پرویز ضیاء شهابی در مقالهای مفصل ترجمه سیاوش جمادی از "هستی و زمان" مارتین هایدگر را نقد و بررسی کرده است. به گزارش خبرگزاری مهر، سیاوش جمادی (متولد 1330) مدرک کارشناسی ارشد خود را در رشتههای ادبیات انگلیسی و فلسفه غرب در سال 1355 از دانشگاه علامه طباطبایی گرفته است. "هایدگر و سیاست" نوشته میگل دبیستگی (1381)، "نیچه: درآمدی به فهم فلسفهورزی او" نوشته کارل یاسپرس (1383)، "متافیزیک چیست؟" (1383) و "هستی و زمان" اثر مارتین هایدگر (1386) از جمله آثاریاند که وی تاکنون ترجمه کرده است.
ترجمه کتاب "هستی و زمان"، اثر مهم و تأثیرگذار مارتین هایدگر، فیلسوف بزرگ قرن بیستم آلمانی، توسط جمادی بی شک از اهمیت بسیاری برخوردار بوده است. میتوان گفت که حتی منتقدان هایدگر نیز از تأثیر وی و کتابش "هستی و زمان" در امان نماندهاند و اگزیستانسیالیسم، ساختشکنی، هرمنوتیک و الهیات مدرن، نظریه و نقد ادبی و هنری، روانکاوی و بسیاری از جنبشهای علوم انسانی معاصر وامدار این کتابند.
کتابی به غایت دشوار، با طرحی شگفتانگیز و ژرفایی بسیار در محتوا و مضامین که هر چند هم اکنون علاوه بر ترجمه جمادی از آن، دو ترجمه دیگر از محمود نوالی و عبدالکریم رشیدیان نیز در دسترس فارسیزبانان قرار گرفته است، اما با توجه به اهمیت این کتاب، نقد پرویز ضیاء شهابی بر ترجمه جمادی که پیش از این در سایت کانون ایرانی پژوهشگران فلسفه و حکمت منتشر شده است، در ادامه و در چند بخش در خبرگزاری مهر منتشر خواهد شد.
پرویز ضیاء شهابی (متولد 1322) در دو رشته اصلی و فرعی، یکی فلسفه و دیگری تاریخ ادیان و اسلامشناسی دکترا گرفته و از شاگردان احمد فردید بوده است. وی عضو هیأت علمی دانشگاه فردوسی مشهد از مرداد 1352 تا اول مهر 1382 و استادیار واحد علوم و تحقیقات دانشگاه آزاد اسلامی از اول مهر 1382 بوده است.
***
پرویز ضیاء شهابی: هر که از وجود و زمان ِ هایدگر خیال ترجمهای بپزد که شاهکاری شود در ترازوی انصاف هم سنگ اصلِ متنِ مترجم، شاید محالاندیش باشد. باشد یا نباشد، معذور است اگر از هر ترجمه فارسی چشم داشته باشد که در آن، بی آنکه قدرِ قیمتی دُرّ ِ لفظِ دری شکسته شود نیم رخی از اندیشه نکتهپردازِ صاحب متن دیدار بنماید.
نگارنده، به حکم التزام به مصدوقه "چنان که باید، نه به هر سان که آید" و به الزامِ تصور و توقعی بالا بلند (و احتمالاً حالا حالاها بر نیاوردنی) از ترجمه یک شاهکار ِ فلسفی به زبان عظیمالشأن فارسی، نخست از صمیمِ جان بر ناتوانی خویشتن انگشت تأکید میگذارد و سپس به اجمالی در خور حال و مقام بر سرِ بررسی ترجمههایی میرود کزین کتاب به دسترس فارسی زبانان آمده است.
ناگفته نگذارد که باور دارد فایدهی مقالاتی از این دست، اگر آنها را فایدهای باشد، جز برافروختنِ آتشِ نبردی نهمار بر سر ترجمه (γιγαντομαχία περι£ τη̃ς ε¨ρμηνίας) نمیتواند بود. امید میبرد استادانی که با ترجمههایشان از کتاب هایدگر او را به نگارش این مقاله برانگیختهاند، جوابش را خاموشی ندانند.
