کد QR مطلبدریافت صفحه با کد QR

روایت استاد ازغدی از باورهای سیاه دولت بازرگان، خاتمی تا امروز؛

اسلام فقط به درد انقلاب‌کردن می‌خورد نه حکومت!

اگر امتیاز بدهیم می‌گویند پسرشاه هم باید برگردد

20 بهمن 1392 ساعت 13:00

استاد حسن رحیم پور ازغدی در جمع دانشجویان سراسر کشور در اولین روز دوازدهمین اردوی جهاد اکبر به تببین و توضیح مفاهیمی چون پیشرفت پرداخت و شعار اردو را به طور بسیط تبیین کرد.


به گزارش جهان، مهمترین محورهای سخنان رحیم پور ازغدی بدین شرح است:

-خطی در مورد اندیشه پیشرفت وجود داشته که از ابتدای انقلاب تا به امروز و حتی قبل از انقلاب مدعی بود پیشرفت را برای ملت ایران می خواهد اما این پیشرفت یک الگو و راه بیشتر ندارد و آن هضم شدن در غرب است با جریان فکری ای که می گفته و می گوید و خواهد گفت که پیشرفت و تعالی بدون هضم شدن در شرق و غرب و بدون از دست دادن عزت و صلابت ملی هم شدنی است و هم تنها راه شدنی است و بقیه حرف است.

- این خط فکری ای است که می گوید بدون غرب نباید قدم از قدم برداشت، در برابر این ها نباید مقاومت کرد بلکه باید دل آن ها را به دست آورد. باید به غربی ها بگوییم که سلطه شما سلطه جهانی است، ارزشهای شما ارزشهای جهانی است ، تعاریف شما تعاریف ماست و ما هم زیر سایه شما هستیم و چیزی جلوی ما بیندازید و اگر هم توهین کردید ایرادی ندارد. این خط فکری طیفی است که نوع افراطی اش در قاجار ها از مشروطه شروع شده ویک سر آن در رژیم پهلوی، رضاشاه و محمدرضاشاه بود.اینها مستقیم نمی گفتند که ایران می خواهد نوکر شود بلکه می گفتند که می خواهیم پیشرفت کنیم و راه حلشان این بود که اولا ما حاکم باشیم بر این ملت به هرقیمتی، ما بخوریم ولی ملت گرسنه باشند، به وساطت ما ملت تحت سیطره آنها باشد، منابع ما همه در اختیار آنها باشد. شاه و پدرش هم شعارشان پیشرفت بود و شاه شعار دوازه تمدن بزرگ را می داد و راه حلش هم این بود که با آخوند بازی نمی توان انقلاب کرد و گفت خودم انقلاب می کنم و انقلاب سفید را انجام داد و نامش را گذاشت انقلاب سفید شاه و ملت، رفُرم و اصلاحات آمریکایی را در یران انجام دادند تا انقلاب واقعی صورت نگیرد.

- یک سر دیگر این طیف افرادی بودند بر علیه شاه که به سبک خودشان مبارزه می کردند. و اتفاقا امام انقلاب را به دست آنها سپرد برای آن که به افراطی بودن متهم نشود، اینها سالم ترین جریان ها بودند که هم مذهبی بودند و هم سابقه سیاسی داشتند و هم دکتر و مهندس و خارج رفته بودند و هم موضع صریحی علیه انقلاب و امام نمی گرفتند و احترام می گذاشتند و بنابر این ما بعد از انقلاب با اولین نماد های این تفکر مثل نهضت آزادی و جبهه ملی روبرو شدیم. امام که دولت و انقلاب را به بازرگان سپرد فرمود که من انقلاب را به دست شخص شما سپردم نه حزب و گروه شما و شما باید مشورت کنی با شورای انقلاب و ... و سیاستی را متناسب با شأن کشور به پیش برود و امام گفتند که هرکسی من را قبول دارد این فرد را من سرکارگذاشته ام اما نباید گروهی عمل کند و باید به انقلاب پایبند باشد. اما به این دو مورد پایبند نبودند و دولت موقت را تبدیل کردند به شاخه ای از شاخه حزبی نهضت آزادی و جبهه ملی،بعد از چندماهی این ها اصطکاک پیدا کردند با امام و خط اصلی انقلاب؛ حرفهایشان در روزنامه های سال ۵۸-۵۹ هست، همین حرفها را که آن موقع می زدند الان هم زده می شود. می گفتند که انقلاب تمام شده است دیگر تداوم و گسترش و صدور آن برای چه است؟!

