سه شنبه ۲۹ اسفند ۱۴۰۲ - 19 Mar 2024
 
۰

ماجرای‌ ملاقات‌ دعایی با صدام

دوشنبه ۷ مهر ۱۳۹۳ ساعت ۱۵:۲۶
کد مطلب: 383033
در دوران جنگ تحمیلی با همکاری ستاد تبلیغات جنگ، ضمیمه‌ای با عنوان "اطلاعات جبهه" که بعدها به نام "فرهنگ جبهه" شناخته شد به صورت روزانه چاپ و به تمام جبهه‌ها ارسال می‌شد.
به گزارش جهان به نقل از دفاع پرس؛ سید محمود دعایی را تقریبا تمام فعالان فرهنگی و مطبوعاتی می‌شناسند، مبارز قبل از انقلاب و عضو شورای سردبیری نشریه بعثت، همراه امام(ره) در پاریس، اولین سفیر جمهوری اسلامی ایران در عراق، عضو دفتر امام خمینی (ره) و مدیر مسئول موسسه اطلاعات از سال ۱۳۵۸ تاکنون تنها بخشی از فعالیت‌ها و سمت‌های سید محمود دعایی است. کسی که در سال ۵۸ با حکم امام(ره) به موسسه اطلاعات رفت و بعد از رحلت ایشان نیز با تنفیذ حکم از جانب مقام معظم رهبری در آنجا ماند تا پرسابقه‌ترین مدیر موسسه اطلاعات لقب گیرد.

موسسه اطلاعات در طی این سال‌ها فراز و فرودهای بسیاری را با دعایی تجربه کرده است. این موسسه با انتشار نشریه "فرهنگ جبهه" در دورانی که کشور درگیر جنگ تحمیلی بود اولین روزنامه‌ای بود که به صورت جدی به این عرصه وارد شد. دعایی درباره چگونگی راه‌اندازی نشریه فرهنگ جبهه به تفصیل صحبت کرد و در این گفت‌ و گو گریزی هم به جنگ ایران و عراق و ایامی که سفیر ایران در عراق بود، زد.

چه شد که روزنامه اطلاعات به این فکر افتاد که نشریه مخصوصی را برای جبهه‌های جنگ تدارک ببیند؟

عراق زمانی که جنگ را آغاز کرد با یکسری از آمادگی هایی که از قبل داشت و برای تغذیه فرهنگی وفکری نیروهای ارتش، نشریه ویژه‌ای را اختصاصا برای جبهه‌ها و نیرو‌های رسمی‌اش در نظر گرفته بود و اسم آن را " القادسیه " گذاشته بود.

قادسیه جنگی بود که در آن اعراب ایران را فتح کردند و این فتح در آن محل خاص اتفاق افتاده بود. عراق نیز در این نبرد به صورت سمبلیک این اسم را انتخاب کرده بود به این منظور که به هر حال ما می‌خواهیم همان جهان گستری حکمای اسلامی را تداوم دهیم و ایران را فتح کنیم. البته در این جنگ، عراق بیشتر به دنبال اهداف ملی و قومی خودش بود.

این جنگ بر ایران تحمیل شد و ما آمادگی قبلی برای آن نداشتیم. گرچه پیش‌بینی‌هایی می‌شد که امکان دارد جنگی آغاز شود ولی در این سطح و به این سرعت قابل تصور نبود. به همین دلیل هم آنان در ابتدای امر پیروزی‌هایی به دست آوردند و مناطقی را اشغال کرده و شرایط بدی را بر ما تحمیل کردند. بنابراین قدری زمان برد تا برای دفاع از خودمان آماده شویم.

به همین ترتیب هم ما از نظر تغذیه فرهنگی رزمندگانمان در جبهه‌ها صرفا به همان نشریات عمومی که بخشی از مطالب خود را موضوع جنگ اختصاص داده بودند اکتفا کرده بودیم.

منتها زمینه این موضوع خالی بود. دوستان ما آن زمان در سال ۶۰-۶۱ در تحریریه روزنامه تصمیم گرفتند تا متناسب با نیازی که در جبهه‌ها و جامعه وجود داشت حرکت متناسبی را سامان بدهند.

