کشورهای مختلفی در دنیا وجود دارند که از الگوی غربی توسعه پیروی کردند و حتی به ورطه استیصال افتادند. کشورهایی که نسخههایimf و بانک جهانی را اجرا کردهاند، چه وضعیتی دارند؟
سرویس سیاسی جهان نيوز ـ محسن سلگی: با روی کارآمدن دولت یازدهم، چهره های متعددی به عنوان مشاور رئیس جمهور منصوب شدند. اما در میان این مشاوران «محمود سریع القلم» از جهات مختلف، متفاوت است. چراکه وی همواره به عنوان فردی منتقد نسبت به سیاست خارجی نظام جمهور اسلامی ایران محسوب شده و در فضایی انتقادی به مسائل روابط بین الملل، توسعه و تاریخ معاصر در ایران مشغول تدریس و پژوهش بوده است.
دکتر سریعالقلم، پس از دریافت مدرک دیپلم به آمریکا رفت و تا مرحله دکتری در آن کشور ادامه تحصیل داد. مدرک کارشناسی را در دانشگاه ایالتی نورتریج در رشته علوم سیاسی دریافت کرد و رشته روابط بینالملل را برای دوره کارشناسی ارشد و دکترای خود در دانشگاه کالیفرنیای جنوبی برگزید و مدرک فوقدکترای خود را از دانشگاه اوهایو گرفت. وی پژوهشگر حوزه های توسعه، علوم سیاسی و تاریخ معاصر ایران بوده و با رتبه علمی استاد تمام در گروه علوم سیاسی دانشگاه شهید بهشتی مشغول به فعالیت است.
شواهد حاکی از آن است که حجت الاسلام حسن روحانی، رئیس جمهور، توجه ویژهای به وی داشته و سخنان وی نیز به طور ویژه مورد توجه روحانی قرار می گیرد. بر این اساس، شناخت و نقد بنیان های فکری دکتر سریع القلم، ضرورت خود را نمایان خواهد کرد.
آنچه در ادامه میخوانید نقد و بررسی منظومه فکری دکتر سریعالقلم با تأکید بر کتاب وی با عنوان «اقتدارگرایی ایرانی در عهد قاجار» است: نگاهی اجمالی به آرای سریعالقلم
دکتر سریعالقلم درخصوص ایران، یک نگاه نخبهگرایانه دارد و معتقد است که ایرانیان همیشه بر سر مفاهیم اساسی که ارتباط با وحدت، امنیت و توسعه دارد، به وفاق و اجماع نمیرسند و این منشاء عقبماندگی ایران است.
وی اعتقاد دارد که برای پیشرفت جامعه، ابتدا دولت باید کوچک شود یا به عبارت اخری، باید خود از نقش دولت لویاتان و اینکه روی همه چیز اثر بگذارد، بیرون بیاید و بیشتر دولت نگهبان شب باشد. بنابراین وی آرای خود را در تناظر با دولت حداقلی مطرح میکند و در همین رابطه میگوید که اقتصاد باید آزاد و بر مبنای لیبرالدموکراسی باشد.
به نظر او اقتصاد آزاد سبب میشود که وابستگی اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی جامعه و آحاد آن به دولت کمتر شود. دکتر سریعالقلم از نظریه «منحنی جی» برای بیان این منظور بهره میگیرد: هر قدر که سایه دولت بر جامعه کمتر باشد، جامعه آزادتر است و شکوفایی اقتصادی، ابتکارات و خلاقیّت مردم گسترش مییابد و دستآخر شاهد پدیده توسعه خواهیم بود.
او معتقد است که یک الگوی توسعه بیشتر نداریم و برای توسعه ایران گریز و گزیری از آن نیست که مبنای لیبرالدموکراسی غرب را چه در سیاست و چه فرهنگ و اقتصاد در نظر بگیریم.
وی همیشه چند کشور را به عنوان مثال برای توسعه نام میبرد. دکتر سریع القلم میگوید وقتی در چین شخصیتی به نام چوئن لاین - نخستوزير و معمار چين نوين - زمام امور را به دست میگیرد، جامعه چین، درهایش روی اقتصاد جهانی و جامعه جهانی باز میشود و نخبگان بر سر مفاهیم اصلی به توافق میرسند و نهایتاً از نظر سریع القلم امروزه چین در اثر این آغاز، کشوری قابلاحترام است. همچنین از مالزی سخن میگوید و اینکه در شروع فرآیند توسعه، دولت در آن توسعهگرا بوده است و عموم نخبگان بر سر مفهوم توسعه وحدت نظر داشتهاند و دستآخر مالزی از این رهگذر توانست توسعه پیدا کند.
