یادش بخیر پیرمردی بود بسیار نورانی و پرکار در واحد پشتیبانی تخریب خدمت میکرد . روزی حوالی ساعت 10 صبح در چادری در واحد تخریب دوکوهه ایشان مرا در حال نماز دید پرسید نماز قضا میخوانی؟گفتم بله .پرسید روزانه چقدر نماز قضا میخوانی ؟گفتم یک یا دو روز گفت تمرین کن ببین میتوانی 4 یا 5 روز هم بخوانی؟ و من فهمیدم که خودش بیشتر از اینها میخواند .نیمه شبها هر وقت بیدار میشدم ایشان در حال نماز شب بود.بسیار کار میکرد و در گرمای جنوب کار تدارکات و درست کردن سکوهای سیمانی را انجام میداد با یک عینک ته استکانی بر چشم.یا علی