اعضای هیئت تحریریه‌ چه کسانی بودند؟

اعضای برجسته هیئت تحریریه در آن زمان متشکل از کسانی مانند آقایان جلال رفیع، سید احمد سام، حمید زاهدی، عبدالعلی رضایی بودند و فکر می‌کنم که آقای احمد ستاری هم حضور داشتند که اینها به همراه تعدادی عکاس برای ملاقات با فرماندهان اصلی جنگ، به جبهه‌های خوزستان اعزام شدند تا ایده خودشان را با آنها مطرح کنند و کار فرهنگی را متناسب با نیاز جبهه‌ها سامان بدهند.

این نیروها به زحمت توانستند با فرماندهان جنگ ملاقات کنند به این خاطر که این افراد اولا مدام درگیر ماموریت‌های جنگی و عملیات بودند و ثانیا به شدت امتناع داشتند از اینکه مطرح شوند و نامی از آنها برده شود و یا مصاحبه‌ای داشته باشند. به خاطر آن خصلت‌های انسانی و گریز از نام‌آوریشان و همینطور به خاطر کتمان اسرار جنگی، این موارد مانع از این می‌شد که تن به این مصاحبه‌ها دهند.

اما زمانی که اهداف دوستان ما در هیئت تحریریه را شنیدند و با برخی از شخصیت‌هایی که به آنجا رفته بودند آشنا شدند مانند کسانی که در عرصه‌ی مطبوعات به عنوان چهره‌های صاحب قلم شناخته شده بودند پذیرفتند که این همکاری ها با روزنامه شروع شود.

شهید "خرازی" یکی از فرماندهان اصلی جنگ و فرمانده لشگر ۱۴ امام حسین(ع) که سمبل کمال و فهم و درایت و مدیریت جبهه بود دوستان خبرنگار ما را به حضور پذیرفت و اینها ساعتی را در یکی از قرارگاه‌ها به گفت‌و‌گو نشستند. این شهید بزرگوار ضمن تشویق دوستان به این اقدام فرهنگی یک تعبیری را داشت از کار مطبوعاتی آن روز که در نشریات وجود داشت. این تعبیر بسیار صریح و معنا دار و در عین حال بسیار تاثیر گذار بود.

دوستان ما توضیح داده بودند که به عنوان مثال ما اخبار را به این گونه کار می‌کنیم که مثلا خبر اول ما برای پیروزی‌ها است و خبر دوممان برای رزمندگان.

شهید خرازی ضمن تشویق دوستان گفته بود که البته شما "اخبار جبهه‌ها را درشت می‌نویسید اما درست نمی‌نویسید" به این علت که شما به عنوان دست اندرکاران مطبوعات اطلاعات دقیقی از جنگ ندارید.

از همین دیدار قرار شد که یک رابطه معنادار و تنگاتنگی را برقرار کنیم و بر اساس آن رابطه بتوان آن شیوه صحیح را که مدنظر دوستان هست به صورت واقعی‌تری منعکس کنیم. البته این درستی معذوراتی هم داشت. به این دلیل که برخی از اسرار اگر افشا می‌شد موجب بهره‌برداری دشمن می‌‌شد.

از همین جهت بنا شد تا یک هماهنگی با ستاد تبلیغات جنگ که آن موقع آقای "خرازی" عهده‌دار این مسئولیت بودند و ستاد فرماندهی جنگ و نیز دوستانی که از جانب این روزنامه به مناطق رفته بودند برقرار شود تا در روزنامه ضمیمه‌ای را که به مناسبت آن ایام، گاهی هشت صفحه و گاهی بیشتر تحت عنوان "اطلاعات جبهه" که بعدها به نام "فرهنگ جبهه" شناخته شد به صورت روزانه چاپ و به تمام جبهه‌های جنگ ارسال شود.

