بررسی نواقص روشنفکری دینی زمانه شریعتی، در گفتوگو با دکتر واعظی
کار جامعه، با روشنفکران به سامان نمیرسد
يکشنبه ۶ تير ۱۳۸۹ ساعت ۱۹:۱۳
کد مطلب: 122304
زينب السادات شاه صاحبي
جریان روشنفکری کشور ما همیشه چند گام از حرکت عمومی مردم عقبتر بوده است. برای این حرف در سالهای گذشته مصداقهای زیادی هست، اما بهترین و ملموسترین آنها نهضت انقلاب اسلامی است. جماعت روشنفکر در روزها و ماههایی که به پیروزی انقلاب منتهی شد یا اساساً نسبتی میان اندیشه خود و حرکت مردم نمیدیدند و کنار کشیده بودند یا چند گام عقبتر، پشت سر مردم میآمدند و هر جا که حرکتی درخور و شایسته میدیدند، چند تحلیل برایش ارایه میکردند. در این میانه، شریعتی با داعیه نواندیشی و احیای تفکر دینی، خود را به جریان روشنفکری نزدیک کرده بود، اما در آستانه انقلاب تا حدودی با حرکت مردم در مبارزه با طاغوت همراه شد. و به همین نسبت، چه در همان زمان و چه سالهای بعد از انقلاب، جریان روشنفکری از او فاصله گرفت و در وصف این اشتباهش! مقالهها نوشت. حجتالاسلام دکتر احمد واعظی، رئيس سابق دانشگاه باقرالعلوم و معاون فعلي پژوهش و آموزش قوه قضاییه، در این گفتوگو از نسبت اندیشه شریعتی با جریان روشنفکری و روحانیت در ایران میگوید.
س: از نظر شریعتی یک جامعه مطلوب و یک فرد مسلمان باید چه ویژگیهایی داشته باشد؟ چه تیپ شخصیتی از نظر شریعتی مطلوب است که در سایه این نگاه بتوانیم قضاوت او را درباره روحانیت بدانیم؟ شریعتی نگاه انقلابی دارد و یک جامعه انقلابی را میپسندد. اوّل باید بررسی کنیم چه عوامل و شرایط محیطی منجر به این سلیقه میشود. اول جو استبداد زده و شرایط خفقان ایران در آن سالهاست که روی بینش او تأثیر میگذارد. بهعنوان خروجی این علل و اسباب باید بپذیریم که فرد مطلوب از نظر شریعتی یک فرد انقلابی است؛ یعنی کسی که با وضع موجود و نُرمهای موجود در جامعه سر ستیز دارد. میخواهد اوضاع را دگرگون کند و مقابل نُرمهای جایگزین شده در جامعه و شرایط اقتصادی، سیاسی و اجتماعی موجود واکنش انقلابی نشان دهد. البته این دیدگاه، ریشههای اگزیستانسیالیستی هم دارد، چون تمهایی که از بحث اختیار و آزادی مورد تأکید قرار میدهد چیزهایی است که در اگزیستانسیالیسم سارتری دیده میشود. شریعتی گرایش عمیق به انقلاب و تحوّل دارد و البته کاری به این بحث نداریم که این فاکتورها چقدر در زندگی شخصی او بروز داشته و آیا توانست آن طور که میگفت در عمل سیاسی خودش هم فرد انقلابی باشد. مقاومت او در زندان و... مسائل فرعی است که الآن مجال بحث آن نیست. آنچه در فضای فکر و اندیشه مطرح کرد و اینکه برخی شخصیتهای تاریخی را تحسین میکند از همین منظر است. مثلاً او بهشدت ابوذر را بهعنوان یک فرد انقلابی تقدیر و تحسین میکند. در مقابل، در بعضی نوشتههایش بوعلی سینا را تحقیر میکند.
س: با همین نگاه با روحانیت برخورد میکند؟ بله. این نگاه وقتی وسیع میشود به معیار قضاوت درباره روحانیت تبدیل میشود. در آثار شریعتی، روحانیان انقلابی تحسین میشوند، ولی روحانی عالم بهعنوان یک کوه علم بیخاصیت مورد انتقاد و تحقیر است. حتی در بعضی از نوشتهها به شکل گزندهای شخصیتهای بزرگ روحانی را محکوم میکند. مثلاً در یکی از نامهها به پدرش میگوید: من گاندی هندی گاوپرست را بر علّامه مجلسی ترجیح میدهم. این برخاسته از نگرشی است که انقلابی بودن در آن، عنصر اصلی است. این زاویه در داوریهای شریعتی نسبت به روحانیت زاویه مهمی است. نکته دیگر اینکه شریعتی آدم عاطفی و احساسی بوده و این مسئله در داوریهای او نسبت به روحانیت تأثیر دارد. قضاوتهای او درباره روحانیت، نوسان و تذبذبی است؛ چون خیلی تحت تأثیر محیط بیرونی بوده و یک واکنش دفاعی مقابل برخوردهایی نشان میدهد که با او میشد. مثلاً در برههای برخی از روحانیان سنتی در ردههای مختلف مقابل شریعتی موضع انتقادی میگیرند و نقد او را مینویسند. بعضی از آنها شاید با قلم منصفانهای نبود یا تند و تیز بود و شریعتی آن را نمیپسندید. در این موقعیتهاست که شریعتی واکنشهای تند و گزندهای نسبت به روحانیت نشان میدهد. برخی جاها هم روحانیت را تحسین میکند.
