جمعه ۱۰ فروردين ۱۴۰۳ - 29 Mar 2024
 
۲
۳
گفت‎وگو با مريم کاظم‌زاده همسر شهيد اصغر وصالي؛

جای خالی دستمال‌سرخ‌ها/ اصغر به دعوت مردم وارد پاوه شد

سه شنبه ۱۱ شهريور ۱۳۹۳ ساعت ۱۰:۱۶
کد مطلب: 378243
خيلي دلم ميخواهد که در کنار اين همه پوسترها و بنرهايي که در سطح شهر ديده ميشود يک يادي هم از اصغر وصالي و گروه دستمال سرخ‌ها شود.
جای خالی دستمال‌سرخ‌ها/ اصغر به دعوت مردم وارد پاوه شد
سرویس مقاومت جهان نيوز: روز‎هاي آغازين هر انقلابي، روز‎هاي طلايي آن انقلاب است که از ديد دشمنانش بايد مکدر شود. روز‎هاي تولد کودک خردسالي است که بايد نفس بکشد تا چشم به دنيا باز کند اما اينکه اجازه نفس کشيدن به انقلاب ندهند تا چشم باز نکند، حکايت انقلاب ماست. ولي مردان و زنان انقلاب ما، کساني نبودند که اين فرصت را به دشمنان بدهند. مريم کاظم‎زاده يکي از آن زنان است. کاظم‎زاده‎اي که همراه و همکلام مرداني بزرگ، در روز‎هاي پر تب و تاب پس از انقلاب بود. همراه و همکلام دکتر چمران، مبارز جنگ‎‎هاي چريکي ايران، همراه و همکلام اصغر وصالي، فرمانده نستوه روز‎هاي سخت پاوه و همراه و هم‎کلام دليرمردان گروه دستمال‎سرخ‎ها. گفتوگويي که پيش روي شماست، حاصل همکلامي با اوست که درگيري‎‎هاي کردستان را از نزديک، شاهد بوده است.

طبيعتا نگاه شما به‎عنوان يک خبرنگار، نگاهي تيزبين است و با انگيزه بيان واقعيت و ابلاغ آن به مردم، وارد کردستان شدهايد. از اتفاقات و حال و هواي سياسي تهران به‎عنوان قلب انقلاب مطلع بوديد و وضعيت کردستان را هم از نزديک مشاهده کرده بوديد، همچنين با شخصيت‎‎هاي کليدي نبرد پاوه يعني شهيد چمران به‎عنوان وزير دفاع و نماينده دولت موقت و شهيد وصالي به‎عنوان فرمانده سپاه‎ اعزامي ‎به پاوه، گفت‎وگو داشتيد. با توجه به موارد پيش گفته تحليلتان درباره غائله کردستان و شرايط زماني و مکاني اين حادثه چيست؟

سال ۵۶ اوج مبارزات سياسي بود و ‎امام آن موقعيت را خوب تشخيص دادند و با همياري مردم، مبارزه را به پله آخر رساندند و قطعا هم خدا ياري کرد و پيروزي انقلاب، خيلي سريع اتفاق افتاد.
‎امام تمام کار‎ها را بهدست گرفتند و معتقد بودند مردم ‎اين کار را کردهاند و همين هم بود و چيزي جز اتحاد و همدلي مردم و بينش صحيح امام در آن مقطع زماني حساس اين انقلاب را به پيروزي نرساند. پس از پيروزي احزاب و گروه‎‎هاي سياسي‎اي که در ايران بودند و فعاليت‎‎هاي سياسي داشتند هرکدام ادعاي سهمخواهي کردند در صورتي که از مقطع ۵۶ به بعد همه کار‎ها با رهبري و دقت نظر امام بود.

از بهمن ۵۷ به بعد آرام آرام برخي از گروه‎‎ها اعلام نارضايتي کردند. اول در بندر ترکمن، بعد در جنوب ايران و... و در ‎اعلام نارضايتي‎‎هاي خود قشر‎هاي مردمي آن مناطق را هم با خود همراه کردند.

در اين بين گروه‎‎هاي ضد‎انقلاب، خيلي سريع منطقه کردستان را مساعد ديدند که در آنجا با هم متحد شوند.