ضمن اینکه اینها آن موقع هم هیچوقت نگفته بودندرژیم شاه برود بلکه می گفتند سلطنت باشد ولی شاه اصلاح بشود. و یا در بدترین حالت شاه برود و بچه هایش بیایند و یک سری اصلاحاتی برقرار شود، نظام سلطنت وجود داشته باشد اما دموکراتیک تر شود. این ها اسلام را نمی فهمیدند. نزدیکهای انقلاب هم رفتند پاریس و به امام گفتند: که شما در ایرن نیستید و نمی دانید وضع چطور است خیلی سخت است و تغییر رژیم نشدنی است. نگویید شاه برود و نظام سلطنت بماند بگویید نظام سلطنت و شاه بماند فقط کمی دموکراتیک باشد و پارلمان آزاد باشد و ....امام در پاسخ گفت هرکس که معتقد است رژیم شاه باید بماند به او اجازه ملاقات نمی دهم. ما خطمان با شما فرق می کند و همانگونه که امام گفتند رژیم شاه براندازی شد.

این موقع امام دو راه بیشتر نداشت یا اینکه روحانی های انقلابی را روی کار بیاورد که معنی اش این می شد که آخوند ها می خواستند شاه را بردارند و خودشان بیایند سرکار یا اینکه جریانهایی که به امام و دولت نزدیک بودند از جریانهای مردم هم بودند را روی کار بیاورد ولی در مسیر درست باشند که راه دوم عاقلانه تر بود. بعد از مدتی همین گروه دوم که روی کار آمدند شروع کردند به چانه زنی با امام و غر زدن و اعتراض که اگر ما دولتیم پس نهادهای انقلابی برای چه است. این نهاد های انقلابی همان دانشجوها و بچه های انجمن اسلامی بودند که خطشان خط امام بود و هشتاد یا نود درصد کسانی که اعضای سپاه و دیگر نهادهای انقلابی را تشکیل می دادند همین بچه های دانشجو بودند و بعد هم رفتند جبهه و فرمانده لشکر شدند.

-بازرگان گفت اینگونه نمی توان کار کرد، باید بیاییم سرکار ببینیم چه می شود کرد، و از همان اول شروع کردند به توطئه برای براندازی و شروع کردند به اعتراض که نهادهای انقلابی نباید در کارما دخالت کنند و ما هرکار بخواهیم می کنیم مثل همان قضایای مصر که مردم انقلاب کردند و رأس عوض شد اما بدنه همان بود و با یک کودتا رأس رابرانداختند و تمام شد. این ها می خواستند ایران هم همانطوری شود. امام در موازات تمام نهادهای اصلی حکومتی شاه نهادهای انقلابی درست کرد در کنار وزارت مسکن بنیاد مسکن، در کنار ارتش سپاه و در کنار نهاهای توسعه در کشور جهاد سازندگی را درست کرد و همینطور در کنار هرکدام نهادی انقلابی گذاشتند و اجازه نداند که انقلاب در شکم سیستم شاه هضم شود. و این ها می گفتن ما این سیستم را قبول نداریم و حتی بعدها بازرگان آمد و گفت که امام مثل بنز و بولدوزر می رود وما نمی توانیم ما آرام آرام می رویم. در مورد شعار دادن علیه آمریکا هم می گفتند چرا می گویید مرگ بر آمریکا ما بدون آمریکا اصلا نمی توانیم نفس بکشیم نوع رابطه مان آن موقع نوکری کامل بود الان نوکری نباشد بلکه زیر سایه آمریکا باشیم، آن زمان سلطنت بود الان کمی دموکراتیک تر باشد.سر مسئله اسرائیل و فلسطین می گفت که اصلا شعار آزادی فلسطین ربطی به ما ندارد. من دلم می خواهد فلسطین آزاد شود اما اصلا ربطی به من ندارد.سر خیلی مسائل، سر مسئله اسلام و اسلام گرایی، سر مسئله عدالت اجتماعی و اقتصادی، سر مسئله فقر و سرمایه داری و سر مسئله نسبت با گروههای دیگر کم کم زاویه ها پیدا شد و مشخص شد. بنابر این نمی توانیم بگوییم همه حرفهایشان اشتباه بوده است. نه ، حرفهای خوب وده در حرفهایشان اما در این مسائل زاویه و اختلاف داشتند. بنی صدر هم شکل دیگری از بچه های انقلابی بود که فرزند روحانی بود ولی اصطکاک پیدا کرد با امام و انقلاب.