در «عقلانیت و آینده توسعه سیاسی» میگوید که یک ایرانی در ایران موفق نمیشود، اما همین ایرانی در خارج از ایران و در یک کشور توسعهیافته موفق میشود. بحث وی این است که سیستم باید کارکرد مناسبی داشته باشد که فرد بتواند در آن چارچوب نقش خود را به منصه ظهور برساند. در اینجا، نگاه سیستمی دارد. اما در کتاب فرهنگ سیاسی و اقتدارگرایی ایرانی غالباً میگوید که باید فرهنگ سیاسی ما دموکراتیک شود. ایشان اعتقاد دارند که خیلیها شعار دموکراتیک سر میدهند، اما شخصیت دموکراتیک ندارند (در این رابطه انتقاداتی را پیشتر بر اصلاحطلبان وارد ساختهاند). از اینرو اذعان میدارد تا فرهنگ سیاسی ما دموکراتیک نشود، به توسعهیافتگی نخواهیم رسید. اینجا نگاهش تا حد زیادی روانشناسانه میشود، چراکه به اصل فرهنگ و این که تکتک افراد باید فرهنگ خود را اصلاح کنند تأکید میکند. اما همچنان مانند رویه ساختاری پیشین، نگاه وی غربمحورانه است. روی این ملحوظ از یک طرف بحث سیستم را طرح میکند و اینکه سیستم عامل پیشرفت است، اما در دو کتاب دیگر و بعدی عمدتاً به دنبال اصلاح آحاد و یکایک افراد است و تقصیرات را بیشتر گردن افراد میاندازد تا دولت؛ گرچه همچنان دولت را مانعی بزرگ بر سر راه توسعه میداند. این با نگاه سیستمی قبلی ایشان منافات دارد. البته این تنافی و جابجایی میان ساختار-کارگزار در دو کتاب اخیر ایشان نیز مشهود است.
نسبت سریعالقلم و لیبرالیسم
نظریه دموکراتیک مدتهاست که تحت تأثیر این ایده است که خیر درونی و معصومیت اولیه انسان شرط ضروری برای اثبات امکان و مقبولیت دموکراسی است. بر مبنای تفکر سیاسی، جامعه دموکراتیک مدرن عمدتاً مبتنی بر خوشبینی نسبت به جامعهپذیری انسان بوده است. خشونت و تخاصم به عنوان پدیدههای کهنهای دیده میشوند که میتوان آنها را به برکت پیشرفت مبادله و ایجاد ارتباط در میان مشارکتجویان عقلانی، از طریق نوعی قرارداد اجتماعی، از میان برداشت.
از آنسو سریعالقلم به عنوان یک لیبرال، انسان ایرانی را با نگاهی ذاتگرایانه، غیراجتماعی و فردگرای منفی و اقتدارطلب معرفی میکند که در تنافی با نگاه لیبرالی اصیل است که انسان را ذاتاً خوب معرفی میکند.از سویی دیگر چنان که گفته شد لیبرالیسم، انسان مدرن را به برکت پیشرفت مبادله و ارتباطات کاملاً مستعد تغییر معرفی میکند، اما سریعالقلم بهگونهای درباره ایرانی سخن میگوید که گویی راه اصلاح برای آنها انسدادیافته است، مگر نه چرا باید با نگاهی ژنتیک از «ژن اقتدارگرایی» در ایرانیان سخن براند؟! این باور وی به صراحت در برابر خوشبینی لیبرالی به جامعهپذیری انسان است.
میتوان دو پارادیم عمده لیبرالی را از هم متمایز ساخت: اولین پارادایم که بعضاً تجمعی (aggregative) نامیده میشود، سیاست را عمل برقراری سازش میان نیروهای متعارض و مختلف در جامعه میبیند. افراد به مثابه موجوداتی عقلانی دیده میشوند که انگیزهشان به حداکثر رساندن منافعشان است و در عالم سیاست هم به شیوهای ابزاری عمل میکنند. این نگاه را میتوان با ایده بازار که برای حوزه سیاست به کار گرفته شده، درک کرد. پارادایم دیگر، رایزنانه (deliberative) است که در واکنش به مدل ابزارگرایانه مطرح شد و هدفش ایجاد رابطه میان اخلاق و سیاست بوده است. مدافعان این گرایش تلاش میکنند تا عقلانیت ارتباطی را جایگزین عقلانیت ابزاری کنند. آنها حاشیه سیاسی را بهعنوان میدان خاص کاربرد اخلاق میبینند و میگویند که از طریق بحث آزاد در قلمرو سیاست میتوان به اجماع اخلاقی-عقلانی دست یافت. در این مدل، سیاست نه از طریق اقتصاد بلکه از طریق اخلاقیات درک میشود.
