پنجشنبه ۶ ارديبهشت ۱۴۰۳ - 25 Apr 2024
 
۱
۶۲

روایت محافظ رهبرانقلاب از «کریسمس با آقا در خانه یک شهید ارمنی»

يکشنبه ۱۲ تير ۱۳۹۰ ساعت ۱۵:۲۷
کد مطلب: 174233
دیدار رهبر معظم انقلاب با خانواده معظم شهدا از دورانی که ایشان، اوایل جنگ نمایندة امام در وزارت دفاع بود، یعنی معاون شهید «چمران» بود، شروع شد. امام جمعه تهران که شدند این کار را شروع کردند و هم‌چنان هم ادامه دارد. افتخارمان این است که در استان تهران، خانوادة دو شهید به بالا نداریم که آقا خانه‌شان نرفته باشد. تقریباً محله و خیابان اصلی در شهر تهران نداریم که ایشان نیامده باشند و بلد نباشند. تک‌تک این محله‌های خود شما را من حداقل می‌دانم ما خانواده شهید سه شهید و دو شهید نداریم که ایشان نیامده باشند.
به گزارش  جهان حدود شش، هفت سال بعضی روزهای شیفت کاری‌ام، مسئول تنظیم ملاقات خانوادة معظم شهدا من بودم. به‌همین‌خاطر می‌دانم شرایط و وضعیت چگونه بود. دیدارهای خانواده شهدا، باصفاترین، باحال‌ترین لذتی که آدم می‌خواهد ببرد را دارد. بعضی‌هایش خیلی سوزناک است. یک خانواده شهید می‌روی فقط یک فرزند داشتند که آن هم شهید شده است. خیلی سخت است برای یک پدر و مادر که یک بچه بزرگ کرده باشند، آن بچه‌شان را هم در راه خدا داده باشند. هرچند آن‌ها با افتخار می‌گویند، ولی ما که می‌نشینیم نگاه می‌کنیم، آن خستگی را احساس می‌کنیم.

بعضی از خانواده شهدا با تقدیم چند شهید روحیة عجیبی دارند. به طور مثال خانواده شهید «خرسند»، در نازی‌آباد. خانوادة خرسند چهار تا شهید داده است؛ پدر خانواده، دو فرزند خانواده و داماد خانواده. مادر این شهیدان این‌قدر قدرتمند، باصلابت و بانجابت با آقا صحبت می‌کرد که یکی دو بار آقا گریه کرد.

این فقط اختصاص به شهیدان شیعه ندارد. همة آدم‌هایی که در راه خدا در کشور ما از ادیان مختلف کشته شدند. چه شیعه، چه سنی، چه مسیحی و...

صبح روز کریسمس یعنی عید پاک ارامنه، آقا فرمودند خانة چند ارمنی و عاشوری اگر برویم خوب است. ما آدرسی از ارامنه نداشتیم. سری به کلیساهای‌شان زدیم که آن‌ها از ما بی‌خبرتر بودند. رفتیم بنیاد شهید، دیدیم خیلی اطلاعات ندارند. کمی اطلاعات خانوادة شهدا را از بنیاد شهید، مقداری از کلیساها و یک سری هم توی محله‌ها پیدا کردیم و با این دیدگاه رفتیم. صبح رفتیم گشتیم توی محلة مجیدیه شمالی، دو سه تا خانواده پیدا کردیم. در خانواده‌ها را زدیم و با آن‌ها صحبت کردیم. توی خانواده مسلمان‌ها ما می‌رویم سلام می‌کنیم و می‌گوییم از هیئت آمدیم از بسیج، پایگاه ابوذر، بالاخره یک چیزی می‌گوییم و کارتی نشان می‌دهیم. بین ارمنی‌ها بگوییم که از بسیج آمدیم که بالاخره فرهنگش... بگوییم از دادستانی آمدیم که باید دربروند. کارت صداوسیما نشان دادیم و گفتیم از صداوسیمای جمهوری اسلامی ایران هستیم. امشب شب کریسمس که شب پاک شماهاست می‌خواهیم فیلمی از شماها بگیریم و روی آنتن بفرستیم.

برای نماز مغرب‌وعشا با یک تیم حفاظتی وارد مجیدیه شدیم. گفتیم اسکورت که حرکت کرد به ما ابلاغ می‌کنند، می‌رویم سر کارمان دیگر. اسکورت هم به هوای این‌که ما توی منطقه هستیم با بی‌سیم زیاد صحبت نکنند که مسیر لو نرود، روی شبکه بالاخره پخش می‌شود دیگر. چیزی نگفتند. یک آن مرکز من را صدا کرد با بی‌سیم گفتم به گوشم.

