روحانی: ازهمان سال 1341 که نهضت آغاز شد، اینگونه نبود که امام راضی باشند یا بپذیرند که احزاب و گروههای سیاسی، چه مارکسیستها، چه ملیگراها، چه سکولارها و چه ناسیونالیستها را با خودشان همراه کنند. ایشان مسیری را مشخص کردند و آن، اسلام بود و در چهارچوب اسلام، با افراد همکاری میکردند، به همین دلیل چون حاضر نشدند سیاستبازان و احزاب و گروههای سیاسی را تأیید کنند، آنها هم از ایشان حمایت نمیکردند.
و اظهار همراهی و همکاری و درخواست میکردند که امام بپذیرد که در مورد مخالفت با شاه با ایشان همدلی و همراهی کنند، ولی امام هرگز و حتی برای یک بار هم روی خوش به اینها نشان نداد و اینها هر بار با عصبانیت و ناراحتی از محضر امام خارج شدند.
رحيميان: آنچه قطعی و مسلّم است در همه مواردي که امضای امام پای آن قرار گرفته است دقیقاً و بدون یک کلمه کم و زیاد، انشای شخص حضرت امام اســت ولي بعضا از سوي کسانی که برخي نوشتههای امام آنها را افشاء و رسوا کرده، مانند لیبرال ها و نهضت آزادی نسبت به آن نوشتهها تشکیک شده است. مثل نامه حضرت امام به آقای محتشمی که در این مورد هم ميدانید مرحوم حاج احمدآقا از ابراهیم یزدی شکایت کرد و بعد از کارشناسی رسمی دادگستری و اثبات اينکه نامه مزبور دستخط امام است، ابراهيم یزدی محکوم شد.
دیروز نیست. وقتی انقلاب پیروز شد، عدهای آمدند و پیشنهاد جمهوری ایرانی و جمهوری دموکراتیک را دادند، ولی امام بهشدت همه آنها را رد کرد. الان هم همین جریان دارد به شکل دیگری و تحت عنوان جمهوری ایرانی یا مکتب ایرانی یا اسلام ایرانی دنبال میشود. همه اینها نقشهای است برای ایجاد تفرقه و تشتت میان ملت اسلام. میخواهند آن وحدتی را که امام ایجاد کرده بود، با شیوههای مختلف از ما سلب کنند و متأسفانه ما هم در برخی از موارد دچار اشتباه شدیم. این جریان اصولگرا و اصلاحطلب که امروز روی زبان همه افتاده و هیچکدام معنایش را نمیدانیم، سوغاتی است که از انقلاب فرانسه به ما رسیده است. در جریان انقلاب فرانسه کسانی که هنوز پایبند به اعتقادات قرون وسطی بودند، نامشان شد اصولگرا...
ناصری: امام از طرف ديگر اگر عزيزترين اطرافيانش حتی اگر خیلی هم انقلابی باشد و خیلی هم عالی پیش برود، اما اگر در جائی پایش را کج بگذارد و موضعش خلاف آن چیزی باشد که باید باشد، امام فوراً جلویش را میگیرند.
فرزند موجب نشد که امر خلافی را بگویند. حاجآقا مصطفی تازه فوت کرده بود و حاجاحمد آقا تازه سه چهار ماهی میشد که به نجف آمده بود. یکدفعه دیدیم سرخ شده و دارد میلرزد. بعد چمباتمه زد و نشست و گفت: «هرچه هست بنویسید». پرسیدیم: «چه شده؟» حاجاحمدآقا گفت: «من داشتم میآمدم بیرون، امام به من گفت: احمد! اگر یک جمله از نامه مردم کم و زیاد کنی، پوست از کلهات میکنم!» این عین عبارت آسید احمد آقا بود که از امام نقل کرد.
روحانی: اتکای امام به ملت بود و در حقیقت اتکا به خدا را جدا از اتکا به ملت نمیدانست. امام مردم را واقعاً آیاتی از خدا میدانست. من این را در زندگی امام دریافتم که هرکسی بیشتر به خدا نزدیک باشد، به ملت بیشتر عشق میورزد و بیشتر به مردم توجه دارد. اتکای امام به ملت بود، در صورتی که اتکای سازمانها و گروههای سیاسی به قدرتهای خارجی بود و حرفشان این بود که بدون اتکا به یک قدرت خارجی نمیتوان در ایران مبارزه کرد.
کرمانشاه وکیل مطلق ایشان و بسیار فعال بود و جایگاه مهمی هم داشت. علمای ایران خیلی جاها به امام ارجاع داده بودند و بعضی جاها هم ارجاع نداده بودند. از جمله مرحوم آقای جلیلی بود که مدرسین و فضلای قم که با او صحبت کرده بودند، گفته بود: «امام مثل آقای حکیم به من وکالت مطلق بدهد تا من به ایشان ارجاع بدهم». امام فرموده بود: «من به کسی وکالت مطلق نمیدهم». یادم میآید که حضرت آیتالله مؤمن «حفظه الله» به نجف مشرف شده و این پیام را از بعضی از آقایان و از جمله آقای منتظری آورده بودند که به امام بگویند، مصلحت است که امام این وکالت مطلق را به مرحوم جلیلی کرمانشاهی بدهد. جناب آقای مؤمن هم با امام صحبت کرده بودند و ایشان زیر بار نرفته بود. عبارت امام هم که آقای مؤمن آن موقع نقل کرد، این بود که: «اگر من به آقای جلیلی وکالت مطلق بدهم، آقای شیخ عطاءالله در آنجا چه کار کند؟ علمای دیگر چه کار کنند؟»