سه شنبه ۴ ارديبهشت ۱۴۰۳ - 23 Apr 2024
 
۰

شلیک شورای عالی انقلاب فرهنگی به مغز مطهری؟!

سيد كميل باقرزاده
چهارشنبه ۱ ارديبهشت ۱۳۸۹ ساعت ۱۳:۲۸
کد مطلب: 108534
چهارشنبه صبح (25/1/89) خبري مُضحک و موهن بر روي خروجي خبرگزاري‏ها و سايت‏هاي خبري قرار گرفت که براي کساني که با اصل ماجرا آشنا بودند بسيار تعجب‏ انگيز شد:

«بر اساس مصوبه شوراي عالي انقلاب فرهنگي، به درخواست آيت الله امامي کاشاني، مدرسه عالي شهيد مطهري به دانشگاه ارتقاء!!! يافت.»

گويي آواري از غم و اندوه و را يک‏جا روي قلبم خالي کرده باشند! بعد از ظهر همان روز با خبر شدم که «طلاب و دانشجويان» مدرسه عالي هم در انتقاد به اين اقدام نابخردانه تجمع خودجوش اعتراضي برگزار کرده‏اند و حتي حضور و توجيه‏هاي دست‏وپا شکسته توليت و معاون پژوهشي مدرسه هم نتوانسته بچه‏ها را قانع کند و اعتراض همچنان ادامه دارد.

جهت اطلاع کساني که از اصل ماجرا مطلع نيستند و پاراگراف قبلي را تعجب‏آور مي‏دانند بايد چند نکته را توضيح دهم تا روشن شود که چرا مصوبه اخير شوراي عالي انقلاب فرهنگي از منظر قاطبه «طلبه_دانشجو»هاي مدرسه عالي شهيد مطهري نه تنها مايه خوشحالي و افتخار نيست، بلکه به منزله تحقير و توهيني بزرگ به آنها و مهم‏تر از ايشان يک دهن‏کجي بي‏ادبانه به يکي از مهم‏ترين آرمان‏هاي اصلي انقلاب اسلامي است که همواره مورد تأکيد و عنايت ويژه امام راحل و مقام معظم رهبري بوده است:

1- سابقه مدرسه عالي به دوره قاجاريه بازمي‏گردد که در آن زمان ميرزاحسين‏خان سپهسالار زمين فعلي مدرسه و مسجد را جهت تربيت طلاب علوم معقول و منقول وقف نمود و متولي اين وقف و موقوفات متعدد آن را «شخص اوّل مملکت» قرار داد تا در هر دوره‏اي از زمان با بهره‏برداري از املاک و مستغلات درآمدزاي جانبي آن به رتق‏وفتق امور مدرسه و رفع مايحتاج تحصيلي طلاب و اساتيد آن همّت گماشته شود؛ (نکته داخل پرانتز اينکه: در طول ساليان درازي که من با مدرسه عالي در ارتباط هستم، متن کامل وقفنامه به دلايل واهي هيچگاه در دسترس طلاب قرار نگرفته و سر در آوردن از آن به يکي از رموز و اسرار مدرسه تبديل شده است! پرانتز بسته!)

2- با پيروزي انقلاب اسلامي از طرفي بايد تکليف مدرسه عالي سپهسالار توسط شخص اوّل مملکت يعني امام خميني(ره) مشخص مي‏شد و از طرف ديگر آرمان «وحدت حوزه و دانشگاه» به عنوان يکي از مهم‏ترين افق‏هاي فکري و فرهنگي انقلاب هموراه از سوي خود امام راحل(ره) و روحانيان نخبه و برجسته‏اي همچون شهيد مفتح و شهيد مطهري مطرح مي گرديد. ايده شهيد مطهري تبديل مدرسه عالي سپهسالار به مکاني براي عينيّت‏بخشي به اين آرمان و الگوسازي براي تحقق اين افق مهم فرهنگي بود و لذا به پيشنهاد ايشان، امام راحل(ره) حضرت آيت الله امامي کاشاني را که يکي از برجسته‏ترين شاگردان مکتب فقهي و اخلاقي امام محسوب مي‏شدند، به سِمَت نائب‏التوليه مدرسه منصوب فرمودند؛ البته با شهادت استاد شهيد مرتضي مطهري در ارديبهشت‏ماه 1358، مدرسه عالي سپهسالار به «مدرسه عالي شهيد مطهري» تغيير نام داد تا فراموش نکند که بايد همواره به دنبال تحقق آرمان «وحدت حوزه و دانشگاه» باشد که يکي از مهم‏ترين دغدغه‏هاي آن شهيد سعيد بود.(روحش شاد و يادش گرامي و راهش پر رهرو باد.)