چه مطالبی را بیشتر به چاپ می‌رساندید؟

در این ضمیمه علاوه بر اخبار داخلی، برخی مطالب تاریخی و داستان‌ها و نیز مطالبی که مرتبط به مسائل عقیدتی بود کار می‌شد و این روال تا پایان جنگ ادامه داشت. البته رزمندگان گاهی از این موضوع شکایت می‌کردند که توزیع این نشریه در جبهه‌ها به درستی صورت نمی‌گیرد که شاید به این دلیل که توزیع نشریه به تمام جبهه‌ها و سنگرها مقدور نبود.

البته مشاهده می‌شد که نشریه به صورت منظم و دقیق همانطور که ما دلمان می‌خواست در جبهه‌ها انتشار پیدا نمی‌کند. خودمان هم به دلیل معذوراتی که داشتیم نمی‌توانستیم موزع بفرستیم به جبهه‌‌ها.به این دلیل که در ابتدا موزعی که به جبهه اعزام می‌شد به مناطق آشنایی نداشت و همینطور باید در ابتدای امر به دلیل مسائل امنیتی شناسایی می‌شد و کارت حفاظتی دریافت می کرد بنابراین طبیعی بود که رزمندگان و فرماندهان از نحوه توزیع آن گله‌مند باشند.

با همه این اوصاف ضرورتی را که باید در این عرصه، همه روزنامه‌ها تشخیص می‌دادند، ما نه تنها به آن توجه کرده بودیم بلکه آن را به عرصه عمل رسانده بودیم. این تلاش به عنوان یک سند در تاریخ مطبوعات جنگ به ثبت رسید.

در این باره ما شاهد امر مشابهی نبودیم، البته بنا بر مناسبت‌هایی که پیش می‌آمد مانند فتح بزرگ خرمشهر و یا در طی عملیاتی منطقه دیگری آزاد می‌شد همه روزنامه‌ها یک شماره ویژه‌ای را به آن موضوع ملی اختصاص می‌دادند و آن را در سراسر کشور منتشر می‌کردند که این مورد یک اقدام وسیع ملی بود که اقدام هماهنگی را هم می‌طلبید. منتها به صورت نشریه‌ای که به صورت منظم چاپ و منتشر شود به غیر از اطلاعات، نشریه دیگری را سراغ نداریم.

با ستاد تبلیغات جنگ چقدر رابطه داشتید و همکاریتان در چه زمینه‌هایی بود؟

زمانی که آقای خرازی مسئولیت این ستاد را برعهده داشتند با هم مرتبط بودیم. در رابطه با اخبار و اطلاعاتی که در اختیار ما قرار می‌دادند مانند بیانیه‌ها و اخباری که بنا به مصلحت اجازه انتشار آن را به ما می‌دادند هم در روزنامه سراسری و هم در اطلاعات جبهه چاپ و تکثیر می‌شد. البته در این مورد ارشاد به صورت هماهنگ این وظیفه را به عهده افراد قرار داده بود و همه روزنامه‌ها موظف به اطاعت از این دستور بودند.

زمانی که نماینده مجلس شورای اسلامی بودید بازدیدی هم از جبهه‌های جنگ داشتید؟

بله، یکی از این بازدیدها در سال‌های ۶۰-۶۱ بود یعنی زمانی که به عنوان نماینده مجلس اول در راس هیئتی از مجلس به مناطق عملیاتی غرب کشور اعزام شدیم. هدف این هیئت علاوه بر سرکشی از جبهه‌ها ابراز محبت و تشکر از تلاش‌های رزمندگان در دفاع از میهن و اسلام بود.

اعضای این هیئت مرحوم شاه‌چراغی، مرحوم کتیرایی که از اعضای هیئت رئیسه مجلس بودند، مرحوم عزت الله سحابی، محمد مهدی جعفری، سید محمد خاتمی، اقای زائری و بنده بودیم. ابتدا به جبهه غرب رفتیم و در ارومیه به دو گروه تقسیم شدیم. بنده به همراه آقای کتیرایی، زائری و آقای سحابی به پیرانشهر رفتیم. در آنجا علی‌رغم درگیری و مقابله‌ای که با ضد انقلاب انجام می‌گرفت با عاطفه و محبت خاصی از این هیئت استقبال شد. از طرف سپاه پیرانشهر و نیروهایی که در آنجا مشغول فعالیت و جهاد بودند پلاکاردی نصب شده بود که ورود ما را خیر مقدم می‌گفت.

