شنبه ۱ ارديبهشت ۱۴۰۳ - 20 Apr 2024
 
۱

علت تادیب هارون توسط موسی

چهارشنبه ۱۰ تير ۱۳۹۴ ساعت ۱۰:۱۵
کد مطلب: 430992
از مسائل مطرح شده در قرآن کریم، برخورد تند حضرت موسی(علیه السلام) با حضرت هارون(علیه السلام)، بعد از گوساله پرست شدن بنی اسرائیل است.
به گزارش جهان به نقل از فارس، حال که کبرای مسئله اختلاف سلیقه انبیا در اجرای احکام ثابت شد، باید بررسی شود آیا عملکرد حضرت موسی و هارون(علیه السلام) در گوساله پرستی بنی اسرائیل، یکی از مصادیق آن است؟ برای اثبات این مطلب دو نکته باید ثابت شود:

۱. وجود حکمی مطلق و فاقد دستورالعمل اجرایی

علامه تصریح می کند که «[این غضب حضرت موسی(علیه السلام) بر هارون(علیه السلام) به وقوع می پیوندد] با اینکه موقع جداشدن از او، به طور مطلق سفارش کرده که: «[در میان قوم] به اصلاح [امر ایشان] بپرداز و از راه مفسده جویان پیروی مکن». در این عبارت، سخن از سفارش مطلق، به میان آمده است و قبلاً هم اشاره شد که طرح این عبارت در کنار اختلاف سلیقه و مشی انبیا و استقلال رأی حضرت هارون(علیه السلام)، حاکی از آن است که این دستور فاقد دستورالعمل اجرایی بوده است.

۲. سلیقه و مشی متفاوت حضرت موسی و هارون(علیه السلام) در مورد اجرای آن

براساس کلام علامه، وقتی حضرت موسی(علیه السلام)، به خاطر به کار نگرفتن تمام توان، برای مقاومت در برابر بنی اسرائیل بر حضرت هارون(علیه السلام) غضب می کند، مفهومش این است که ازنظر ایشان، حضرت هارون(علیه السلام) باید تمامی توان خود را به کار می گرفت، والاّ غضب وی بی معنا خواهد بود. ازطرف دیگر حضرت هارون(علیه السلام) با عملکردی صحیح (در ادامه خواهد آمد) در برابر بنی اسرائیل هیچ مقاومتی نشان نداد. جمع بین این دو نکته اختلاف سلیقه بین دو پیامبر را ثابت می کند.

در بررسی مطلب شماره یک می توان گفت: که اگر فقط به آیه ۱۴۲ سوره اعراف نگاه کنیم، فقط به دو دستور اصلاح و عدم پیروی از راه و روش مفسدان بدون هیچ گونه دستورالعمل اجرائی اشاره شده است: و موسی به برادرش هارون(علیه السلام) گفت: «جانشین من در میان قومم باش و (آنها) را اصلاح کن و از روش مفسدان، پیروی مکن». ازاین رو، این قسمت نظر علامه کاملاً منطبق بر قرآن کریم است. اما اگر احتمال دومی که در توضیح روایت شیخ صدوق، مطرح شد، را در نظر بگیریم، دستور مطلقی وجود ندارد. اما بااین حال براساس مبنای علامه (عدم به کارگیری خبر واحد در تفسیر) نمی توان اشکالی به آن وارد کرد.

در بررسی مطلب شماره دو باید گفت: در این ماجرا، برخورد تندی ازجانب یک پیامبر، در قبال پیامبر دیگر وجود دارد که علت اصلی آن برای ما مبهم است. این برخورد، همان مقدار که احتمال دارد ظالمانه و قبیح باشد، ممکن است عادلانه و پسندیده باشد. ازطرف دیگر دلیل واضحی وجود ندارد که به طور صریح علت این برخورد را روشن کند (روایت شیخ صدوق هم دارای ابهام بود). ازاین رو برای کشف علت و انگیزه آن، باید همه جوانب این قضیه به خوبی بررسی شود.

علامه بر این باور است که سیاق آیات سوره اعراف (۱۵۱ ـ ۱۵۰) و سوره طه (۹۴ ـ ۹۲) حاکی از این است که این برخورد تند، برای تأدیب حضرت هارون(علیه السلام) به خاطر رعایت نکردن امر ارشادی (به کار نگرفتن تمام توان برای مقابله با بنی اسرائیل) بوده است. برای روشن شدن این مطلب، آیات مربوط به این قسمت را مرور می کنیم: «و هنگامی که موسی خشمگین و اندوهناک به سوی قوم خود بازگشت، گفت: «پس از من، بد جانشینانی برایم بودید. آیا در مورد فرمان پروردگارتان (و تمدید مدّت میعاد او)، عجله نمودید» سپس الواح را افکند، و سر برادر خود را گرفت و به سوی خود می کشید»؛ (اعراف / ۱۵۰) «ای قوم من! مگر پروردگارتان وعده نیکویی به شما نداد؟ آیا مدّت جدایی من از شما به طول انجامید یا می خواستید غضب پروردگارتان بر شما نازل شود که با وعده من مخالفت کردید؟»؛ (طه / ۸۶) «ای هارون! چرا هنگامی که دیدی آنها گمراه شدند، از من پیروی نکردی؟ آیا از فرمان من سرپیچی کردی؟»؛ (طه / ۹۳ ـ ۹۲) (هارون) گفت: «ای فرزند مادرم! [ای برادر] ریش و سر مرا مگیر، من ترسیدم بگویی تو میان بنی اسرائیل تفرقه انداختی و سفارش مرا به کار نبستی». (طه / ۹۴) اثبات نکاتی مثل غضب حضرت موسی(علیه السلام) بر بنی اسرائیل و حضرت هارون(علیه السلام) و برخورد تند با ایشان، عملکرد صحیح آن حضرت هارون(علیه السلام) در مواجه با گوساله پرستان، (۱) با توجه به این آیات و سیاق حاکم بر آنها امری آسان است. اما آیا از سیاق این آیات، می توان برداشت کرد که در این میان اختلاف سلیقه ای در کار بوده و این برخورد، نوعی تأدیب به خاطر استقلال رأی حضرت هارون(علیه السلام) و رعایت نکردن امر ارشادی حضرت موسی(علیه السلام) بوده است؟ آیا از صرف یک برخورد تند و چند سؤال و جواب، این نکته قابل برداشت است؟ به نظر می رسد چنین چیزی قابل برداشت نباشد.

