدواج کنم. وی ادامه می دهد: خیلی از دخترها هم هستند که از شهرهای کوچک برای تحصیل به تهران آمده اند و این روزها برای خودشان خانه مجردی و آمدها و ارتباطات آزاد خودشان را دارند!

نمی خواهم در تهران بمانم!


نفیسه هم از دیگر فارغ التحصیلان کارشناسی ارشد است که این روزها در مقطع دکترای یکی از دانشگاه های معتبر تهران مشغول تحصیل است، وی در این مورد می گوید: شاید باورتان نشود دلیلی که باعث شد من تمام هم و غمم را صرف درس خواندن و قبول شدن در دانشگاه کنم، ترس از بازگشت به شهر خودمان بود.

وقتی که درسم در مقطع کارشناسی پایان یافت به شهرمان بازگشتم، خدا می داند که زندگی در شهر کوچک مان چقدر برایم غیر قابل تحمل بود، اصلا نمی توانستم آن فضای کوچک، آن نگاه های کنجکاو و آن همه کمبود امکانات را تاب بیاورم به همین دلیل شب و روز درس خواندم تا بتوانم در مقطع کارشناسی ارشد دانشگاهی در تهران قبول شوم و بار دیگر بهانه ای برای بازگشت به این شهر دوست داشتنی پیدا کنم. ماجرای قبولی ام در مقطع دکترا هم در همین رابطه بود و از ترس بازگشت به شهرم، شب و روز درس خواندم و توانستم در مقطع دکتری رشته ام پذیرفته شوم و این روزها خیالم راحت است که پس از پایان تحصیل در یکی از دانشگاه ها مشغول به تدریس می شوم و دیگر قرار نیست به شهرم باز گردم. وی در خصوص دلایل علاقه اش به زندگی در تهران می گوید: برای ما که در محیط های کوچک بزرگ شده ایم، تهران مانند مدینه فاضله ای است که همه انتظارات ما را یکجا برآورده و ما پس از سالها تجربه زندگی آزاد و مستقل در تهران دیگر نمی توانستم به شهر کوچکمان باز گردیم و سالهای عمرمان را با محدودیت های آن محیط دست و پنجه نرم کنیم.

لزوم گزینش بومی دانشگاه ها


ماجرای تاثیراتی که زندگی مجردی بر روابط بی بند و بار و ازدواج های سفید دارد را همه می دانند و در این میان وزارت علوم با گزینش بومی دانشجو در مراکز علمی می تواند تا حدودی ماجرای جا به جایی دانشگاه ها و آغاز زندگی های مجردی در کلانشهرهای را محدود کند. از سوی دیگر رسانه ها هم با بیان پیامدهای زندگی های مجردی و مستقل جوانان در کلانشهرها، می توانند خانواده ها را با عوارض این اتفاق آشنا کنند تا دیگر درس خواندن بهانه ای برای آغاز پدیده بحرانزای زندگی های مجردی نشود.
نام شما

آدرس ايميل شما
برای ارتقای فرهنگ نقد و انتقاد و کمک به پیشرفت فرهنگ و اخلاق جامعه، تلاش کنیم به جای توهین و تمسخر دیگران، نظرات و استدلال هایمان را در رد یا قبول مطالب عنوان کنیم.
نظر شما *


