نخستین ورود آقای هاشمی به موضوع تقلب در انتخابات ریاستجمهوری را مربوط به سال 1387 میدانند. وی شش ماه مانده به انتخابات، در خطبههای نمازجمعه، از لزوم صیانت از آرای مردم و اهمیت آن سخن گفت.
توجه به اقشار آسیبپذیر، سادهزیستی و مخالفت با اشرافیگری و در عرصهی بینالمللی بر روی آرمانهایی مانند استکبارستیزی و مقاومت در برابر زیادهخواهی قدرتهای جهانی تأکید دارد و مخالفت با اباحهگری فکری و بیبندوباری اخلاقی هم مهمترین شاخصهی آن در عرصههای اجتماعی و فرهنگی است.
آقای هاشمی بعد از گذشت چهار سال، در اسفند 92 مجدد موضوع تقلب را پیش کشید و اینبار مدعی تقلب در انتخابات 84 (که خود بازندهی آن بود) شد و گفت: «...همه میدانید، حتی مرحلهی دوم، استاندارها (که همه اصلاحطلب بودند) کار را بهکلی رها کردند، اصلاً کاری نداشتند که چه اتفاقی در صندوقهای رأی اتفاق بیفتد!»
متولیانی پیدا میشوند که رأی آنها را هرجور که میخواهند، میخوانند، آنگاه دلسرد میشوند.»[۵] این تأکید زودهنگام هاشمی در مورد سلامت انتخابات، پیشزمینهی کمیتهی صیانت از آرا شد که بعداً با پیشتازی خانوادهی وی تشکیل شد.
آقای هاشمی نه تنها تا یک ماه بعد از انتخابات، موضع جدی علیه فتنه نگرفت که انتظارش بسیار میرفت، بلکه در خطبههای نمازجمعهی 26 تیر 88 در قامت نمایندهی کاندیدای بازندهی انتخابت ظاهر شد. هاشمی بهجای روشنگری و رفع ابهامات فضای بعد از انتخابات، از بذر تردید سخن گفت.
تحقق یابد. کاری که میتواند عامل نجات کشور از خطر و باعث تحکیم وحدت ملی و اعتماد عمومی باشد... با این همه، بر فرض اینکه اینجانب صبورانه به مشی گذشته ادامه دهم، بیشک بخشی از مردم و احزاب و جریانها این وضع را بیش از این برنمیتابند و آتشفشانهایی که از درون سینههای سوزان تغذیه میشوند، در جامعه شکل خواهد گرفت.»[۹] اما تحلیلگران این موضوع را نه پیشگویی یا پیشبینی، بلکه در اصل شلیک تیر اول فتنه نامیدند.
سخن از دلجویی از علما از سوی هاشمی در حالی مطرح شد که وی اکنون در قامت رهبر جریانی ظاهر شده بود که این جریان در دوران صدارتشان، روحانیت را قشریگرا و انحصارطلب، عوامپرور و مقلدپرور، سرسپردهی مراکز قدرت، جماعتی سادهدل و فریبخور و فاقد تحلیل سیاسی خوانده و قلم فقها را آغشته به خون آزاداندیشان و حکومت روحانیان را عامل عقبماندگی جامعه میدانستند.
رعایت آزادی رسانهها