دوشنبه ۲۸ خرداد ۱۴۰۳ - 17 Jun 2024
 
۱
۱

خاطره پناهيان از داماد شهيدشان

دوشنبه ۲۲ آبان ۱۳۹۱ ساعت ۱۸:۴۷
کد مطلب: 254442
همایش دانشجویان شاهد و ایثارگر دانشگاه علوم پزشکی مشهد با سخنراني حجت‌الاسلام و المسملین پناهیان در مجتمع آیه‎های مشهد مقدس برگزار شد.
گزارش جهان به نقل از رجا، حجت الاسلام و المسلمین علیرضا پناهیان در سخنان خود به بخشی از خاطراتش از دفاع مقدس اشاره کرد و گفت: بنده در "والفجر یک" برای نخستین بار با موضوع فرزند شهید مواجه شدم و آن در وضعیتی بود که قطعه‎ای از خاک ما در محاصره بود و حتی مجروحان را نمی‎توانستیم برگردانیم، حتی آب رساندن برای مجروحان غیر ممکن بود، در این هنگام از کنار یکی از رزمندگان عبور کردیم ولی بعد که برگشتیم، آن رزمنده مجروح شده بود. البته بنده عضو آن گردان نبودم و این شهدا را طبیعتا نمی شناختم، زیرا ما از بچه‎های تخریب بودیم که به آن گردان برای مرحله‎ای از عملیات والفجر یک ملحق شده بودیم. 
 
ایشان زخمی شده بود و می‎خواستیم او را بلند کنیم، اما مجبور بودیم که بخش‎هایی از بدنش را جمع کنیم. بنابراین با دو نفر از دوستان ایشان را در جایی قرار دادیم تا ایشان شهید شد، زیرا دسترسی به عقب یا بیمارستان صحرایی غیر ممکن بود. من اصلا نمی‎خواهم بیان کنم که این مسائل غم انگیز است، این‎ها حماسه است و حماسه بسیار زیبا و شکوه دارد و ما وقتی از آن فاصله می‎گیریم خیلی حقیر می‎شویم. هنگامی که مجروح را در کناری قرار دادیم، به من خیلی آرام گفت:  "راه باز نشده؟” گفتم "نه” گفت "باز می‌شه، بچه هایم منتظر من هستند” و من هر وقت با فرزندان شهدا مواجه می‌شوم یاد آن صحنه برایم زنده می‌شود؛ خیلی وقت‌ها می‌خواهم جلوی خودم را بگیرم و این خاطره را نگویم، ولی این دفعه نشد. ای کاش دستم به همه فرزندان شهدا می‎رسید و به آنان می گفتم که پدران شما، شما را خیلی دوست داشتند و نمی‌دانم، آن مجروح پدر کدامیک از شما‌ها بود.
 
وي ادامه داد:دومین باري که با فرزند شهید مواجه شدم، داماد خودمان بود. او از جبهه مرخصی آمده و البته خیلی خانواده دوست بود. پسر اولش شاید دوسالش شده بود و یک روز به او گفتم "ببین فرزندت چقدر قشنگ می‎گوید بابا” بعدش با فرزندش شروع به بازی کردن كرد و او را بغل کرد، اما لحظه‎ای متوجه شدم که او را زمین گذاشت و ساکت شد و از اتاق بچه بیرون آمد، از او پرسیدم که چی شده است؟ این شهید بزرگوار گفت "خیلی شیرین بود، می‎ترسم اجازه ندهد من برگردم” داماد ما مرخصی‎اش را زودتر تمام کرد و بعد از یک ماه بدن بی‎سرش برگشت؛ من خیلی پدرها را دیدم ولی ایشان اینقدر شیرینی بچه‎اش را درک می‎کرد.
 
وی با بيان اينكه بسیاری از پای منبری‎های بنده از نظر قرب الهی از من بالاتر هستند، ولی هیچ‌گاه مخاطبانی با نشاط‎تر از اهل جبهه ندیده‌ام، افزود: من از همه ملت ایران عذر خواهی می‎کنم که تاکنون کسی نتوانسته در حد مطلوب و ممکن زیبایی روح رزمندگان را انعکاس دهد، زیرا آخرین فیلم‎های دفاع مقدس متأسفانه فاصله‌ی شان با دفاع مقدس بیشتر شده است.