- یک نمونه و مصداق صحبت جریانی است که از زمان مهندس بازرگان که انحراف فکری اساسی و از اساس دیدگاه اسلامی و انقلابی نداشت شروع می شود، مهندس بازرگان به نظر بنده از خیلی ها بهتر بود زیرا آنچه را که معتقد بود را شفاف می گفت و پنهان نمی کرد، اودر زمان تسخیر لانه جاسوسی مقابل امام ایستاد و استعفا داد و گفت آدمی نیستم که با آمریکا در بیافتم. در حالیکه امام تسخیر لانه جاسوسی را انقلاب بزرگ تر از قبل دانست زیرا دشمن اصلی مان، آمریکا، را شناختیم. در انقلاب تا به حال شعارها بیشترعلیه شاه بود، شاه مهره در اختیار آمریکا بود. امام خمینی (ره) قم سخنرانی کرد و گفتند: "من توبه می کنم و اشتباه کردم که اینهارا به مردم تحمیل کردم. فکر کردم بگویم روشنفکران و دانشجویان بیایند که بعد ها نگویند می خواستند حکومت غیر علمی و غیر دانشگاهی و عقب مانده تاسیس کنند، اما آنها با ملت خوب رفتار نکردند."

-تا این حد بود که ساواکی هایی که باید محاکمه می شدند تظاهرات می کردند و حقوق عقب افتاده شان را طلب می کردند، در ۳،۴ استان جنگ داخلی پیش آمده بود، هنوز در سازمان ها از سربرگ هایی با تاج شاه استفاده می کردند. آنها نمی خواستند علیه آمریکا باشند، می خواستند در اقتصاد جهانی سرمایه داری هضم شوند و حرف های انقلابی نمی خواستند. عدالت اقتصادی مسئله اصلی ما نباشد بلکه پیشرفت زیر سایه آمریکا و غرب با حفظ مذهب، دموکراسی باشد، ولی ساختار حفظ شود، بعضی ها می گفتند حتی مشروب فروشی ها و خانه های فحشا علنی باشد عیب ندارد، آزادی باشد هنوز اختلاط در فضاهایی مثل کنار دریا وجود داشت. در شهرهایی مثل تهران عده ای تظاهرات می کردند و اعتراض می کردند به اینکه ما آزادی می خواستیم از انقلاب! امام با وجود آنکه قصد داشتند در قم اقامت کنند با مشاهده اوضاع به تهران آمدند و از خانواده شهدا معذرت خواستند ایشان فرمودند : " به تهران می آیم و چوبه های دار به پا می کنم، ۱۰۰۰ سال منتظر این انقلاب بودیم و هزاران شهید دادیم، انقلاب را تحویل شما نمی دهیم ومی خواهند من مثل واتیکان قم باشم و موعظه کنم. انقلاب مال مردم و فقرا است. این مسئله از ابتدا بوده و الآن هم هست و البته زمان شاه بسیار وقیحانه بوده است.

- اول اینکه پیشرفت می شود بدون پذیرش سلطه و تحقیر دیگران ؟ همین روزها در رسانه ها چقدر تحقیر می کنند، امریکایی ها اعلام می کنند که با پولی که از ما گرفته اند ملت گرسنه ایران را سیر میکنند و اتفاقا خوب است که عده ای که شعور ندارند بشناسند . میگویند تقصیر ماست که با آمریکا مشکل داریم آنها می خواهند مشکل را حل کنند ما نمی گذاریم .. اگر امتیاز بدهیم می گویند که پسر شاه باید برگردد و عذر خواهی کنید که به ما خسارت زده اید و باید جبران کنید .. ! و تحقیرمان میکنند و اگر کوتاه بیایییم پرتوقع تر و وقیح تر می شوند ما باید بیدار باشیم واقعیت این است .. من با حسن نیت به موضوعات نگاه میکنم.

-از اول تا الآن این طرز فکر بوده است که آن ها جهان را متعلق به خودشان می دانند خود را رئیس و قدرت رسانه و دانشگاه و حدود ۱۰۰، ۱۵۰ سال حاکم اند .عده ای آرزو دارند جزئی از آمریکا باشند و هرچه آنها صلاح بدانند به ما بدهید منتها عین زمان شاه آنطور دیکتاتوری وقیح و بدون هیچ انتخابات و ظلم و فحشای علنی نباشد .. افراد مختلفی آمدند و حرفشان همین بود می گفتند ما نمی توانیم پیشرفت کنیم مگر اینکه بپذیریم که نمی توانیم.

خط فکری دوم که همان خط امام و انقلاب ،عبارت است از پیشرفت، دعوا هم نداریم و به توصیه قرآن با همه رابطه دوستانه داریم تا حدی که از موضع برابر باشد نه ارباب و رعیتی، تجارت جهانی را قبول داریم ولی در دل یک کمپانی صهیونیست نباشیم. پیشرفت توام با استقلال و عزت ، می شود ممکن است محال نیست هزینه میخواهد اما تقدیر مارو تغییر خواهد داد و ملت ما را از یک ملت درجه ۳و۴ تبدیل خواهد کرد به یک ملت درجه ۱ و این خودش شروع یک تمدن اسلامی جدید است.هرچقدر این طرف دارد کوتاه میاید آن طرف پرو تر و وقیح تر می شود. این یک واقعیت است.

