شنبه ۱ ارديبهشت ۱۴۰۳ - 20 Apr 2024
 
۱۵
۵۴
حداد عادل منتشر کرد:

پاسخی به تهمت های عبدالکریم سروش

این ادعا بر پایه چه واقعیاتی بنا شده است
دوشنبه ۳۰ بهمن ۱۳۹۱ ساعت ۱۸:۲۰
کد مطلب: 272808
عبدالكریم سروش سال‌هاست به من و بسیاری دیگر ناسزا می‌گوید و من، اگرچه سال‌هاست درقبال ناسزاهای او سكوت كرده‌ام، این بار می‌خواهم سكوت خود را بشكنم.
پاسخی به تهمت های عبدالکریم سروش
به گزارش سرویس فرهنگی جهان، دکتر غلامعلی حداد عادل، امروز (30 بهمن) در سایت شخصی خود طی مطلبی با عنوان "پاسخی به تهمت ها" و در اشاره به برخی اظهارات و مکتوبات عبدالکریم سروش نوشت:

عبدالكریم سروش سال‌هاست به من و بسیاری دیگر ناسزا می‌گوید و من، اگرچه سال‌هاست درقبال ناسزاهای او سكوت كرده‌ام، این بار می‌خواهم سكوت خود را بشكنم.

او، در تاریخ 23 آبان ماه 1391، مقاله‌ای تحت عنوان «بیا كاین داوری‌ها را به نزد داور اندازیم» نوشته و توضیح داده است كه «این یادداشت به مناسبت روز جهانی فلسفه، به مأموریت جدید پوپرستیزان در ایران می‌پردازد». مقاله سروش مفصّل است و یكسره به فحّاشی و ناسزاگویی به دكتر رضا داوری اردكانی اختصاص دارد، كه چرا «پوپرستیزی» كرده و از روشنفكری دینی انتقاد می‌كند.
 
وی، در ادامه مقاله، یكی از جرم‌های دكتر داوری را این دانسته كه:
 
«رساله‌های عدیده دکتری را هم نظارت (بل نظاره) می‌کرد و «فیلسوف» می‌پرورد و تحویل مجلس شورا و شورای انقلاب می‌داد. [۲]»
 
و در پایان مقاله، در مقابل عدد [۲] پی‌نوشتی آورده و گفته است:
 
«[2]. کسانی چون علی لاریجانی و غلامعلی حداد عادل. از این دو شاگرد، یکی علی لاریجانی (رئیس کنونی مجلس) ...[1] است دیگری غلامعلی حداد عادل (رئیس سابق مجلس) که می‌خواست کسی و چیزی بشود، اما نتوانست. کاش به تدریس در دبیرستان قناعت می‌ورزید و پای طمع را از گلیم طاقت درازتر نمی‌کرد. سال‌ها در ابتدای انقلاب، گوشه گرفت و در پستو نشست و انشاهایی به نام کتب درسی علوم اجتماعی نوشت. سپس در میدان ظاهر شد و بخت خود را در انتخابات مجلس دوره ششم آزمود. با مدد و نصرت آقای جنتی، و با ابطال 700 هزار رأی علیرضا رجایی (زندانی مظلوم) وی به گرم‌خانه مجلس راه یافت و پستی بر دیگر پست‌هایش افزود. وی همچنین، کتاب فلسفه کانت نوشته یوستوس هارتناک را که دانشجویش (علی حقّی) ترجمه کرده و به منزله رساله فوق لیسانس به او تحویل داده بود، به نام خود چاپ کرد و به بازار فرستاد. (این کتاب اکنون به نام خود علی حقی هم در بازار وجود دارد.)
 
وی که از بی‌تألیفی و سترونی زودرس علمی سخت در رنج است و حتی یک مقاله تألیفی‌ـ‌تحقیقی در باب کانت، که مدعی تدریس فلسفه اوست، ننوشته است، در سایت الکترونیکی‌اش مجلدات بسیار دانشنامه جهان اسلام را (که ویراستار صوری آن بوده است) در عداد تألیفات خود آورده است! او همچنین در مقام ریاست مجلس شورای اسلامی، قطعاتی از ترجمه قرآن مجید را که خود تهیه کرده است، با فروتنی تمام روزبه‌روز در مجلس قرائت می‌کرد. مناصب و مقامات او در جمهوری اسلامی از بام چرخ برتر می‌رود واگر تا دیروز با «فرح» می‌پرید امروز از فرح می‌پرد: استاد دانشگاه، نماینده مجلس، رئیس مجلس، مشاور مقام رهبری، رئیس فرهنگستان ادب، رئیس پژوهشکده تاریخ علم، عضو شورای عالی انقلاب فرهنگی، رئیس دانشنامه جهان اسلام، رئیس بنیاد سعدی‌شناسی...»
 
٭٭٭
 
من در این نوشته در باب آنچه سروش درباره دكتر داوری گفته سخنی نمی‌گویم؛ همچنین نمی‌خواهم از جانب دكتر لاریجانی یا سایر كسانی كه وی در این نوشته به آنها تاخته حرفی بزنم یا دفاعی بكنم؛ قصد ورود به مباحث دینی و فلسفی و ایدئولوژیك هم ندارم و درباره داوری و فردید و پوپر و دیگرانی كه نامشان در آن مقاله برده شده سخنی نخواهم گفت؛ به سراغ خدا و پیغمبر و آخرت و قبر و قیامت هم نخواهم رفت؛ به انقلاب و سیاست و جمهوری اسلامی و شرق و غرب هم كاری نخواهم داشت؛ بلكه تنها می‌خواهم درباره تهمت‌های او و خصوصاً تهمتی كه او درباب ترجمه كتاب «یوستوس هارتناك» به من زده توضیح دهم.
 
از همین ابتدا با خوانندگان شرط می‌كنم و عهد می‌بندم كه دچار احساسات نشوم. سعی خواهم كرد ناخن‌های قلمم را بچینم و به صورت كسی چنگ نیندازم، در دوات و مركّبم هم زهر نریزم. سعی خواهم كرد قلم را مهار كنم و از به‌كار بردن تشبیهات و تمثیلات شاعرانه و استفاده از استعاره و مجاز و كنایه و دیگر صناعات ادبی اجتناب ورزم. قصد دارم آگاهانه از آوردن عبارات كشدار و نیشدار بپرهیزم. از استشهاد از آیات و احادیث و اشعار مولوی و سعدی و حافظ و دیگران نیز خودداری خواهم كرد. كوشش خواهم كرد در نوشته‌ام از آنچه «عقیده» محسوب می‌شود و می‌تواند زمینه و موجبی برای اختلاف نظر شود بپرهیزم و كوشش خواهم كرد نوشته‌ام صورت یك «گزارش علمی» داشته باشد و گزاره‌های آن قابل تحقیق باشد. خلاصه مراقبم چیزی بنویسم كه «عینیت» داشته باشد و از «ذهنیت» تأثیر نپذیرفته باشد و «محكمه‌پسند» باشد.
 ***
سروش تهمت سرقت ترجمه كتاب هارتناك را نخستین بار در حدود چهار سال قبل در مصاحبه‌ای با روزنامه اعتماد[2] مطرح كرد. وی در آن مصاحبه كه موضوعاً به تجلیل از استاد عبدالمحمّد آیتی و ترجمه او از قرآن كریم اختصاص داشت، مسیر سخن را، بدون هیچ مناسبتی، به جانب من می‌گرداند و بی‌آنكه نامی از من ببرد می‌گوید:
 
«یكی از این مترجمان قرآن را می‌شناسم كه خیلی پروپاگاندا كرد كه ترجمه‌اش منتشر خواهد شد كه متأسفانه حتی بهره كافی از زبان عربی ندارد، چه برسد به دانستن این نكات ظریف كه رنج بسیار می‌طلبد و انسان باید استخوان خرد نماید. او در عالم فلسفه هم كه مدعی آن است كاری درخور نكرده و جز ترجمه‌ای كه آن هم مال شاگرد اوست چیزی منتشر نكرده و حالا هوس ترجمه قرآن به سرش زده.»
 
در آن زمان، من سكوت كردم و چیزی ننوشتم تا آنكه وی بار دیگر همان تهمت را در حاشیه مطلبی كه علیه دكتر داوری نوشت، به شرحی كه گذشت، تكرار كرد.
 
به حكم قاعده «البینة علی المدّعی»، وقتی كسی علیه كس دیگری ادّعایی می‌كند، وظیفه خود اوست كه در اثبات مدّعای خود برهانی اقامه كند و دلیلی به دست دهد. سروش، با آنكه آشكارا تهمت‌ دزدی و سرقت علمی و ادبی به من زده، هیچ دلیلی نیاورده است. اكنون من در مقام دفاع از خود، ماجرا را، كه اتّفاقاً بسیار هم ساده است، شرح خواهم داد.
 