3- پس از شهادت شهيد مطهري، امام خميني(ره) در ديدار با جمعي از طلاب مدرسه عالي مي‏فرمايند:

«من اميدوارم که خواهران و برادرانى که در مدرسه عالى شهيد مطهرى- رحمه اللَّه- هستند و مشغول تحصيل و تبليغ هستند توجه داشته باشند که مدرسه به اسم شهيدى است که براى اسلام مفيد بود و نوشته‏هاى او و گفتار او مربى جوانان ما هست، و بايد باشد. شما خواهرها و برادرها که در اين مدرسه هستيد برنامه‏تان را آن‏طور تنظيم کنيد که از بين شما مطهرى‏ها، يا يک مطهرى، پيدا بشود. عزمتان جزم اين معنا باشد، و توجهتان به خدا و اعمالتان خالص براى خداى تبارک و تعالى. جديت کنيد که در آن مدرسه که هستيد تحصيل کنيد. و بالاتر از تحصيل، تهذيب اخلاق [است‏]. اسلامى باشيد و علوم اسلامى را با نفوس اسلامى تکميل کنيد. در کنار تحصيل جدى در احکام اسلام و معارف اسلاميه، تهذيب اسلامى داشته باشيد.»

...و در حقيقت با اين جمله چشم‏انداز و مانيفست مدرسه عالي را روشن مي‏کنند و مسؤولان و طلاب مدرسه را به ادامه راه شهيد مطهري و تربيت نوع ويژه‏اي از جامعه نخبه حوزوي - دانشگاهي که شهيد مطهري مصداق عيني برتر آن بود فرا مي‏خوانند.

4- با ارتحال امام عظيم‏الشأن ملت ايران، حضرت آيت الله خامنه‏اي رهبر معظم انقلاب اسلامي با ابقاء آيت الله امامي کاشاني بر مسند رياست مدرسه عالي در ديدار اساتيد و اعضاء هيأت علمي مدرسه، به صورت مبسوط مانيفست مطرح شده توسط امام(ره) را تشريح نموده و صراحتاً تأکيد فرمودند که مدرسه عالي شهيد مطهري دانشگاه نيست و البته حوزه هم نيست؛ بلکه محلي براي تربيت «تراز خاصي از روحانيان» است که نه در حوزه به مفهوم متعارف آن پرورش داده مي‏شود و نه از دانشگاه به مفهوم متداول آن حاصل مي‏شود. ايشان اين تراز خاص از روحانيان را چنين ترسيم مي‏کنند: «اينجا يک محلي است که بايد روحانيوني تربيت کند که براي گسترش فکر متعالي اسلامي و همان تبيين بالحکمه و الموعظه الحسنه بسيار بسيار مفيد باشند و تبيين حکيمانه دين و نه تبيين عاميانه دين کنند. من فکر مي‌کنم امروز ما به اين احتياج داريم. شايد ـ‌ ان شاء الله ـ مدرسه شما الگويي شود که نظير آن حتي در حوزه‌ها و جاهاي ديگر ساخته بشود و يک ترازِ خاصي از روحاني را در اينجا پرورش بدهد. يعني، شما بر روحاني بودن و معمم بودن به خصوص پا فشاري بفرماييد.» (متن کامل بيانات معظّم‏له را دراينجا بخوانيد.)