ازطرف دیگر مبهم بودن این برخورد باعث شده است توجیهات و احتمالات زیادی برای حل آن ارائه شود که به تعدادی از آنها در ابتدای همین بحث اشاره شد. اثبات تحلیل موردنظر علامه زمانی ممکن است که تمامی این توجیهات به طور کامل، رد شوند و توجیه مورد نظر بلامنازع باقی بماند. اگر بخواهیم برای تحلیل این برخورد، فقط به سیاق این چند آیه استناد کنیم، می توانیم بگوییم این برخورد، وسیله ای برای سرزنش بنی اسرائیل و بیدار کردن آنها بود (مکارم شیرازی، ۱۳۷۴: ۱۳ / ۲۸۴ ـ ۲۸۲) و حضرت موسی(علیه السلام) قصد داشت با این کار، فضای ناشی از تبلیغات سامری و گوساله پرستی را به نحوی بشکند، تا بتواند بنی اسرائیل را از این گمراهی نجات دهد. خود علامه هم به این توجیه، توجه دارد؛ ولی آن را هماهنگ با سیاق و ظاهر آیات نمی داند (الطباطبایی، ۱۳۸۰: ۸ / ۲۵۲). برای بررسی این نظر، باید سیاق و ظاهر این آیات را بازبینی کرد.

برخورد حضرت موسی(علیه السلام) با هارون(علیه السلام) در دو سوره اعراف و طه آمده و هر سوره قسمتی از آن را نقل کرده است. در سوره اعراف، برخورد حضرت موسی(علیه السلام) با بنی اسرائیل کم رنگ تر از سوره طه و به صورت فشرده و پشت سرهم نقل شده است. اگر فقط به سوره اعراف نگاه کنیم، به نظر می رسد که برخورد تند با حضرت هارون(علیه السلام) نمی تواند در راستای بیدار کردن بنی اسرائیل باشد. زیرا از چینش پشت سر کلماتی مثل خشمناک بودن، گفتن، انداختن الواح و گرفتن سر برادر، بدون هیچ گونه سؤالی (اعراف / ۱۵۰) به ذهن خطور می کند که این اقدام، نسنجیده و ناشی از غضب کنترل نشده و یا یک اقدام تأدیبی است. اما وقتی همین برخورد در سوره طه با تفصیل بیشتری راجع به گفتگوی حضرت موسی(علیه السلام) با بنی اسرائیل، برخورد با حضرت هارون(علیه السلام) و سامری بیان می شود، احتمال نسنجیده بودن یا وجه تأدیبی این رفتار بسیار کم رنگ و حتی بی رنگ می شود. بازسازی فضایی که این اتفاق در آن رخ داده است، به فهم این مطلب کمک شایانی می کند.

بنابر تصریح قرآن کریم، حضرت موسی(علیه السلام) با حالتی غضبناک و اندوهناک به میان بنی اسرائیل برگشت. (اعراف / ۱۵۰؛ طه / ۸۶) برطبق آیه ۱۵۰ سوره اعراف (که به طور کامل به آن اشاره شد) حضرت موسی(علیه السلام) بعد از بازگشت، ابتدا با قوم خود صحبت کرد و سپس به سراغ حضرت هارون(علیه السلام) رفت. همین سیر در سوره طه، اما به صورت مفصل تری بیان شده است. در این سوره، در آیه ۸۵ بازگشت حضرت موسی(علیه السلام) به میان قوم و صحبت با آنها، در آیه ۹۲ تا ۹۴ ماجرای برخورد حضرت موسی(علیه السلام) با هارون(علیه السلام) و در نهایت از آیه ۹۵ به بعد برخورد با سامری مطرح شده است.

نکته قابل توجه در مواجهه حضرت موسی(علیه السلام) با بنی اسرائیل، این است که علی رغم ناراحتی شدید و غضبناک بودن، با جملاتی که با تأسف، توبیخ، تهدید و حتی مهربانی آمیخته بود، با آنها صحبت کرد. (طه / ۸۶ ؛ قبلاً به طور کامل این آیه ذکر شد) حال سؤال این است که چرا با اینکه خداوند به حضرت موسی(علیه السلام) اطلاع داده بود که عامل گمراهی، شخصی به نام سامری است، (طه / ۸۵) ولی بعد از بازگشت ابتدا سراغ قوم خود رفت، در مرحله بعد سراغ هارون(علیه السلام) و در مرحله سوم سراغ سامری؟ معمولاً در این گونه موارد به ذهن انسان خطور می کند که باید سراغ عامل اصلی انحراف یا شخصی که رهبری قوم به آنها سپرده شده، رفت، نه مردم عادی. همین برخورد اولیه حضرت موسی(علیه السلام) با بنی اسرائیل این احتمال را تقویت می کند که ایشان از همان ابتدا به فکر درمان این واقعه بوده و شاید ایشان قصد داشتند با این عمل، بنی اسرائیل را محک بزند و وضعیت فعلی و نظر آنها را درمورد این واقعه از زبان آنها بشنود و اذهان آنها را برای اقدامات بعدی آماده کند. این مطلب می تواند حاکی از این باشد که غضب حضرت موسی(علیه السلام)، در مواجهه با بنی اسرائیل و حضرت هارون(علیه السلام)، یک غضب کنترل شده بوده است. بر همین اساس می توان فضای این برخورد را با توجه به آیات قرآن کریم به این نحو ترسیم کرد:

حضرت موسی(علیه السلام) در طور مطلع شد که خداوند بنی اسرائیل را امتحان کرده است. (طه / ۸۵) در این امتحان، شخصی به نام سامری که دارای شخصیتی موجّه و بانفوذی بود، (الطوسی، بی تا: ۴ / ۵۴۵) مجسمه گوساله ای از جنس طلا که صدای گوساله تولید می کرد، را به عنوان معبود معرفی کرد. بنی اسرائیل هم با پذیرش این معبود، در مواجه با این امتحان، گمراه شدند. (اعراف، ۱۴۸؛ طه / ۸۸) ایشان با حالتی ناراحت و غضبناک، به میان قوم خود برگشت؛ ولی بااین حال، هیچ برخورد عملی با آنان نکرد، بلکه در مرحله اول با لحنی همراه با توبیخ، تهدید، تأسف و حتی مهربانی با آنها صحبت کرد و اشتباه آنها را به گوششان رساند. اما بنی اسرائیل بدون توجه به عمق فاجعه و قبول ذرّه ای از اشتباه خود، کار خود را توجیه کردند: «ما به میل و اراده خود از وعده تو تخلّف نکردیم، بلکه مقداری از زیورهای قوم را که با خود داشتیم افکندیم.» (طه / ۸۷) بدیهی است که در این فضا هیچ اقدامی در جهت اصلاح وضع موجود کارگر نخواهد بود، مگر اینکه این فضا به نوعی شکسته شود. ازاین رو آن حضرت در مرحله دوم، با انداختن الواح و برخورد تند با حضرت هارون(علیه السلام) فضای به وجودآمده را شکست و در مرحله سوم گمراه شدن بنی اسرائیل را از زبان خود سامری به آنها گوشزد کرد. به این ترتیب، قوم لجوجی مثل بنی اسرائیل نه تنها اعتراضی نکردند، بلکه علاوه بر پشیمانی، حاضر شدند برای توبه از این عمل به کشتن یکدیگر روی بیاورند. (۲)

ازطرف دیگر، با توجه به نکاتی که در ذیل بررسی نکته چهارم ارائه می شود، خواهیم دید که تحلیل علامه نمی تواند ظالمانه بودن این برخورد و ناسازگار بودن آن با عصمت انبیا را برطرف کند. بنابراین برفرض اینکه تحلیل علامه هماهنگ با سیاق آیات باشد، باید به نحوی از این سیاق دست کشید.

بررسی نکته سوم: عملکرد صحیح حضرت هارون(علیه السلام)

برخی از محققان با استناد به طلب مغفرت حضرت موسی(علیه السلام) برای خود و برادرش، (اعراف / ۱۵۰) درجاتی از کوتاهی را برای حضرت هارون(علیه السلام) اثبات می کنند. (معرفت، ۱۳۸۶: ۳ / ۴۵۳؛ مصطفوی، ۱۳۸۰: ۹ / ۱۵۹ ـ ۱۵۸) ازاین رو این برخورد تند، امری کاملاً طبیعی قلمداد می شود. اما علامه در برخورد با این مسئله تصریح می کند که:

۱. در این جریان حق به جانب حضرت هارون(علیه السلام) است: «و إن کان الحق فی ذلک مع هارون»، یعنی در این واقعه ایشان به نحو صحیح عمل کرده است و هیچ گونه کم کاری یا گناهی متوجه او نیست.

۲. طلب مغفرت حضرت موسی(علیه السلام)، برای خود و حضرت هارون(علیه السلام) دلیل گناه کار بودن برادرش نیست، زیرا طلب مغفرت، اعم از مواردی است که گناهی صورت گرفته است: «و قدتقدم ... أن المغفره أعم موردا من المعصیه».

در مورد نکته اول، علامه به طور مفصل سخن به میان نیاورده است، ولی با توجه به استناد حضرت علی(علیه السلام) به جملات حضرت هارون(علیه السلام)، می توان ثابت کرد که ایشان در این ماجرا مبرّای از هرگونه تقصیر یا قصور است. توضیح این مطلب به این شرح است که بعد از رحلت پیامبر اکرم| عده ای ضمن غضب حق خلافت حضرت علی(علیه السلام)، تصمیم گرفتند به هر نحو ممکنی از ایشان بیعت بگیرند. ازاین رو بعد از مواجه شدن با امتناع آن حضرت، ایشان را به اجبار برای گرفتن بیعت، به طرف مسجد بردند. آن حضرت در بین راه، برای لحظاتی کنار قبر رسول الله| ایستاد و همان جملات حضرت هارون(علیه السلام) را تکرار کرد: «فرزند مادرم! این گروه، مرا در فشار گذاردند و ناتوان کردند و نزدیک بود مرا بکشند.» (اعراف / ۱۵۰) (کلینی، ۱۳۶۵: ۸ / ۳۳) استناد امام علی(علیه السلام) به جملات حضرت هارون(علیه السلام) درحقیقت تقریر عمل ایشان است. اگر آن حضرت در انجام وظیفه خود سستی کرده بود، استناد امام علی(علیه السلام) به سخنان ایشان امر پسندیده ای نبود؛ زیرا در این گونه موارد، انسان کسی را به عنوان الگو معرفی می کند که در آن زمینه به نحو کامل وظیفه خود را انجام داده است، ولی دیگران به سخنان وی توجهی نکرده اند.