پناهیان با ذكر مثالي ادامه داد: من بیمارستان صحرایی را دوبار تجربه کرده‌ام، ولی در فیلم‌هایی که ساخته شده هیچ نشانی از آن زمان بیمارستان‌های صحرایی جبهه نیست؛ امروز معانی بلند معنوی هنوز قریب است.
 
وی با بیان این که شهدا بیشتر از همه فرزندانشان را دوست داشتند، زیرا آن ها به معنای حقیقی آدم بودند و خودخواه هم نبودند، تصریح کرد: رنج پدران ایثارگر برای پدرهای معمولی قابل احساس نیست، من فقط در صورتی می توانم بفهم که یک پدر شهید شده، چقدر به فرزندش عشق می ورزد که خودم را در مقام شهادت قرار دهم، این مقدار از خودگذشته! کسی نمی تواند این را درک کند.
 
پناهيان در ادامه به تبیین اهمیت جایگاه عشق و علاقه شهدا به خانواده و فرزندانشان پرداخت و اشاره کرد: به سازنده سریال حضرت یوسف گفتم "از سریال شما انتقاد کلیدی دارم” او تعجب کرد و بعد گفتم "راز داستان حضرت یوسف که احسن القصص است، عشق پدر به پسر است، زیرا عشق پدر عشق پنهان است” پدرها اگر عاشق فرزندانشان شوند، نمی‎توانند بیان کنند و توانایی آن را ندارند. در قرآن کریم عشق یعقوب به یوسف در کنار عشق مجازی زلیخا به یوسف در مقام مقایسه دیده شده است، از این رو مخاطب فیلم هنگامی که فیلم را می‎دید باید اولین چیزی که به ذهنش می رسید، عشق پدر به پسر می بود، ایشان متواضعانه این انتقاد ما را قبول کردند.
 
اگر کسی درک کند که یک امام چقدر مأموش را دوست دارد، به معراج می رود
 

وي درباره علت پرداختن به جنبه رابطه حضرت یعقوب با یوسف بیان کرد: راز داستان حضرت یوسف عشق پدر به پسر است و راز عشق پدر به پسر، عشق امام به امت است، ماها برای امام زمان(عج) مریض نمی‎شویم و تب نمی‎کنیم و حوصله‌ی‎مان در فراغ حضرت زیاد شده، ولی به نص کلمات حضرت علی(ع) و امام باقر(ع) که می فرمایند "اگر شما مریض شوید ما به خاطر شما مریض می شویم” ـ در شادی و حزن ما نیز اهل‌بیت عليهم‌السلام شریک هستند ـ بنابراین هیچ کس نمی‎تواند درک کند که یک امام، مأموم خود را چقدر دوست دارد، هرکس این را بفهمد مطمئنا به معراج خواهد رفت. از این رو شهدا اگر خانواده داشتن خیلی بیشتر از آن چه قابل تصور ما باشد، عاشق خانواده‎های‎شان بودند، اگر پد شما شهید نمی‎شد و به صورت طبیعی از دنیا می‎رفت، چه اتفاق می افتاد؟ امام علی(ع) می فرمایند "جهاد یا شهادت، مرگ کسی را جلو نمی‎اندازد” پدر شما لایق بود و پایان نامه عمرش را با موضوع خوبی انتخاب کرد، خیلی باید عقلانی به این مسأله نگاه کرد. 

پناهيان با بيان اینکه انسان‎ها یک روزی عمرشان پایان خواهد یافت و هرکسی که به این موضوع منطقی نگاه نکند یک روزی مجبور می‎شود به همه آن چیزی که یک عمر منطقی نگاه نکرده، منطقی نگاه کند و بعد تأسف بخورد، اظهار داشت: شهید شدن یک فرصت استثنایی الهی برای آدم‌های زرنگ، شایسته و عاشق است که پایان نامه عمرشان را با موضوع خوبی انتخاب می‎کنند؛ بنابراین کسی که شهید می‎شود خیلی زرنگ است و من هوشمندی شهدا را تبریک می گویم. انتخاب کردن شهادت توسط خود انسان بدین معناست که انسان به اختیار خودش وسیله رفتنش را به صورت غیر مستقیم انتخاب می‎کند، اما آن چیزی که مهم است، آن است که نتیجه زندگی شما به شما نشان می‎دهد که شایستگی شهادت دارید یا خیر؟
 
وی در ادامه اظهار داشت: ایثارگران شهدای زنده‎ای هستند که برخی از آنان بیشتر از شهدا رنج کشیده و اجر می‎برند. جانبازان حداقل یک زخم در بدن‎شان است و روز قیامت مشخص می‎شود که این زخم به چه معناست، همه کسانی که زخم جنگ بر بدنشان نیست در قیامت احساس حقارت می‎کنند.

