چهارشنبه صبح (25/1/89) خبري مُضحک و موهن بر روي خروجي خبرگزاريها و سايتهاي خبري قرار گرفت که براي کساني که با اصل ماجرا آشنا بودند بسيار تعجب انگيز شد:
«بر اساس مصوبه شوراي عالي انقلاب فرهنگي، به درخواست آيت الله امامي کاشاني، مدرسه عالي شهيد مطهري به دانشگاه ارتقاء!!! يافت.»
گويي آواري از غم و اندوه و را يکجا روي قلبم خالي کرده باشند! بعد از ظهر همان روز با خبر شدم که «طلاب و دانشجويان» مدرسه عالي هم در انتقاد به اين اقدام نابخردانه تجمع خودجوش اعتراضي برگزار کردهاند و حتي حضور و توجيههاي دستوپا شکسته توليت و معاون پژوهشي مدرسه هم نتوانسته بچهها را قانع کند و اعتراض همچنان ادامه دارد.
جهت اطلاع کساني که از اصل ماجرا مطلع نيستند و پاراگراف قبلي را تعجبآور ميدانند بايد چند نکته را توضيح دهم تا روشن شود که چرا مصوبه اخير شوراي عالي انقلاب فرهنگي از منظر قاطبه «طلبه_دانشجو»هاي مدرسه عالي شهيد مطهري نه تنها مايه خوشحالي و افتخار نيست، بلکه به منزله تحقير و توهيني بزرگ به آنها و مهمتر از ايشان يک دهنکجي بيادبانه به يکي از مهمترين آرمانهاي اصلي انقلاب اسلامي است که همواره مورد تأکيد و عنايت ويژه امام راحل و مقام معظم رهبري بوده است:
1- سابقه مدرسه عالي به دوره قاجاريه بازميگردد که در آن زمان ميرزاحسينخان سپهسالار زمين فعلي مدرسه و مسجد را جهت تربيت طلاب علوم معقول و منقول وقف نمود و متولي اين وقف و موقوفات متعدد آن را «شخص اوّل مملکت» قرار داد تا در هر دورهاي از زمان با بهرهبرداري از املاک و مستغلات درآمدزاي جانبي آن به رتقوفتق امور مدرسه و رفع مايحتاج تحصيلي طلاب و اساتيد آن همّت گماشته شود؛ (نکته داخل پرانتز اينکه: در طول ساليان درازي که من با مدرسه عالي در ارتباط هستم، متن کامل وقفنامه به دلايل واهي هيچگاه در دسترس طلاب قرار نگرفته و سر در آوردن از آن به يکي از رموز و اسرار مدرسه تبديل شده است! پرانتز بسته!)
2- با پيروزي انقلاب اسلامي از طرفي بايد تکليف مدرسه عالي سپهسالار توسط شخص اوّل مملکت يعني امام خميني(ره) مشخص ميشد و از طرف ديگر آرمان «وحدت حوزه و دانشگاه» به عنوان يکي از مهمترين افقهاي فکري و فرهنگي انقلاب هموراه از سوي خود امام راحل(ره) و روحانيان نخبه و برجستهاي همچون شهيد مفتح و شهيد مطهري مطرح مي گرديد. ايده شهيد مطهري تبديل مدرسه عالي سپهسالار به مکاني براي عينيّتبخشي به اين آرمان و الگوسازي براي تحقق اين افق مهم فرهنگي بود و لذا به پيشنهاد ايشان، امام راحل(ره) حضرت آيت الله امامي کاشاني را که يکي از برجستهترين شاگردان مکتب فقهي و اخلاقي امام محسوب ميشدند، به سِمَت نائبالتوليه مدرسه منصوب فرمودند؛ البته با شهادت استاد شهيد مرتضي مطهري در ارديبهشتماه 1358، مدرسه عالي سپهسالار به «مدرسه عالي شهيد مطهري» تغيير نام داد تا فراموش نکند که بايد همواره به دنبال تحقق آرمان «وحدت حوزه و دانشگاه» باشد که يکي از مهمترين دغدغههاي آن شهيد سعيد بود.(روحش شاد و يادش گرامي و راهش پر رهرو باد.)