در پارادیم ابزاری، افراد موجوداتی عقلانی دیده میشوند که دنبال منافع خود هستند. سریعالقلم از سویی ایرانیان را موجوداتی غیرعقلانی معرفی و اما در تناقض با این ادعا، میگوید که ایرانیان در پی منفعت شخصی خود هستند و در مقام ذم این امر ظاهر میشود. پرسش از ایشان این است که چگونه میتوان مردم ایران را هم غیرعقلانی دانست و هم منفعتجو. این پارادوکسیکالیتی را چگونه میتوان پاسخ گفت؟ افزون بر این، منفعتجویی را نیز به عنوان صفتی منفی به ایرانیان نسبت میدهد. توجه به این معضل ضروری است که سریعالقلم، هیچ اشارهای، حتی به یک خصلت خوب در ایرانیان ندارد و این، مردم و یا لااقل طرفداراناش را که وی میخواهد تغییر کنند، ناامید و فاقد خودباوری میسازد.
در رابطه با پارادیم رایزنانه نیز شاهد آن هستیم که سریعالقلم مردم ایران را به دور از آن میداند که به توافق و همکاری جمعی برسند. مشورتناپذیری، فردگرایی منفی و تکروی از ویژگیهای ژنتیک ایرانیان است. با وجود این مانع و رادع، توسعه ایران را باید سترون و عقیم دانست. آن هم عقیمی مادرزاد و طبیعی. سؤال از سریعالقلم اینکه اگر مردم ایران ژن اقتدارگرایی دارند، چگونه او دم از توسعه ایران میزند؟ وقتی نگاه او ژنتیک است و نیز بر اساس همین نگاهش در مردم ایران ژن لیبرالی وجود ندارد، بنابراین سخنگفتن کسانی مانند سریعالقلم از تغییر فرهنگ ایران بیهوده و مهمل است. با وصف افراطی وی از خصال مردم ایران، هرگز نمیتوان به زعم وی، «ژن اقتدارگرایی را در طول دهسال تغییر داد» و همچنین امیدی به تغییر ایرانیان زیر ۱۰ سال داشت.
تناقض کوچکشدن دولت و توسعهگرایی
تناقض دیگر اینکه دکتر سریعالقلم معتقد است که بر مبنای منحنی جی، دولت –به منزله یک شر از نگاه وی- باید سایه سنگین خود را از جامعه بر دارد، اما از سویی دیگر چین و مالزی را الگوی موفق یاد میکند. چگونه میتوان از یک سو صحبت از آن داشت که دولت بایستی به مثابه یک «شر» سایهاش کوتاه شود، اما از طرف دیگر چین و مالزی را الگوی توسعه دانست. دولت مالزی یک دولت توسعهگراست، اما دولت همچنان اقتدار دارد و سایه خود را همهجا گسترانیده است. البته تفاوت میان دولت توسعهگرا و دولت توتالیتر(اقتدارگرا) وجود دارد؛ چراکه دولت توسعهگرا برخلاف توتالیتر، ضد پیشرفت و توسعه نیست. در میان نظریهپردازان توسعه، آرای کسانی را مانند روکان و ایوانس داریم که از نگاه اینان، دولت مذکور، دولتی که ممکن است جنبههای اقتدارگرایانه آن نیز قوی باشد، اما این دولت ضدتوسعه نیست و در بلندمدت میتواند به شکوفایی اقتصادی و شکلگیری طبقه متوسط بزرگ منجر شود. از این رو واقفیم که مراد دکتر سریعالقلم دولت توسعهگراست، اما این هم با نحیفشدن دولت منافات دارد. مثلاً در چین دولت نقش بیبدیلی در اقتصاد و فرهنگ دارد و یک ایدئولوژی منسجم و نیز یک سازمان بوروکراتیک عریض و طویل و بسیار هدفمند در بالا مستقر است. نمیتوانیم از لاغرشدن دولت دفاع کنیم و سپس چین و مالزی را الگو قرار دهیم.
ایشان سخن از آن دارد که جامعه وقتی میتواند پیشرفت کند که افراد آزاد باشند و تکثرگرایی در جامعه حاکم باشد. حال آیا ما میتوانیم چین و مالزی را مصداق پلورالیسم فرهنگی و یا سیاسی بدانیم؟ قطعاً به معنای مورد نظر وی در چین و مالزی وجود ندارد و ایشان در کتاب فرهنگ سیاسی، یکی از نقاط تمرکز خویش را بر پلورالیسم فرهنگی مینهد. علاوه بر چین، در مالزی نیز دولت عملاً متولی امور مختلف است و نقش یک دولت اقتدارگرا-توسعهگرا یا فربه را بازی میکند. با وجود چندمذهبیبودن بومی و اینکه جمعیت مسلمان در این کشور تنها ۶۰ درصد هستند (غالباً سنی شافعی) اما همچنان محدودیتهایی جدی برای فعالیتهای شیعیان (با جمعیت۲۵۰هزار نفری) وجود دارد و با وجود تنوع نژادی و مذهبی در این کشور، به هیچ روی شاهد تساهلی که در لبنان به سبب چندمذهبی بومی وجود دارد، نیستیم و هر فرد باید مسلمان باشد تا از لحاظ قانونی بتواند تحت شرایط امور قانونی مالزی قرار گیرد.