٭٭٭
 
از سال 1364 رسماً از دانشگاه صنعتی شریف به دانشگاه تهران منتقل شده‌ام و در گروه فلسفه دانشكده ادبیات و علوم انسانی به تدریس مشغولم. در بیست‌وهفت سال گذشته در دوره‌های كارشناسی و كارشناسی ارشد درس‌های مختلف داده‌ام، اما در دوره دكتری منحصراً فلسفه كانت تدریس كرده‌ام. تدریس درس فلسفه كانت در كارشناسی ارشد نیز عمدتاً برعهده من بوده و علاوه بر آن چندین نوبت «تفسیر متون فلسفی به زبان‌های اروپایی» را با خواندن آثار هیوم و كانت تدریس كرده‌ام. از جمله دانشجویان من در درس فلسفه كانت در كارشناسی ارشد آقای علی حقّی[3] بوده است. در آن سال‌ها در پی یافتن كتابی در فلسفه كانت بودم كه كمّاً و كیفاً مناسب دوره كارشناسی ارشد باشد. بعد از چند تجربه، نهایتاً، كتاب «نظریه معرفت در فلسفه كانت (Kant's Theory of Knowledge)» تألیف یوستوس هارتناك را انتخاب كردم و این كتاب را كتاب درسی قرار دادم و چندین سال ترجمه انگلیسی آن را (اصل كتاب به زبان دانماركی است) درس دادم. آن را كپی می‌كردم و در اختیار دانشجویان می‌گذاشتم. همیشه مایل بودم این كتاب به فارسی ترجمه شود. آقای علی حقّی، كه زبان انگلیسی‌اش خوب بود، داوطلب شد آن را به‌عنوان پایان‌نامه كارشناسی ارشد خود ترجمه كند. گروه هم تصویب كرد كه من استاد راهنما باشم. آقای حقّی را تشویق كردم كه این كتاب را ترجمه كند و به چاپ برساند تا زحمت دانشجویان این درس در آینده كم شود. بخش اعظم ترجمه او را هم خواندم و ویرایش كردم و، بر حسب وظیفه، نكاتی را هم برای روان‌تر شدن متن فارسی تذكّر دادم (تذكّرات و یادداشت‌های من بر اصل ترجمه قاعدتاً باید نزد آقای حقّی موجود باشد). آقای حقّی در شهریور 1368 از كارش دفاع كرد و فارغ‌التّحصیل شد و به مشهد (كه خانواده او در آنجا ساكن بودند) برگشت و من همچنان منتظر انتشار ترجمه وی بودم. این انتظار هفت سال طول كشید و از كتاب خبری نشد و در این سال‌ها من همچنان متن انگلسسی كتاب را در اختیار دانشجویان می‌گذاشتم. سرانجام، در سال 1375، با فرض اینكه ترجمه آقای حقّی منتشر نخواهد شد، تصمیم گرفتم خودم آن را ترجمه كنم. این كار برایم بسیار آسان بود، چون هم با موضوع كتاب آشنا بودم و بارها آن را تدریس كرده بودم و هم هارتناك قلمی روان و خالی از تعقید داشت. وقتی ترجمه به‌پایان رسید آن را در اختیار انتشارات «فكر روز» قرار دادم و برای ویراستاری به آقای سعید حنایی كاشانی، كه از دانشجویان زبان‌دان و خوش‌استعداد سابق من بود و در آن سال‌ها به كار ویراستاری اشتغال داشت،
آیا سروش كه می‌گوید حدّاد عادل غیر از ترجمه كتاب هارتناك «كه آن هم مال شاگرد اوست» چیزی منتشر نكرده، از ترجمه من از كتاب «پروله‌گومنا»ی كانت، كه در سال 1367 با نام «تمهیدات» از سوی مركز نشر دانشگاهی منتشر شده، خبر ندارد؟ این كتاب در سال 1388 به چاپ چهارم رسیده و عموماً در تحقیقات كانتی بدان مراجعه و استناد می‌شود.
سپردم. او هم با دقّت خاص خود آن را خواند و من و او ساعت‌های طولانی درباب ترجمه و عبارات آن با هم گفت‌وگو داشتیم. كتاب با ترجمه من در سال 1376 منتشر شد. چند ماه بعد از انتشار ترجمه خودم، ترجمه آقای حقّی را هم دیدم كه با عنوان «نظریه شناخت كانت» توسط انتشارات علمی و فرهنگی منتشر شده بود. به یك معنا دوباره‌كاری و موازی‌كاری شده بود، اما عیب چندانی نداشت؛ هر دو ترجمه در دسترس همگان بود و هنوز هم هست و هر كس بخواهد می‌تواند از هر یك از آنها استفاده كند. چنان‌كه پیش‌تر گفتم، در اسفند 1387 با كمال تعجّب در روزنامه اعتماد، نخستین بار، این تهمت را از زبان سروش خواندم كه:
 
«او در عالم فلسفه هم كه مدعی آن است كاری درخور نكرده و جز ترجمه‌ای كه آن هم مال شاگرد اوست چیزی منتشر نكرده و حالا هوس ترجمه قرآن به سرش زده.»
 
همان موقع می‌خواستم چیزی بنویسم و توضیحی بدهم، اما ترجیح دادم سكوت كنم. با خود گفتم اسمی كه از من نبرده، این ناسزا و تهمت را هم در ذهنم بایگانی می‌كنم و به آن پاسخی نمی‌دهم. چهارسالی گذشت تا آنكه بار دیگر دیدم سروش در ناسزانامه‌ای به دكتر داوری همان تهمت را صریح‌تر با ذكر نام من تكرار كرده است كه:
 
«وی همچنین، کتاب فلسفه کانت نوشته یوستوس هارتناک را که دانشجویش (علی حقّی) ترجمه کرده و به منزله رساله فوق لیسانس به او تحویل داده بود، به نام خود چاپ کرد و به بازار فرستاد. (این کتاب اکنون به نام خود علی حقی هم در بازار وجود دارد.)»
 
از خواننده خواهش می‌كنم جمله اخیر سروش را یك بار دیگر بخواند. جان كلام در همین‌جاست. او دو بار ادّعا كرده كه ترجمه من همان ترجمه آقای علی حقّی است. تحقیق درستی یا نادرستی این ادّعا بسیار آسان است. ترجمه آقای حقّی، چنان‌كه سروش گفته، در بازار موجود است، ترجمه من هم موجود است و در پانزده سال گذشته به چاپ سوم رسیده (یك بار در انتشارت فكر روز و دو بار در انتشارت هرمس) و در دسترس همه قرار دارد. برای تحقیق در درستی ادّعای سروش، لازم نیست كسی فلسفه یا فلسفه كانت یا حتی زبان انگلیسی بداند، بلكه كافی است سواد خواندن و نوشتن داشته باشد و چند سطر یا چند صفحه از این دو كتاب را كنار هم بگذارد و با هم مقایسه كند. كاری كه من همین حالا و همین جا خواهم كرد.
 
نمونه اوّل (از اوّل كتاب):
 
نخستین پاراگراف كتاب را ابتدا از اصل كتاب به زبان انگلیسی می‌آورم و سپس هر دو ترجمه را در كنار هم می‌گذارم:
 
Kant is one of the greatest philosophers mankind has produced. He occupies the same distinguished place in the history of modern philosophy that Plato and Aristotle occupy in Greek philosophy. And just as a study of Greek philosophy must necessarily have its center in a study of the works of Plato and Aristotle, so any study of the history of modern philosophy must have its center in a study of Kant. An investigation of Leibniz or Hume is first set in right perspective if it is complemented by a study of Kant. And no one acquainted with post-Kantian philosophy can deny the significance that an understanding of Kant has for an understanding of much of this philosophy (Hartnack, Justus. Kant's Theory of Knowledge… .Translated by M. Holmes Hartshorne. Cambridge: Hacket Publishing, 1963, p. 3).
 
 
 
ترجمه حقّی
 
كانت یكی از بزرگ‌ترین فیلسوفانی است كه تاریخ بشر به خود دیده است. مقام و منزلت او در تاریخ فلسفه جدید، همان مقام و منزلت افلاطون و ارسطو در فلسفه یونان است، و دقیقاً همان‌گونه كه كانون بررسی فلسفه یونان می‌باید بالضروره در مطالعه آثار افلاطون و ارسطو واقع شود، همچنین كانون هر مطالعه‌ای در فلسفه جدید باید در مطالعه كانت قرار گیرد. پژوهشی درباب لایبنیتس یا هیوم از نظرگاهی صحیح تنها وقتی تحقق خواهد یافت كه با مطالعه كانت تكمیل گردد. هیچ كس نیست كه با فلسفه پس از كانت آشنا باشد و بتواند اهمیتی را كه كانت برای فهم بخش اعظم این فلسفه واجد است انكار نماید.
 