موردمان را گفت که شخصیت سر پل سیدخندان است. سر پل سیدخندان تا مجیدیه کم‌تر از سه چهار دقیقه راه است. من سریع از ماشین پیاده شدم. در خانه را زدم. خانمی در را باز کرد. ما با یاالله یاالله خواستیم وارد شویم، دیدیم نمی‌فهمد که. بالاخره وارد شدیم. چون کار باید می‌کردیم. گفتیم نودال و اَمپِکس و چیزایی که شنیده بودیم، کارگردان و این‌ها بروند تو.

کارگردان رفت پشت‌بام پست بدهد، اَمپِکس رفت توی زیرزمین پست بدهد، آن رفت توی حیاط پست بدهد. پست بودند دیگر حالا. فیلممان بود. یک ذره که نزدیک شد، بی‌سیم اعلام کرد که ما سر مجیدیه هستیم. من هم با فاصله‌ای که بود به این خانم چون احیا بشود، این‌جوری جلوی آقا نیاید، گفتم: ببخشید! الآن مقام معظم رهبری دارند مشرف می‌شوند منزل شما.

گفت: قدم روی چشم، تشریف بیاورد. گفتید کی؟

من اسم حضرت آقا را گفتم. ـ داستان بازرگان و طوطی را شنیده‌اید ـ‌، تا اسم آقا را گفتم افتاد وسط زمین و غش کرد. فکر کردیم چه کنیم داستان را؟ داد بیداد کردیم، دو تا دختر از پله آمدند پایین. یاالله یاالله گفتیم و بهشان گفتیم که مادرتان را فعلاً جمع کنید. مادر را بردند توی آشپزخانه.

دخترها گفتند: چه شد؟

گفتم: ببخشید! ما همان صداوسیمای صبح هستیم که آمده بودیم. ولی الآن فهیمدیم که مقام معظم رهبری می‌آیند منزلتان، به مادرتان گفتیم غش کرد. فکری کنید.

تا اجازه نگرفت وارد خانه نشد

این‌ها شروع کردند مادر خودشان را به حال آوردند. فشارشان افتاده بود، آب قند آوردند. بی‌سیم اعلام کرد که آقا پشت در است. من دویدم در خانه را باز کردم. نگهبانی هم که باید کنار در می‌ایستاد، رفت دم در. کارهای حفاظتی‌مان را انجام دادیم. آقا از ماشین پیاده شد تا وارد خانه بشود. آمد توی در خانه نگاه کرد و گفت: سلام علیکم.

گفتم: بفرمایید.

گفت شما؟

نه این‌که ما را نمی‌شناخت، گفتند، تو چه کاره‌ای یعنی؟ گفتیم: صاحب‌خانه غش کرده.

گفت: کس دیگری نیست؟

یاد آن افتادیم که دو تا دخترها هم می‌توانند به آقا بگویند بفرمایید. گفتیم آقا شما بفرمایید داخل.

گفت: من بدون اذن صاحب‌خانه به داخل نمی‌آیم.

معنی و مفهوم حفاظت، خودش را این‌جا از دست نمی‌دهد. مهم‌تر از حفاظت این است. بدون اذن وارد خانه کسی نمی‌شود. رهبر نظام است باشد، ارمنی است باشد، ضدحفاظت‌ترین شکل ممکن این است که مقام معظم رهبری توی خیابان اصلی توی چهارراه، با لباس روحانیت با آن عظمت رهبری خودشان بایستند، همة مردم هم ایشان را ببینند و ایشان بدون اذن وارد خانه کسی نشوند.

من دویدم رفتم توی آشپزخانه. به یکی از این دخترها گفتم آقا دم در است بیایید تعارف کنید بیایند داخل.

لباس مناسبی تنشان نبود. گفتند: پس ما لباسمان را عوض کنیم.

به آقا گفتیم: که رفته‌اند لباس مناسب بپوشند، شما بفرمایید داخل.

گفتند: نه می‌ایستم تا بیایند.