کردستان چه ويژگي هاي داشت که به عنوان مستعدترين منطقه در بين گروههاي ضد انقلاب براي فعاليت عليه انقلاب انتخاب شد؟

حزب دموکرات سال‎‎ها بود که زمزمه خودمختاري را در اذهان ايجاد کرده بود و بافت اقتصادي و فرهنگي که در کل منطقه کردستان بود به ضد ‎انقلاب براي رسيدن به اهدافشان کمک مي‎کرد.
منطقه کردستان از نظر هممرز بودن با کشور عراق خيلي مساعد بود. عراق در آن زمان ثبات نسبي سياسي داشت و اين مسئله در ايران مي‎توانست به مخالفان کُرد کمک کند. بارزاني‎‎ها و طالباني‎‎ها از اختلافي که در ايران وجود داشت، مي‎توانستند به‎نفع خود بهره‎برداري‎‎هاي سياسي بکنند. کردستان منطقه خوبي بود تا برخي گروهکها، ثبات مرکز و آن آرامشي را که در روز‎هاي اول هر انقلابي نياز دارد، به هم بزنند.

فقر فرهنگي و فقر اقتصادي خيلي کمک کرده بود تا اين منطقه براي فعاليت ضد انقلاب مستعد شود. هرچند اين کار را در مناطق ديگر هم مي‎توانستند بکنند اما نزديک بودن کردستان به مرکز براي ضد ‎انقلاب يک حسن بود. گروه‎‎هاي ضد ‎انقلاب از هيچ فرصتي فروگذار نمي‎کردند که‎ آرامش مرکز را به هم بريزند. زمزمه کردستان خودمختار، کردستان مستقل و داعيه استقلال‎طلبي ‎از همان روز‎هاي اول از تندرو‎ها شنيده مي‎شد تا آرامش را در مرکز برهم زند. کردستان يکدست نبود و فرقه‎‎ها و اقوام مختلفي هم که در کردستان بودند به بيشتر شدن اين شکاف‎‎ها کمک مي‎کردند.

به نظر ميرسد مردم عادي وابستگي رسمي‎ به ‎اين گروه‎‎ها نداشتند اما در برخي اتفاقات کردستان حاضر بودند، اين مسئله را چگونه ارزيابي ميکند؟

فقر اقتصادي و معيشتي شديدا گريبانگير مردم بود. فقري که رژيم شاه ايجاد کرده بود. شاه از اينکه که مناطق کردنشين، وضعيت بهتري داشته باشند مي‎ترسيد و مي دانست با آن روحيه مبارزه‎طلبي‎اي که در آن‎‎ها وجود دارد، نميتواند آن‎‎ها را کنترل کند؛ لذا مردم آن مناطق را در سختي معيشتي خيلي شديد نگاه مي‎داشت و سيستم ارباب‎ـ‎ رعيتي بسيار شديدي در کردستان اعمال مي‎شد.

مردم قرارداد مي‎بستند که با کار روي زمين يک مقدار از محصول آن به رعيت برسد اما همان را هم اربابان نمي‎دادند و مردم در فقر شديدي بهسر مي‎بردند و اين تجاوزات به مال و ناموس، مردم را بسيار اذيت مي‎کرد.

ظاهرا بلافاصله پس از پيروزي انقلاب، گروهک‎‎هاي کرد درخواست مذاکره کردند اما انقلاب خواسته آن‎‎ها را براي مذاکره قبول نکرد.

ما ‎آن زمان شور انقلابي داشتيم بر اين باور بوديم که همهچيز بايد روي روال انقلابي‎گري پيش رود، اما مهندس بازرگان که يک شخصيت سياسي و آرامي ‎بود و آن شتابزدگي انقلابي را نداشت، مي‎خواست هر چيزي حسابشده انجام شود.

خود من همان روزي که دکتر چمران به پادگان مريوان آمده بود معترض او شدم و گفتم مگر مهندس بازرگان خواب است؟ مگر نمي‎بيند اينجا چه ‎اتفاقاتي دارد رخ مي‎دهد؟ ولي دکتر چمران با همان آرامشش من را تا حدودي توجيه کرد که بايد همهچيز حسابشده پيش برود. وقتي که دکتر چمران هم وارد منطقه شد تازه متوجه شد که مهندس بازرگان در بعضي تصميمات کوتاهي مي‎کند. ولي اخلاق‎مداري دکتر چمران باعث مي‎شد که ‎او هم شتابزده کار نکند و با بينش صحيح‎تر وارد شود؛ يعني همان چيزي که ‎آقاي حاتمي‎کيا سعي کرد در فيلم «چ» بگويد. در آن بحبوحه التهاب در کردستان زياد بود اما چمران به عنوان نماينده نخست‎وزير، وظيفه‎ خود ميدانست که بررسي کند گروههاي متخاصم حرفشان چيست.