3- پس از شهادت شهيد مطهري، امام خميني(ره) در ديدار با جمعي از طلاب مدرسه عالي ميفرمايند:
«من اميدوارم که خواهران و برادرانى که در مدرسه عالى شهيد مطهرى- رحمه اللَّه- هستند و مشغول تحصيل و تبليغ هستند توجه داشته باشند که مدرسه به اسم شهيدى است که براى اسلام مفيد بود و نوشتههاى او و گفتار او مربى جوانان ما هست، و بايد باشد. شما خواهرها و برادرها که در اين مدرسه هستيد برنامهتان را آنطور تنظيم کنيد که از بين شما مطهرىها، يا يک مطهرى، پيدا بشود. عزمتان جزم اين معنا باشد، و توجهتان به خدا و اعمالتان خالص براى خداى تبارک و تعالى. جديت کنيد که در آن مدرسه که هستيد تحصيل کنيد. و بالاتر از تحصيل، تهذيب اخلاق [است]. اسلامى باشيد و علوم اسلامى را با نفوس اسلامى تکميل کنيد. در کنار تحصيل جدى در احکام اسلام و معارف اسلاميه، تهذيب اسلامى داشته باشيد.»
...و در حقيقت با اين جمله چشمانداز و مانيفست مدرسه عالي را روشن ميکنند و مسؤولان و طلاب مدرسه را به ادامه راه شهيد مطهري و تربيت نوع ويژهاي از جامعه نخبه حوزوي - دانشگاهي که شهيد مطهري مصداق عيني برتر آن بود فرا ميخوانند.
4- با ارتحال امام عظيمالشأن ملت ايران، حضرت آيت الله خامنهاي رهبر معظم انقلاب اسلامي با ابقاء آيت الله امامي کاشاني بر مسند رياست مدرسه عالي در ديدار اساتيد و اعضاء هيأت علمي مدرسه، به صورت مبسوط مانيفست مطرح شده توسط امام(ره) را تشريح نموده و صراحتاً تأکيد فرمودند که مدرسه عالي شهيد مطهري دانشگاه نيست و البته حوزه هم نيست؛ بلکه محلي براي تربيت «تراز خاصي از روحانيان» است که نه در حوزه به مفهوم متعارف آن پرورش داده ميشود و نه از دانشگاه به مفهوم متداول آن حاصل ميشود. ايشان اين تراز خاص از روحانيان را چنين ترسيم ميکنند: «اينجا يک محلي است که بايد روحانيوني تربيت کند که براي گسترش فکر متعالي اسلامي و همان تبيين بالحکمه و الموعظه الحسنه بسيار بسيار مفيد باشند و تبيين حکيمانه دين و نه تبيين عاميانه دين کنند. من فکر ميکنم امروز ما به اين احتياج داريم. شايد ـ ان شاء الله ـ مدرسه شما الگويي شود که نظير آن حتي در حوزهها و جاهاي ديگر ساخته بشود و يک ترازِ خاصي از روحاني را در اينجا پرورش بدهد. يعني، شما بر روحاني بودن و معمم بودن به خصوص پا فشاري بفرماييد.» (متن کامل بيانات معظّمله را دراينجا بخوانيد.)