آیا خاطره خاصی از فرماندهان شهید دارید؟

در آن زمان هماهنگی سازنده، معنادار و پرافتخاری بین نیروهای ارتش و سپاه برقرار بود. در جلسه‌ای که تدارک دیده شده بود هم فرماندهان ارتش حضور داشتند و نیروهای سپاه و من در آن جلسه بود که با فرمانده جبهه‌های غرب شهید "محمد بروجردی" آشنا شدم.

به قدری این انسان وارسته، متواضع و بی‌اعتنا به مسائل تشریفاتی بود که به عنوان یک قدیس در آنجا شناخته می‌شد و وی را "مسیح کردستان" می‌دانستند و مورد احترام تمام فرماندهان ارتش و سپاه در منطقه بود. یکی از سرهنگ‌های ارتشی به قدری قائل به احترام به او بود که احترامات خاص نظامی را در مقابل وی اجرا می‌کرد، با اینکه شهید بروجردی هیچ‌گاه چنین احتراماتی را نیاز نداشت.

از آنجایی که هر یک از فرماندهان اتاق مخصوصی را داشتند بسیار کنجکاو شدم تا اتاق شخصی این فرمانده را ببینم. زمانی که به اتاق شخصی ایشان وارد شدم در کمال تعجب چیزهایی که در اتاق یک فرمانده اصلی جنگ دیدم عبارت بود از یک پتوی کهنه سربازی که از آن به جای تخت خواب استفاده می‌شد و یک پتوی دیگر که جای متکا را گرفته بود به علاوه تعدادی جزوه و کتاب و همینطور یک سجاده. این تمام آن چیزی بود که در اتاق یک فرمانده بلند پایه و ارجمند سپاه بود. او فوق العاده بود.

نکته مهم‌تر آن رفعت، الفت، هماهنگی و محبتی بود که بین این دو طیف یعنی سپاه و ارتش وجود داشت که برای ما به عنوان هیئتی از منتخبان مردم که جبهه‌ها رفته بودیم بسیار مثال زدنی و قابل تحسین بود.

این ایام مصادف بود با زمانی که جنگل‌های آلواتان در کردستان به دست نیروهای رزمنده ما افتاده بود و توانسته بودیم که آن را از دست ضد انقلاب و منافق خارج کنیم.

همینطور با شهید محمود کاوه آشنا شدیم و به سنگر این فرمانده جبهه‌های غرب رفتیم. به آنها گفتیم که اگر امریه، نیاز و یا خواستی هست که ما به عنوان نماینده‌های مجلس بتوانیم آن را انجام دهیم به ما منعکس کنید. این موارد جزو وظایف ما بود که به عنوان دلگرمی در قبال تمام کارها و ایثارهای این عزیزان انجام دهیم.

این دلگرمی و صمیمت در بین تمامی دوستانی که به این سفر رفته بودند نیز وجود داشت و واقعا جمع صمیمی و خوبی ساخته شده بود گرچه هر کدام در آینده به مسیر جداگانه‌ای رفتند اما در آن برهه یک وفاق و صمیمت بسیار خاصی به وجود آمده بود.

در آن سفر هم روحانیون بسیار فهمیده و خوبی دیدیم که برای پاسخ به نیازهای مذهبی و تقویت روحیه دینی رزمندگان در آنجا فعال بودند. این روحانیون افراد از جان گذشته‌ای بودند که ساده ترین کارها را خودشان انجام می‌دادند و به دلیل همین خصلت تواضع، ادب و فروتنی که از خود بروز می‌دادند مورد احترام همه افراد بودند. این شیوه تعامل بین نیروها باعث شده بود تا در بین اهالی منطقه نیز این صمیمیت بروز پیدا کند چرا که این اهالی نیز فهمیده بودند که آنها برای تامین امنیت و دفاع از منطقه آنان آمده بودند.