آیا باید لزوماً از الگوی غربی پیروی کنیم؟
پرسش بنیادین دیگری که به آرای سریعالقلم میتوان افکند اینکه آیا باید لزوماً از الگوی غربی پیروری کنیم؟ با این پیروی، چه تضمینی وجود دارد که الزاماً ما نیز به توسعه برسیم؟ کشورهای مختلفی در دنیا وجود دارند که از الگوی غربی توسعه پیروی کردند و حتی به ورطه استیصال افتادند. کشورهایی که نسخههای imf و بانک جهانی را اجرا کردهاند، چه وضعیتی دارند؟
قبل از روی کارآمدن دولتهای چپگرا در امریکای لاتین، دولتهایی در رأس بودند که تئوریهای اساتیدی مانند دکتر سریعالقلم را اجرا میکردند: سوبسیدها حذف شود، تعرفهها برداشته شود و... اما دیدیم که دولتهای لاتین خودکامگی پیشه کردند و در نهایت از نظر اقتصادی و سیاسی و فرهنگی فشل و ورشکسته شدند. آرژانتین، مصداق مبرز این مدعاست.
میتوانیم بر اساس اصل باژگونی فوکو این الگو را شالودهشکنی کنیم. چه کسی گفته است که الگوی غربی میتواند الگوی واحد باشد؟ برای اینکه ما جامعهها داریم نه جامعه و هر جامعهای اقتضائات خاص خود را دارد. قرار نیست ایران مالزی یا چین شود، که حال راه آنها را بپیماییم. مؤلفههای پیشرفت از نظر سریعالقلم یک مولفه مادی، کاملاً کمی و پوزیتیویستی است. نگاه ایشان یک نگاه «روششناسانه» است، در حالیکه نگاه انقلاب اسلامی، نگاهی «وجودشناسانه» بوده که به جای «توسعه تکاثری» در پی «توسعه کوثری» است.
آیا میان توسعه سیاسی و اقتصادی تلازم وجود دارد؟
آیا توسعه اقتصادی لیبرالی میتواند به توسعه سیاسی منتهی شود؟ بر اساس ابطالپذیری پوپری میتوانیم موارد نقض بسیاری را برشماریم که این تئوری را نقض میکند. یک نمونه آن در شیلی دوران پینوشه بود (میلتون فریدمن اقتصاددان لیبرال آمریکایی و طرفدار نظریه دولت حداقلی و اقتصاد آزاد که مانیتاریسم یا پولگرایی را مطرح کرد، مشاور دولت آگوستو پینوشه بود) که با وجود توسعه اقتصادی لیبرالی، اما نظام سیاسی آن کاملاً خودکامه و دیکتاتوری بود. یکی از سرکوبگرترین دولتهای تاریخ سیاسی معاصر دنیا، همین دولت پینوشه بوده است که در آن توسعه سیاسی برخلاف توسعه اقتصادی متولد و پدیدار نگشت.
سریعالقلم و پوزیتیویسم ابتدایی
ایشان در اقتدارگرایی ایرانی، عملاً پژوهش علمی انجام ندادهاند. برای اینکه متن را از زمینه خود جدا کرده و به صورت انتزاعی بیان کردهاند؛ این زمینه، جامعه ایرانی است که وی بر اساس منطق پوزیتیویستی این متن را از زمینه آن جدا کرده و بهصورت انتزاعی رَطب و یابس را به هم بافتهاند؛ بدین معنی که شخصیت ایرانی را اولاً چونان امری فراتاریخی در نظر گرفتهاند (احکام جاویدان درباره فرد ایرانی ناجاویدان صادر کردهاند) و از تغییرات او در خلال سالیان دراز چشم پوشیده و ثانیا نتوانستهاند اقتضائات بومی ایران برای توسعه را لحاظ کنند.