5- باتوجه به اين چشمانداز روشن و اميدبخش، با هماهنگيها و پيگيريهاي ارزشمندي که مديريت مدرسه انجام داد، نسبت و ارتباط معقول و جمع پسنديدهاي ميان مدرسه عالي شهيد مطهري و «نظام حوزوي» و «نظام دانشگاهي» برقرار شد؛ به طوري که از يکسو با تأسيس دو رشته «فقه و حقوق اسلامي» و «فلسفه و حکمت اسلامي» در مقاطع کارشناسي، کارشناسي ارشد و دکتري، مدرک معتبر وزارت علوم به دانشآموختگان مدرسه اعطاء ميشد و وزارت علوم اين مدرسه عالي را به عنوان يکي از مراکز آموزش عالي کشور ميشناخت و از سوي ديگر به دليل محتواي حوزوي دروس، حوزه علميه قم با تطبيق واحدهاي آموزشي مدرسه عالي با دروس متداول حوزه، فارغالتحصيلان مقطع کارشناسي مدرسه عالي را به عنوان طلبه پايه 7 و فارغ التحصيلان کارشناسي ارشد را به عنوان طلبه پايه 10 پذيرش مي کرد. (البته حوزه علميه قم چند درس جنبي نظير رجال و درايه را جداگانه از دانشآموختگان مدرسه عالي امتحان ميگرفت.)
6- متأسفانه در سالهاي اخير با وجود تلاشهاي قابل قدرداني که پيش از اين صورت گرفته بود به دلايل متعددي که ذيلاً به برخي از آنها اشاره مي کنم سير رو به رشد و تحسينبرانگيز مدرسه عالي کُند و سپس متوقف و نهايتاً به يک سير قهقرايي و رو به اضمحلال تبديل شد و مدرسه عالي پس از تطوّر در قوس صعودي خود، در قوس نزولي تأسفباري واقع شد؛ اهمّ دلايل اين حادثه غمانگيز از اين قرار است:
الف/ کهولت سن، دغدغهها و مسؤوليتهاي مهمتر(!) آقاي امامي کاشاني؛ مسؤوليتهايي نظير عضويت در شوراي نگهبان و مجمع تشخيص مصلحت نظام و... حتي خود ايشان چند سال پيش در پاسخ اين اعتراض طلاب که چرا براي مدرسه و مديريت آن وقت نميگذاريد، در جمع بچهها قریب به این مضمون فرموده بودند که من به فکر مشکلات جهان اسلام هستم و وقتم را براي امور کوچک و کماهميتي مثل مدرسه و مشکلات آن نميتوانم تلف کنم.
ب/ اعتماد بيش از اندازه آقاي امامي کاشاني به چند فرد خاص و احاله کامل مديريت مدرسه به ايشان؛ نتيجه اين سوء تدبير البته چيزي جز قبضه امور مدرسه در يد قدرت اين چند نفر و سرکوب هرگونه جنبش و حرکت اصلاحي و انتقادي توسط ايشان نبوده است. (البته نمي دانم ايشان از چه جادويي براي تسخير قلب آقاي امامي کاشاني استفاده کردهاند که ايشان هرگز گوشي براي شنيدن صداي مخالفان اين چند نفر ندارند؛ به طوري که هرکس نزد آقاي امامي از يکي از ايشان انتقادي -گرچه به حق- کند، خودش در منظر آقاي امامي تبديل به يک موجود شرير و آشوبطلب ميشود! حافظ عليهالرحمة ميفرمايد: من چه گويم که تو را نازکي طبع لطيف/تا به حدّي است که آهسته دعا نتوان کرد!)
ج/ سوء استفادهها، بيتدبيريها، بيبرنامگيها و عدم دلسوزي آن چند نفر كه گفته شد؛ شرح اين قصه مفصّل است و اين مقال کوتاه مجال پردازش آن نيست؛ ولي اينقدر ميتوان گفت که اين چند نفر که خود روزي از بهترين فارغالتحصيلان مدرسه عالي و از مدافعان چشمانداز مطلوب امام و رهبري در مدرسه بودند، به علل گوناگوني که به تحليل بنده سرآمد آن «استحاله تدريجي در جريان بيمارگونه شبه روشن فکري غربي» است، کمکم دست از آرمان اوّليه برداشته و از طريق وُسطي و جاده تعادل «وحدت حوزه و دانشگاه» خارج شده و به دامان دانشگاهيشدن درغلتيدند. شاهد اين مطلب، تغيير زندگي بعضي از اين افراد در سالهاي اخير و خروجشان از زيّ طبلگي است که شعار آن در اين سالها همچون پُتکي بر سر دانشطلبان مدرسه فرود ميآمد.