اما نظر دوم یعنی «طلب مغفرت اعم از ارتکاب گناه است»، به نظر می رسد مطلب صحیحی باشد، زیرا در موارد دیگری ممکن است طلب مغفرت استعمال شود، درحالی که هیچ گناه یا تقصیری ثابت نیست:

۱. ابراز خضوع و اظهار ادب به درگاه پروردگار (طباطبایی، ۱۳۸۰: ۶ / ۲۸۳). (۳) باید توجه داشت که این نوع معذرت خواهی در محاورات مردم عادی بسیار مشاهده می شود. به عنوان مثال هرگاه بزرگی به عیادت مریضی برود که توانایی هیچ حرکتی نداشته باشد، این بیمار با بیان معذرت، خضوع و ادب خود را نسبت به مهمان ابراز می کند؛ با اینکه کسی از وی توقع ندارد که به احترام مهمان از جایش بلند شود یا به حالت عادی بنشیند.

۲. حضرت هارون(علیه السلام) در برابر برخورد تند حضرت موسی(علیه السلام) فرمود: «فرزند مادرم! این گروه، مرا در فشار گذاردند و ناتوان کردند و نزدیک بود مرا بکشند، پس کاری نکن که دشمنان مرا شماتت کنند و مرا با گروه ستمکاران قرار مده» (اعراف / ۱۵۰). حضرت موسی(علیه السلام)، وقتی این حالت برادر را دید، دلش سوخت و تنها برای او و خودش دعا کرد «رَبِّ اغْفِرْ لِی وَ لِأ خِی وَ أ دْخِلْنا فِی رَحْمَتِک وَ أ نْتَ أ رْحَمُ الرَّاحِمِینَ» (اعراف / ۱۵۱) تا خود و برادرش را از مردم ستمگر ممتاز سازد؛ زیرا می دانست به زودی غضب الهی ستمگران را فراخواهد گرفت، چنان که خداوند در آیه بعد می فرماید: «کسانی که گوساله را (معبود خود) قرار دادند، بزودی خشم پروردگارشان و ذلّت در زندگی دنیا به آنها می رسد». (اعراف / ۱۵۲) (طباطبایی، ۱۳۸۰: ۶ / ۲۸۳)

۳. سرمشق بودن حضرت موسی و هارون(علیه السلام) برای دیگران. (مکارم شیرازی و همکاران، ۱۳۷۴: ۶ / ۳۷۹)

۴. طلب آمرزش برای افزوده شدن بر درجات آنان. (سبحانی، بی تا: ۱۶۴)

بررسی نکته چهارم: علت برخورد تند حضرت موسی(علیه السلام) با حضرت هارون(علیه السلام)

همان طورکه اشاره شد، با توجه به سخن علامه، علت رفتار تند حضرت موسی(علیه السلام) را می توان در دو نکته پیدا کرد:

۱. گمان نسبت به حضرت هارون(علیه السلام) (به تعبیر «حسباناً منه» در دو موضع از کلام علامه توجه شود)؛

۲. حضرت موسی(علیه السلام) در هنگام مفارقت از حضرت هارون(علیه السلام)، به طور مطلق به وی گفته بود که در اصلاح قوم بکوشد و از راه و روش مفسدان پیروی نکند، و هیچ تذکری در مورد نحوه اجرای این حکم نداده بود؛ اما در عالم واقع، معتقد بود که همین حکم را باید با مقاومت و به کارگیری تمام توان، اجرا کرد «أنه غضب علیه [هارون(علیه السلام)] حسبانا منه أنه لم یبذل الجهد فی مقاومه بنی إسرائیل). اما حضرت هارون(علیه السلام)، حکم اصلاح و عدم تبعیت از روش مفسدان را با عدم مقاومت در برابر گوساله پرستان اجرا کرد. ازاین رو چون حضرت هارون(علیه السلام)، برطبق سلیقه ایشان عمل نکرده بود، مورد تأدیب قرار گرفت.

بنابراین در یک جمله می توان گفت: حضرت موسی(علیه السلام)، در اثر گمان، حضرت هارون(علیه السلام) را به خاطر عدم پیروی از مشی او تأدیب کرد.

به نظر می رسد هر دوی این موارد از جهاتی قابل تأمل باشند:

۱. قرآن کریم تصریح می کند که نباید برطبق ظن عمل کرد، چراکه «گمان، هرگز انسان را از حقّ بی نیاز نمی کند» (یونس / ۳۶؛ نجم / ۲۸) و از چیزی که به آن علم ندارید پیروی نکنید. (اسراء / ۳۶) به همین خاطر در علم اصول ثابت شده است که از هیچ گمانی نباید پیروی کرد، مگر اینکه دلیلی قطعی بر جواز عمل اقامه شود. (المظفر، ۱۳۸۰: ۳ / ۱۶) با توجه به این مقدمه، سؤال این است که چرا حضرت موسی(علیه السلام) از گمان خود پیروی کرده است؟ آن هم در موردی که با پرسیدن یک سؤال ساده از حضرت هارون(علیه السلام)، امکان به دست آوردن علم قطعی وجود داشت؛ به خصوص در این جریان که در طرف مقابل، پیامبر دیگری قرار داشت. ارشادی یا مولوی بودن نهی از تبعیت ظن، در این بحث، هیچ تفاوتی در نتیجه بحث به وجود نمی آورد؛ زیرا برفرض مولوی بودن، حضرت موسی(علیه السلام) قطعاً مرتکب گناه شده و برفرض ارشادی بودن، اگرچه از ناحیه عدم رعایت نهی، گناهی متوجه آن حضرت نیست، ولی در اثر عمل به ظن، در خوش بینانه ترین حالت، مرتکب اذیت یک مومن شده است (اگر نگوییم این عمل موجب شکستن حرمت یک پیامبر است).