احمد
Iran, Islamic Republic of
جهان ، از اين مقاله واقعا دلم سوخت، كه چرا فقط محدوديت راه حل مسوولين ماست، آخه بنده خدا الان فساد به قدري گسترده شده كه اين ازدواجهاي سفيدي كه شما ميگين، بين مناهلين بيشتر از مجردها رواج دارد، دوما مگه ميشود اصل ماجرا كه فقر و بيكاري فارغ التحصيلان است رو ناديده بگيريم و يك راه حل مسخره اي مثل راه حل شما رو براي جامعه در نظر گرفت، تا حالا از خودت پرسيدي كه ٤٠يا ٣٠ سال پيش كه اينهمه جوان شهيد شدند، بنده خدا، دانشگاه بومي وجود داشت؟ آيا فكر نميكنيد كه با بي ارزش كردن علم و مدرك ، هويت و انگيزه از جوانان گرفته شدو در ادامه آن بيكاري و فقر نصيب آنان گشت؟ ااگه حق مداري درج كن.
Iran, Islamic Republic of
اين فساد كه ميگيد بخشي اش از همين جواناني است كه خانواده نظارت روشون نداره، يكي از عوامل عدم نظارت خانواده ها همين درس خواندن دور از خانواده و در محيطهاي غير بومي است. به دانشجويان شهرستاني، سهميه ميدن، ميان تهران. و به دانشجويان تهراني سهميه نمي دن مجبور ميشن برن شهرستان. در نتيجه هردو دچار مشكلات عديده اي ميشن. من صنعتي شريف بودم. واقعا ديدم رتبه 1500 تهراني با رتبه 20 شهرستاني درصداشون مثل هم بوده ولي رتبه 1500 تهراني نتونسته در رشته مورد علاقش قبول بشه در حالي كه شهرستانيه تونسته در بهترين رشته هاي شريف قبول بشه. شهرستانيه هم بعد فارغ التحصيلي حاضر نيست بره لااقل در شهرهاي بزرگ اطراف خونه خودش كار كنه. اصرار دارن بيان تهران و جاي خيلي از جوانان تهراني را اشغال كنن. حالا وضع فرهنگي شون يا خوبه يا متاسفانه دردآوره... بعضي هاشون هم سعي ميكنن مخ دخترا يا پسراي تهراني را براي ازدواج بزنند و باز هم تفاوتهاي فرهنگي و مشكل ازدواج و ...
تازه دانشگاه به متاهلين شهرستاني خونه ميده ولي به متاهلين تهراني نميده!! پس شهرستاني ها راحتتر ازدواج ميكنن و دغدغه مسكن تا چندين سال ندارن!
اينقدر از اين مسائل را ديدم برام عادي شده!
خوش به حالشون! از كجا به كجا ميرسند!
به نظرم باید تهران را به شهرستان ها ببرید !یعنی امکانات تهران با شهرستان ها اینقدر فاصله نداشته باشد
همین فرهنگ سازی بد باعث خرابی جامعه شده و خانمی که استاد دانشکاه می شود با تفکر از دانشجویان او چه انتظاری می شود داشت
داستانی شده این دانشگاهها
اون طرف قضیه رو هم نگاه کنید. چرا بر نمی گردند؟
سادس. تمرکز امکانات در شهری مثل تهران. اگر امکانات به صورت یکنواخت توزیع بشن کمتر شاهد چنین پدیده هایی هستیم.
محمد مهدی
همه اینا رو نوشتی که آخرش بگی بومی گزینی کنن کسی دیگه نیاد تهران؟ دانشگاه های تهران با اون همه امکانات برا تهرانیا خوبه برا بقیه بد؟ این مدلیشو نشنیده بودیم
قلی
متاسفم براتون که صورت مساله رو پاک می کنید...

ما که تهران به دنیا اومدیم و بزرگ شدیم و همینجا درس خوندیم نمی تونیم ازدواج کنیم...چرا؟ چون تشریف ببرید بنگاه قیمت خونه و اجاره رو جویا بشید!! پون بعد 10-12 سال درس خوندن و دکترا گرفتن کار برامون پیدا نمیشه!! چرا؟ چون به مدد دولت کریمه، کارهای مربوط به رشته ما رفته جز "تعلیق و تربیر"...نه کار متناسب با مدرکمون داریم نه پس انداز دوران دانشجویی کفاف میده نه خونواده وسع کمک کردن داره...
خلاصه به جای خبرهای آبگوشتی برید تو دانشگاهها با دانشجوهای دکترا مصاحبه کنید و دردشونو به گوش مسئولین خالی بند و آمارساز دولت و مجلس برسونید!!!

از نسل سوخته ما که گذشت شاید نسلهای بعدی نجات پیدا کنند...
من اهل تهران هستم. تا فوق اینجا در بهترین دانشگاهها تحصیل کردم. اما همیشه از دختران و پسران شهرستانی که عرصه کار و تحصیل و مسکن و حتی ازدواج! را برای ما تهرانی ها تنگ کردند و با سهمیه شهرستان اینجا اومدن و موندن شاکی هستم. متاسفانه عدم نظارت خانواده های برخی از این دوستان باعث ایجاد مشکلات عدیده برای خودشون و دیکران شده. ضمن اینکه مدیون همشهریان خودشون هستن چون با سهمیه اومدن و به اونها خدمتی نکردن.
من در یک جای معتبر مشغول به کارم ولی اکثر همکارانم تقریبا 90 درصد شهرستانی اند حتی لهجه های شیرین شون را هم سعی کردن تغییر بدن. و این در حالی است که دوستان و خانواده های تحصیلکرده تهرانی که از لحاظ لیاقت و تحصیلات همتراز یا بالاتر از اونا هستن بیکار موندن.
برخی شهرستانی ها با شرایط بد کار هم کنار میان و حتی توهین و تحقیر روسا را هم به جان می خرن تا بمونن. کلا باعث شده ادارت هم بصورت همشهریان اقشار خاصی قرق بشه. تهران برای ما قابل تحمل نیست ولی هیچ شهرستانی هم فک و فامیل نداریم که بریم! خلاصه بدجور توازن به هم خورده! هم برای تهرانی ها و هم برای شهرستانی ها. باید کار فرهنگی بشه تا کسانی که می تونن به صورت بومی شاغل بشن و روستاها و شهرها از خدماتشون بهره مند بشن...
فرهاد
بیان زندگینامه چند نفر بیشتر شبیه تخیلات و تفکرات نویسنده بود تا در نهایت بتواند منظور اصلیش را که بومی گزینی بود را بیان نماید.
شهاب
Iran, Islamic Republic of
هر ایرادی که به نحوه زندگی امروز جوانان وارد است به سیستم آموزشی و تربیتی خودمان برمیگردد علت را در جای دیگری جستجو نکنیم