یک نفر از نمایندگان در آن جلسه مجلس پنجم نبود که بداند قضیه چیست و دست مهاجرانی را رو کند.
به گزارش جهان، علی اکبر دادخواه در وبلاگ خود نوشت: مدتی است که مسائل زیادی رخ داده و فرصت بررسی و اظهار نظر در باره آنها هم با همه اهمیتی که دارند در یک فرصت کم امکان پذیر نیست. از طرفی جناب آقای رئیس صحبت در بعضی از امور مانند توافق و قطعنامه و اینها را هم که غدقن کردهاند.
با این حال بخشی از خاطرات یک نماینده سابق مجلس شورای اسلامی در مصاحبه با روزنامه شرق نظرم را جلب کرد: “صبح خیلی عجله داشتم که زود برسم. باید به حد نصاب رسیده و دفاع میکردیم. با اینکه ما یک اقلیتی قوی بودیم، اما لب مرز بودیم. به یاد دارم در ماشینم یک سوسک پیدا شد. من تنها بودم و راننده! کنار خیابان ایستادم محافظ نداشتم. به محافظ بابا زنگ زدم که بیاید، یکی از نمایندهها به من زنگ میزند که کجایی؟ چرا نمیرسی؟ الان جلسه شروع میشود. من هم خجالت میکشیدم که بگویم کنار خیابان نشستهام و منتظرم کسی بیاید و سوسک را بکشد. بالاخره یکی آمد، سوسک را کشت و من توانستم به مجلس بروم.”
مسئله این نیست که ایشان خانم هستند یا آقا. بلکه مسئله این است که ملت پیگیری امور خود را به چه کسانی سپردهاند!! فردی که نمیتواند یک سوسک را از خودروی خود بیرون بیندازد و به همین دلیل از جلسهای که خودش آن را اینقدر مهم نامیده عقب میافتد چگونه میتواند جلوی دشمنان داخلی و خارجی این ملت بایستد و قد علم کند؟ حالا به هر دلیل با سوسک مشکل داشت. تلفن زدن به محافظ بابا دیگر چه صیغهای است. به قول ایشان خودرو با راننده بوده. خوب به راننده میگفته سوسک را بیرون بیندازد!
او همچنین در مورد استیضاح عطاء الله مهاجرانی در مجلس پنجم و رای اعتماد دوباره به او میگوید:
“نطق او باعث شد رأی بیاورد، سیاستمداری، علم و دانش، تسلط به موضوع و تدبیر او بود. میخواهم بگویم که از قبل برنامهای تدوین نشده بود که حتما باید این دو وزیر استیضاح شوند و از کابینه بیرون بروند. تنها اتفاق این بود که نمایندگان مجلس گوش کردند، تحتتأثیر حرفهای آقای مهاجرانی قرار گرفتند و به او رأی دادند. این نشانه عقلانیت است.”
اما من که آن زمان جلسه استیضاح را شخصا از رادیو زنده گوش میکردم نظرم چیز دیگری است. رای اعتماد به او نتیجه عقلانیت نبود. بلکه نشانه حقه بازی و رندبازی از یک طرف و جهل نمایندگان به واقعیتهای سیاسی و تاریخی از طرف دیگر بود که باعث شد فریبکاری آقای مهاجرانی کارگر بیفتد. فقط یک نمونه از فریبکاری او که هنوز در ذهنم است تعریف و تمجید او از نجیب محفوظ نویسنده مصری برنده جایزه نوبل با اوردن مثالهایی از معرفی پیامبر در آثار این نویسنده مصری بود.
این در حالی است که جایره نوبل ادبیات را صرفا به خاطر تبحر و نوآوری در ادبیات به نجیب محفوظ نداده بودند، بلکه به دلیل نوشتن داستانها و رمانهایی هتاکانه و ضد اسلامی و موضع حمایتی او از پیمان کمپ دیوید بین محمد انور سادات رئیس جمهور وقت مصر و مناحیم بگین نخست وزیر وقت دولت اشغالگر قدس بود. اموری که باعث تحریم آثار نجیب محفوظ در کل جهان عرب (آن وقتی که هنوز ته غیرتی در اعراب بود) و نامیده شدن نجیب محفوظ در جهان عرب به عنوان رشدی اعراب شده بود. به عنوان نمونه یکی از این داستانهای هتاکانه او داستان “اولاد حارتنا” که به معنی بچههای محل ما یا بچه محلهای ما میباشد. او در این رمان با تغییر نامها روایتی کفر آمیز از خلقت و سرانجام خالق ارائه میکند.
حال یک نفر از نمایندگان در آن جلسه مجلس پنجم نبود که بداند قضیه چیست و دست مهاجرانی را رو کند. البته این دست بعدا با حکمت الهی رو شد و همه فهمدیند که این رفتار مهاجرانی نه به روایت کیهان ناشی از شیر الاغ که معجزه پول عربستان و سیاست انگلیس بوده.