شبی که ماه مراد از افق شود طالع بُوَد که پرتو نوری به بام ما افتد
"... به من بگو چه تلقی از ترجمه کردن داری، و من به تو می گویم که کیستی." مارتین هایدگر
بیش از سی سال است که راقم این سطور یکی تو سر خودش میزند یکی تو سر کتاب وجود و زمان هایدگر. در طی این مدت مدید هرگاه که هوس ترجمه کتاب به سرش میزد "من شرّالوسواس الخناس"، "بربّ الناس" پناه میبرد. از آن میاندیشید و دلش بر آن میلرزید که دادِ این کتاب به تمامی چنان نتواند داد که ابوالفضل بیهقی دادِ تاریخ داده است. آخر وجود و زمان، به اعتقاد وی، از شاهکارهای نثر فلسفی آلمانی است. سزاوار نیست که شاهکاری به فارسی سرسری، سست و نادرست و نادلپسند، ترجمه شود.
پاس داشتن ِ پارسی – که به اعتقاد وی زبانی است عظیم الشأن – چون پای ترجمه این کتاب به میان آید نه کاری است که از عهده وی برآید. تا به دستش، خدای ناکرده، به راستای آن شاهکار جفایی نرود و برجای این زبان عظیم الشأن نانکوکاری نشود هربار که خارخار ترجمه به دلش میافتاد بارگاه داد را پیشِ چشم می آورد و از هولِ ماجرایی به لرزه میافتاد که بر او میتواند رفت: در پیشگاه بزرگانی هم چون مأسوف علیه مارتین هایدگر و مرحوم علی اکبر دهخدا سر از پای شرمساری بر نداشتن.
بسط بیشتر مقال را در این مقام فراخور حال نمیبیند. اما نقل قسمتی از مقالهاش را، چاپ شده در کتاب "درد فلسفه، درس فلسفه"، جشننامه استاد دکتر کریم مجتهدی (صص 423-411) بیمناسبت نمیداند: "...در پیش در آمد وجود و زمان نخست اصل یونانی عبارتی آمده از این کتاب (=سوفسطاییِ) افلاطون و سپس ترجمهای هایدگری به آلمانی. من آن عبارت یونانی را با توجه به ترجمه هایدگر به زبان خودم چنین ترجمه میکنم که: "...پس پیداست که دیری است تا شما چون لفظ موجود را بر زبان میآورید با آنچه میخواهید آشنایید. ما نیز پیش از این میپنداشتیم آن را در مییابیم، اما اکنون دروا شدهایم".
پیش از آن که باز نمایم که چرا هایدگر وجود و زمان را با این عبارت یونانی بیاغازیده است عرض کنم که "دروا شدهایم" را در ترجمه "eporekamen" یونانی آوردهام که هایدگر آن را ترجمه کرده است به "Wir sind in Verlegenheit geraten".
چون در مناجاتی از خواجه عبدالله انصاری خواندم که "الهی مگو چه کردهای که دروا شوم، مپرس چه آوردهای که رسوا شوم" و نیز در برهان قاطع دیدم که "دروا شدن"، "گیج و سرگردان و حیران شدن" معنا میدهد از گیجی و سرگردانی در ترجمه عبارت افلاطون به در آمدم. اگر بختم مدد میرساند و از همه گیجیهایی که هنگام مطالعه وجود و زمان بدانها دچار میشوم بیرون میآمدم دل و جرأت پیدا میکردم و دست میزدم به ترجمه وجود و زمان. بس که در گزاردِ حق تعبیرات خاص هایدگر به زبان مادریم سرگردان و دروا میشوم گمان میبرم که اگر چندین و چند سال رنج ترجمه کتابی را همچون وجود و زمان بر خود هموار کنم سرانجام جز رنگ زردی و سرافکندگی در برابر اهل نظر حاصلی نمیبرم. خوشا به حال آنان که رنج نابرده یا برده گنجشان را مییابند. "ذلک فضل الله ﯾﺆﺗﯿﻪ من یشاء."