چند دقیقه‌ای دم در ایستادند. ما هم سعی کردیم بچه‌هایی که قد بلند دارند را بیاوریم، مثل نردبان دور ایشان بچینیم که ایشان پیدا نباشد. راه دیگری نداشتیم. چند دقیقه معطل شدیم. چون دانشجو بودند لباس دانشجویی مناسب داشتند. یکی از دخترها، دوید و آقا را دعوت کرد و آقا رفتند داخل اتاق. این خانم پیش آقا رفت و خوش‌آمد گفت. بعد گفت که مادرمان توی این اتاق است، الآن خدمت می‌رسیم.

رفتند بیرون. آقا من را صدا کرد گفت این‌ها پدر ندارند؟

گفتم: نمی‌دانم. چون صبح نپرسیده بودم.

گفت بزرگ‌تر ندارند؟ برادر ندارند؟

رفتیم آن اتاق پشتی. گفتم: ببخشید، پدرتان؟

گفتند، مرده.

گفتیم، برادر؟

گفتند، یکی داشتیم شهید شده.

گفتیم، بزرگتری، کسی؟

گفتند، عموی ما در خانة بغلی می‌نشیند.

فکر کردیم بهترین کار این است که عمو را بیاوریم بیرون. حالا چه کلکی بزنیم عمو را از خانه بیرون بیاوریم؟ با این هیبت و این تیپ و قدوقواره، همه دو متر درازی و لباس‌ها، شکل، تیپ و اسلحه. هرچه هم بخواهی بگویی من کسی نیستم، قیافه‌ات تابلو است.

در بغلی را زدیم. یک آقایی آمد دم در سلام کردم. گفتم، ببخشید! امر خیری بود خدمت رسیدیم.

این بندة خدا نگاه کرد، یک مسلمان بسیجی، خانة یک ارمنی آمده، چه امر خیری؟ خودش تعجب کرد. رفت لباس پوشید آمد دم در. محترمانه باهاش پیچیدیم توی خانة برادر خودش. داخل خانه که شدیم، نگهبان او را بازرسی کرد. نگاه کرد، پیش خودش گفت، برای امر خیر مگر آدم را بازرسی می‌کنند؟

بعد از بازرسی قضیه را بهش گفتیم. گفتیم: رهبر نظام آمده این‌جا، این‌ها چون بزرگتری نداشتند، خواهش کردیم که شما هم تشریف بیاورید.

او را داخل که بردیم و آقا را که دید، مُرد. یک جنازه را یدک کردیم و بردیم نشاندیم روی صندلی کنار آقا. این‌ها به خودی خود زبانشان با ما فرق می‌کند. سلام علیک هم که می‌خواهند بکنند کلی مکافات دارند. با مکافاتی بالاخره با آقا سلام و احوال‌پرسی کرد و درنهایت یک هم‌دمی را برای آقا مهیا کردیم.

حضرت آقا چایی و شیرینی‌شان را خورد

رفتیم توی این اتاق بالای سر مادر و با التماس دعا، مادر را هم راه انداختیم. آمدند رفتند بالا، لباس مناسب پوشیدند و آمدند پایین. وقتی وارد اتاق شد، آقا تعارفشان کردند در کنار خودشان، کنار همان عمویی که نشسته بود. بعد هم گفتند: مادر! ما آمده‌ایم که حرف شما را بشنویم؛ چون شما دچار مشکل شده بودید، دوستان عموی بچه‌ها را آوردند.

دخترها آمدند نشستند. آقا اولین سؤالشان این بود که شغل دخترها چیست؟

گفتند: دانشجو هستند.

آقا خیلی تحسینشان کرد و با این‌ها کلی صحبت کردند، توی این حالت، این دختر سؤال کرد که آقا آب، شربت، چیزی برای خوردن بیاورم؟

این‌ها همه‌اش درس است. من خودم نمی‌دانستم که بگویم بیاورد یا نیاورد؟ آقا می‌خورد یا نمی‌خورد؟ نمی‌دانستم. رفتم کنار آقا، از آقا سؤال کردم، گفتم: آقا این‌ها می‌گویند که خوردنی چیزی بیاوریم؟ چایی چیزی بیاوریم؟

آقا گفتند: ما مهمانشان هستیم. از مهمان می‌پرسند چیزی بیاورند یا نیاورند؟ خُب اگر چیزی بیاورند ما می‌خوریم.

بعد خود آقا گفتند: بله دخترم! اگر زحمت بکشید چایی یا آب‌میوه بیاورید، من هم چایی، هم آب‌میوة شما را می‌خورم.