(هارتناك، یوستوس. نظریه شناخت كانت. ترجمه علی حقّی. تهران: علمی و فرهنگی، 1376، ص 9)
     
 
ترجمه حدّاد عادل
 
كانت یكی از بزرگ‌ترین فیلسوفانی است كه در عالم انسانی به‌ظهور رسیده است. منزلت او در تاریخ فلسفه جدید، نظیر منزلت افلاطون و ارسطو در فلسفه یونان است، و همان‌طور كه تحقیق در فلسفه یونان ضرورتاً می‌باید حول محور تحقیق در آثار افلاطون و ارسطو صورت گیرد، تحقیق در تاریخ فلسفه جدید نیز می‌باید حول محور تحقیق در فلسفه كانت صورت پذیرد. پژوهش درباب فلسفه لایب‌نیتس یا هیوم وقتی در جایگاه درست خود قرار می‌گیرد كه با تحقیق درباب فلسفه كانت همراه باشد. آنان كه با فلسفه‌های دوره بعد از كانت آشنا هستند نیك می‌دانند كه فهم فلسفه كانت تا چه اندازه برای فهم بخش اعظم این فلسفه‌ها مهم و مؤثر است.
 
(هارتناك، یوستوس. نظریه معرفت در فلسفه كانت. ترجمه غلامعلی حدّاد عادل. تهران: هرمس، 1390 (چاپ دوم ناشر)، ص 1)
 
 
 
نمونه دوم (از اواسط كتاب):
 
Kant distinguishes between understanding and reason. To think an object, i.e., make a judgment about what is given in space and time so that by means of categories it becomes a judgment about an object, is an activity of the understanding. In other words, the activity of the understanding consists in creating by means of categories a unity of the manifold that is given in space and time. And since in the last analysis the categories are conditioned by transcendental apperception, the activity of the understanding reflects just this apperception (Ibid, p. 98).
 
 
 
ترجمه حقّی
 
كانت میان فاهمه و عقل تمایز قائل می‌شود. تفكّر درباره یك موضوع، كه به‌عبارتی همان ساختن حكم است در مورد چیزی كه در مكان و زمان عرضه می‌شود، به‌نحوی كه آن [تفكر] به‌توسط مقولات بدل به حكمی درباره یك موضوع شود یك فعالیت فاهمه است. به تعبیر دیگر، فعالیت فاهمه عبارت است از خلق وحدتی از كثرت عرضه‌شده در مكان و زمان به‌توسط مقولات؛ و از آنجا كه مقولات به‌واسطه ادراك حسی استعلایی مشروط می‌شوند فعالیت فاهمه نیز دقیقاً همین ادراك حسی را منعكس می‌سازد.
 
(هارتناك، یوستوس. نظریه شناخت كانت. ترجمه علی حقّی. تهران: علمی و فرهنگی، 1376، ص 126)
     
 
ترجمه حدّاد عادل
 
كانت فاهمه و عقل را از یكدیگر متفاوت می‌داند. به‌اندیشه در آوردن یك شیء همانا عبارت است از صدور حكم درباره آنچه در زمان و مكان بر ما معلوم می‌شود تا آن حكم به میانجیگری مقولات به حكمی درباره یك شیء بدل شود عمل فاهمه است. به عبارت دیگر، عمل فاهمه عبارت است از ایجاد وحدت در كثراتِ عایدشده در زمان و مكان به‌توسط مقولات، و از آنجا كه مقولاتف نهایتاً، مشروط به شرایط ادراك نفسانی استعلایی‌اند، عمل فاهمه چیزی جز انعكاس این ادراك نفسانی نیست.
 
(هارتناك، یوستوس. نظریه معرفت در فلسفه كانت. ترجمه غلامعلی حدّاد عادل. تهران: هرمس، 1390 (چاپ دوم ناشر)، ص 107-108)
 
 
 
نمونه سوم (از آخر كتاب):
 
Whether or not one is in agreement with the arguments of The Critique of Pure Reason, it would indicate a deficient understanding of philosophical thought if one were not to view it with deepest respect. To read this work is to follow one of mankind's most gifted persons in his effort to reach clarity about the most difficult problems of thought. To have the opportunity to take part in this endeavor and, according to the best of one's abilities, to comprehend the power of his thought, is one of the richest experiences that a man can be granted ( Ibid, p. 145-146).
 
 
 
ترجمه حقّی
 
خواه كسی با استدلال‌های نقادی عقل محض موافق باشد یا نباشد، اگر بنا باشد با حرمت بسیار بدین كتاب نظر نكند، صرفاً بی‌كفایتی فهم خود را نسبت به تفكر فلسفی بر ملا خواهد كرد. قرائت این كتاب در حكم همراهی با یكی از درخشان‌ترین چهره‌های استثنایی و نابغه بشری در راه تلاش برای نیل به ابهام‌زدایی درباب دشوارترین مسائل اندیشه است. توفیق شركت در چنین پروژه عظیمی، برحسب توانایی‌ها و شناختی كه فرد از نیروی تفكر خود دارد، یكی از پربارترین تجاربی است كه یك انسان می‌تواند فراچنگ آورد.
 
(هارتناك، یوستوس. نظریه شناخت كانت. ترجمه علی حقّی. تهران: علمی و فرهنگی، 1376، ص 185)
     
 
ترجمه حدّاد عادل
 
هر كس كه در نقد عقل محض به‌دیده احترام ننگرد، این بی‌احترامی نشانه قصور فهم وی در تفكر فلسفی است، خواه با دلایل آن كتاب موافق باشد خواه نباشد. خواندن این كتاب، رفتن در پی یكی از نوالغ عالم بشری است در راهی كه وی در آن، با تلاش به‌منظور كسب بصیرت درباره دشوارترین مسائل فكری، قدم نهاده است. آن كس كه توفیق همراهی با او را در این جدّ و جهد به‌دست آورد و با استفاده از حداكثر توان خویش به درك قوت اندیشه او نائل آید، به یكی از گرانبهاترین تجاربی كه آدمی می‌تواند فراچنگ آورد دست یافته است.
 
(هارتناك، یوستوس. نظریه معرفت در فلسفه كانت. ترجمه غلامعلی حدّاد عادل. تهران: هرمس، 1390 (چاپ دوم ناشر)، ص 160)
 
  ***
 
آیا كسی، با مشاهده و مقایسه این نمونه‌ها و با علم به اینكه من متن انگلیسی این كتاب را بارها و بارها تدریس كرده‌ام، می‌تواند باور كند كه من ترجمه دانشجوی خودم را دزدیده‌ام و به نام خود چاپ كرده‌ام؟ به‌جرئت می‌گویم كه در تمام مدتی كه به ترجمه این كتاب مشغول بوده‌ام، حتی یك بار هم به سراغ ترجمه آقای حقّی نرفته‌ام و به‌جرئت می‌گویم كه اگر كسی همه جملات این دو ترجمه را با هم مقایسه كند یك جمله هم پیدا نخواهد كرد كه دلالت بر تقلّب و سرقت ادبی داشته باشد. آیا وقتی ترجمه آقای حقّی در اختیار خودش است و می‌تواند آن را چاپ كند، چنان‌كه كرده است، من اگر آن را به نام خودم منتشر كنم، حكایت من حكایت همان كسی نخواهد بود كه خواسته بود اسكناس تقلّبی چاپ كند و «هفت‌تومانی» چاپ كرده بود؟! آیا برای رفع و ردّ این تهمت می‌باید همه عبارت‌های دو كتاب را، كه
جهت مزید اطّلاع سروش و كسانی كه سخنان و نوشته‌های او را می‌شنوند و می‌خوانند اضافه می‌كنم كه، طی سال‌های گذشته، به‌رغم انواع گرفتاری‌ها و مسئولیت‌هایی كه داشته‌ام، بیش از یكصدوپنجاه صفحه از كتاب مهم و سنگین و سترگ كانت، یعنی «نقد عقل محض»، را به فارسی برگردانده‌ام كه در دوره دكتری در اختیار دانشجویان قرار می‌دهم. دشواری ترجمه آثار كانت را كسی می‌داند كه آنها را خوانده باشد و دست كم برای ترجمه یك پاراگراف از سخنان او دستی به قلم برده باشد.
در دسترس همه هست، بیاورم تا خواننده باور كند سخن سروش چیزی جز تهمتی آشكار نیست؟
 
اما تفاوت‌های ترجمه من و آقای حقّی به همین‌جا ختم نمی‌شود. من، در چاپ دوم كتاب (چاپ اوّل انتشارات هرمس) مقدّمه‌ای نه‌صفحه‌ای به ابتدای كتاب، تحت عنوان «سخن مترجم»، به قلم خودم افزوده‌ام كه چنین مقدّمه‌ای در ترجمه آقای حقّی وجود ندارد. مقدّمه آقای حقّی سه‌صفحه‌ونیم است و در كتاب موجود است. در همین مقدّمه گفته‌ام:
 
«گفتنی است كه این كتاب در سال 1368 به‌توصیه مترجم و زیر نظر او، در دوره كارشناسی ارشد رشته فلسفه دانشكده ادبیات دانشگاه تهران، به قلم آقای سیدعلی حقی _ كه سعیشان مشكور باد _ به‌عنوان پایان‌نامه كارشناسی ارشد، ترجمه شده و تحت عنوان نظریه شناخت كانت از سوی انتشارات علمی و فرهنگی در سال 1376 انتشار یافته است.»
 