این برخورد حضرت موسی(علیه السلام)، اگر توجیه مناسبی نداشته باشد، در عرف عقلا قطعاً قبیح و در شرع، جزء گناهان کبیره است. خداوند به طور صریح در قرآن کریم می فرماید: «وآنان که مردان و زنان باایمان را به خاطر کاری که انجام نداده اند، آزار می دهند، بار بهتان و گناه آشکاری را به دوش کشیده اند». (احزاب / ۵۸) به نظر می رسد عموم این آیه بنابر کلام علامه بر رفتار حضرت موسی(علیه السلام)، صادق باشد، زیرا ایشان در اثر عمل به گمان، عملاً حضرت هارون(علیه السلام) که یک فرد مومن بود، را متهم به کم کاری «أنه لم یبذل الجهد فی مقاومه بنی إسرائیل» و در نهایت تأدیب کرد. این درحالی است که به اعتراف علامه، کم کاری صورت نگرفته است و در ادامه خواهیم گفت اشتباه کاری هم رخ نداد؛ زیرا با توجه به شرایط حاکم، راهکار حضرت موسی(علیه السلام)، گزینه مناسبی برای اجرای حکم اصلاح و عدم تبعیت از مفسدان نبود و باعث نابود شدن، اصل حکم می شد. ازاین رو، رفتار حضرت موسی(علیه السلام)، با توجه به توصیف علامه، چیزی غیر از اذیت کردن بدون دلیل یک فرد مومن نیست. و این با مبنای علامه، یعنی معصوم بودن انبیا از ارتکاب گناه، (الطباطبایی، ۱۳۸۰: ۲ / ۱۳۴) سازگار نیست؛ مگر اینکه بگوئیم هدف آن حضرت، تلاش برای کشف واقع یا بیدار کردن بنی اسرائیل بود.

۲. بنابر تصریح علامه، حضرت موسی(علیه السلام) در هنگام مفارقت از حضرت هارون(علیه السلام)، به طور مطلق به حضرت هارون(علیه السلام) فرموده بود که به اصلاح قوم بپرداز و از راه و روش مفسدان پیروی مکن. قبلاً اشاره شد که معنای این سخن با توجه به سیاق کلام، آن است که حضرت موسی(علیه السلام) هیچ دستورالعملی برای اجرای این دو دستور، به حضرت هارون(علیه السلام) ارائه نکرده بود. اگر آن حضرت علاوه بر دستورهای خود، نحوه اجرای آن را هم ارائه کرده بود و حضرت هارون(علیه السلام) در مقام عمل، نسبت به آنها توجهی می کرد، تأدیب ایشان امری پسندیده ای به نظر می رسید. اما وقتی هیچ امر ارشادی ازجانب حضرت موسی(علیه السلام) ابلاغ نشده بود، این نوع تأدیب از مصادیق عقاب بلابیان محسوب می شود که قبح آن بر همه روشن است. (الانصاری، ۱۴۲۴: ۲ / ۵۶)

۳. بر فرض اینکه حضرت موسی(علیه السلام) علاوه بر فرمان «اصلاح و عدم پیروی از روش مفسدان»، دستورالعمل اجرایی آن یعنی «به کارگیری تمام توان برای مقاومت در برابر بنی اسرائیل» را هم ارائه کرده بود، یا حضرت هارون(علیه السلام) از قرائنی فهمیده بود که نظر ایشان این است، آیا با توجه به شرایط حاکم بر بنی اسرائیل امکان داشت، با این دستورالعمل اجرائی، دو دستور اصلی را اجرا کرد؟ قبل از هرگونه اظهارنظری لازم است، فضای حاکم بر بنی اسرائیل بازسازی شود. کلمه «أَخْرَجَ» در آیه «فَأ خْرَجَ لَهُمْ عِجْلاً جَسَداً لَهُ خُوَارٌ؛ (طه / ۸۸) و برای آنان مجسمه گوساله ای که صدای گاو داشت، بیرون آورد»؛ حاکی از این است که ساخت این گوساله، توسط سامری به نحو پنهانی و دور از چشم مردم بوده است. (طباطبایی، ۱۳۸۰: ۱۴ / ۱۹۲) ازاین رو (قاعدتاً)، ناگهان گوساله ای در میان بنی اسرائیل پیدا شد و سامری و اتباعش که برطبق برخی روایات، پنج نفر از یک خانواده بودند، (صدوق، ۱۴۱۳: ۲ / ۲۰۱) برای جمع آوری مردم، به تلاش و تکاپو پرداختند و عده ای را دور آن جمع کردند. در همین حین حضرت هارون(علیه السلام)، برای مقابله با این جریان وارد عمل شد و با مقاومت بنی اسرائیل مواجه می گردد.