این‌ها رفتند چایی، آب‌میوه و شیرینی آوردند. خود میوه را هم آوردند. خُب توی خانة مسلمان‌ها این‌‌طوری است. یک نفر چند تا میوه پوست می‌کند می‌دهد دست آقا، آقا هم دعا می‌کند. همان‌جا به پدر شهید، مادر شهید، پسر شهید و یا همسر شهید آن خوراکی را تقسیم می‌کنیم، همه یک قسمتی از این میوه می‌خورند که آقا به آن دعا کرده. توی ارمنی‌ها هم همین کار را باید می‌کردیم؟ واقعاً نمی‌دانستیم.

چایی آوردند، آقا خورد، آب‌میوه آوردند، آقا خورد، شیرینی آوردند، آقا خورد. آقا حدود چهل دقیقه توی خانه ارمنی‌ها نشستند و با این‌ها صحبت کردند. مثل بقیة جاها آقا فرمودند: عکس شهیدتان را من نمی‌بینم. عکس شهید عزیزمان را بیاورید ببینم.

توی خانة مسلمان‌ها چهار تا عکس بزرگ شهید وجود دارد که توی هر اتاقی یکی هست. می‌پریم و می‌آوریم. این‌ها رفتند آلبوم عکس‌شان را آوردند. آلبوم عکس هم متأسفانه برای شب عروسی شهید بود. آلبوم را گذاشتند جلوی آقا. صفحة اول یک عکس دوتایی. یادگاری فردین با دوستش گرفته بود آن وسط بود. آقا همین‌جوری نگاه می‌کردند، شروع کردند به صحبت کردن، همین‌جوری صفحه‌ها را ورق می‌زدند تا تمام شود. تمام که شد گفتند: خُب! عکس تکی شهید را ندارید؟

یک عکس تکی از شهید پیدا کردند و آوردند گذاشتند جلوی آقا. آقا شروع کردند از شهید تعریف کردن. گفت: خُب! نحوة اسارت، نحوة شهادت اگر چیزی داشته به من بگویید.

ما فهمیدیم نام این شهید بزرگوار، شهید «مانوکیان» است، به اندازة شهیدان «بابایی»، «اردستانی» و «دوران» پرواز عملیاتی جنگی داشته است. هواپیمایش F۱۴، بمب‌افکن رهگیر بوده و بالای صد سُرتی پرواز موفق در بغداد داشته. هواپیمایش را توی دژ آهنی بغداد می‌زنند. شهید، هواپیما را تا آن‌جا که ممکن است، اوج می‌دهد. هواپیما در اوج تا نقطة صفر خودش، که اتمسفر است بالا می‌آید و بقیه‌اش را به‌سمت ایران سرازیر می‌شود. چهار تا موتور هواپیما منهدم می‌شود. هواپیما لاشه‌اش توی خاک ایران می‌افتد، ولی چون دیگر سیستم برقی هواپیما کار نمی‌کرده‌، نتوانسته ایجکت کند و نشد که چتر برای شهید کار کند. هواپیما به زمین خورد و ایشان به شهادت رسید.

ارمنی‌ای بود که حتی حاضر نشد، لاشة هواپیمای جمهوری اسلامی به‌دست عراقی‌ها بیافتد. آن خانواده، این فرزندشان است. این بزرگوار در نیروی هوایی مشهور است. دربارة شهادتش و اخلاقش تعریف کردند.

مادر شهید گفت: امروز فهمیدم که علی(ع) کیست.

مادر شهید گفت: آقا! حالا که منزل ما هستید، من می‌توانم جمله‌ای به شما عرض کنم؟

آقا گفت: بفرمایید، من آمدم این‌جا که حرف شما را بشنوم.

گفت: ما با شما از نظر فرهنگ دینی فاصله داریم، در روضه‌هایتان شرکت می‌کنیم، ولی خیلی مواقع داخل نمی‌آییم. روز شهادت امام حسین(ع)، روز عاشورا و تاسوعا به دسته‌های سینه‌زنی امام حسین(ع) شربت می‌دهیم. می‌آییم توی دسته‌هایتان می‌نشینیم، ظرف یک‌بارمصرف می‌گیریم، که شما مشکل خوردن نداشته باشید، چون ما توی ظرف آن‌ها آب نمی‌خوریم. توی مجالس شما شرکت می‌کنیم و بعضی از حرف‌ها را می‌شنویم. من تا الآن نمی‌فهمیدم بعضی چیزها را.