از قضا در آن روزنامه اعتماد كه سروش نخستین بار این تهمت را آنجا به من زده، آقای حنایی كاشانی هم، كه ویراستار ترجمه من بوده، مقاله‌ای در تقدیر از استاد عبدالمحمّد آیتی دارند و آن مقاله همراه با عكس ایشان در صفحه 5 ویژه‌نامه آن روزنامه، در فاصله چند سانتیمتر از تهمت سروش به‌چاپ رسیده است. ای كاش می‌دانستم سعید حنایی كاشانی، كه با من در ویراستاری ترجمه كتاب هارتناك كندوكاوها و كنكاش‌ها داشته، با خواندن این عبارت از قول سروش كه «جز ترجمه‌ای كه آن هم مال شاگرد اوست چیزی منتشر نكرده» چه احساسی پیدا كرده است.
 
هنگام نوشتن این مقاله مطّلع شدم كه آقای حنایی كاشانی، خود، مستقلّاً، نسبت به سخنان اخیر سروش، در فضای مجازی واكنش نشان داده و گفته است:
 
دکتر سروش در نامه اخیرش «درباره دکتر داوری» مطلبی را درباره ترجمه کتابی از دکتر حداد نقل کرده است که به نظر من نمی‌تواند درست باشد، یا دست کم مشکوک است: کتاب فلسفه کانت به قلم یوستوس هارتناک را من برای دکتر حداد عادل ویرایش کردم. به نظر من، ادعای علی حقی درباره دزدیدن ترجمه او نمی‌تواند درست باشد، چون من دستنویس حداد را دیدم. حداد اگر می‌خواست از کتاب او بدزدد همان متن تایپی او را می‌فرستاد برای چاپ، نه اینکه آن را با دست خودش بنویسد. دکتر سروش نباید در این جا، به صرف ادعای حقی و بدون بررسی، این اتهام را «صادق» تلقی می‌کرد. این از انصاف در قضاوت دور است. هرکس هر ادعایی داشته باشد، در اموری این چنین، یا باید آن را به دادگاه ببرد و آن را به طور قانونی ثابت کند، یا خاموش باشد و آن را به خدا واگذارد. نقل اتهام‌های دیگران هم علیه اشخاص نارواست. از دکتر حداد می‌توان به دلایلی دیگر و درست‌تر و منطقی‌تر انتقاد کرد، نه صرفاً بنا به اتهامی آن هم در خصوص ترجمه کتابی نحیف که ترجمه‌اش هیچ آبرویی هم برای هیچ کسی نیست.
 
ظاهراً این واكنش او برای بعضی سؤال‌برانگیز بوده و وی را به توضیح بیشتری برانگیخته تا بگوید:
 
دوستان گرامی، مقصود من از نوشتن مطلب قبلی این بود که نکته‌ای را متذکر شوم در خصوص انتشار «ادعا» یا «اتهام» ثابت‌نشده‌ای که کسی علیه کسی ایراد کرده است. مسأله من این نبود که بگویم چه کسی راست می‌گوید یا دروغ. مسأله این بود که این می‌تواند پرونده‌ای قضایی باشد که هنوز دادرسی نشده است. بنابراین، نقل اتهام و اثبات‌شده انگاشتن آن درست نیست. اما من در مقام شاهد می‌توانم چیزی را بگویم که شاید آقای حقی یا دیگران از آن خبر نداشته‌اند. همان‌طور که می‌دانید، یکی از زیان‌های کار ترجمه برای مترجمان امکان ترجمه‌های متعدد از اثری واحد است که ممکن است به‌طور همزمان انتشار یابد و زحمت مترجم و ناشر را نامأجور کند. بنابراین، یکی از دعاوی مترجمان علیه ترجمه‌های رقیب همواره این است که ترجمه‌های بعدی احتمالاً رونویسی همان ترجمه با اندک تغییرات جزئی باشند، ولی وقتی دو ترجمه همزمان منتشر می‌شوند مسأله گونه‌ای دیگر می‌شود. در خصوص ترجمه آقایان دکتر حداد عادل و حقّی مسأله بدین‌گونه‌ است. آقای حقّی ظاهراً ترجمه این کتاب را در مقام رساله کارشناسی ارشد خود در سال ۱۳۶۷ به راهنمایی آقای دکتر حداد عادل به انجام رسانده‌اند. اما این کتاب در سال ۱۳۷۶ با دو ترجمه به قلم استاد راهنما و دانشجو منتشر شده است، این را که کدام یک چندماه یا چند هفته زودتر و کدام یک چندماه یا چند هفته دیرتر منتشر شد من نمی‌دانم. اکنون مسأله این است: آقای دکتر حداد عادل ترجمه آقای حقّی را دیده است و حال آنکه آقای حقّی ترجمه آقای دکتر حداد عادل را ندیده است! در اینجا آقای حقّی ادعا می‌کند که استاد راهنما از رساله او استفاده کرده است. برای اثبات این اتهام راه‌هایی قانونی وجود دارد که کارشناسان حقوقی و مالکیت معنوی اینها را باید بررسی کنند. اما این‌طور که من می‌توانم با توجه به شواهد استنباط کنم و قضاوت کنم: ۱) ترجمه‌ها همزمان منتشر شده است و بنابراین می‌توان مقایسه کرد که اینها چقدر به یکدیگر شباهت دارند؟ ۲) دستنوشت هر دو مترجم احتمالاً موجود است و آنها را نیز می‌توان با یکدیگر مقایسه کرد، 3) این امکان که استاد راهنما متن را از روی متن دانشجو رونویسی كرده باشد منتفی نیست، اما با توجه به اینکه استاد راهنما سرش شلوغ‌تر از این حرف‌ها بوده است می‌توان شک‌هایی را مطرح کرد: ۱) کسی که متن تایپ‌شده یا دستنویس مترجم نخست را در اختیار دارد چرا باید آن را دوباره با خط خودش بنویسد، و حال آنکه به راحتی می‌توانست از همان استفاده کند یا بدهد کسی دستنویس مترجم نخست را ماشین کند، ۲) چگونه می‌توان اثبات کرد که مترجم دوم با آگاهی از عزم مترجم نخست برای انتشار اثرش باز به انتشار اثر اقدام کرده است؟ ۳) از اینکه برخی استادان دانشگاه از مشق‌های دانشجویانشان برای انتشار استفاده کرده‌اند نمی‌توان نتیجه گرفت که همه این کار را می‌کنند. بنابراین، گمان من این است اگر در اینجا واقعاً حقّی از کسی ضایع شده است، پرونده برود دادگاه بررسی شود، وگرنه متهم کردن کسی و آن را نقل کردن دور از انصاف و مروّت است. همین.
 
آقای حنایی كاشانی در این توضیح خود ادّعای سرقت ترجمه آقای حقّی را را آقای حقّی نسبت می‌دهد. من مبنای این انتساب را نمی‌دانم، اما، خود، نامه‌ای به آقای حقّی نوشتم و از او خواستم در این ماجرا نظر خود را اعلام كند. متن نامه و پاسخ آقای دكتر حقّی را در اینجا می‌آورم:
 
باسمه تعالی
 
دوست محترم، جناب آقای دكتر علی حقّی
 
با تقدیم سلام و تجدید عهد قدیم
 
احتمالاً اطّلاع یافته‌اید كه آقای دكتر عبدالكریم سروش اخیراً در حاشیه مقاله مفصّلی كه نوشته و در خارج از كشور منتشر كرده‌اند، لبه تیز حمله را متوجه اینجانب كرده و از جمله مدّعی شده‌اند كه:
 
«...وی همچنین، کتاب فلسفه کانت نوشته یوستوس هارتناک را که دانشجویش (علی حقّی) ترجمه کرده و به منزله رساله فوق لیسانس به او تحویل داده بود، به نام خود چاپ کرد و به بازار فرستاد (این کتاب اکنون به نام خود علی حقی هم در بازار وجود دارد(... .»
 