س: برای این نگرش، نمونهای هم داریم؟ بله. مثلا در کتاب «شیعه یک حزب تمام» ابتدای سخنرانیاش از آقای خامنهای تجلیل میکند. چون ایشان قبل از انقلاب روحانی میانسال انقلابی بودند. حتی در برخی از نوشتهها طلبهها را تحسین میکند و میگوید شما امید آینده هستید. «دانشجوها وقتی درسشان تمام میشود مبارزه را فراموش میکنند و قشر طلبه است که در این حوزههای نمور میماند و متعهّدانه مبارزه میکند.» اما در کتاب «تخصص» که جزو آخرین نوشتههای شریعتی است او بهشدت با روحانیت درمیافتد و میگوید همانطور که مصدّق نظریه «اقتصاد بدون نفت» را مطرح کرد، ما هم باید تز «اسلام منهای روحانیت» را مطرح کنیم. در همان سالها شعری درباره امام و در مدح ایشان میگوید. معلوم میشود مسئله انقلابی بودن، برایش خیلی مهم است. این تذبذبها واکنش احساسی او نسبت به محیط است. وقتی در محیط مذهبی و سنتی بیرون، مورد هجمه روحانیت منتقد قرار میگیرد، فارغ از اینکه آن انتقادها بهجاست یا نابهجا، واکنش او واکنش تلخ و تندی میشود. موضع بیگانهستیزی و استقلالخواهی روحانیت چیزی است که از نگاه شریعتی قابل تمجید است. مثلاً در یکی از نوشتههایش میگوید پای هیچ قرارداد استعماری در این مملکت امضای یک روحانی را نمیبینید، ولی کراراً امضای شخصیتهای روشنفکر و دانشگاه رفته را میبینید. پس در مجموع دو عامل اصلی در داوریها و نگاه شریعتی به روحانیت دیده میشود. یکی تحلیل شریعتی از جامعه مطلوب و انسان مطلوب است که وجه انقلابی جزو جوهر آن وضعیت شخصیتی و اجتماعی پویا و دوّمی این واکنش احساسی و متأثر از محیط است.
س: مشکل دیگر دیدگاه دکتر شریعتی در این است که همهچیز را ذیل انقلاب تعریف میکند و برنامهای برای بعد از انقلاب ندارد، این نگاه حاصل چیست؟ شریعتی بحثی دارد و میگوید انقلاب وقتی تبدیل به نهاد میشود، پویایی و بالندگی خودش را از دست میدهد و در واقع به انقلابی که تبدیل به نهاد شده، امتیاز منفی میدهد. در این تحلیل جایگاه عالمان و متخصّصان در وضعیت نهادی تعریف میشود. در وضعیت انقلابی ما احتیاج به افراد انقلابی داریم. به عالم و متخصّص نیاز نداریم. کسی را میخواهیم که به میدان مبارزه بیاید و دیگران را تهییج و تحریک به مبارزه کند. وقتی انقلاب تبدیل به نهاد میشود در نهاد به عالِم و متخصّص احتیاج داریم. چون شریعتی در نگرش و ارزیابی خودش وضع انقلابی را تحسین میکند و به نهاد شدن انقلاب نگرش انتقادی دارد. این رویکرد روی شخصیتهایی که این دو وضعیت را میسازند سرریز میکند. یعنی افراد انقلابی که شرایط انقلاب را میسازند، مورد تحسین و تمجید قرار میگیرند و کسانی که در وضعیت نهادینه شدن جامعه ایفای نقش میکنند مثل عالمان و متخصصان در منظر او منفی میشوند یا حدّ اقلش این است که آن تحسینها و نگاههای مثبت را دریافت نمیکنند.
س: فرضیه پیشنهادی شریعتی برای آن مقطع پس از انقلاب چیست؟ همین مطلب را میخواهم ذکر کنم که نمیشود در درازمدت یک حرکت انقلابی را استمرار بخشید. بالاخره انقلاب اهدافی دارد و وقتی به اهدافش برسد آرام میگیرد؛ نه اینکه خودشکن باشد و بخواهد خودش را تخریب کند. انقلاب کردن و انقلابی بودن هدف نیست؛ مسیر است. ما آرمانهای عدالتخواهانه، آزادیخواهانه و استقلالخواهانهای داریم که برای تحقّق آنها انقلاب میکنیم. وقتی موانع برطرف شد و آرمانها را مستقر کردیم، دیگر نباید انقلاب کرد. نگاه شریعتی در این بحث یک نگاه تنگنظرانه و محدود است و نمیتواند واقعبینانه باشد. نگاه منفی شریعتی به تخصصگرایی و عالمان و به تبع آن به علم، نگاه واقعگرایانهای نیست.