گزارش قرآن کریم از این واقعه به این نحو است: «و پیش از آن، هارون(علیه السلام) به آنها گفته بود: «ای قوم من! شما به این وسیله مورد آزمایش قرار گرفته اید. پروردگار شما خداوند رحمان است، پس از من پیروی کنید، و فرمانم را اطاعت نمایید.» (طه / ۹۱) اما بنی اسرائیل، در مقابل این خیرخواهی حضرت هارون(علیه السلام) گفتند: «ما همچنان گرد آن می گردیم تا موسی به سوی ما بازگردد». (طه / ۹۲) این آیه نشان می دهد که تعلق خاطر بنی اسرائیل به حضرت موسی(علیه السلام) بیشتر از تعلق خاطر و وابستگی آنها به امر رسالت او بود. در این ماجرا آن حضرت برادر خود، هارون(علیه السلام) را به عنوان وصی و جانشین که امتداد رسالت او بود بر آنها گماشت، ولی بنی اسرائیل به سخن او گوش فرا ندادند تا خود حضرت موسی(علیه السلام) بازگشت. (مدرسی، ۱۴۱۹: ۷ / ۲۱۰) ازطرف دیگر، بنی اسرائیل برای حضرت هارون(علیه السلام) همانند حضرت موسی(علیه السلام)، ابهت قائل نبودند، چراکه حضرت موسی(علیه السلام) دارای شخصیتی قوی بود که در مقابل فرعون، با آن همه طغیان گری وی ایستاد، فرعونی که بنی اسرائیل برای قدرت او حدی قائل نبودند. اما حضرت هارون(علیه السلام)، در زیر سایه حضرت موسی(علیه السلام)، تابع وی بود. (فضل الله، ۱۴۱۹: ۱۰ / ۲۵۰) آیه ۹۲ سوره طه و رفتار بنی اسرائیل در مقابل حضرت موسی(علیه السلام)، بعد از بازگشت وی و پذیرش حکم سنگینی مثل کشتن همدیگر، (بقره / ۵۴) به خوبی این مطلب را ثابت می کند. به هرحال وجود این عوامل و علل دیگری مثل «داشتن روحیه بت پرستی» (اعراف / ۱۳۸) و غیره باعث شد که در این ماجرا، اکثریت بنی اسرائیل، نه تنها خیرخواهی های حضرت هارون(علیه السلام) را پذیرا نشدند، بلکه ایشان را تحت فشار قرار دادند، خوار و ضعیف کردند و تصمیم به قتل وی گرفتند. (اعراف / ۱۵۰) در این موقعیت چند راهکار جلوی حضرت هارون(علیه السلام) وجود دارد:

الف) به همراه دوازده هزار نفری که گرفتار گوساله پرستی نشدند، (عسکری، ۱۴۰۹: ۲۵۵؛ طبرسی، ۱۳۷۲: ۷ / ۴۲) قیام کنند و در برابر گوساله پرستان بایستند که درنتیجه یا کشته می شدند، یا بر آنها غلبه می کردند و یا اینکه عزتمندانه مقاومت می کردند.

ب) بنی اسرائیل را ترک کند و همراه با یاران خود، به حضرت موسی ملحق شود.

ج) در میان بنی اسرائیل بماند، آنها را به حال خود رها کند، از انجام هرگونه اقدام شدید یا مبارزه فیزیکی خودداری کند و در نهایت منتظر حوادث آینده باشد؛ یا حضرت موسی به میان بنی اسرائیل برمی گردد و به نحوی اوضاع را سروسامان می دهد و یا اینکه در صورت عدم برگشت ایشان، حرکت توحیدی را به صورت کم رنگ ادامه دهد.

اما گزینه اول به چند دلیل، قابل پیگیری نبود:

اول. با توجه به فرموده خود حضرت هارون(علیه السلام)، بنی اسرائیل ایشان را تا سرحد کشتن تحت فشار قرار دادند و اگر کمی بیشتر مقاومت می کرد حتماً کشته می شد. ازاین رو زمینه به نحوی چیده شده بود که در صورت قیام، در همان لحظات اول، نابود می شد. ازطرف دیگر، جمعیت منحرفین (هفتاد هزار نفر) حدود پنج برابر جمعیت یاران حضرت هارون(علیه السلام) (دوازده هزار نفر) بود (قمی، ۱۳۶۷: ۲ / ۶۲) که این هم به نوبه خود، زمینه شکست قیام را فراهم می کرد. بر این اساس احتمال غلبه یا مقاومت عزتمندانه تقریباً جایی نداشت.

دوم. کشتن انبیا برای بنی اسرائیل امر عادی بود؛ زیرا خداوند درباره آنان می فرماید: «وَإ ذْ قُلْتُمْ یَا مُوسَىٰ لَنْ نَصْبِرَ عَلَىٰ طَعَام وَاحِدٍ فَادْعُ لَنَا رَبَّکَ یُخْر جْ لَنَا مِمَّا تُنْبـِتُ الْأ رْضُ مِنْ بَقْلِهَا وَقِثَّائِهَا وَفُومِهَا وَعَدَسِهَا وَبَصَلِهَا قَالَ أ تَسْتَبْدِلُونَ الَّذِی هُوَ أ دْنَىٰ بالَّذِی هُوَ خَیْرٌ اهْبِطُوا مِصْراً فَإ نَّ لَکُمْ مَا سَأ لْتُمْ وَضُر بَتْ عَلَیْهمُ الذِّ لَّه وَالْمَسْکَنَه وَبَاءُوا بغَضَبٍ مِنَ اللَّهِ ذَٰلِکَ بأ نَّهُمْ کَانُوا یَکْفُرُونَ بآیَاتِ اللَّهِ وَیَقْتُلُونَ النَّبیِّینَ بـِغَیْر الْحَقِّ؛ (بقره / ۶۱) و (یاد کنید) هنگامی را که گفتید: «ای موسی! بر یک غذا شکیبایی نمی کنیم [...] (نشان) خواری و بینوایی بر آنان زده شد و باز گرفتار خشمی ازجانب خدا شدند؛ این به خاطر آن است که آنان همواره به نشانه های خدا کفر می ورزیدند و پیامبران را به ناحق می کشتند.» این آیه با عبارت «وَإ ذْ قُلْتُمْ یَا مُوسَى» همه بنی اسرائیل اعم از بنی اسرائیل زمان حضرت موسی(علیه السلام) و یهودیان زمان پیامبر اکرم| را مورد خطاب قرار می دهد و در انتها، با عبارت «ذَلِکَ بأ نَّهُمْ کانُوا یَکفُرُونَ بآَیَاتِ اللَّهِ وَیَقْتُلُونَ النَّبیِّینَ بغَیْر الْحَقِّ» آن هم با فعل مضارع «یَقْتُلُونَ» به همراه فعل ناقصه «کانُوا» که دال بر استمرار انجام یک عمل است، کشتن انبیا را به آنها نسبت می دهد. این مطلب ثابت می کند که بنی اسرائیل زمان حضرت موسی(علیه السلام) یا این عمل را به صورت مستمر انجام می دادند یا روحیه ای درون آنها وجود داشت که از انجام این عمل ابایی نداشتند. ازاین رو با مقاومت حضرت هارون(علیه السلام) و کشته شدن وی، بنی اسرائیل به هیچ وجه متأثر و آگاه نمی شدند. به همین دلیل کشته شدن وی و خالی ماندن بنی اسرائیل از جانشنین حضرت موسی(علیه السلام)، هیچ فائده ای جز فرورفتن آنان در ضلالت و حماقت نداشت. (صادقی تهرانی، ۱۳۶۵: ۱۱ / ۳۱۶)