ایشان در حدود چهار سال قبل نیز همین ادّعا را در تاریخ 13/12/87 در مصاحبه‌ای با روزنامه اعتماد بدین صورت بیان كرده‌اند:
 
«...او در عالم فلسفه هم كه مدّعی آن است كاری درخور نكرده و جز ترجمه‌ای كه آن هم مال شاگرد اوست چیزی منتشر نكرده... .»
 
اینجانب از جناب عالی تقاضا می‌كنم نظر صریح خود را درباره مطالبی كه نامبرده درباره ترجمه كتاب یوستوس هارتناك اظهار داشته و خصوصاً آنچه به بنده نسبت داده‌اند اعلام فرمایید.
 
توفیق و سلامت جناب عالی را از خداوند متعال مسئلت می‌كنم.
 
با تشكر
 
غلامعلی حدّاد عادل
 
و پاسخ آقای حقّی چنین بود:
 
باسمه تعالی
 
استاد محترم، جناب آقای دكتر حدّاد عادل
 
با عرض سلام و تقدیم احترام
 
در پاسخ به پرسش‌های حضرت عالی بر چند «امر واقع» تأكید می‌كنم.
 
یكم، من همیشه برای اساتید خود _ با هر سلیقه و گرایش فكری‌_ كه نه تنها كلمه بل كلماتی به من آموختند، احترام و ارج فراوان قایلم و می‌كوشم زشتی از خود پدیدار نكنم و سخن ناروا و ناستوده درخصوص آنان بر زبان نرانم و برای این مهم از خدای تعالی طلب توفیق می‌كنم.
 
دوم، چنان‌كه استحضار دارید با كتاب یوستوس هارتناك به نام نظریه شناخت كانت نخست در ایام دانشجویی آشنا شدم و آن را در خدمت خود شما خواندم و سپس آن را به‌عنوان پایان‌نامه كارشناسی ارشد با خود حضرت عالی گرفتم كه جناب عالی با وجود اشتغالات متعدد بخش قابل ملاحظه‌ای از آن را با اصل مقابله فرمودید و بعد رهنمود‌هایی به من دادید كه مابقی را بر همین سبك و سیاق ترجمه كنم كه كردم و در همان سال‌ها برای چاپ به ناشری سپردم.
 
سوم، ناشر محترم برای چاپ آن اشارت كرد كه مقاله‌ای جامع را درخصوص فلسفه كانت ترجمه كنم و به آن الحاق نمایم. این كتاب اكنون به‌چاپ دوم رسیده است و برای چاپ سوم قصد دارم مطالب دیگری را به آن ضمیمه كنم كه در نتیجه عنوان كتاب تغییر خواهد یافت و در هیأت تازه‌ای روانه بازار نشر خواهد گردید.
 
چهارم، مشكلات چاپ كتاب، نشر آن را به‌تعویق افكند و چند سال بعد منتشر شد.
 
پنجم، همین كتاب را حضرت عالی _كه ترجمه درخشان شما از كانت به نام Prolegomena تحت عنوان تمهیدات را در كارنامه خود دارید‌_ به ناشری سپردید كه آن را زودتر از كتاب من منتشر كرد.
 
ششم، این دو ترجمه مستقل از هم، در بازار نشر، پدیده‌ای نادر نیست و از قبیل ترجمه‌های متعدد از اثر واحدند كه به جای خود بركت‌آفرین است. من ترجمه حضرت عالی را ندیده‌ام ولی از اوصاف آن _سبك ترجمه و اتقانش _ بی‌خبر نیستم. تفاوت آن دو به وجهی است كه هركس آنها را
ترجمه من از قرآن كریم در سال 1390 منتشر شده و در یك‌سال‌و‌نیم گذشته به چاپ سوم رسیده و چاپ چهارم آن نیز در دست انتشار است. همگان می‌توانند آن را نقد و ارزیابی كنند. سروش هم می‌تواند آن ترجمه را ملاحظه كند و هر جا عیب و ایرادی دید تذكّر دهد و مطمئن باشد كه، اگر نقد او از مقوله سبك و سلیقه نباشد و به رفع خطایی كه كمتر مترجم قرآنی از آن مصون است بینجامد، من از آن استقبال می‌كنم و آن را مایه ارتقاء ترجمه خود خواهم دانست.
مقایسه كند معاینه خواهد دید دو ترجمه مستقل از كتابی واحدند.
 
هفتم، امیدوارم توضیحات فوق به رفع سوء‌تفاهم‌های موجود كمك كند.
 
ارادتمند علی حقی _ مشهد مقدس

***

اما تفاوت دیگری كه میان ترجمه من و ترجمه آقای حقّی وجود دارد پانویس‌ها و پی‌نوشت‌هایی است كه من بر ترجمه خود افزوده‌ام و در كتاب حقّی وجود ندارد. دست كم در پانزده مورد، مطالبی، از چند سطر تا دو سه صفحه، آورده‌ام. برای نوشتن بعضی از این افزوده‌های مترجم، كه با علامت «م. ف.» مشخص شده، علاوه بر مراجعه مكرّر به «نقد عقل محض» و «تمهیدات» كانت، به منابع و كتاب‌های دیگر (نظیر شرح كمپ‌اسمیت بر «نقد عقل محض» و «مدخل منطق صورت» دكتر غلامحسین مصاحب و «واژه‌نامه توصیفی منطق» دكتر ضیاء موحّد) مراجعه كرده و آن منابع را ذكر كرده‌‌ام. حال باید از سروش بپرسیم آیا این افزوده‌ها را هم من از حقّی دزدیده‌ام؟! در چند جا هم در كتاب هارتناك جاافتادگی‌ها و سهوالقلم‌هایی بوده كه بدانها پی برده و آنها را اصلاح كرده‌ و در پانویس توضیح داده‌ام. از جمله در صفحه 95 ترجمه فارسی، آنجا كه سخن از «پدیدارها و ذوات معقول» در میان است، در اصل كتاب هارتناك در پانویس عبارتی از «نقد عقل محض» نقل شده كه یك سطر جاافتادگی دارد. توضیح داده‌ام كه:
 
«در اصل كتاب هارتناك در فقرات منقول از نقد عقل محض كانت، گه‌گاه افتادگی‌ها و سهوهایی هم راه یافته است كه ما با مراجعه به خود نقد عقل آن موارد را اصلاح كرده‌ایم. در اینجا نیز یك سطر از عبارت كانت جا افتاده بوده است كه ما آن را ترجمه كرده و در جای خود قرار دادیم. م. ف.»
 
حال اگر همین پانویس را در ترجمه آقای حقّی با آنچه من ترجمه كرده‌ام مقایسه كنید، ملاحظه می‌كنید كه همان یك سطرِ مفقود در اصل كتاب هارتناك در ترجمه آقای حقّی هم مفقود است.
 
تفاوت مهم دیگری كه میان ترجمه من و ترجمه آقای حقّی وجود دارد این است كه آقای حقّی، چنان‌كه خود در «مقدّمه مترجم» گفته است، «مقاله مبسوطی درباره كانت از كتاب تاریخ انتقادی فلسفه غرب، ویراسته جی. دی. اُكُوُنِر» ترجمه كرده و این ترجمه را به ترجمه كتاب هارتناك افزوده است. این مقاله، كه به قلم یكی از كانت‌شناسان معروف انگلستان، وارناك، نوشته شده، در حدود صد صفحه بر شمار صفحات ترجمه آقای حقّی افزوده و تحت عنوان بخش دوم كتاب آمده است. سروش كه هیچ كدام از این دو ترجمه را ندیده با قاطعیت و یقین ترجمه مرا همان ترجمه آقای حقّی قلمداد كرده است.
 
وانگهی، پانزده سال است كه این هر دو ترجمه در دست و دسترس همگان است، چگونه است كه هیچ استاد و دانشجویی به این سرقت ادبی پی نبرده و آن را اعلام نكرده و تنها سروش متوجه آن شده و احساس تكلیف كرده است؟
 
بالاخره باید بپرسم برای چه كس باید دلیل بیاورم، برای سروش كه مرا از پنجاه‌وپنج سال پیش از نزدیك می‌شناسد و می‌داند كه من اهل چنین كارهایی نیستم و مع الوصف چنین تهمتی را در حق من روا می‌دارد، یا برای خوانندگان مقاله او كه مرا دورادور می‌شناسند، آری برای چه كس باید سخن بگویم؟
 
اینجا جای آن است كه یك پاراگراف از صدر همان مقاله سروش را نقل كنم، آنجا كه می‌گوید:
 
«نقد بزرگان علم و ادب کاری است خطیر. مبادا جوانان و نوآموختگان تهوّر و تجرّی ورزند و مفتون تفلسف‌های نامجویان شوند و به شیوه ناستوده آنان اقتدا کنند و آداب نقد نادانسته تیر اهانت در کمان ملامت نهند و پرده انصاف و فضیلت بدرند و انتقاد را با انتقام یکی بگیرند و آبروی خود و شرافت فرهنگ را لکه‌دار کنند و دانایی را با اغراض سیاسی بیالایند و، با یاد گرفتن یک دو اصطلاح، همه ملک جهان را زیر پر خویش ببینند.»
 