5- باتوجه به اين چشم‏انداز روشن و اميدبخش، با هماهنگي‏ها و پيگيري‏هاي ارزشمندي که مديريت مدرسه انجام داد، نسبت و ارتباط معقول و جمع پسنديده‏اي ميان مدرسه عالي شهيد مطهري و «نظام حوزوي» و «نظام دانشگاهي» برقرار شد؛ به طوري که از يک‏سو با تأسيس دو رشته «فقه و حقوق اسلامي» و «فلسفه و حکمت اسلامي» در مقاطع کارشناسي، کارشناسي ارشد و دکتري، مدرک معتبر وزارت علوم به دانش‏آموختگان مدرسه اعطاء مي‏شد و وزارت علوم اين مدرسه عالي را به عنوان يکي از مراکز آموزش عالي کشور مي‏شناخت و از سوي ديگر به دليل محتواي حوزوي دروس، حوزه علميه قم با تطبيق واحدهاي آموزشي مدرسه عالي با دروس متداول حوزه، فارغ‏التحصيلان مقطع کارشناسي مدرسه عالي را به عنوان طلبه پايه 7 و فارغ التحصيلان کارشناسي ارشد را به عنوان طلبه پايه 10 پذيرش مي کرد. (البته حوزه علميه قم چند درس جنبي نظير رجال و درايه را جداگانه از دانش‏آموختگان مدرسه عالي امتحان مي‏گرفت.)

6- متأسفانه در سالهاي اخير با وجود تلاش‏هاي قابل قدرداني که پيش از اين صورت گرفته بود به دلايل متعددي که ذيلاً به برخي از آنها اشاره مي کنم سير رو به رشد و تحسين‏برانگيز مدرسه عالي کُند و سپس متوقف و نهايتاً به يک سير قهقرايي و رو به اضمحلال تبديل شد و مدرسه عالي پس از تطوّر در قوس صعودي خود، در قوس نزولي تأسف‏باري واقع شد؛ اهمّ دلايل اين حادثه غم‏انگيز از اين قرار است:

الف/ کهولت سن، دغدغه‏ها و مسؤوليت‏هاي مهم‏تر(!) آقاي امامي کاشاني؛ مسؤوليت‏هايي نظير عضويت در شوراي نگهبان و مجمع تشخيص مصلحت نظام و... حتي خود ايشان چند سال پيش در پاسخ اين اعتراض طلاب که چرا براي مدرسه و مديريت آن وقت نمي‏گذاريد، در جمع بچه‏ها قریب به این مضمون فرموده بودند که من به فکر مشکلات جهان اسلام هستم و وقتم را براي امور کوچک و کم‏اهميتي مثل مدرسه و مشکلات آن نمي‏توانم تلف کنم.

ب/ اعتماد بيش از اندازه آقاي امامي کاشاني به چند فرد خاص و احاله کامل مديريت مدرسه به ايشان؛ نتيجه اين سوء تدبير البته چيزي جز قبضه امور مدرسه در يد قدرت اين چند نفر و سرکوب هرگونه جنبش و حرکت اصلاحي و انتقادي توسط ايشان نبوده است. (البته نمي دانم ايشان از چه جادويي براي تسخير قلب آقاي امامي کاشاني استفاده کرده‏اند که ايشان هرگز گوشي براي شنيدن صداي مخالفان اين چند نفر ندارند؛ به طوري که هرکس نزد آقاي امامي از يکي از ايشان انتقادي -گرچه به حق- کند، خودش در منظر آقاي امامي تبديل به يک موجود شرير و آشوب‏طلب مي‏شود! حافظ عليه‏الرحمة مي‏فرمايد: من چه گويم که تو را نازکي طبع لطيف/تا به حدّي است که آهسته دعا نتوان کرد!)

ج/ سوء استفاده‏ها، بي‏تدبيري‏ها، بي‏برنامگي‏ها و عدم دلسوزي آن چند نفر كه گفته شد؛ شرح اين قصه مفصّل است و اين مقال کوتاه مجال پردازش آن نيست؛ ولي اينقدر مي‏توان گفت که اين چند نفر که خود روزي از بهترين فارغ‏التحصيلان مدرسه عالي و از مدافعان چشم‏انداز مطلوب امام و رهبري در مدرسه بودند، به علل گوناگوني که به تحليل بنده سرآمد آن «استحاله تدريجي در جريان بيمارگونه شبه روشن فکري غربي» است، کم‏کم دست از آرمان اوّليه برداشته و از طريق وُسطي و جاده تعادل «وحدت حوزه و دانشگاه» خارج شده و به دامان دانشگاهي‏شدن درغلتيدند. شاهد اين مطلب، تغيير زندگي بعضي از اين افراد در سالهاي اخير و خروجشان از زيّ طبلگي است که شعار آن در اين سالها همچون پُتکي بر سر دانش‏طلبان مدرسه فرود مي‏آمد.