در بخشي از کتاب خاطراتتان گفتهايد شهيد چمران در روز مذاکره، کت و شلواري را که در بدو ورود تا آن زمان به تن داشتند در آوردند و لباس چريکي پوشيدند. آيا شهيد چمران براي جنگ وارد پاوه شده بود؟

دو روز قبلش من آنجا بودم و آن‎‎ها تقريبا راه ورود و خروج شهر مريوان را بسته بودند و جز با برگه‎‎هاي تردد خودشان هيچ‎کس را راه نمي‎دادند؛ من آن روزي که دکتر چمران با گروه‎‎هاي ضد‎ انقلاب در دفتر فرمانداري مريوان نشست و صحبت کرد، حضور داشتم. ايشان براي مذاکره رفته بودند.

چه گروه‎‎هايي از ضد انقلابها در مذاکرات بودند؟

همه باهم در آن مقطع متحد شده بودند. دموکرات‎ها، چريک‎‎هاي فدايي خلق، سازمان مجاهدين و پيکاري‎‎ها همه بودند. چند تا از گروهک‎‎هاي کوچک مثل کميته جوتيياران که يک کميته کوچک کشاورزان بود، حضور داشتند. کومله‎ به ‎آن صورت حضور نداشت اما نفراتشان در شهر با هم متحد شده بودند و تشکيلاتي منسجم بهراه ‎انداخته بودند.

وقتي دکتر چمران وارد مريوان شد و خواست با آن‎‎ها صحبت کند بنده هم با دکتر چمران همراه شدم. من خوب يادم است که ‎اتاق بزرگي بود با يک ميز کنفرانس بيضيشکل که‎ افراد، دورش نشسته بودند و هرکدام خود را معرفي کردند و حتي پيرمرد‎هاي حزب دموکرات هم حضور داشتند و همه هم مسلح رفته بودند. البته تعدادي به‎ احترام دکتر چمران بهعنوان نماينده نخست‎وزيري، اسلحه‎‎ها را پشت در بهدست پيشمرگ‎‎هايي که همراهشان بودند دادند. دکتر چمران با بينش اصلاحي وارد منطقه شد و به مريوان آمد تا با آن‎‎ها وارد مذاکره شود. برخي مي‎گويند آن دکتر چمراني که در ذهن ماست، متفاوت از آن چيزي است که به نمايش گذاشته شده است. وقتي ما وارد اتاق مذاکره شديم حتي چريک فدايي و نماينده سازمان مجاهدين خودش را معرفي کرد و هرکدام خواسته‎‎هاي خودشان را داشتند. مثلا دموکرات‎‎ها بخشي از درخواستشان اين بود که لباس خودشان را داشته باشند و مکاتبات رسمي ‎با زبان کردي باشد و تلويحا خودمختاري را مي‎خواستند. دموکرات‎‎ها خيلي سياستمدارانه جلو مي‎رفتند.

من خوب يادم است در همان مذاکره، وقتي گروه‎‎ها خودشان را معرفي مي‎کردند و آزادانه حرف ‎زدند وقتي نماينده گروه‎‎هاي پيکاري خواست خودش را معرفي کند، دکتر چمران محکم زد روي ميز و گفت تو حق نداري حرف بزني! درحالي‎که همه ‎حرفشان را زده بودند ولي حالا شهيد چمران به ‎او اجازه حرف زدن نداده بود. نماينده پيکاري‎‎ها پرسيد براي چه؟ دکتر چمران گفت: «براي اينکه تو هميشه نقطه مقابل انقلاب بودي. براي اينکه تو هميشه‎ اسلحه دستت بوده است».

تفاوت کومله ها و دموکرات‌ها و باقي گروه‎‎ها در بيان خواسته‎هايشان چه بود؟

تفاوتهايشان در اعمال نظراتشان و کار‎ها و شاخه‎‎هايي که قبول مسئوليت مي‎کردند، بود. مثلا دموکرات‎‎ها مدعي بودند که ‎آن‎‎ها هستند که مي‎توانند سياست کلي منطقه کردستان و خواسته‎‎هاي مردم کردستان را بهگوش مرکز برسانند. خواستهها متفاوت بود و هر کدام ميخواستند از آب گلآلود به نفع خود ماهي بگيرند. اما در يک هدف متحد بودند و آن برهم زدن آرامش مرکز بود.

طبيعتا مدعي کمک به مردم منطقه هم بودهاند، نگاه مردم به اين احزاب و شعارهاي که مطرح ميکردند چگونه بود؟

نکته مثبتي که براي ضد ‎انقلاب وجود داشت، همين بود که منطقه کردنشين بود و اين‎‎ها هم خواسته‎‎ها و مطالبات منطقه‎اي از مرکز داشتند و به همين دليل در ديد مردم کردستان، خيلي موجه‎تر به‎نظر مي‎رسيدند تا نيرو‎هاي انقلابي. آن‎‎ها نيرو‎هاي انقلاب را بهنوعي نيرو‎هاي مهاجم تصور مي‎کردند. لذا مردم خيلي از دستورات اين‎‎ها را اجرا مي‎کردند.