درحالیکه در پژوهش علمی ما بایستی بر اساس اصل پدیدارشناسی -که ادموند هوسرل طرح میکند- پیشفرضهای خود را در اپوخه یا بینالهلالین بگذاریم و تعلیق کنیم تا یک پدیدار خود را بیواسطه بر ما آشکار سازد. البته این ایده را هوسرل در دوران نخست فکری خویش مطرح نمود و در دوران دوم فکریاش آن را تعدیل کرد و منکر شناخت مطلق گشت، اما تردیدی نیست آقای سریعالقلم که دل در گرو پوزیتویسم دارد، میداند که پوزیتویسم غایتالقصوای خویش را رفتن به سوی واقعیت و دستیافتن به آن به مثابه یک امر مثبت و مشتپرکن میداند. حال چگونه است که ایشان هرگز پیشفرضها و بتانگارههای ذهنی خویش را لحظهای کنار نمیگذارد تا بتواند لااقل یک پوزیتیویست اصیل باشد؟
پدیدار، جامعه ایرانی است و این جامعه مختصات و تناقضات خاص خود را دارد. نمیتوانیم بر اساس یک پیشفرض و یک تئوری -که در همان غرب هم انتقادات زیادی بر آن وارد شده است- مصائب جامعه ایران را حل کنیم. این نقدها، نقدهای پارادیمی است به سریعالقلم. ضمن آنکه آنچه به گونهای کژخیم در بینالهلالین و پرانتز میگذارد، یکی استعمار و دیگر پدیدهای چون انقلاب اسلامی است. توضیح اینکه آنجا که از اقتدارزدگی یا روحیه تملق و تفرقهجویی ایرانیان سخن میگوید، هرگز سخنی از استعمار بهعنوان عامل این خصایل -به فرض وجود- ندارد. آیا استعمار نبوده که با سیاست «تفرقه بیانداز و حکومت کن»، فرقههایی چون بابیت و بهائیت را به این مرز و بوم حقنه کرد؟ و آیا استعمار نبود که ثروتهای ملی ما را به غارت برد؟ آیا دولتین روسیه و انگلیس، مخالفین خود را در عهد قاجار اسقاط و اسکات نمیساختند؟ اگر به فرض، ایرانیان روحیه همکاری ندارند، پس چگونه مؤسس ورزش چوگان به عنوان هماهنگکردن انسان و حیوان و توپ بودهاند؟ نیک میدانیم که حکومتهای قبل از صفوی نیز، رویه تکسالارانه و استبدادی داشتهاند، پس بیتردید رختبربستن روحیه همکاری، بایستی با ورد استعمار به ایران و خصوصا سیاست تفرقه انگلیس همزمان باشد. از سویی دیگر هماکنون ما با ایران به مثابه جامعهای پساانقلابی مواجه هستیم که بنا به رویداد انقلاب ویژگیایی متمایز از تمامی دورانهای خویش یافته است. از جمله برای اولین بار رژیمی غیر از شاهنشاهی را از زمان دیاکو در هگمتانه تجربه میکند. به این مهم، فرآیندهایی چون عصر اطلاعات و دیگر اقتضائات جدید را باید افزون ساخت. از اینرو، وی نیز استعمار و انقلاب اسلامی را نادیده میانگارد و اینچنین نامکانمند و نازمانمند و ناتاریخمند سخن میگوید.
نوع نگاه ایشان در کتاب «اقتدارگرایی ایرانی در عهد قاجار» این است که در آن دوره دولت همهکاره بوده است و سعی میکرد با «سیاست تفرقه بیانداز و حکومت کن» نیروهای اجتماعی را به جان هم بیاندازد تا بتواند همچنان سایه سنگین خود را بر این نیروهای اجتماعی حفظ کند و بگستراند. در تناقض با این تلقی که دولت را شر اصلی میپندارد، معتقد است که اگر ما در دوره قاجار با دولت اقتدارگرا مواجه هستیم به خاطر آن است که شخصیت ایرانی، شخصیتی اقتدارگراست. اینجا نیز نگاهی شرقشناسانه دارد. یعنی یک نگاه ژنتیکی و ذاتی میافکند و تو گویی ایرانی مظهر پلشتیها و کژیهای عالم است. ایرانی روحیه همکاری ندارد، ایرانی به خودش فکر میکند و فردگرایی منفی دارد. نزدیکبین است و دوراندیش و آیندهنگر نیست. ایرانی همیشه منفعتطلب است و... اکثر این گزارهها را از خلال و لابلای صفحات این کتاب میتوان دید؛ گزارههایی که به کرات در برداشتهای سفرنامهنویسان غربی میبینیم. برای مثال آرای ریچارد بولارد هم از همین سنخ گزارههاست.
تناقض دیگری در بین است و آن اینکه از سویی متدولوژی او فردگرایانه و ذرّهانگارانه است و تأکید را روی فرد میگذارد و از سویی دیگر فرد ایرانی را کناری نهاده و میگوید که نخبگان آن بالا بنشینند و برای مردم تصمیم بگیرند تا چیزی به نام توسعه متولد شود، شبیه آن چیزی که در چین رخ داد. ایشان در هیچ کجا نتوانسته پاسخ این تناقضات را بدهد.