می‌گفتند، در دین شما بانویی ـ که دختر پیامبر عظیم‌الشأن اسلام(ص) است ـ را بین درودیوار گذاشته‌اند، سینه‌اش را سوراخ کرده‌اند. میخ، مسمار به سینه‌اش خورده. نمی‌فهمیدم یعنی چی. می‌گفتند مسلمان‌ها یک رهبری داشتند به نام علی(ع). دستش را بستند و در سه دورة ۲۵ ساله، حکومتش را غصب کردند. نمی‌فهیمدم یعنی چی. گفتند، در ۲۵ سالی که حکومتش غصب شده بود، شغلش این بود، آخر شب نان و خرما می‌گذاشت روی کولش می‌رفت خانه یتیم‌هایش. این را هم نمی‌فهمیدم. ولی امروز فهمیدم که علی(ع) کیست.

امروز با ورود شما به منزل‌مان، با این همه گرفتاری‌ای که دارید، وقت گذاشتید و به خانة منِ غیر دین خودتان تشریف آوردید. اُسقُف ما، کشیش محلة ما به خانة ما نیامده است، شما رهبر مسلمین‌ هستید. من فهمیدم علی(ع) که خانة یتیم‌هایش می‌رفت چه‌قدر بزرگ است.

از ورود آقای خامنه‌ای به منزلشان، به علی(ع) و ۲۵ سال حکومت غصب شده‌اش و زهرا(س) پی برد. خُب! این برود مشهد، امام رضا(ع) شفایش نمی‌دهد؟

بعد از بازگشت حضرت آقا، پاسداران را توبیخ کردند

ما چهل دقیقه با این خانواده بودیم. عین چهل دقیقه،‌ به اندازة چند کتاب از این‌ها درس گرفتیم. آقا در خانة ارامنه آب، چایی، شربت، شیرینی و میوه‌شان را خورد. بعضی از دوست‌های ما نخوردند. کاتولیک‌تر از پاپ هم داریم دیگر. رهبر نظام رفته خورده، پاسدار، من نوعی، نخوردم. حزب‌اللهی‌تر از آقا هستم دیگر.

با آن‌ها خداحافظی کردیم و به‌سمت دفتر به‌راه افتادیم. وقتی رسیدیم آقا فرمودند: این بچه‌ها را بگویید بیایند.

آمدند. گفتند: این کار چه بود که شما کردید؟ ما مهمان این خانواده بودیم. وقتی خانه‌شان رفتیم چرا غذایشان را نخوردید؟ این اهانت به این‌ها محسوب می‌شود. نمی‌خواستید داخل نمی‌آمدید.

منبع:ماهنامه امتداد
نام شما

آدرس ايميل شما
برای ارتقای فرهنگ نقد و انتقاد و کمک به پیشرفت فرهنگ و اخلاق جامعه، تلاش کنیم به جای توهین و تمسخر دیگران، نظرات و استدلال هایمان را در رد یا قبول مطالب عنوان کنیم.
نظر شما *


Iran, Islamic Republic of
برای سلامتی و طول عمر با عزت امام خامنه ای بر محمد و آل محمد صلوات
Iran, Islamic Republic of
خدا حافظ ایشان باشد و سایه ایشان را بر سر مردم حفظ کند