من از خوانندگان نوشته‌های سروش كه بیست‌ سی نفر از آنها نسبت به مقاله وی در انتهای آن مقاله اظهار نظر كرده‌ و غالباً او را بسی تحسین كرده و ستوده‌اند و یكی از آنها كه نوشته‌ است «تو بی‌نظیری دكتر سروش، مثل همیشه قلمت جادو كرد و عشوه‌ها ریخت و دلبری‌ها كرد و هوش‌ها ربود و دلستانی‌ها نمود. خدا می‌‌داند چقدر از تو آموخته‌ایم و می‌آموزیم...»، می‌پرسم نظر شما درباره این تهمت كه سروش دو بار آن را به این صراحت اعلام كرده چیست؟ شما حق را به كه می‌دهید؟ آیا او، كه در آغاز مقاله‌اش از دیگران خواسته «تیر اهانت در كمان ملامت» ننهند و «پرده انصاف و فضیلت» ندرند و «انتقاد را با انتقام» یكی نگیرند و «آبروی خود و شرافت فرهنگ را لكّه‌دار» نكنند و «دانایی را با اغراض سیاسی» نیالایند، این توصیه‌ها را در مقاله خود رعایت كرده است؟
 
***
 
البته تهمت‌ دزدی ترجمه تنها اتّهامی نیست كه سروش در مقاله خود به من وارد كرده است. او، هم در آن مصاحبه با روزنامه اعتماد و هم در آن پی‌نوشت نیم‌صفحه‌ای در مقاله اخیر خود، در هر سطری، یكی دو نسبت ناروا به قلم آورده كه من ذیلاً و مختصراً به آنها اشاره خواهم كرد.
 
در روزنامه اعتماد گفته است:
 
«او در عالم فلسفه هم كه مدّعی آن است كاری درخور نكرده و جز ترجمه‌ای كه آن هم مال شاگرد اوست چیزی منتشر نكرده...»
 
در این مقاله نیز گفته است:
 
«وی كه از بی‌تألیفی و سترونی زودرس علمی سخت در رنج است و حتی یك مقاله تألیفی-تحقیقی درباب كانت كه مدّعی تدریس فلسفه اوست ننوشته است...»
 
آیا سروش كه می‌گوید حدّاد عادل غیر از ترجمه كتاب هارتناك «كه آن هم مال شاگرد اوست» چیزی منتشر نكرده، از ترجمه من از كتاب «پروله‌گومنا»ی كانت، كه در سال 1367 با نام «تمهیدات» از سوی مركز نشر دانشگاهی منتشر شده، خبر ندارد؟ این كتاب در سال 1388 به چاپ چهارم رسیده و عموماً در تحقیقات كانتی بدان مراجعه و استناد می‌شود.

اینجا من نمی‌خواهم درباره این ترجمه رجزخوانی كنم. تنها كسانی كه با آثار كانت آشنا باشند و كتاب‌های او را با آن سبك دشواری كه دارد، و خود او هم به غامض‌نویسی خود معترف است، خوانده باشند می‌توانند درباره آن ترجمه، كه من آن را در سال 1357 به پایان برده‌ام، قضاوت كنند. قضاوت دو تن از صاحب‌نظران فنّ‌ ترجمه درباب «تمهیدات» و مقایسه این سخنان با آنچه سروش می‌گوید خواندنی و شنیدنی است. بهاء‌الدّین خرّمشاهی درباره این كتاب می‌گوید:

 
«در اینجا توجه خوانندگان فرزانه و اهل فلسفه را به اهمیت فلسفی و فلسفه‌پژوهی كتاب تمهیدات جلب می‌كنم. وجه اهمیت این كتاب، به‌ویژه برای نگارنده این سطور، در زمینه نقد فلسفه به‌ویژه متافیزیك بیش از هر كتاب دیگر است. نقد كانت از متافیزیك از انتفاضات هیوم هم مهم‌تر است، زیرا به شیوه‌ای برهانی ثابت كرده است كه متافیزیك اتقان نهایی ندارد و گزاره‌های آن منطقاً مفید علم تازه نیست.
 
درباره این كتاب در فصل آخر زندگینامه بیش از دو صفحه بحث و از آن نقل و بعضی عبارات را شرح كردم. ترجمه فارسی این اثر هم ارزش‌افزای آن است. تا آن را نخوانید باور نمی‌كنید كه به اعلا درجه روشن و روشنگر است. به ارزیابی من، هیچ متن مهم و اصیل فلسفی در چند دهه اخیر به این شیوایی ترجمه نشده است.»
 
ابوالحسن نجفی نیز معتقد است:
 
«تمهیدات بهترین ترجمه فارسی‌ای است كه از متون غربی در زمینه فلسفه صورت گرفته است.»
 
چگونه ممكن است سروش چنین كتابی و چنین كاری را فراموش كرده باشد؟ در سال‌های 53 تا 57، كه سرگرم ترجمه «تمهیدات» بودم، سروش در انگلستان بود. در مكاتباتی كه با او داشتم از او خواستم تا نسخه‌ای از ترجمه‌های انگلیسی قدیم این كتاب را، از كتابخانه‌های انگلیس، پیدا كند و برای من بفرستد. او هم چنین كاری كرد و زحمت كشید و تصویر چند نسخه را برای من فرستاد كه به‌كارم آمد. من آن نسخه‌ها را در اختیار دارم، همه نامه‌های سروش را هم در اختیار دارم. «تمهیدات» در سال 1368 برنده جایزه كتاب سال شد. اتفاقاً در همان مجلسی كه به «تمهیدات» جایزه دادند به ترجمه سروش از «مبادی مابعد‌الطبیعی علوم نوین» تألیف «آرتور برت» هم، كه كتاب سال شده بود، جایزه دادند و من و او، در یك شب و در یك مجلس، برای گرفتن جایزه و لوح تقدیر در تالار وحدت به روی صحنه رفتیم. حال می‌پرسم آیا با همه این اوصاف، تعجب‌آور نیست كه سروش بگوید: «جز ترجمه‌ای كه آن هم مال شاگرد اوست چیزی منتشر نكرده»؟ از سروش كه به خوش‌حافظه بودن معروف است باید پرسید چرا و چگونه دچار فراموشی شده است.

 
اما اینكه گفته است «حتی یك مقاله تألیفی-تحقیقی درباب كانت كه مدّعی تدریس فلسفه اوست ننوشته است» نیز جای تعجب و تأمل است. صرفاً برای اطّلاع او و همه كسانی كه «تهمت‌نامه» و «ناسزانامه» اخیر او را خوانده‌اند می‌گویم كه هم‌اكنون انتشارات هرمس (كه اهل فلسفه و فرهنگ از درجه اعتبار آن آگاه‌اند) كتابی از من در دست انتشار دارد به نام «مقالات كانتی»، در بیش از 250 صفحه، شامل چهارده مقاله تألیفی كه بعضی از آنها صبغه تعلیمی دارد و بعضی صبغه تحقیقی. دوازده مقاله از این مجموعه پیش‌تر نیز در منابع گوناگون منتشر شده بوده است. درباره این مجموعه مقاله سخن دیگری نمی‌گویم و قضاوت درباره آن را در فضای دانشگاهی و علمی ایران بر عهده كسانی می‌‌گذارم كه با فلسفه كانت سروكار دارند. كما بیش به همین تعداد مقاله فلسفی در خارج از حوزه فلسفه كانت نیز دارم كه اینجا و آنجا به‌چاپ رسیده است. چنان‌كه در آغاز مقاله گفته‌ام، نمی‌خواهم مقاله را از «تعریف» و «تعارف» پر كنم
من از سروش می‌پرسم تو از كجا به درستی آنچه وزارت كشور دولت اصلاحات اعلام كرده بود و به نادرستی آنچه شورای نگهبان بعداً اعلام كرد پی برده‌ای؟ آیا جز این است كه این ادّعا و اتّهام را برپایه این پیشفرض و این اعتقاد بنیاد نهاده‌ای كه مجریان انتخابات آن دوره صادق‌اند و شورای نگهبان خلاف می‌گوید؟
و صرفاً در پی آنم كه جواب ادّعاها و دروغ‌ها و تهمت‌ها را با واقعیت‌(fact)‌های قابل تحقیق داده باشم.
 