نقدِ نقد
البته دکتر سریعالقلم در کتاب عقلانیت و آینده توسعهیافتگی ایران میگوید که باید الگوی توسعه را از توجه و شناخت دقیق امکانات و محدودیتها به دست آورد. در همین کتاب میگوید که به دنبال الگوی غربی نیست و تجویزکردن آن. اما در عمل-خودآگاه و ناخودآگاه- و جای جای آثار خود، همان الگوی غربی را مطرح میکند و گویی تنها برخی لوازم و اقتضائات رسیدن به الگوی غربی و توسعهیافتگی را در ایران متفاوت میبیند. شاهدی بر این مدعا اینکه وی تاکنون هیچ کجا الگوی بدیلی ارائه نکرده است. در واقع محدودیتها و امکاناتی که وی برای توسعه در ایران مطرح میکند، همان محدودیتها و امکانات برای پیادهکردن لیبرالدموکراسی است.
از این حیث، نگرانی او برای امکانات و محدودیتهای ایران بیشتر به خاطر نحوه اجرای اصول لیبرالدموکراسی است. البته این نکته در این بیان ایشان هویداست که نگاه وی مانند نگاه نظریههای کلاسیک توسعه مانند هربرت اسپنسر نگاهی کاملاً خطی نیست، بلکه تاحدی بسترمندی را لحاظ میکند؛ منتها صبغه و رنگ و بوی همان نگاه کلاسیک و خطی کماکان در آثار او پررنگتر است (نگاه خطی به پیشرفت و توسعه در جامعهشناسی با گئورگ زیمل سقوط کرد). در نقد همان سهم کوچک نگاه بسترمند و زمینهای باید گفت که سریعالقلم از سویی الگوهای توسعه بومی -تا حدی بومی- کشورهای شرق آسیا ـ که بر مبنای جهانبینی کنفوسیوسی شکل گرفته و این را هانتینگتون در موج سوم دموکراسی مورد تأکید قرار میدهد ـ را قبول دارد، اما از سویی اسلام و توسعه را در تنافی با هم تلقی میکند. از این رو توسعه بومی در ایران برای او با چالش جدی و محکمی به نام اسلام مواجه میشود و متناقض است. اسلامی که به قول هانتینگتون شاخه سنت آن در نظر با دموکراسی سازگار است، اما در عمل هرگز نتوانسته سازگار شود. او در ادامه تشیع را در نظر و عمل منافی دموکراسی میانگارد.
بنده خدا داری خود زنی می کنی؟
من دارم می گم همه مردم جز این کشورند و ارزش و احترام دارن نه اینکه بیایم ملت رو صف به صف کنیم
یادتونه سال 88 یه عده می گفتن رای تهران دوبرابر رای اون روستایی ها ارزش داره؟
ظاهرا کلا اینا اینجور کارارو خیلی خوب ببببببلدن
مردم همیشه مردم اند و ولی نعمت و حق اظهار نظر دارند
اما نه مردم و نه هیچ مسئولی، حق قانونشکنی ندارد.
سال 88 قانون شکنی شد
ضمن اینکه
9 دی هم همه آمده بودند. از لبو فروش و راننده تاکسی تا دیگران.(افتاد؟)
بابا آقای سریع القلم دست از سر این غرب و غرب گرایی بردارید.... دیدید که جان کری تون هم چی گفت در اجلاس داووس... چرا نمی خواهید باور کنید که در صورت خم و دولا شدن در برابر غرب و مخصوصا آمریکا سوار گردن ما می شند و همه چیزمان را می گیرند...
اینو بفهمید که آمریکا دلسوز ما نیست ....
اینو بفهمید که آمریکا دلسوز ما نیست ....
اینو بفهمید که آمریکا دلسوز ما نیست ....
اینو بفهمید که آمریکا دلسوز ما نیست ....
اینو بفهمید که آمریکا دلسوز ما نیست ....
عزیز من چشم بسته غیب میگی؟ معلومه که امریکا دلسوز ما نیست. همونطور که روسیه و چین و هند و عراق و برزیل و شیلی و موزامبیک و سوریه و لبنان و ژاپن و...... نیستند.
مهم اینه که منافع ملی ما ایجاب میکنه با امریکا رابطه داشته باشیم یا نه.
چرا مشايي بايد رها بشه. الان ممكنه اقداماتش خطركانتر از گذشته هم بشه. ضمنا بحث اين يادداشت مگه مشايي هستش؟!اما قبول دارم كه مقايسه نقش سريع القلم با مشايي اصلا درست نيست. از مطلب خوبتون و از بچه هاي جهان هم تشكر ميكنم. خسته نباشيد
برادر من بجای این همه آسمون و ریسمون بافتن لطفا فقط یک کشور رو مثال بزنید که بدون استفاده از مدل توسعه غربی و لیبرالیسم پیشرفت کرده باشه. فقط یک مثال برای قانع کردن مردم کفایت میکنه.