امیدوارم مردم لایق این چنین رهبری باشند و با شکر نعمت، این نعمت عظیم الهی را حفظ نمایند.
Iran, Islamic Republic of
کلی اشک ریختم
Iran, Islamic Republic of
به داشتن چنین رهبری افتخار می کنم.
فدای رهبر بشم
چه افتخاری است زیستن در سایه این آقا..
Lebanon
اباالفضل علمدار
خامنه اي نگهدار
Iran, Islamic Republic of
جانم فداي رهبر خداوندا از عمر خودم و. فرزندانم كم كن وبه عمر با بركت اقا بيفزا
Iran, Islamic Republic of
من خودم شخصا افتخار داشتم چندبار پشت آقا نماز بخونم... خدا شاهده تمام بدنم می لرزید... الان که داشتم خودم رو می گذاشتم جای این خانم که غش کرده بهش کاملا حق می دم... فکر کن آقا شخصا برای دیدن یه نفر بیاد خونشون... خوب طبیعیه همه این چیزا
Iran, Islamic Republic of
خدایا توفیق بده در پاسداری از ولایت و رهبرم حضرت امام خامنه ای به شهادت نائل شوم جانم فدای رهبرم
آمین
United States
جالبه که همه از خوندن این خاطرات بغضشون میگیره ولی تحمل اختلاف سلیقه ها و رفتارها و مسلکهای هم را نداریم . به سادگی به هم انگ میزینیم در همین سایتها آبرو ها میبریم.
کدام را باور کنیم؟ کدامیکی از شما سایتها یا خواننده های سایت ها که دادها و شکوایه ها و بی احترامی ها را نثار هم میکنیم طرفدار ولایتیم؟
اگه واقعا صادق هستید چاپ کنید و به دلخواه خودتون ادیت نکنید متن من را.
خیلی زیبا بود , منم کلی اشک ریختم
United States
جانم فدای سید علی
Iran, Islamic Republic of
باسلام بااشك تمام مطلب را خواندم جانم فداي اسلام وچنين رهبري
خدایا آدممان کن.
وقتی بزرگواری آقا یا برخی بزرگان دیگر را می بینم واقعا غبطه می خورم.
حسابی اشکمان را درآوردید...
شادی روح شهدا صلوات
Iran, Islamic Republic of
واقعا رهبر عزيزمان يك رهبر مردمي وساده زيست هستند كه در دل ما جاي دارند واز خدا مي خواهيم كه سايه رهبري هميشه بر سر مسلمانان وكشورمان باشد
United States
مخلص شما و بچه‌های با صفای امتداد هم هستیم با این مطالب نابی که منتشر می‌کنند. خیلی عالی بود
United States
واقعا کلی اشک رختم.مخصوصا جایی که آن مادر شهید بزرگوار از حضرت آقا چنین سوالاتی کردند.
خدا حافظ حضرت آقا و نظام جمهوری اسلامی باشد.آمین
جانم فدای رهبر
Iran, Islamic Republic of
اگه میشه بیشتر از این روایتها بذارید تا خیلی از مردم سیدمونو بشناسن
Iran, Islamic Republic of
نمی دونم ، توی این متن چه جور زیبایی نشسته بود که ناخودآگاه اشک ریختم . آقا جان ، رهبرم ، جانم فدای شما ...
Iran, Islamic Republic of
لطفا از اينگونه موارد بيشتر درج كنيد تا معانديني كه از برخي مطالب مطلع نيستند آگاه شوند و دعا گوي وجود شريف رهبر عزيزمان باشند
Iran, Islamic Republic of
اللهم صل علی محمد و ال محمد و عجل فرجهم
Iran, Islamic Republic of
مردي از تبار نور و پاكي
Iran, Islamic Republic of
دو بار مطلبتان را خواندم و هر دو بار با چشماني پر از اشك
Iran, Islamic Republic of
خداوند را شاکریم که چنین رهبری عزیز تقدیم ما کرده که ما از وجود پر خیر وبرکت ایشان استفاده بکنیم انشالله سایه ایشان از سر مان کم نشود وخداوند ایشان را حفظ نماید
Iran, Islamic Republic of
سلام به همه دوستان
جانم فدای امام سید علی حسینی خامنه ای خدا برای اسلام و مسلمین نگهش دارد انشالله
Iran, Islamic Republic of
جانم فدای سید علی
با سلام ! باخواندن این مطلب فقط گریه کردم و از خودم خجالت کشیدم چون احساس می کنم سرباز خوبی برای ایشان نیستم .
اللهم عجل لولیک الفرج و احفظ قائدنا الخامنه ای
Iran, Islamic Republic of
جانم فداي رهبرعزيز
Iran, Islamic Republic of
خیلی زیبا بود.خیلی درس داشت این خاطره.خدا ایشان را حفظ کنه.
Iran, Islamic Republic of
دست شما درد نكند واقعا لذت بردم از خواندن اين روايت ، رهبر عزيز با اين برخورد چهره واقعي اسلام را به اين خانواده ارمني (هم وطن عزيز ) نشان داد
Iran, Islamic Republic of
سلام بسيار زيبا بود اگر ولايتي هستيد از اين موارد بيشتر بگذاريد بسياري از مردم از افعال آقا و مقتدايشان بيخبرند پس شايعات را باور ميكنند
خاطره ای بی نظیر بود که باید از زبان آن خانواده شهید برای کل دنیا ترجمه شود و بازگو گردد. حظ بردیم. خدا سایه این رهبر را بر سر ما مستدام دارد و توفیق پیروی و قدر شناسی از این نعمت را به ما عطا کند.
Iran, Islamic Republic of
به ياد شهدا : خدايا از عمر ما بكاه و بر عمر رهبر بيفزاي...
فقط توانستم بگریم (جانباز سوخته دل شیمیایی)
Iran, Islamic Republic of
اگه تو قیامت بپرسند چه طوری خدا را برای شفاعت توسط عزیزان درگاهش قانع میکنی می گم : هواداری عزیزانی مثل امام خمینی (ره) و حاج سید علی آقای خامنه ای
Iran, Islamic Republic of
با خامنه ای کسی نگردد گمراه
او در شب فتنه می درخشد چون ماه ...
United States
درود بر امام خامنه ای سید خراسانی
برای سلامتی امام خامنه ای صلوات
این است رهبر ما
این را کسانی بخوانند که در سایت های دشمن بر علیه این امام بزرگوار شعار های منافقانه و دشمن شاد کن میدهند.