د/ کم‏کاري‏ها، کوتاهي‏ها، اغماض‏ها، بي‏بصيرتي‏ها و مصلحت‏انديشي‏هاي نابجاي طلاب و دانشجويان مدرسه عالي که در اين سالها فساد موجود در مدرسه را مي‏ديدند و از زاويه انحراف مسؤولان بي‏کفايت مدرسه آگاه شده بودند و دَم بر نمي‏آوردند و اراده‏اي براي اعتراض جدّي و مطالبه صحيح عدالت و آرمان‏خواهي نداشتند؛ البته خيزش‏هاي عدالت‏خواهانه و آرمان‏طلبانه معدودي که در اين سالها شکل گرفت عمدتاً به همين دلايل در نطفه خفه شد. (انصاف اين است که با اجازه از حضرت حافظ بگوييم: آب و هواي مدرسه عالي عجب سِفله پرور است!)

7- به اين رؤوس أربعه (الف، ب، ج، د) مي‏توان علل و عوامل ديگري را نيز البته افزود که به جهت رعايت اختصار فعلاً از آن مي‏گذريم؛ اما مهم اين است که بدانيم مجموعه اين عوامل کلان و خُرد سبب شد که مدرسه عالي شهيد مطهري با وجود پشتوانه مستحکم فکري و نرم‏افزاري و بستر مناسب مالي و سخت‏افزاري نتواند نمونه افتخارآفريني از ايده‏ي «جمع بين حوزه و دانشگاه» باشد و لذا تبديل به يک موجود کم‏اثر بي‏خاصيت در فضاي بين حوزه و دانشگاه شد که ديگر بر خلاف گذشته حتي از چشم مقام معظم رهبري هم سقوط کرد.

برون‏رفت از اين وضعيت بغرنج و بلاتکليفي ناشي از آن که گاهي در لسان بچه‏ها از آن تحت عنوان «وضعيت شترمرغي» ياد مي‏شود (که نه بار مي‏برد و نه تخم مي‏گذارد!) مسؤولان احاطه‏کننده آقاي امامي کاشاني را به اين فکر مي‏اندازد که حالا که مدرسه عالي به جاي «هم حوزه و هم دانشگاه» دارد به «نه حوزه و نه دانشگاه» تبديل مي‏شود، بهتر است تکليف را يک‏سره کنند و آنچه از مدّت‏ها قبل در سر مي پروراندند را در يک پروژه ضربتي محقق سازند و با رنگ و لعاب رسانه‏اي اين شاهکار عظيم را در بوق و کرنا کنند و به قول معروف، اين تصميم را چنان چهار ميخه سازند که ديگر کسي جرأت مخالفت با آن را پيدا نکند؛ لذا با علم به اينکه اين اقدام بر خلاف نصّ صريح رهبر معظم انقلاب و تدبير عميق ايشان است، با اين بهانه که اساسنامه مدرسه عالي مصوّب شوراي عالي انقلاب فرهنگي است، نامه‏اي را خطاب به رئيس جمهور محترم (که به اعتقاد ما از عمق فاجعه بي‏خبر است) تنظيم نموده و با توجيه‏هايي نه چندان منطقي و دلچسب به امضاء توليت مدرسه مي‏رسانند و خواستار تغيير عنوان «مدرسه عالي شهيد مطهري» به «دانشگاه شهيد مطهري» مي شوند و نام اين شاهکار عظيم خود را نيز «ارتقاء»!!! مي‏گذارند تا دهان مخالفان احتمالي را هم بسته باشند.

8- اشتباه برداشت نکنيد! دعواي ما بر سر اسم و عنوان و لفظ نيست؛ مصبّ بحث و محل نزاع اينجاست که «دانشگاه» بما هُوَ دانشگاه نتوانسته و نمي‏تواند «منادي وحدت حوزه و دانشگاه» باشد؛ همچنان‏که «حوزه» بما هُوَ حوزه نتوانسته و نمي‏تواند. خلاصه استدلال «دانشجو - طلبه‏»هاي مدرسه عالي شهيد مطهري (که در لسان عرف داخلي مدرسه خود را دانشطلب مي‏نامند) در مخالفت با اين مصوّبه همين است. يعني دعوا بر سر تغيير لفظ نيست! دعوا بر سر تغيير لفظي است که به روشني در آينده‏اي نه چندان دور، هويّت و ماهيّت بينا‏بيني مدرسه عالي را نيست‏ونابود مي‏کند و از مدرسه عالي شهيد مطهري، فقط يک «خاطره» بر جاي مي‏گذارد.