شما حالا همین یدونه انتقادرو وارد کنید ولی مگه اطلاع ندارید کشوری مثه ژاپن وقتی پیشرفت کرد که درهاشو روی غرب بست. معنی انقلاب میجی ژاپن همینه. اونا از غرب استفاده کردن اما اصل رو فرهنگ و مذهب شینتو قرار دادن اما سریع القلم به اسلام و نسبت سازگار اون با توسعه اعتقادی نداره
اطمینان دارم که دکتر سریع القلم این نقد را میخوانند. منم قبلا نقدهایی که انجمن علوم سیاسی در جلسه ای در دانشگاهتربیت مدرس انجام داده بود رو خونده بودم اما این نقد آقای سلگی خیلی قوی تر و کامل تره
تمام مقصر کسانی هستند که نتوانستند الگوی اسلامی را صحیح در کشور پیاده کنند اگر تمام اصول اقتصادی اجتماعی سیاسی و ... بر پایه اسلام بنا شده بود الان ایران یک کشور توسعه یافته نوظهور بود که تمام کشورها سعی میکردند از این کشور الگو برداری کنند اما متاسفانه بزرگان انقدر درگیر بازیهای سیاسی حزبی واقتصادی شخصی بودند که این مهم را کاملا فراموش کردند
من بارها تو كتابهاي ايشون خوندم كه گفته اين ویژگی هايي كه براي ايران ها ميگم به هيچ وجه تو ژن اونها نيست و مسلما با تعليم و تربيت درست ميشه، اين مشخص ترين تحريف شما بود.
همانطور كه خودتون گفتيد ايشون فوق دكترا تو زمينه علوم سياسي و روابط بين الملل دارند و مشخصا روي موضوغ توسعه به صورت تخصصي كار كردند، من بعنوان كسي كه مطالعه ازاد ميكنم براي توسعه سراغ كشورهايي رفتم كه تو دنيا از نظر توسعه معروف بودند مثل كره جنوبي چين مالزي هند و برزيل و تركيه و خب متوجه شدم كه دو مسير وجود داشته يكي دولت بزرگ و ديگري ليبرال دموكراسي اونوقت چجوري ميشه انتظار داشت كه ايشون ندونه چين و مالزي از راه ليبرال دموكراسي به توسعه نرسيدند؟
غرض ورزي به اندازه اي تو وجود شما زياده كه مانع واقع بيني شده همون چيزي كه اقاي سريع القلم درباره ما ايرانيها ميگه
... .وقتی مسئله رو ژنتیک میدونن عمملا یه تناقضه که بعد بگه با تعلیم درست میشه. ضمنا چرا ایشون در کتاباشون به هیچ صفت خوبی در ایرانیان اشاره نمی کنند؟!!
جالب است كه آقا ميعاد به فاصله دو سطر حرف خود را نقض كرده!
اول ميگه: تو كتابهاي ايشون خوندم كه تو ژن اونها نيست. آخرش مي گه: غرض ورزي تو وجود شما زياده...همون چيزي كه سريع القلم در باره ما ايرانيها ميگه!
بلاخره به نظر شما سريع القلم معتقد به ژن هست يا نه؟!!!!
بنده یک استاد دانشگاه هستم در رشته جامعه شناسی. نقدهای مولف ...صحیح است. از نگاه جامعه شناسی که قضاوت کنیم، بررسی جناب دکتر سریع القلم، غیرزمان مند و مکان مند و یا نابسترمند است. زمینه و زمانه، امری تاریخی و غیر ذاتی است که نمی توان از این رو، یک پدیده در یک زمان و مکان خاص را رنگ جاودانه بخشید
امیدوارم سایر رسانه های انقلاب در ترویج و انعکاس این مطلب همت بگمارند. جا داره که ایشون یعنی دکتر سریع القلم بازهم نقد بشن. ایشون در کتاب اقتدارگرایی حتی اصول پاراگراف نویسی رو رعایت نکردن. شلختگی، در هم و مبهم بودن در نوشتار ایشون قابل انقاد هست. البته از انصاف نگذریم ساده نویسی ایشون، سبب میشه ک همه بتونن مخاطب کتاباش باشن
زیادی امیدوار نباشید. الان ماشالا همه اعتدالی شدن و هیچکی جرات نقد نداره. اگرم نقد کنی با برخورداری اقتدارمآبانه ای مثه برخورد جنتی وزیر ارشاد مواجه میشی و هکذا.ممنون از مطلب هم علمیو عینی و هم شجاعانه و انقلابیتون
نقد چه فايده اي داره. ما ك نديديم نقد كسي موقعيت اونو تضعيف كنه. مهم الان قدرته كه سريع القلم داره. قبلا هم كه پولشم داشت. ول كنيد. بي خيال. بيايد منو نقد كنيد كه پول ندارم شيكم زن و بچمو سير كنم
اقتدارگرایی؟ آنهم در کشوری که رییس چمهور منتحب آن مردم معترض به اقتدار را خس و خاشاک خوانده؟ عجبا….