پسری که پدر جبهه نرفته‌اش را دوست نداشت
 
پناهيان با اشاره به این که برخی در دانشگاه‎ها به دنبال تخریب خانواده ایثارگران و شاهد هستند، گفت: در چند سال قبل کاروانی به مناطق عملیاتی جنوب می‎روند و هنگامی که می‎خواهند برگردند، یکی از نوجوانان با گریه از آمدن امتناع می‎كرد و می‎گفت: "من دوست ندارم خونه بابام بروم؛ من این جا با حقایق نورانی شهدا آشنا شدم؛ چرا پدر من جبهه نرفته بود؛ من دوست ندارم که با همچین پدری زندگی کنم” این‌ها حقایقی است که هزاران از آن اتفاق افتاده و متأسفانه هیچ کس آنان را به تصویر نکشیده است، تا فرزندان ایثارگر احساس افتخار کند. 
 
وی اضافه کرد: یک جوانی پيش من آمد و بسیار از اوضاع زمانه گلایه می‎کرد و به او گفتم "آیا می‎دانی که چند درصد از جوانان به جبهه رفتند سه درصد و این در مقایسه با امروز خیلی ناچیز است” برخی‎ها نامه‎های بی‎ادبانه و غیر منطقي به مقام معظم رهبری می‎زنند، اما در مقایسه با دوران زمان حضرت امام(ره)، خیلی تعداد این نامه‌ها اندک شده و بهتر از آن موقع شده است.
 
اين كارشناس مسائل فرهنگي اضافه كرد: فرزندان شاهد و ایثارگر باید سر خود را بالا بگیرند، زیرا پدران آن ها ترسو نبودند. فرزندان شهدا و ایثارگران باید به پدران خودشان افتخار کنند، و این را نیز بدانند که هر موقع از خدا در خصوص این امر تشکر نکنند، معصیت کرده‌اند و بعد خدا نورش را به واسطه این ناسپاسی از آنان سلب می‎کند. مهم‌تر از همه چیز این است که فرزندان شاهد و ایثارگر باید احساس خوشبختی کنند.
 
روشن فکرهای ضد انقلابی که از سر سیری حرف می‌زنند، همه وجودشان مدیون شهدا است
 

پناهیان با طرح این پرسش که چرا در دانشگاه‌ها امتیازات ویژه‌ای برای خانواده شهدا و ایثارگر قائل هستند، ابراز داشت: علت این امتیازات ویژه به جهت این است که این ملت مدیون شهدا هستند، هرچند خیلی از شهدا و ایثارگران از امتیازاتشان استفاده نکرده‌اند، ولی افرادی که استفاده کرد‌ه‌اند وظیفه‌شان بوده که استفاده کنند و آنان به مردم لطف کرده‌اند تا مردم بتوانند دین خود را ادا کنند. همین روشن فکرهای ضد انقلابی که از سر سیری حرف می‌زنند، همه وجودشان مدیون شهدا است. فرزند شاهد اگر از تمسخر دیگران بترسد، نامرد است زیرا پیامبر را تمسخر کردند، چرا باید ترسید؟ فرآن می‎فرماید: "هیچ پیامبری نیامد مگر این که او  را مسخره کردند”!

وی یادآور شد: برخی اوقات دیده شده است که فرزندان شهدا از ترس این که کسی به آنان تیکه نیاندازد، نمی‎گویند که فرزند شهید هستند؛ بیشترین بلا دچار اولیای خدا شده است، به پیغمبران توهین کردند، وای بر ما اگر به خاطر انقلابی بودن، به ما توهین نشده باشد، اگر این گونه باشد حتما منافقانه عمل کرده‌ایم؛ نظام چرا از خانواده های شهدا تقدیر می‎کند؟ زیرا مدیون هستند وباید یک نوعی این دین را ادا کند.

