برای ملاقات با حسین به بیمارستان رفته بودیم که به دلیل ازدحام ملاقاتکنندگان حسین به حیاط بیمارستان آمد و در همین حال، رادیو خبر آزادسازی خرمشهر را اعلام کرد...
به گزارش جهان به نقل از فارس، در ادامه دیدار با خانواده شهدا، اهالی قرآنی کشور این هفته برای عرض ادب و احترام خدمت خانواده شهید حسین کثیری رسیدند.
دلنکندن از جبهه پس از جندبار مجروحیت
در این دیدار میهمان مادر شهید بودیم که طی سخنانی درباره فرزندش گفت: حسین سال ۱۳۴۳ چشم به جهان گشود. وی بسیار انسان با ادب و با حیایی بود و حتی سرش را هم زیاد بلند نمیکرد. اهل عبادت و مسجد بود و فعالیتهای زیادی داشت، در نوجوانی به جبهه رفت مدتی بعد بازگشت و دوباره قصد رفتن به جبهه البته این بار با لباس پاسداری را کرد، من با او مخالفت کردم اما لباسهایش را پوشید و رفت. مدتی بعد به شدت مجروح شد و بازگشت، شدت جراحات به حدی بود که حدود یک سال در بیمارستان خوابید اما به محض بهبودی نسبی دوباره به جبهه رفت و نهایتاً سال ۱۳۶۳ در عملیات خیبر در جزیره مجنون به شهادت رسید.
شامی که مانند نذری امام حسین(ع) برکتدار شد
به یاد دارم یک روز به من گفت: مادر امشب غذا قرمهسازی درست کن، زیرا چند نفر از دوستان به منزل ما میآیند. آن شب حدود ۲۰ نفر از دوستانش به منزل ما آمدند در حالی که من فقط یک قابلمه کوچک برنج پخته بودم، اما به من گفت: نگران نباش، باورکنید این غذا مانند نذری امام حسین(ع) چنان برکتدار شد که همه میهمانان خوردند و سیر شدند و این موضوع برای من باورکردنی نبود.
یک شب خواب دیدم که حسین سوار بر اسب به نزد من آمد و من را هم سوار بر اسبش کرد و برد و در وسط یک مزرعه سرسبز رها کرد و رفت. امیدوارم فردای قیامت شفاعتم را بکند.
در ادامه خواهر شهید درباره برادرش گفت: حسین از سنین نوجوانی به جبهه رفت و طاقت ماندن در تهران را نداشت، یک بار بر اثر اصابت ترکشهای زیادی به بدن خصوصاً سرو صورت، به شدت مجروح و حدود یک سال در بستر افتاد.
واکنش شهید پس از شنیدن خبر آزادسازی خرمشهر
دوران آزادسازی خرمشهر را به یاد دارم برای ملاقات با حسین به بیمارستان رفته بودیم که به دلیل ازدحام ملاقاتکنندگان حسین به حیاط بیمارستان آمد و در همین حال رادیو خبر آزادسازی خرمشهر را اعلام کرد. حسین با شنیدن این خبر از جا پرید و از خوشحالی با صدای بلند شروع به گریه کرد و گفت: ای کاش من هم آنجا بودم.
جوان بسیار با ادب و خونگرمی بود، یک بار میخواستیم به عروسی یکی از اقوام برویم که حسین بعد از ماهها از جبهه به مرخصی آمد، ما از خوشحالی میخواستیم به عروسی نرویم و همه با هم در منزل بمانیم که حسین مخالفت کرد و فوراً لباسهایش را عوض کرد و گفت: کار خیر است و باید همه به جشن عروسی برویم.
فعالیت شهید در مسجد علیبن ابیطالب
برادرم فعالیتهای زیادی از جمله قرآنی در مسجد علیبن ابیطالب(ع) داشت و ابتدا به عنوان بسیجی از طریق همین مسجد به جبهه اعزام شد، اما در ادامه به عضویت در سپاه درآمد و دست آخر هم در جزیره مجنون به شهادت رسید.
برای شهادتم گریه نکنید
در وصیت نامهاش آمده است که پیرو اسلام و ولایت فقیه باشید و برای شهادت من گریه نکنید. از پدر و مادر هم اطاعت کنید. مادرم انسان بسیار محکمی است، او به این وصیت حسین عمل کرد و هیچگاه برای شهادت فرزند گریه نکرد.