حالا هم چه بکنیم؟ واکسن و آمپول دارد که در یک هفته زمینه را عوض کنیم؟ ... یا اینکه دوباره بگوییم فقط حرف حرف من و فرمول فقط فرمول من؟
چطوره با زدودن دورویی و کم کردن دروغ و نداشتن بیرونی-اندرونی متفاوت شروع کنیم؟
بزارید کار کنند یعنی همه سکوت کامل هیچکس نقد علمی هم نکنه؟! اینکه با ادعای خود دولت هم در تناقضه.
در ثانی نقد علمی تفکرات یک فرد چه ربطی به کار اجرایی کردن داره؟
متقن و مستدل بود اما به نظرم تمام نقداش وارد نباشه. بعنوان یک دانشجوی علوم سیاسی که ارادت زیادی واسه دکتر سریع القلم قیل بوده و هستم باید بگم که الان دچار تردیدهای جدی درباره اندیشه های ایشون شدم
یه مثال میزنم. مثلا شما به بچتون هی بگید تو بدی، دزدی، روحیه ملق داری، از زیر کار در میری و... و بعد انتظار اصلاح از این آدک داشته باشی. سریع القلم مثه همین والد می مونه که اول اعتماد به نفس مردم ایران رو تضعیف میکنه و میخواد تلقین کنه که شما منفی و ناتوان هستین و بعد انتظار داره اونا تغییر کنن. این جوری نمیشه که!!
سلام اگر آقای احمدی نژاد یک مشائی داشت که به آن روزش انداخت آقای روحانی دهها و بلکه صدها مشائی دارد حالا صبر کنید ببینید این مشائی های دولت آقای روحانی را به چه روزی خواهند انداخت خدا عاقبت همه ما را بخیر کنه انشاالله
برادر نویسنده بی اغراق بگویم دوستت دارم حرفت راهم میفهمم وقبول دارم اماتوومن راچه به سریع القلم که بزرگی است هرچند مخالف فکرما این کارها پشتوانه فکری محکمتری میخواهد که من وتو نداریم به بزرگترشدن سریع القلم کمک کردی فقط همین کی میخواهیم ازاین ....دست برداریم نمیدانم خدارحم کند
اگر کتاب عقلانیت و توسعه یافتگی ایران استاد سریع القلم رو بخونید اینقدر مغرضانه درباره او قضاوت نمی کنید ، متاسفانه شما هم مثل صدا وسیما با تحریف حرف های ایشان تصویر نادرستی از او در ذهن مخاطب ایجاد می نمایید ، خواهشمندم در مورد کسی که دیدگاه های او خیلی مطابق مشی فکری شما نیست اینقدر یکجانبه گرایانه برخورد نکنید .
اینو بفهمید که اينها هم دلسوز ما نیستند....
اینو بفهمید که اينها هم دلسوز ما نیستند....
اینو بفهمید که اينها هم دلسوز ما نیستند....
اینو بفهمید که اينها هم دلسوز ما نیستند....
اینو بفهمید که اينها هم دلسوز ما نیستند....
جهان تشکر
اما به نظرم یه کمی حرفها بدون سند بودند
نکته دیگه اینکه این بی توجهی در عقائد سریع القلم در گفتار رئیس جمهور خیلی نمودار نیست چطور می گید از این بابا متأثره؟
با سلام خدمت رئیس جمهور محترم ،چرا اجازه می دهید این آقا به عنوان مشاور شما اینقدر به ما ملت ایران توهین نماید او را که غرب زده و روشن فکر غربی وابسته می باشد از خودتان دور کنید که اگر مردم بفهمند ، محبوبیت شما به شدت تنزل پیدا خواهد کرد متشکرم
سریع القلم شاید درست نگوید اما شما که سردمدار رسانه اید نیز دائم می گوید این شکل فعلی که عمل می شود درست نیست وباید طرحی نو در انداخت لطفا کاش شما راه حل می دادید نه فقط سبک و نظر ایشان را که مثل شما فکر می کند اما راه حل هم ارائه می دهد را نادیده بگیرید
سریع القلم در توصیف شاید توانا باشد اما در تببین بسیار ضعیف است. او نمی تواند به مرحله تبیین خوب گام بگذارد چه رسد مرحله تبیّن. مردم دوران قاجار را خوب توصیف می کند اا مشکل عدیده ی وی امتداد دادن بی کم و کاست همان خصال مردم قاجار تا به امروز است
جالب ترین نکته اش اینه که اولین مطلبیه که خودش نقدهای احتمالی رو که ممکنه بهش وارد باشه رو زیر عنوان نقد نقد آورده. این یه جور روحیه نقدپذیری رو میرسونه
به خدا تاکسی راننده ها و لبو فروش ها هم مردم این کشورن