درهرحال حضرت هارون(علیه السلام) وظیفه داشت با توجه به دستورات حضرت موسی(علیه السلام) (اصلاح قوم و عدم تبعیت از راه و روش مفسدان) بنی اسرائیل را رهبری کند. اما قیام و مقاومت در این شرایط، نه تنها اصلاحی به دنبال نداشت، بلکه مفاسد بیشتری را پدید می آورد و به دنبال آن، دستور حضرت موسی(علیه السلام) روی زمین می ماند. بنابر سخن حضرت هارون(علیه السلام) که مورد تأیید خداوند هم قرار گرفته است، «تفرقه بین بنی اسرائیل» یکی از این مفاسد بود: «من ترسیدم بگویی تو میان بنی اسرائیل تفرقه انداختی، و سفارش مرا به کار نبستی». (طه / ۹۴) با قیام حضرت، بنی اسرائیل به دو گروه پیروان سامری و پیروان هارون(علیه السلام) تقسیم می شدند و همین زمینه تضعیف بنی اسرائیل را در آینده فراهم می کرد. ضمن اینکه احتمال داشت مفسدان دنبال چنین موقعیتی بودند تا یک بار و برای همیشه آن حضرت را از پیش پای خود بردارند؛ چراکه وجود حضرت هارون(علیه السلام)، می توانست همیشه نگرانی هایی برایشان به وجود آورد، هرچند ایشان را ظاهراً کنار زده بودند.

همین وضعیت در مورد گزینه دوم جاری بود (توضیحاتی که در ضمن دستورات حضرت موسی(علیه السلام) به حضرت هارون(علیه السلام) داده شد، این گزینه را به خوبی روشن می کند).

در نهایت حضرت هارون(علیه السلام) مجبور شد با انتخاب گزینه سوم، از هرگونه برخورد تند فیزیکی خودداری کند تا زمینه برای به وجود آمدن فساد بزرگ تری به نام «تفرقه» فراهم نشود. بنابراین همان طوری که ملاحظه می شود، راهکار اجرایی حضرت موسی(علیه السلام) (به کارگیری تمام توان برای مقاومت)، در آن شرایط، توانایی اجرای دستور «اصلاح و عدم پیروی از مفسدان» را نداشت. ازاین رو، باز هم تأدیب حضرت هارون(علیه السلام)، بدون توجیه و ظالمانه باقی می ماند. اما اگر برخورد حضرت موسی(علیه السلام) در راستای بیدار کردن بنی اسرائیل قلمداد شود؛ اولاً: این رفتار توجیه عقلایی خواهد داشت، زیرا در بسیاری از موارد عقلا شخص نزدیک را مخاطب خود قرار می دهند و او را به خاطر کاری که انجام نداده، مواخذه می کنند تا به این وسیله سایر افراد، به اشتباه خود پی ببرند و یا از انجام کاری که موجب سرزنش آنها می شود، دوری کنند؛ ثانیاً: قبلاً اشاره شد که این تحلیل با ظاهر آیات قرآن سازگار است.

نتیجه

تحلیل علامه طباطبایی درباره برخورد تند حضرت موسی(علیه السلام) با حضرت هارون(علیه السلام) بعد از گوساله پرست شدن بنی اسرائیل براساس «اختلاف سلیقه انبیا در اجرای احکام» دارای نقاط قوتی چون اثبات اختلاف سلیقه انبیا در اجرای احکام، توجه به بی گناهی و حق به جانب بودن حضرت هارون(علیه السلام) است.

اما در مقابل هم دارای نقاط مبهمی است. عدم ارائه دلائل و شواهد کافی برای اثبات اختلاف سلیقه بین حضرت موسی(علیه السلام) و هارون(علیه السلام) در این ماجرا، عدم توانایی ترسیم توجیهی عادلانه از این برخورد و ظالمانه باقی ماندن آن، مهم ترین این ابهامات است.

پی نوشت:

[۱]. بعد از برخورد تند حضرت موسی(علیه السلام)، حضرت هارون(علیه السلام) دلیل عملکرد خود را جلوگیری از تفرقه و به کار بستن دستورهای حضرت موسی(علیه السلام) بیان کرد. (طه / ۹۴) خداوند هم این دلیل را بدون هیچ انتقادی در قرآن کریم، نقل کرده است. اگر حضرت هارون(علیه السلام) کوتاهی انجام داده بود، خداوند به نوعی آن را گوشزد می کرد، زیرا روش قرآن کریم این است که وقتی سخن یا عملی را از دیگران نقل می کند و اعتراضی به آن وارد باشد، بلافاصله تذکر می دهد. (الطباطبایی، ۱۳۸۰: ۲ / ۱۰۶) نقل این عملکرد بدون ابراز انتقاد، حاکی از آن است که روش ایشان مورد تأیید خداوند قرار گرفته است.