پس از اولين دور مذاکرات شهيد چمران، نظرشان نسبت به مذاکره مثبت بود يا خير؟

طي مذاکرات گروهها مردم را از شهر خارج کرده و در جايي به ‎اسم اردوگاه ‎اسکان داده بودند. ماموريت و کار دکتر چمران اين بود که مردم به شهر بازگردند، چون نمود خوبي براي دولت نداشت و ايشان موفق هم شد و آخرين تصميمي که گرفته شد اين بود که مرد به شهر بازگردند.

در ۳۰ بهمن ۵۷ گروهي متشکل از محمد مکري، داريوش فروهر و بعد اسماعيل اردلان فرستاده شد تا سرنوشت کردستان را مشخص کنند. اين هيئت حسن نيت، چقدر توانست در ختم غائله کردستان موثر واقع شود؟

آن‎‎ها نتوانستندکاري انجام دهند؛ لذا باز دولت موقت مجبور شد نفراتي مثل دکتر چمران را به منطقه بفرستد.

حضور شهيد وصالي و گروه دستمال‌سرخ‎‎ها در اين وضعيت چه دلايلي داشت؟

بعد از اينکه دکتر چمران به تهران آمدند، همين گروهک‎ها، نقل مکان کردند به پاوه و آنجا فعاليت‎هايشان را از سر گرفتند. از جمله کار‎هايي که مي‎کردند اين بود که قبل از اينکه ماشين‎‎هاي جهاد سازندگي که حامل آرد و کمک براي مردم پاوه بود به شهر برسند، ماشين‎‎ها و کاميون‎‎ها را مي‎گرفتند و به‎ اسم خودشان وارد شهر مي‎کردند يا از عمده فعاليت‎‎هاي ايضايي‎اي که گروهک‎‎ها داشتند به آتش کشيدن زمين‎‎هاي کشاورزي‎ آماده برداشت بود و طوري وانمود مي‎کردند که گروه‎‎هاي انقلابي هستند که چنين خرابکاري‎‎هايي را در شهر مي‎کنند.

لازم است يادآوري کنم بافت مردم پاوه با بافت مردم مريوان تفاوت داشت. آن‎‎ها از مرکز و از سپاه کمک خواستند که به داد ما برسيد که ‎اين‎‎ گروهکها ما را خيلي اذيت مي‎کنند. مريوان بعد از تلاش‎‎هاي شهيد چمران تقريبا آرام شد و منطقه پاوه تقاضاي کمک کرد و شهيد وصالي به ‎آنجا رفت. شهيد وصالي نيروي جايگزين نيرو‎هاي آقاي مصطفوي در مريوان بود. اما اولين گروهي که وارد شهر شد گروه‎ اصغر وصالي بود که به کمک مردمي که دادخواهي کرده بودند، ‎آمد. گروه‎ آقاي مصطفوي پشت دروازه‎‎هاي پاوه ماندند و نتوانستند وارد شهر بشوند. اصغر وصالي به دعوت مردم، وارد پاوه شد و از آنسو هم نيرو‎هاي ضد ‎انقلاب در مرز با هم متحد شدند و حتي مرز عراق باز شد و کرد‎هاي آن طرف مرز هم به کمک نيرو‎هاي ضد‎ انقلاب آمدند و عرصه را به شهر تنگ کردند.

نگاه شهيد وصالي نسبت به غائله کردستان و مذاکرات چگونه بود و تحليل ايشان از ماجرا چه بود؟

ديدگاه شهيد وصالي بنا به مسئوليتي که داشت قطعا با ديدگاه دکتر چمران تفاوت‎‎هايي داشت. دکتر چمران نماينده نخست‎وزيري در منطقه بود و شهيد وصالي فرمانده سپاه که‎ به منطقه اعزام شده بود.

شما آن زمان مشغول چه فعاليتي بوديد؟

من در تهران بودم که ماجراي پاوه ‎اتفاق افتاد و وقتي مطلع شدم که همان نيرو‎هاي مريوان در پاوه هستند، تقاضاي ماموريت کردم و رفتم پاوه که دکتر چمران را ببينم اما موفق نشدم. برگشتم مريوان به‎دنبال دکتر چمران، اما شهيد وصالي را در مريوان ديدم. درباره پاوه نتوانستم با ايشان مصاحبه کنم که شرح کامل آن ماجرا در کتاب «خبرنگار جنگي» آمده است. اما بعد از ديدار با دکتر چمران، ايشان مفصلا درباره واقعه پاوه صحبت کردند.