د/ کمکاريها، کوتاهيها، اغماضها، بيبصيرتيها و مصلحتانديشيهاي نابجاي طلاب و دانشجويان مدرسه عالي که در اين سالها فساد موجود در مدرسه را ميديدند و از زاويه انحراف مسؤولان بيکفايت مدرسه آگاه شده بودند و دَم بر نميآوردند و ارادهاي براي اعتراض جدّي و مطالبه صحيح عدالت و آرمانخواهي نداشتند؛ البته خيزشهاي عدالتخواهانه و آرمانطلبانه معدودي که در اين سالها شکل گرفت عمدتاً به همين دلايل در نطفه خفه شد. (انصاف اين است که با اجازه از حضرت حافظ بگوييم: آب و هواي مدرسه عالي عجب سِفله پرور است!)
7- به اين رؤوس أربعه (الف، ب، ج، د) ميتوان علل و عوامل ديگري را نيز البته افزود که به جهت رعايت اختصار فعلاً از آن ميگذريم؛ اما مهم اين است که بدانيم مجموعه اين عوامل کلان و خُرد سبب شد که مدرسه عالي شهيد مطهري با وجود پشتوانه مستحکم فکري و نرمافزاري و بستر مناسب مالي و سختافزاري نتواند نمونه افتخارآفريني از ايدهي «جمع بين حوزه و دانشگاه» باشد و لذا تبديل به يک موجود کماثر بيخاصيت در فضاي بين حوزه و دانشگاه شد که ديگر بر خلاف گذشته حتي از چشم مقام معظم رهبري هم سقوط کرد.
برونرفت از اين وضعيت بغرنج و بلاتکليفي ناشي از آن که گاهي در لسان بچهها از آن تحت عنوان «وضعيت شترمرغي» ياد ميشود (که نه بار ميبرد و نه تخم ميگذارد!) مسؤولان احاطهکننده آقاي امامي کاشاني را به اين فکر مياندازد که حالا که مدرسه عالي به جاي «هم حوزه و هم دانشگاه» دارد به «نه حوزه و نه دانشگاه» تبديل ميشود، بهتر است تکليف را يکسره کنند و آنچه از مدّتها قبل در سر مي پروراندند را در يک پروژه ضربتي محقق سازند و با رنگ و لعاب رسانهاي اين شاهکار عظيم را در بوق و کرنا کنند و به قول معروف، اين تصميم را چنان چهار ميخه سازند که ديگر کسي جرأت مخالفت با آن را پيدا نکند؛ لذا با علم به اينکه اين اقدام بر خلاف نصّ صريح رهبر معظم انقلاب و تدبير عميق ايشان است، با اين بهانه که اساسنامه مدرسه عالي مصوّب شوراي عالي انقلاب فرهنگي است، نامهاي را خطاب به رئيس جمهور محترم (که به اعتقاد ما از عمق فاجعه بيخبر است) تنظيم نموده و با توجيههايي نه چندان منطقي و دلچسب به امضاء توليت مدرسه ميرسانند و خواستار تغيير عنوان «مدرسه عالي شهيد مطهري» به «دانشگاه شهيد مطهري» مي شوند و نام اين شاهکار عظيم خود را نيز «ارتقاء»!!! ميگذارند تا دهان مخالفان احتمالي را هم بسته باشند.
8- اشتباه برداشت نکنيد! دعواي ما بر سر اسم و عنوان و لفظ نيست؛ مصبّ بحث و محل نزاع اينجاست که «دانشگاه» بما هُوَ دانشگاه نتوانسته و نميتواند «منادي وحدت حوزه و دانشگاه» باشد؛ همچنانکه «حوزه» بما هُوَ حوزه نتوانسته و نميتواند. خلاصه استدلال «دانشجو - طلبه»هاي مدرسه عالي شهيد مطهري (که در لسان عرف داخلي مدرسه خود را دانشطلب مينامند) در مخالفت با اين مصوّبه همين است. يعني دعوا بر سر تغيير لفظ نيست! دعوا بر سر تغيير لفظي است که به روشني در آيندهاي نه چندان دور، هويّت و ماهيّت بينابيني مدرسه عالي را نيستونابود ميکند و از مدرسه عالي شهيد مطهري، فقط يک «خاطره» بر جاي ميگذارد.