س: میشود بگوییم بهدلیل همین نقص در نگاه شریعتی است که نوشتههایش تاریخ مصرف دارد و الآن دیگر خیلی محل بحث نیست؟ این بحث فقط مربوط به شریعتی نیست. بهطور کلی هر متفکّری که - صرف نظر از درستی یا نادرستی فکرش - درگیر زمانه خودش میشود، اندیشهاش معاصرت پیدا میکند، بهسمت اقتضائات زمانه خودش میآید و با ظرف زمانه خودش درگیر میشود. در نتیجه خروجی فکرش، محدودیت زمانی پیدا میکند. با نو شدن مسائل، تغییر شرایط محیطی و پدید آمدن مسائل جدید، دیگر درگیریهای ذهنی او جوابگو نیست. مثلاً اگر شخصیت علّامه طباطبایی و مرحوم مطهری را در نظر بگیرید، میبینید دوگونه کار فکری عرضه کردهاند. زمانی کار فکریشان از سنخ درگیر شدن با مسائل زمان خودشان بوده و بخش دیگر کار فکری بنیادین و پایهای بوده که زمان خاصّی را نمیشناسد. آن بخش که درگیر با مسایل زمانه بوده، الآن طراوت قبل را ندارد. مثل مطالبی که این دو بزرگوار درباره مارکسیسم و پیامدهای فکری آن در جامعه نوشتهاند که با افول مارکسیسم این بحثها متروک شد.
س: این سرنوشت هر متفکّری است که معاصرت را جدی میگیرد و بخشی از کار فکریاش را روی مسائل زمان خودش میگذارد. در اندیشه شهید مطهری و علّامه طباطبایی این بخشی از کار است و بخش دوم هم مغفول نمانده، اما در فضای روشنفکری انگار درگیر زمانه شدن بیشتر محسوس است. شریعتی کارهایش فقط در زمان خودش دیده میشود، سروش نوشتههایش در یک دوره خیلی دیده میشود و... بله این نکته درست است، چون یکی از مؤلّفههای روشنفکری معاصرت است. چون روشنفکر درگیر مسایل زمان خودش است، پس به میزانی که شخص روشنفکر باشد طراوت کارهایش زماندار میشود. یعنی فرق یک روشنفکر با یک شخص آکادمیک در این است که فرد آکادمیک که بهطور تخصّصی کار علمی میکند، مسئلههایش در هر حوزهای تجریدی میشود.
س: یعنی میتوانیم بگوییم جامعه فقط با روشنفکر به جایی نمیرسد؟ بله. تمام تحلیلی که من درباره شریعتی دادم، برای رسیدن به همین نکته بود. این غلط است که بگوییم جامعه ما یکسره به روشنفکر احتیاج دارد. جامعه برای پیش رفتن هم عالِم میخواهد، هم متخصص میخواهد، هم روشنفکر میخواهد و...
س: فرق مدل روشنفکری شریعتی با روشنفکران امروز مثل سروش چیست؟ پروژه روشنفکری شریعتی، مؤلّفهها و شاخصههایی دارد که در کلام خودش او را از پروژه روشنفکری دینی امروز ممتاز میکند. مثلاً شریعتی نسبت به ارزشهای مدرنیته، حتّی نسبت به بنیانهای فکری مدرنیته، انسانشناسی دوران مدرن و امثال اینها، نگرش انتقادی دارد. نسبت به دنیای غرب و رهآورد این تمدّن و تکنولوژی انتقاد دارد و باورمند نیست. مدل لیبرال دموکراسی، تمدّن، مناسبات اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی دوران مدرن را نقد میکند. مدل سیاسی مطلوب شریعتی که در کتاب «شیعه یک حزب تمام» منعکس میشود، کاملاً ضد دموکراتیک و ضد غربی است. ایشان مدل امت و امامت را مطرح میکند. اسم ولایت فقیه را نمیآورد، ولی در مدل سیاسی خودش دارد ولایت فقیه را تئوریزه میکند. شریعتی با احیاء و استمرار بخشیدن مدل امت و امامت که برخاسته از تفکّر شیعی درباره نقش امام در جامعه است، در واقع نظام ولایت فقیه را در مدل سیاسی خود مطرح میکند. او شیعه را یک حزب تمام میداند که آهنگ حرکتی دارد و در این حرکت به امام خودش اقتدا میکند. رابطه، رابطه امت و امام است، نه رابطهای که در یک نظام دموکراتیک مطرح میشود و شخص منتخب از باب وکالتی که به او داده شده، چند صباحی جامعه را جلو میبرد. اینها ویژگیهایی است که شریعتی را بهکلّی از پروژههای روشنفکری معاصر متمایز میکند. منبع: هفته نامه پنجره، شماره 47