خاطرتان هست درباره واقعه پاوه دقيقا به چه نکاتي اشاره مي‎کردند؟

ماجراي هليکوپتر براي دکتر چمران سخت‎ترين اتفاق بود و بسيار ايشان را متاثر کرد که بخش کوچکي از آن در فيلم آقاي حاتمي‎کيا آمده بود. دکتر چمران و نيرو‎هايي مثل شعباني، اصغر وصالي و گروه دستمالسرخ‎‎ها واقعا از خودگذشتگي کردند که در آن وضعيت ماندند و مقاومت کردند در صورتي که‎ آن‎‎ها هم مي‎توانستند از طريق کوه‎‎ها از پاوه خارج شوند، همانگونه که تعدادي اين کار کردند، اما احساس اين افراد مسئوليتي که نسبت به ‎انقلاب و پاوه داشتند مانع از اين کار شد و اگر پاوه سقوط مي‎کرد به‎دنبال آن کردستان هم سقوط مي‎کرد.

به جز شهيد وصالي، دستمال‌سرخ‎ها، شهيد چمران و پيشمرگان کرد، گروه ديگري هم در کردستان و ماجراي پاوه حضور داشت؟

تنها گروه‎ اعزامي‎اي که ‎آمده بودند براي کمک به مردم پاوه، گروه ‎اصغر وصالي بود. گروه‎‎هاي ديگري هم آمده بودند که پشت دروازه‎‎هاي پاوه ماندند و نتوانستند وارد شهر بشوند.

تقيد به بستن اين دستمال سرخ تا کجا ادامه داشت؟ در عکس‎‎هايي که از شهيد اصغر وصالي و گروهشان باقي مانده است، خيلي کم اين دستمال ديده مي‎شود. علت آن چيست؟

نيت اين گروه صرفا کار بود و اصلا بحث گروه‎بازي و اين حرف‎‎ها نبود اما متاسفانه تعدادي از آقايان، آن‎‎ها را متهم کردند به ‎اينکه شما با بستن اين دستمال سرخ، مدعي فعاليت‎‎هاي ديگري هستيد يا برنامه‎‎هاي ديگري داريد. اين‎‎ها مشهور بودند به شجاعت، به تعبد، به ‎اخلاق و روشن‎بيني و براي اينکه در نيرو‎هاي انقلاب، تفرقه نيفتد و متهم به ‎اين نشوند که با بستن اين دستمال سرخ خود را از ديگران جدا مي‎کنند، دستمال گردن‎‎ها را باز کردند. نشانه ‎اخلاص و جوانمردي آن‎‎ها همين بس که روزبهروز تعداد آن‎‎ها با شهادت کم مي‎شد و هيچ‎کدام در اثر عارضه طبيعي از بين نرفتند و همه با شهادت از بين رفتند و بازماند‎گان آن‎‎ها، همه از زخمخوردگان جنگ هستند که کمتر از شهيد نيستند.

و حرف آخر اينکه اگر نکته‌اي باقي مانده که دوست داريد بگوييد...

آن فرازهايي که براي تاريخ ميماند فقط اتفاقات نيست. عوامل ديگري هم هست که يک جريان را به تاريخ پيوند ميزند. مثل شخصيتهايي که آن اتفاق را ميسازند و اين بسيار مهم است و ما نبايد غافل شويم.

آقاي حاتمي‌کيا اين همت را کرد که غبار گمنامي و ناشناخته بودن را از چهره شهيد وصالي و گروه دستمال سرخ‌ها بزدايد اما آنها هنوز هم بسيار گمنامند و من خيلي دلم ميخواهد که در کنار اين همه پوسترها و بنرهايي که در سطح شهر ديده ميشود يک يادي هم از اصغر وصالي و گروه دستمال سرخ‌ها شود.
منبع: پنجره
نام شما

آدرس ايميل شما
برای ارتقای فرهنگ نقد و انتقاد و کمک به پیشرفت فرهنگ و اخلاق جامعه، تلاش کنیم به جای توهین و تمسخر دیگران، نظرات و استدلال هایمان را در رد یا قبول مطالب عنوان کنیم.
نظر شما *


Iran, Islamic Republic of
خدا رحمت کنه شهدای راه اسلام رو
United States
زنده باد مردم پاوه
چمران مرد بزرگی بود...