بر اين اساس روشن است که تبديل مدرسه عالي به دانشگاه را نميتوان «ارتقاء»خواند؛ بلکه بايد اين اتفاق ناميمون را مُهري بر سند «اضمحلال» مدرسه عالي ناميد. دعوا بر سر لفظ نيست! آنچه دل را ميسوزاند و اشک را جاري ميسازد، حکايت غمگنانه مدرسهاي است که اميد ميرفت روزي لاأقل با تقدير الهي از شرّ عدهاي مديران بي تدبير خلاصي يابد و با مديريت با کفايت نخبگاني که از بُن دندان به آرمان مقدس وحدت حوزه و دانشگاه اعتقاد دارند بالأخره به افقهاي دوردست و چشمانداز روحانگيزي که امام(ره) و رهبري براي آن ترسيم کرده بودند دست پيدا کند. اما دريغ و صد دريغ و افسوس و صد افسوس که عاقبت اين نهال نوپا را خشکاندند و در مرگ آن هم جشن گرفتند!
9- البته آخرين تلاشها براي برگرداندن جسم نيمهجان و به اغماء فرورفته مدرسه عالي شهيد مطهري توسط دلسوزان مدرسه که قاطبه دانشطلبان فعلي و جمع کثيري از فارغالتحصيلان آن را تشکيل ميدهند در حال انجام است؛ هنوز هم اميد هست؛ نبايد نااميد شد؛ بايد برخاست و تمام قامت در برابر اين نابخرديها ايستادگي کرد؛ بايد حق را گفت؛ بايد پاي حق ايستاد؛ بايد با منطق و برهان و استدلال و البته با آرامش و ادب، حق را مطالبه کرد؛ بايد به گوش رئيسجمهور و اعضاي شوراي عالي انقلاب فرهنگي رساند که حقيقت و پشت پرده اين تصميم و اين مصوّبه چيست و قصه از کجا آب ميخورد؛ بايد آخرين تلاشها را براي نجات مدرسه عالي انجام داد. رسانههاي دلسوز و انقلابي بايد حقيقت را فداي مصلحتانديشيهاي کودکانه نکنند و نداي مظلوميت مدرسه عالي و دانشطلبان آن و آرمان و مانيفست فراموششدهي آن را فرياد کنند؛ که اگر چنين نکنند در قيامت در پيشگاه الهي و در محضر امام(ره) و شهيد مطهري و صدها شهيد مدافع آرمان وحدت حوزه و دانشگاه جوابي جز سرافکندگي نخواهند داشت. بر اين اساس است که معتقدم شوراي عالي انقلاب فرهنگي، ناخواسته و نادانسته در آستانه سالروز شليک گروهک مرتجع فرقان به مغز متفکر شهيد مطهري، با مصوّيه خود به مغز مدرسه عالي شهيد مطهري شليک کرده است!