این تنها اعزام هیئت‌ها از این نوع بود؟

خیر. هیئت‌های مختلفی به نمایندگی از مجلس انتخاب می‌شدند تا در این مناطق حضور داشته باشند. هیئت ما مامور شده بود که به مناطق عملیاتی غرب برود و به همین میزان نمایندگان دیگری بودند که به جبهه‌های جنوب اعزام می‌شدند.

واکنش حضرت امام(ره) به این حرکت فرهنگی روزنامه اطلاعات چه بود؟

تحسین بود. به هر حال ضرورتی بود که ما به آن توجه کرده بودیم و اقدامی بود که ما انجام داده بودیم و امام به عنوان رهبری که همه فعالیت‌های فرهنگی و اجتماعی را زیر نظر داشتند طبیعتا تحسین می‌کردند. گاهی اوقات مصاحبه‌های ویژه‌ای را انجام می‌دادیم مثلا با آقای هاشمی رفسنجانی که در آن موقع در سمت فرماندهی جنگ بودند و یا فرماندهانی که گاهی می‌آمدند در روزنامه اطلاعات و ما در اینجا با آنها مصاحبه می‌کردیم. خب مصاحبه‌های این افراد با روزنامه اطلاعات، نشان می‌داد که به این امر فرهنگی قائل به اهتمام و ارزش هستند.

به عنوان یک روحانی که قبل از انقلاب نقش فعالی داشتید چرا برای ادامه کار بعد از پیروزی انقلاب به جای پرداختن به وظایف طلبگی، وارد محیط فرهنگی موسسه اطلاعات شدید؟

قبل از آنکه انقلاب پیروز شود ما در ابتدای فعالیت‌های مبارزاتی فعالیت‌های فرهنگی داشتیم یعنی در سال‌های ۴۳ و ۴۴ نشریات ویژه نهضت را منتشر می‌کردیم که البته آن موقع نشریات به صورت زیرزمینی منتشر می‌شد. این نشریه برای ارگان روحانیت مبارز بود که درقم به نام "بعثت" به چاپ می‌رسید و بنده از اعضای کادری بودم که این نشریه را تهیه و تدارک می‌دیدیم و توزیع می‌کردیم. بعد از مدت‌ها فعالیت به دلیل اینکه ساواک با تمام قدرت به دنبال دستگیری‌ام بود و اگر گیر می‌افتادم ممکن بود که طیف وسیعی از افراد مرتبط با این نشریه نیز دستگیر شوند؛ تشخیص داده بودند که من از ایران مهاجرت کنم.

در سال ۴۶ که به عراق رفتم باز در همانجا هم فعالیت‌های فرهنگی داشتم و سالیانی مجری و نویسنده صدای روحانیت مبارز ایران بودم و یک موج رادیویی را اداره می‌کردم و در همان ایام هم مشغول فعالیت‌های فرهنگی در رابطه با نهضت و انقلاب بودم.

پس از انقلاب هم وقتی که وارد ایران شدم یعنی در سال ۵۷ البته در نجف مسئولیت‌هایی داشتم که بعد از هجرت امام از نجف به پاریس مامور انجام آن مسئولیت‌ها شدم. در اول بهمن ماه ۱۳۵۷ مرحوم حاج احمدآقا از پاریس تماس گرفتند و گفتند که ما عازم ایران هستیم و امام فرموده‌اند که شما هم به پاریس بیایید. من دوم بهمن ماه عازم پاریس شدم و ۱۲ بهمن هم به همراه امام به ایران آمدیم.

بعد از پیروزی انقلاب هم در دفتر ایشان بودم و یک ماموریت موقتی در آن موقع به من داده شد به عنوان سفیر ایران در عراق. طول این ماموریت ۹ ماه بود و من در پایان سال ۵۸ به ایران بازگشتم.