۲. بنی اسرائیل در غالب جریان ها مثل واقعه ذبح گاو برای پیدا کردن قاتل (بقره / ۷۳ ـ ۶۷)، جریان فتح سرزمین مقدس (مائده / ۲۶ ـ ۲۰)، درخواست دیدن خدا (بقره / ۵۶)، درمورد اقدامات حضرت موسی(علیه السلام) بهانه جویی کردند، اما در این جریان تسلیم محض بودند.

۳. علامه در تفسیر المیزان، اواخر جلد ششم از صفحه ۲۶۴ به بعد، بحث مفصلی را با عنوان «أدب الأنبیاء المحکی فی القرآن تفصیلا؛ ادب انبیا که در قرآن به طور مفصل ذکر شده است»، مطرح می کند و دعاهایی از قبیل دعای حضرت موسی(علیه السلام) برای خود و حضرت هارون(علیه السلام) را اظهار ادب در پیشگاه خداوند می داند. (طباطبایی، ۱۳۸۰: ۶ / ۲۸۳)

منابع و مآخذ

انصاری، مرتضی، ۱۴۲۴ ق، فرائد الأصول، قم، مجمع الفکر الاسلامی.
ایازی، محمدعلی، ۱۳۸۹، «تفاوت راه و روش در میان پیامبران»، صفیر (گزارش نامه داخلی دفتر آیت الله یوسف صانعی)، سال دوم، شماره ۱۵ و ۱۶، ص ۲۵ ـ ۲۰، بهمن و اسفند، قم، بی نا.
رازی، محمد بن عمر، ۱۴۲۰ ق، مفاتیح الغیب، بیروت، دار احیاء التراث العربی.
رشید رضا، محمد، ۱۴۲۴ ق، تفسیر القرآن الحکیم الشهیر بتفسیر المنار، بیروت، دار الفکر.
زمخشری، محمود، ۱۴۰۷ ق، الکشاف عن حقائق غوامض التنزیل، بیروت، دار الکتاب العربی.
سبحانی، جعفر، بی تا، عصمه الأنبیاء، قم، مؤسسه امام صادق(علیه السلام).
شوکانی، محمد بن علی، ۱۴۱۴ ق، فتح القدیر، دمشق، بیروت، دار ابن کثیر، دارالکلم الطیب.
صادقی التهرانی، محمد، ۱۳۶۵، الفرقان فی تفسیر القرآن بالقرآن، قم، انتشارات فرهنگ اسلامی.
صدوق، ابوجعفر محمد بن علی، ۱۴۱۳ ق، من لایحضره الفقیه، قم، دفتر انتشارات اسلامی.
ـــــــــــــــ ، ۱۹۸۸ م، علل الشرایع، بیروت، مؤسسه الاعلمی للمطبوعات.
طباطبایی، سید محمد حسین، ۱۳۸۰، المیزان فی تفسیر القرآن، تهران، دار الکتب الاسلامیه.
طبرسی، فضل بن حسن، ۱۳۷۲، مجمع البیان فی تفسیر القرآن، تهران، ناصر خسرو.
طوسی، محمد بن حسن، بی تا، التبیان فی تفسیر القرآن، بیروت، دار احیاء التراث العربی.
عسکری، الامام حسن بن علی، ۱۴۰۹ ق، التفسیر المنسوب الی الامام العسکری(علیه السلام)، قم، مدرسه امام مهدی#.
عیاشی، محمد بن مسعود، ۱۳۸۰ ق، تفسیر عیاشی، تهران، چاپخانه علمیه.
فضل الله، محمد حسین، ۱۴۱۹ ق، تفسیر من وحی القرآن، بیروت، دار الملاک للطباعه و النشر.
قمی، علی بن ابراهیم، ۱۳۶۷، تفسیر قمی، قم، دار الکتاب.
کلینی، محمد بن یعقوب، ۱۳۶۵، الکافی، تهران، دار الکتب الإسلامیه.
مدرسی، محمد تقی، ۱۴۱۹ ق، من هدی القرآن، تهران، دار محبی الحسین.
مصباح یزدی، محمد تقی، ۱۳۸۸، آموزش عقاید، تهران، شرکت چاپ و نشر بین الملل.
مصطفوی، حسن، ۱۳۸۰، تفسیر روشن، تهران، مرکز نشر کتاب.
مظفر، محمدرضا، ۱۳۸۰، اصول الفقه، قم، مؤسسه مطبوعاتی اسماعیلیان.
معرفت، محمدهادی، ۱۳۸۶، التمهید فی علوم القرآن، قم، مؤسسه فرهنگی تمهید.
مکارم شیرازی، ناصر و همکاران، ۱۳۷۴، تفسیر نمونه، تهران، دار الکتب الاسلامیه.
موسوی (سید مرتضی)، أبوالقاسم علی بن حسین، بی تا، تنزیه الانبیاء، قم، مرکز الأبحاث العقائدیه.
نعمانی، محمد بن ابراهیم، ۱۳۹۷ ق، الغیبه، تهران، مکتبه الصدوق.

فصلنامه علمی ـ پژوهشی اندیشه نوین دینی ۳۴
نام شما

آدرس ايميل شما
برای ارتقای فرهنگ نقد و انتقاد و کمک به پیشرفت فرهنگ و اخلاق جامعه، تلاش کنیم به جای توهین و تمسخر دیگران، نظرات و استدلال هایمان را در رد یا قبول مطالب عنوان کنیم.
نظر شما *