10- آخرين نکته اينکه ديروز که اخبار مدرسه عالي را بررسي ميکردم متوجه شروع يک حرکت مشکوک و قابل تأمل شدم؛ دو تن از همان حلقه اطرافيان آقاي امامي کاشاني که اتفاقاً سابقه مواضع آنها خصوصاً در جريان انتخابات و حوادث پس از آن نشان ميدهد که نسبت روشني با انديشه ولايت فقيه و شخص مقام معظم رهبري ندارند، در بين بچههاي مدرسه به دوره افتادهاند و اين خبر را نقل ميکنند که «مقام معظم رهبري در ديدار با آقاي امامي کاشاني از ارتقاء مدرسه عالي به دانشگاه ابراز رضايت کرده و به ايشان تبريک گفتهاند.» در واقع آنها با جار زدن اين خبر در مدرسه به دنبال چند هدف هستند که آگاهي از اين اهداف ميتواند توطئهاي شوم را خنثي سازد:
الف/ با اعلام موافقت مقام معظم رهبري، در بين صفوف مستحکم معترضان ترديد و تفرقه بيفکنند. چون آنچه براي بچهها مهم است، رعايت نظر رهبر انقلاب است و اصولاً اگر اعتراضي دارند به اين دليل است که بچهها چنين معتقدند که مصوّبه شوراي عالي انقلاب فرهنگي با ديدگاههاي مقام معظم رهبري درباره مدرسه عالي منافات دارد و مورد رضايت قلبي ايشان نيست. لذا وقتي اين خبر منتشر شود نتيجه طبيعيش عقبنشيني بعضي از دوستاني است که احساس ميکنند اين جنبش اعتراضي بر خلاف نظر رهبري است و ايشان از مطالبهاي که در حال انجام است ناراضي هستند.
ب/ زمينه برخورد چکّشي و سرکوب اعتراض و جنبش آرمانخواهانه بچهها را فراهم آورند. چون با اعلام اين خبر، معترضان را به عنوان مخالفان نظر رهبري معرفي نموده و در حاشيه امني که با اين استدلال سخيف فراهم ميکنند ريشهها و ليدرهاي جنبش را قلعوقمع ميکنند. چنانکه در کلام يکي از همين آقايان مضمون اين جمله وجود داشته که هرکس با اين مصوّبه مخالفت کند، ضدّ ولايت فقيه(!) است و با او برخورد خواهيم کرد.
اما پاسخ منطقي ما به اين شايعه اين است که آنچه فعلاً براي ما سنديّت دارد و قابل احتجاج است، متن بيانات رهبر انقلاب در فروردين ماه 1372 است و نه هيچ چيز ديگر؛ بر اين اساس معتقديم نظر روشن و بيّن رهبري اين است که «مدرسه عالي شهيد مطهري؛ نه يک کلمه کمتر و نه يک کلمه بيشتر»؛ لذا آنچه حضرات آقايان مشغول جار زدن آن هستند از نظر ما فقط و فقط يک شايعه بيسند و مدرک است که آقايان براي پيشگيري از بر هم خوردن معادلات ذهنيشان مشغول انتشار ويروسي آن هستند. البته بر فرض که از طريق يک منبع رسمي و قابل اعتماد خبردار شويم که نظر واقعي مقام معظم رهبري، با وجود اعتراض و در صحنه بودن قاطبه دانشجوها و طلبههاي مدرسه عالي براي دفاع از هويّت آرماني مدرسه اين است که مدرسه عالي از اين پس تحت عنوان دانشگاه فعاليت کند، مطمئناً بدون لحظهاي درنگ و بدون ذرّهاي ترديد، با جان و دل و با طيب خاطر گردن مينهيم و کوچکترين خَلَجاني هم در قلبهايمان احساس نخواهيم کرد. (رهبرا، لطف آنچه تو انديشي، حُکم آنچه تو فرمايي)
مسلّماً اگر چنين چيزي اثبات نشود، جنبش اعتراضي طلاب و دانشجويان فعلي و سابق مدرسه عالي شهيد مطهري تا اصلاح مجدّد اساسنامه در شوراي عالي انقلاب فرهنگي ادامه خواهد داشت. البته پيشنهاد ما به شورا اين است که با توجه به آنچه گفته شد، به جاي به قهقرا کشاندن مدرسه عالي شهيد مطهري، مجوّز تأسيس يک دانشگاه غيرانتفاعي را (حالا تحت هر اسمي که ميخواهد باشد) به اين آقايان خسته از طلبگي و بياعتقاد به آرمان وحدت حوزه و دانشگاه بدهد تا با اين عمل خير، هم ايشان را خوشحال کرده باشند و هم با کم کردن زحمت اين آقايان از مدرسه عالي امکان رشد و نوزايي آن را فراهم آورند.