بعد از بازگشت هم در دفتر امام مشغول به کار بودم و تشخیص امام این بود که من به روزنامه اطلاعات بیایم. از اردیبهشت ۵۹ این مسئولیت به من واگذار شد و تا پایان عمر مبارک حضرت امام در این سمت قرار داشتم و بعد از رحلت ایشان هم مقام معظم رهبری همان حکم را تنفیذ کردند و این ماموریتی است که بنده تا الان عهده‌دار آن بوده‌ام و آیا اینکه صلاحیت این مسئولیت را داشته‌ام یا نه بالاخره باید بگویم مطیع امری شدم که حضرت امام به بنده دستور داده بودند.

زمانی که به عنوان سفیرایران در عراق مشغول فعالیت بودید با صدام هم دیدار کردید؟

برخورد داشتم اما مذاکره نه! مناسبت‌هایی بود مانند اعیاد که به همراه سایر سفرا دعوت می‌شدیم و یا اگر رئیس جمهور از یک سفر مهم به عراق برمی‌گشت هیئت‌های دیپلماتیک را دعوت می‌کردند به فرودگاه برای استقبال و همینطور در مناسبت‌های تشریفاتی، وی را ملاقات کرده بودم اما مذاکره را با حسن البکر داشتم و اوراق مذاکره را به او دادم.

وقتی در عراق به عنوان سفیر جمهوری اسلامی حضور داشتید زمزمه‌هایی هم مبنی بر آغاز جنگ شنیده بودید؟

حقیقت این است که جنگ ایران و عراق از آبان ۵۷ شروع شد. یعنی وقتی که صدام تشخیص داد رژیم شاه در حال فروپاشی و نهادهای امنیتی و نظامی شاه در حال فرو ریختن است و ساواک نیز در آستانه انحلال قرار دارد و به همین صورت ارتش نیز در حال تسویه نیروهاست. صدام، عقده‌ فرو خورده‌ای را از زمان انعقاد قرارداد الجزایر در سینه داشت، به این سبب که این قرارداد به عراق تحمیل شده بود و عراق برخی مسائل در این قرارداد را از موضع ضعف پذیرفته بود و همیشه مترصد بود در یک فرصتی انتقام بگیرد و وقتی که شرایط کشور را در آن وضعیت مشاهده کرد، برای یک حمله انتقام جویانه برنامه‌ریزی کرد.

نیروهای ارتش بعث صدام قرارگاه خودشان را در بصره احداث کردند و عدنان تکریتی به عنوان فرمانده آن قرار گاه منصوب شد و در حقیقت می‌توان گفت که آغاز جنگ از آبان ۵۷ یعنی چند ماه قبل از پیروزی انقلاب اسلامی بود.

قبل از انقلاب عراق دو کنسولگری فعال در خرمشهر و کرمانشاه دایر کرده بود. این دو کنسولگری را با نیروهای اطلاعاتی و نظامی تغذیه کرده بودند و در همان مناطق سعی می‌کردند که با تاثیر گذاری بر عناصری که به عراق متمایل بودند نیروهایی را جمع کنند.

بعد پیروزی انقلاب هم منتظر موقعیتی بودند تا از این عناصر به شیوه مطلوب بهره‌برداری کنند. "حسن البکر" که در آن موقع رئیس دولت عراق بود موافق این حرکت‌ها نبود اما صدام به عنوان معاون اول او برای اینکه این مانع را از پیش رو بردارد، توطئه‌ای را تدارک دید که عملا حسن البکر از قدرت استعفا دهد و خودش را به عنوان رئیس‌جمهور و دبیرکل حزب بعث معرفی کرد و این آغاز دورانی بود که می‌رفت به صورت کاملا آشکار در پی تهاجم و نبرد با جمهوری اسلامی ایران باشد.
نام شما

آدرس ايميل شما
برای ارتقای فرهنگ نقد و انتقاد و کمک به پیشرفت فرهنگ و اخلاق جامعه، تلاش کنیم به جای توهین و تمسخر دیگران، نظرات و استدلال هایمان را در رد یا قبول مطالب عنوان کنیم.
نظر شما *