خط انقلاب با باور به پیشرفت خود با دولت و با هیچ کسی دعوا ندارد و حتی به فرمان قرآن با همه جهان می خواهد رابطه دوستانه برقرار کند.رابطه باید از موضع برابر باشد نه رابطه ارباب و رعیتی. در عین حال که از همه تجربیات علمی، اقتصادی و سیاسی و معاملات و تجارت جهانی هم استفاده می کنیم ولی نباید در دل کمپانی های صهیونیستی هضم شویم. پیشرفت ما باید توام با استدلال و عزت باشد، مشکل است ولی محال نیست و هزینه می خواهد اما ما را تبدیل خواهد کرد از یک ملت درجه سه و چهار به یک ملت درجه یک در جهان و آن زمان استارت تمدن سازی اسلامی جدید است.

- اگر مراد از جهانی شدن این است که با تمام دنیا ارتباط داشته باشی ولو مشرک است اما با تو جنگ ندارد و اگر گرفتار شد و کمک خواست و مستضعف و مظلوم بود به او کمک هم کردی پس در این صورت ما کاملا جهانی می اندیشیم اگر جهانی نمی اندیشیدیم شعار صدور انقلاب نمی دادیم.
ما مانند آن انقلاب هایی نیستیم که سرشان را در لاک خودشان باشد و با هیچ کس رابطه ای نداشته باشند.

-جهانی شدنی که معتقد است تا از جهان حذف نشویم پیشرفت نمی کنیم به مفهوم ارتباطات سالم، دو طرفه، منطقی، برابر و عادلانه در حوزه اقتصاد و فرهنگ و سیاست و حقوق بشر معتقد نیست و با این موافق است که آمریکا می گوید ما این بالا هستیم و تو پایین بمان، من دستور می دهم و تو چشم بگو و من از بالا به توهین می کنم به تو اگر صلاح دانستم چیزی می دهم ولی تو هرچه داری باید به من تقدیم کنی.

- بعضی افرادی که اسم هایشان را می شناسید در همین روزها هم نیز از همین حرف های می زنند اینقدر وقیح هستند که می گویند که اصلا کلمه استقلال و وابستگی توهم است. استقلال معنی ندارد و وابستگی یک امر طبیعی است و همه به هم وابسته است. این ها معمولا برای اینکه مفاهیم انقلابی را خراب کنند اول تحریف می کنند و آن را یک جور دیگری بیان می کنند و سپس خراب می کنند استقلال را می گویند انزوا خوب نیست و بسیار بد است، تا می گویی عزت می گویند تکبر کار درستی نیست و چرا با همه دنیا جنگ دارید. شما هر چیزی می گویید او یک معنای دیگری می کند و آن را خراب می کنند چون شفاف نمی تواند حرف تو را مورد حمله قرار بدهد تا می گویی استقلال می گوید انزوا تا می گویی عزت می گوید این ها می خواهند با دنیا بجنگند می گویی صلابت اعتقادی می گویند این ها متعصب هستند و این ها اصلا با علم مخالف هستند.

-خیلی از افراد دهه هفتاد و هشتاد زمان اقای خاتمی این حرف ها را صریح گفتند. مسئولین حکومت جمهوری اسلامی خیلی صریح گفتند که ما باید بپذیریم امام اشتباه کرد. به امام علاقه خصوصی و شخصی داریم اما امام اشتباه کرد. ما را به مسیر نادرستی برد. یکی از مسئولان آن زمان به خود من گفت که این اسلامیات و مذهبیات و احادیث به درد حکومت کردن نمی خورد . فقط به درد انقلاب کردن می خورد. و صریح می گفت : این جامعه تا متوجه نشود که سقف پیشرفت نظام لیبرالیسم غرب است، تلاش و تکاپوی بیهوده می کند و دور خود می چرخد . مدینه فاضله بشری ممکن، نظام لیبرالیسم سرمایه داری غربی است. اسلام را امام زمان هروقت امد انجام دهد. خط پایان حرکت ما نظام لیبرالیسم غربی است. می گفت، من به امام شخصا علاقه داشتم و هنوز در قلبم جایگاه ارزشمندی دارد. اما این افکاری که امام به ما یاد داد، با این افکار نمی توان پیشرفت کرد و جامعه را ساخت!


کد مطلب: 342888

آدرس مطلب: https://www.jahannews.com/analysis/342888/اسلام-فقط-درد-انقلاب-کردن-می-خورد-نه-حکومت

جهان نيوز
  https://www.jahannews.com