جهت مزید اطّلاع سروش و كسانی كه سخنان و نوشته‌های او را می‌شنوند و می‌خوانند اضافه می‌كنم كه، طی سال‌های گذشته، به‌رغم انواع گرفتاری‌ها و مسئولیت‌هایی كه داشته‌ام، بیش از یكصدوپنجاه صفحه از كتاب مهم و سنگین و سترگ كانت، یعنی «نقد عقل محض»، را به فارسی برگردانده‌ام كه در دوره دكتری در اختیار دانشجویان قرار می‌دهم. دشواری ترجمه آثار كانت را كسی می‌داند كه آنها را خوانده باشد و دست كم برای ترجمه یك پاراگراف از سخنان او دستی به قلم برده باشد.
 
 
سروش در مقاله خود گفته است:
«غلامعلی حداد عادل... می‌خواست کسی و چیزی بشود، اما نتوانست. کاش به تدریس در دبیرستان قناعت می‌ورزید و پای طمع را از گلیم طاقت درازتر نمی‌کرد. سال‌ها در ابتدای انقلاب، گوشه گرفت و در پستو نشست و انشاهایی به نام کتب درسی علوم اجتماعی نوشت...»
 
او، در این تعریض و تعرّض خود به من، می‌خواهد بگوید تدریس در دانشگاه حدّ او نیست و حدّاد عادل به درد همان تدریس در دبیرستان می‌خورد. من نمی‌دانم تدریس در دبیرستان چه عیبی دارد، اما می‌دانم كه من و او در زمان‌هایی، قبل و بعد از انقلاب، هر دو در دبیرستان تدریس می‌كردیم. تألیف كتاب درسی برای دبیرستان‌ها هم، اگر عیب و نقص باشد، كاری است كه هر دوی ما كرده‌ایم. سروش باید به‌یاد داشته باشد كه مدّتی بعد از آنكه شهید رجایی به هر دوی ما پیشنهاد كرد، به‌جای كتاب درسی «فلسفه دین» قبل از انقلاب سال آخر دبیرستان‌ها، كتاب «بینش دینی» بنویسیم، او چند ده صفحه دست‌نوشت اوّلیه خود را به من سپرد تا كار را به‌اتمام برسانم و من هم آن را به صورت یك كتاب دویست‌صفحه‌ای در آوردم و كتاب به نام هر دوی ما منتشر و روانه مدرسه‌ها و كلاس‌های درس شد و این یك كار «دبیرستانی» بود.
 
او كتاب‌های درسی علوم اجتماعی را، كه من در سال 59 برای مدارس تألیف كردم، كتاب‌هایی می‌داند كه در «پستو» نوشته شده و به‌جای كتاب درسی، چیزی شبیه انشاهای مدرسه‌ای است. آن كتاب‌ها، هر چه بود، در كتابخانه كتاب‌های درسی آموزش و پرورش موجود است و قابل بررسی است. بسیاری از خوانندگان مقاله او و مقاله من نیز دوران مدرسه را با همان كتاب‌ها سپری كرده‌اند. من سعی كردم، در آن وانفسای اوّل انقلاب، به وظیفه خود عمل كنم و آنچه در توان داشتم عرضه كردم. یكی از آن كتاب‌ها، كه تعلیمات اجتماعی سال سوم ابتدایی است، هنوز بعد از سی‌و‌دو‌ سال، در مدسه‌ها (با اضافات و تغییراتی كه در آن داده‌ام) تدریس می‌شود. بهترین سال‌های عمرم را در آموزش و پرورش و در كار برنامه‌ریزی آموزشی و برنامه‌ریزی و تألیف كتاب‌های درسی صرف كرده‌ام و هرگز از كاری كه كرده‌ام پشیمان نیستم و به آن افتخار می‌كنم. بعد از پیروزی انقلاب، با بیش از دوازده سال تدریس فیزیك و فلسفه و تاریخ علم در دانشگاه‌های شیراز و شهید بهشتی (ملّی سابق) و صنعتی شریف، به آموزش و پرورش آمدم و سیزده سال در یك مسئولیت خدمت كردم. همیشه معتقد بوده‌ام كه راه اصلاح جامعه از مدرسه آغاز می‌شود و هنوز هم، بر اساس این اعتقاد، علاوه بر تدریس مباحث دشوار فلسفه كانت در دوره دكتری دانشكده ادبیات دانشگاه تهران، در دبیرستان فرهنگ درس «قرآن» تدریس می‌كنم و چنین كاری را كسر شأن خود نمی‌دانم.
 
در جای دیگر از این ناسزانامه، گفته است:
 
«او همچنین، در مقام ریاست مجلس شورای اسلامی، قطعاتی از ترجمه قرآن مجید را که خود تهیه کرده است، با فروتنی تمام روزبه‌روز در مجلس قرائت می‌کرد».
 
در روزنامه اعتماد هم گفته است:
 
«یكی از این مترجمان قرآن را می‌شناسم كه خیلی پروپاگاندا كرد كه ترجمه‌اش منتشر خواهد شد كه متأسفانه حتی بهره كافی از زبان عربی ندارد، چه برسد به دانستن این نكات ظریف كه رنج بسیار می‌طلبد و انسان باید استخوان خرد نماید».
 
ترجمه من از قرآن كریم در سال 1390 منتشر شده و در یك‌سال‌و‌نیم گذشته به چاپ سوم رسیده و چاپ چهارم آن نیز در دست انتشار است. همگان می‌توانند آن را نقد و ارزیابی كنند. سروش هم می‌تواند آن ترجمه را ملاحظه كند و هر جا عیب و ایرادی دید تذكّر دهد و مطمئن باشد كه، اگر نقد او از مقوله سبك و سلیقه نباشد و به رفع خطایی كه كمتر مترجم قرآنی از آن مصون است بینجامد، من از آن استقبال می‌كنم و آن را مایه ارتقاء ترجمه خود خواهم دانست. مدّعی عربی‌دانی هم نیستم. نُه‌سالی تلاش كرده‌ام و ترجمه‌ای از قرآن به‌دست داده‌ام كه بسیاری آن را پسندیده‌اند. از جمله كسانی كه آن را پسندیده، آقای بهاء‌الدّین خرّمشاهی است كه خود سال‌ها قبل به ترجمه قرآن همّت گماشته و سروش هم در همان مصاحبه سال 87 با روزنامه اعتماد گفته است: «... از میان این همه ترجمه [قرآن]... من حقیقتاً دو ترجمه را پسندیدم. یكی ترجمه آقای آیتی است و دیگری ترجمه جناب خرّمشاهی». اكنون بد نیست سروش نظر آقای خرّمشاهی را درباره ترجمه حدّاد عادل از قرآن كریم بداند:
 
«بهاءالدین خرمشاهی در نشست «بررسی ویژگی‌های زبانی و ادبی ترجمه حداد عادل از قرآن» گفت: بیش از شصت ترجمه قرآن را نقد، بررسی و ویراستاری كرده‌ام، اما گواهی می‌دهم كه هیچ یك از ترجمه‌ها، رسایی، روشنی و سلامت نحوی، زبانی و بیانی را نظیر آن چه در ترجمه حداد عادل شاهدیم، توأمان نداشته‌اند.»[4]
 
باید پرسید چه اتفاقی افتاده كه سروش را، در سال 87، وقتی هنوز ترجمه من منتشر نشده بوده و او آن را ندیده بوده، این‌گونه عصبانی كرده است. او همچنین از قرائت ترجمه قرآن در آغاز جلسات مجلس شورای اسلامی كه از سال 86 آغاز شده، در عبارت نیشدار «با فروتنی تمام»، با لحن تمسخر‌آمیزی یاد كرده است. من از سال‌ها پیش معتقد بوده‌ام كه لازم است ترجمه قرآن، در كنار تلاوت اصل آیات، در كشور ما مرسوم و متداول شود تا مردم قرآن را بفهمند. انگیزه من برای ترجمه قرآن چیزی جز این نبوده و آرزومند روزی هستم كه ترجمه‌خوانی قرآن در ایران سنّت شود و خدا را شكر می‌كنم كه خواندن ترجمه قرآن روز‌به‌روز در محافل و مجالس ایران بیشتر می‌شود. سروش هم خود در همان مصاحبه با «اعتماد» با تعابیر و عبارات گوناگون درباره لزوم و سودمندی ترجمه‌های قرآن سخن گفته است. اگر من در فرصت اداره مجلس هفتم ترجمه‌خوانی را در مجلس رسم كردم، چه خطایی كرده‌ام كه سروش سعی كرده با كلمات طعن‌آمیزی آن را تقبیح كند؟
 
سروش در همان پی‌نوشت نیم‌صفحه‌ای خود اتّهام‌های دیگری هم بر من وارد كرده است؛ آنجا كه گفته است:
 
«با مدد و نصرت آقای جنتی و با ابطال 700 هزار رأی علیرضا رجایی... وی به گرم‌خانه مجلس راه یافت».
 