بر اين اساس روشن است که تبديل مدرسه عالي به دانشگاه را نمي‏توان «ارتقاء»خواند؛ بلکه بايد اين اتفاق ناميمون را مُهري بر سند «اضمحلال» مدرسه عالي ناميد. دعوا بر سر لفظ نيست! آنچه دل را مي‏سوزاند و اشک را جاري مي‏سازد، حکايت غمگنانه مدرسه‏اي است که اميد مي‏رفت روزي لاأقل با تقدير الهي از شرّ عده‏اي مديران بي تدبير خلاصي يابد و با مديريت با کفايت نخبگاني که از بُن دندان به آرمان مقدس وحدت حوزه و دانشگاه اعتقاد دارند بالأخره به افق‏هاي دوردست و چشم‏انداز روح‏انگيزي که امام(ره) و رهبري براي آن ترسيم کرده‏ بودند دست پيدا کند. اما دريغ و صد دريغ و افسوس و صد افسوس که عاقبت اين نهال نوپا را خشکاندند و در مرگ آن هم جشن گرفتند!

9- البته آخرين تلاشها براي برگرداندن جسم نيمه‏جان و به اغماء فرورفته مدرسه عالي شهيد مطهري توسط دلسوزان مدرسه که قاطبه دانش‏طلبان فعلي و جمع کثيري از فارغ‏التحصيلان آن را تشکيل مي‏دهند در حال انجام است؛ هنوز هم اميد هست؛ نبايد نااميد شد؛ بايد برخاست و تمام قامت در برابر اين نابخردي‏ها ايستادگي کرد؛ بايد حق را گفت؛ بايد پاي حق ايستاد؛ بايد با منطق و برهان و استدلال و البته با آرامش و ادب، حق را مطالبه کرد؛ بايد به گوش رئيس‏جمهور و اعضاي شوراي عالي انقلاب فرهنگي رساند که حقيقت و پشت پرده اين تصميم و اين مصوّبه چيست و قصه از کجا آب مي‏خورد؛ بايد آخرين تلاشها را براي نجات مدرسه عالي انجام داد. رسانه‏هاي دلسوز و انقلابي بايد حقيقت را فداي مصلحت‏انديشي‏هاي کودکانه نکنند و نداي مظلوميت مدرسه عالي و دانشطلبان آن و آرمان و مانيفست فراموش‏شده‏ي آن را فرياد کنند؛ که اگر چنين نکنند در قيامت در پيشگاه الهي و در محضر امام(ره) و شهيد مطهري و صدها شهيد مدافع آرمان وحدت حوزه و دانشگاه جوابي جز سرافکندگي نخواهند داشت. بر اين اساس است که معتقدم شوراي عالي انقلاب فرهنگي، ناخواسته و نادانسته در آستانه سالروز شليک گروهک مرتجع فرقان به مغز متفکر شهيد مطهري، با مصوّيه خود به مغز مدرسه عالي شهيد مطهري شليک کرده است!

10- آخرين نکته اينکه ديروز که اخبار مدرسه عالي را بررسي مي‏کردم متوجه شروع يک حرکت مشکوک و قابل تأمل شدم؛ دو تن از همان حلقه اطرافيان آقاي امامي کاشاني که اتفاقاً سابقه مواضع آنها خصوصاً در جريان انتخابات و حوادث پس از آن نشان مي‏دهد که نسبت روشني با انديشه ولايت فقيه و شخص مقام معظم رهبري ندارند، در بين بچه‏هاي مدرسه به دوره افتاده‏اند و اين خبر را نقل مي‏کنند که «مقام معظم رهبري در ديدار با آقاي امامي کاشاني از ارتقاء مدرسه عالي به دانشگاه ابراز رضايت کرده و به ايشان تبريک گفته‏اند.» در واقع آنها با جار زدن اين خبر در مدرسه به دنبال چند هدف هستند که آگاهي از اين اهداف مي‏تواند توطئه‏اي شوم را خنثي سازد:

الف/ با اعلام موافقت مقام معظم رهبري، در بين صفوف مستحکم معترضان ترديد و تفرقه بيفکنند. چون آنچه براي بچه‏ها مهم است، رعايت نظر رهبر انقلاب است و اصولاً اگر اعتراضي دارند به اين دليل است که بچه‏ها چنين معتقدند که مصوّبه شوراي عالي انقلاب فرهنگي با ديدگاه‏هاي مقام معظم رهبري درباره مدرسه عالي منافات دارد و مورد رضايت قلبي ايشان نيست. لذا وقتي اين خبر منتشر شود نتيجه طبيعيش عقب‏نشيني بعضي از دوستاني است که احساس مي‏کنند اين جنبش اعتراضي بر خلاف نظر رهبري است و ايشان از مطالبه‏اي که در حال انجام است ناراضي هستند.

ب/ زمينه برخورد چکّشي و سرکوب اعتراض و جنبش آرمان‏خواهانه بچه‏ها را فراهم آورند. چون با اعلام اين خبر، معترضان را به عنوان مخالفان نظر رهبري معرفي نموده و در حاشيه امني که با اين استدلال سخيف فراهم مي‏کنند ريشه‏ها و ليدرهاي جنبش را قلع‏وقمع مي‏کنند. چنانکه در کلام يکي از همين آقايان مضمون اين جمله وجود داشته که هرکس با اين مصوّبه مخالفت کند، ضدّ ولايت فقيه(!) است و با او برخورد خواهيم کرد.

اما پاسخ منطقي ما به اين شايعه اين است که آنچه فعلاً براي ما سنديّت دارد و قابل احتجاج است، متن بيانات رهبر انقلاب در فروردين ماه 1372 است و نه هيچ چيز ديگر؛ بر اين اساس معتقديم نظر روشن و بيّن رهبري اين است که «مدرسه عالي شهيد مطهري؛ نه يک کلمه کمتر و نه يک کلمه بيشتر»؛ لذا آنچه حضرات آقايان مشغول جار زدن آن هستند از نظر ما فقط و فقط يک شايعه بي‏سند و مدرک است که آقايان براي پيشگيري از بر هم خوردن معادلات ذهنيشان مشغول انتشار ويروسي آن هستند. البته بر فرض که از طريق يک منبع رسمي و قابل اعتماد خبردار شويم که نظر واقعي مقام معظم رهبري، با وجود اعتراض و در صحنه بودن قاطبه دانشجوها و طلبه‏هاي مدرسه عالي براي دفاع از هويّت آرماني مدرسه اين است که مدرسه عالي از اين پس تحت عنوان دانشگاه فعاليت کند، مطمئناً بدون لحظه‏اي درنگ و بدون ذرّه‏اي ترديد، با جان و دل و با طيب خاطر گردن مي‏نهيم و کوچکترين خَلَجاني هم در قلبهايمان احساس نخواهيم کرد. (رهبرا، لطف آنچه تو انديشي، حُکم آنچه تو فرمايي)

مسلّماً اگر چنين چيزي اثبات نشود، جنبش اعتراضي طلاب و دانشجويان فعلي و سابق مدرسه عالي شهيد مطهري تا اصلاح مجدّد اساسنامه در شوراي عالي انقلاب فرهنگي ادامه خواهد داشت. البته پيشنهاد ما به شورا اين است که با توجه به آنچه گفته شد، به جاي به قهقرا کشاندن مدرسه عالي شهيد مطهري، مجوّز تأسيس يک دانشگاه غيرانتفاعي را (حالا تحت هر اسمي که مي‏خواهد باشد) به اين آقايان خسته از طلبگي و بي‏اعتقاد به آرمان وحدت حوزه و دانشگاه بدهد تا با اين عمل خير، هم ايشان را خوشحال کرده باشند و هم با کم کردن زحمت اين آقايان از مدرسه عالي امکان رشد و نوزايي آن را فراهم آورند.
نام شما

آدرس ايميل شما
برای ارتقای فرهنگ نقد و انتقاد و کمک به پیشرفت فرهنگ و اخلاق جامعه، تلاش کنیم به جای توهین و تمسخر دیگران، نظرات و استدلال هایمان را در رد یا قبول مطالب عنوان کنیم.
نظر شما *