هر زمان بوی خمینی به سر ما افتاد
دور سید علی خامنه ای میگردیم
Iran, Islamic Republic of
آقا! خانواده ام به فدایت.
Iran, Islamic Republic of
جانم وخانواده ام فدای سیدعلی رهبر جهان اسلام
United States
خدایا این نعمت عظیم خودت را تا ظهور امام زمان ارواحنا فداه از ما نگیر
Iran, Islamic Republic of
اللهم احفظ نائب المهدي امامنا الخامنه اي
Iran, Islamic Republic of
بسم رب الشهداء والصدقین
موقع مطالعه این مطلب اشک از چشمانم جاری شد
چه زیباتشبیه کرده بود مادر شهید واقعا علی زمان ما مظلوم است
خدایا تا ظهور دولت یار / گل پیغمبر ما را نگهدار
Iran, Islamic Republic of
اللهم احفظ نائب المهدي (عج) امامنا الخامنه اي. برای سلامتی و طول عمر با عزت امام خامنه ای بر محمد و آل محمد صلوات
Iran, Islamic Republic of
از حضرت آقا غیر از این انتظاری نیست دارم اشک شوق می ریزم. به خودم افتخار می کنم که از اول مریدش بوده و هستم و خواهم بود ان‌شاءالله
خدا حفظش کنه
Iran, Islamic Republic of
قربونت برم آقا.
از روایت ذکر شده بسیار لذت بردم و خدا را شکر می کنم که خدا چنین رهبری را در کنار ما قرار داده که باعث افتخار ما ایرانی ها باشد.
اللهم عجل لولیک الفرج و احفظ قائدنا الخامنه ای
Iran, Islamic Republic of
جون خودم و خانواده ام فدات آقاجون
از علی تا به علی (ع) فاصله یک آینه است
آن علی (ع) از نجف و این علی از خامنه است
Iran, Islamic Republic of
امیدوارم نسل های بعد از ما نگویند که امت امام خامنه ای، لیاقت چنین رهبری را نداشت و قدر ایشان را ندانست
Iran, Islamic Republic of
خدایا از عمر من بکاه و به عمر رهبر بی افزا
سیدعلی جونم فدات ای رهبرما
کم نشه سایت از سر ما
سید علی نذر تو روح پیکر ما
منزل پدر ما را هم منور کردند. اما آنقدر محو تماشایشان شدیم که اصلا یادمان رفت پذیرایی کنیم. جانم فدایشان
با سلام
دستان درد نکند.مطلب واقعا زیبایی بود.با خواندن این مطالب اشک جلوی چشمان را گرفت.خدایا تور را قسم میدم به بزرگیت همیشه عشق به رهبر عزیزمان را در دل ما زنده و پاینده نگه دار.
با سلام
جانم فدایت ای امام بزرگوار و نایب برحق امام زمان (عج) امام خامنه ای (مد ظله العالی)
Iran, Islamic Republic of
خیلی قشنگ بود
هم خندیدم هم گریه کردم
خدایا شکر برای داشتن این نازنین امام
این عمل حضرت آقا مصداق همان حدیث معصوم است که فرموداند :
با عملتان زینت ما اهل بیت باشید
یا علی جان مقتدای من تویی...
Iran, Islamic Republic of
سلام بر علی زمان آقا جان هست و نیست ما فدایت
دور عزیزترین دارایی ام امام خامنه ای بگردم