فرزند امام شدن برای تفریح و مفت‎خوری نیست
 
پناهيان با بيان این پرسش که چرا وظيفه یک فرزند شهید این است که از امتیازاتش استفاده کند، پاسخ داد: فرزندان شاهد و ایثارگر به جهت مسؤولیتی که دارند وظیفه‎شان است که از این امتیازات استفاده کنند. فرزند امام شدن برای تفریح و مفت خوری نیست ـ من امام معصوم را می‎گویم ـ الآن مسؤولیت‎های خودتان را چکار می‎کنید؟ ما با این تعداد فرزندان شاهد و ایثارگر در دانشگاه‎ها، دیگر نباید مشکل فرهنگی داشته باشیم. طعم انقلاب را فرزندان شاهد چشیده‌اند؛ فرزند شاهد و ایثارگر باید سایت و وبلاگ داشته باشد، باید زمانی به دهان ضد انقلاب می‎زند، دشمنان نظام ساکت شوند. فرزندان شاهد در جبهه انقلاب تانک‌‌سوار هستند و ما تک تیرانداز آنان هستیم. وقتی خانواده شهدا یک حرف برای دفاع از نظام بزنند همه خفه می‎شوند.
 
وی اظهار داشت: اگر ببینیم که فرزند شهیدی در دانشگاه‎ها غوغا می‎کند، باید بدانیم که این امر، امری طبیعی است؛ باید این کار را بکند، زیرا خدا به او نور بیشتری داده است. فرزند شهید یعنی کسی که باید به او برسند و  فرزند شهید باید زندگی‎اش سخت‎تر از دیگران باشد زیرا دارد تلاش می‎کند، اردوهای جهادی را چه کسانی باید راه بيندازند؟ فرزندان شهدا. باید مردم بگویند امان از این فرزندان شهدا که با وجود این که پدرانشان شهید شده‎اند، دست از کار بر نمی‎دارند.
 
پناهیان تصريح كرد: همه بدبختی‎های ممکلت به خاطر کم‎کاری خانواده شهدا است، باید کار فرهنگی کرد، تا کسی جرأت نکند در برابر افکار مردم کار نکوهیده ای را انجام دهد، فرزندان شاهد و ایثارگر باید نگهبان جامعه باشند.
نام شما

آدرس ايميل شما
برای ارتقای فرهنگ نقد و انتقاد و کمک به پیشرفت فرهنگ و اخلاق جامعه، تلاش کنیم به جای توهین و تمسخر دیگران، نظرات و استدلال هایمان را در رد یا قبول مطالب عنوان کنیم.
نظر شما *


United States
" به نص کلمات حضرت علی(ع) و امام باقر(ع) که می فرمایند "اگر شما مریض شوید ما به خاطر شما مریض می شویم” ـ در شادی و حزن ما نیز اهل‌بیت عليهم‌السلام شریک هستند ـ بنابراین هیچ کس نمی‎تواند درک کند که یک امام، مأموم خود را چقدر دوست دارد، هرکس این را بفهمد مطمئنا به معراج خواهد رفت. "

سلام آقای پناهیان . وقتی این قسمت از متن تان را خواندم به یاد ماجرایی افتادم که در سال 74 برایم اتفاق افتاده بود. بدلیل نداشتن امکانات کافی برای زندگی مثل یک وسیله گرمایشی ،پتو و ... یک شب از شدت سرما تا صبح چندین بار بیدار شدم. در آن بین خواب دیدم که در کاظمین هستم و کنار صحن و حیاط کاظمین دو غرفه دیدم وارد هر کدام که شدم یکی از دو امام را دیدم که خود را لای پتویی پیچیده و شدیدا بیمار و سرماخورده بودند. من شروع به تیمار از آنها کردم. صبح که میخواستم به سر کار بروم یکی از همسایگان خیلی دور و قدیمی را دیدم که با وسیله ی خود از خیابانی عبور میکرد. وقتی مرا دید و خواست مرا به محل کارم ببرد گفت جلو بشین چون باید اول بریم از تعمیرگاهم یک بخاری بردارم و آنرا برایت بیاورم تا دیگر تا صبح نلرزی. پرسیدم چطور؟ گفت دیشب خواب دیده که در کاظمین است و هر دو امام به او میگویند فردا آشنایی را سوار ماشینت خواهی کرد که باید برای او یک بخاری ببری.
این یکی از معراج هایی بود که توفیق آنرا داشتم.
اسم خود را نمی نویسم چون شما مرا می شناسید.
التماس دعا
91/9/14 ـ 13:53