او ادّعا می‌كند كه من به‌ناحق وارد مجلس ششم شده‌ام و رأی نداشته‌ام و شورای نگهبان را متّهم می‌كند كه برای من رأی ساخته است. باید پرسید وی از كجا به چنین یقینی رسیده است؟ آنچه اتّفاق افتاد این بود كه نخست، بر اساس اعلام وزارت كشور دولت اصلاحات، اعلام كردند كه من رأی نیاورده‌ام و در فهرست سی نفر نمایندگان تهران نیستم. شورای نگهبان به بازگشایی صندوق‌ها و بازشماری آرا اقدام كرد. نتیجه شمارش مجدّد آرای حدود 700 صندوق از مجموع 3000 صندوق این شد كه من به‌عنوان نفر بیست‌ونهم به مجلس راه یافتم. در آن زمان، اصلاح‌طلبان جنجال كردند و مانند سروش شورای نگهبان را متّهم به رأی‌سازی برای من كردند و اعتبارنامه مرا به مدّت پنج ماه در مجلس ششم متوقّف كردند. اینجا مجال كالبدشكافی آن واقعه نیست. من از سروش می‌پرسم تو از كجا به درستی آنچه وزارت كشور دولت اصلاحات اعلام كرده بود و به نادرستی آنچه شورای نگهبان بعداً اعلام كرد پی برده‌ای؟ آیا جز این است كه این ادّعا و اتّهام را برپایه این پیشفرض و این اعتقاد بنیاد نهاده‌ای كه مجریان انتخابات آن دوره صادق‌اند و شورای نگهبان خلاف می‌گوید؟ در مقابل كسان دیگری هم هستند كه معتقدند مجریان انتخابات آن دوره در شمارش آرا دستكاری و تقلّب كرده‌اند و بازشماری شورای نگهبان می‌توانسته به روشن شدن حقیقت كمك كند. در آن انتخابات آرای دو نفر از نامزدهایی كه در فهرست اصلاح‌طلبان نبودند بالاتر از بقیه بود؛ یكی آقای هاشمی رفسنجانی بود و یكی هم من. اصلاح‌طلبان مایل نبودند این دو نفر وارد مجلس شوند. محسن هاشمی، فرزند آقای هاشمی رفسنجانی، در تاریخ 9/10/91 در مصاحبه‌ با روزنامه بهار (كه به جناح اصلاح‌طلب تعلّق دارد) درباره انتخابات مجلس ششم می‌گوید:
 
«من معتقدم همان‌جا هم سوء نظرهایی بود که می‌توانست احیاناً منجر به برخی تقلب‌هایی هم شود.
 
- چقدر تقلب شده بود؟
 
آیت‌الله هاشمی بیستم شدند، یادتان نمی‌آید؟
 
- باید چندم می‌شدند؟
 
ایشان بیستم شد، اگر صندوق‌ها را باز می‌کردیم شاید انتخابات تهران باطل می‌شد. کتابی هست به نام «انصراف» که حاج‌آقا دلایل انصراف‌شان را از انتخابات مجلس ششم نوشته‌اند. آن موقع مسئول انتخابات فهرست را می‌خواند ولی اسم ایشان را نمی‌خواند. من مدام تماس ‌گرفتم و ‌گفتم چرا نمی‌خوانید،
من از او می‌پرسم كجا من به قول تو با "فرح" پریده‌ام؟ آیا ممكن است مدرك و سندی دالّ بر اثبات این ادّعای خود به‌دست دهی؟ من چه كاره بوده‌ام كه با "فرح" سروكاری داشته باشم؟ من به اصرار و ابرام از تو می‌خواهم چنین كنی و بگویی كه این ادّعا بر پایه چه واقعیاتی بنا شده است. آیا، از این منصفانه‌تر، می‌شود از كسی كه ادّعایی می‌كند تقاضایی كرد؟ و از این «مظلومانه‌تر»؟ تو اگر كوچك‌ترین سند و مدركی داشتی قطعاً رو می‌كردی
‌گفت ما هنوز به رأی آیت‌الله هاشمی شک داریم. بعد شکایت شد و یک بساطی راه انداختند که اگر یادتان باشد کاریکاتور «آقاسی» را کشیدند. من آن موقع رییس دفتر حاج‌آقا بودم، به شورای نگهبان شکایت شد. برخی از صندوق‌ها را باز کردند و هر صندوقی که باز می‌شد آرای آن مخدوش بود و باطل اعلام می‌شد.
 
- چرا تا انتها ادامه ندادید؟
 
تا 30درصد بازشماری شد و حاج‌آقا بیستم شد، بعد گفتند دیگر ادامه ندهید چون مجبور می‌شوند انتخابات تهران را باطل کنند. وقتی از 30 به 20 رسیدند دیدند انتخابات در تهران مخدوش است و توقع بود آن موقع انتخابات تهران باطل شود ولی از بالا گفتند انتخابات باطل نشود.
 
- چه کسی تقلب کرده بود؟
 
افراطی‌های اصلاح‌طلبان.
 
- و این به قول شما «افراطی‌های اصلاح‌طلب» اجرایی بودند یا نظارتی؟
 
اجرایی‌ها.»
 
می‌بینیم كه قضیه انتخابات مجلس ششم، حتی نزد كسانی كه امروز به طرفداری از اصلاح‌طلبان موصوف‌اند، دقیقاً برخلاف چیزی است كه سروش ادّعا می‌كند. در پی‌نوشت شماره 12 همان ناسزانامه خود می‌نویسد:
 
«به یاد دارم در همان اوایل انقلاب، آقای داوری در کیهان فرهنگی مقاله‌ای در باب غرب نوشت و در آن آورد که همه رمان‌های غرب، واجد و حامل روح غرب و نفسانیت آن‌اند. من در مقاله‌ای از او پرسیدم: «آیا شما همه رمان‌های غربی را خوانده‌اید که چنین می‌گویید؟ آیا به همه رمان‌هایی که بعداً نوشته خواهند شد، علم و احاطه دارید و از درون‌مایه‌شان باخبرید؟ البته جوابی نیامد. جوابی نبود که بیاید».
 
حالا من هم از سروش می‌پرسم آیا شما كه این‌گونه با قاطعیت و یقین از آرای صندوق‌های انتخابات مجلس ششم و تعداد رأی نامزدها صحبت می‌كنید، همه آرای صندوق‌ها را شمرده‌اید؟ معلوم است حرف‌های كسانی را تكرار می‌كنید كه خودشان مجری بوده‌اند و در این قضیه در معرض اتّهام‌اند. شما «خصم» را «شاهد» گرفته‌اید و همه می‌دانند كه در هیچ محكمه‌ای «خصم شاهد نمی‌شود». خود من هیچ‌گاه درباره تعداد آرای خودم اظهار نظری نكرده‌ام، چون به آرای داخل صندوق‌ها دسترسی نداشته‌ام. وقتی وزارت كشور در سال 78 اعلام كرد كه من سی‌وسوم شده‌ام به قانون تن دادم و وقتی شورای نگهبان در سال 79 اعلام كرد كه بیست‌ونهم شده‌ام وارد مجلس شدم. به اصلاح‌طلبانی كه وارد مجلس شده بودند و به من اعتراض می‌كردند می‌گفتم نه شما و نه من، هیچ كدام، رأی‌های خودمان را نشمرده‌ایم. همان مقام و مرجعی كه رأی شما را اعلام كرده رأی مرا هم اعلام كرده است. البته من تنها در یك مورد اعتراض كردم و آن وقتی بود كه دانستم رأی من در صندوق مسجد هدایت منطقه دروس، كه خودم و خانواده‌ام در آنجا رأی داده بودیم، صفر اعلام شده است. اعتراض كردم و وزارت كشور هم توضیح داد كه همه آنها در روزنامه‌های آن زمان درج شده است. از همه مهم‌تر این است كه اگر شورای نگهبان می‌خواست در آرای مردم دستكاری كند و كسانی را وارد مجلس كند، قاعدتاً این كار را نه برای یك نفر كه برای چند نفر می‌كرد تا اثری داشته باشد؛ والا وارد كردن یك نفر در جمع بیست ‌و هشت نُه نفر اصلاح‌طلب از تهران و دویست و سی چهل نفر اصلاح‌طلب دیگر از كلّ كشور چه تأثیری می‌توانست داشته باشد؟ بگذاریم و بگذریم.
 
تهمت دیگری كه سروش در همان پی‌نوشت شماره 2 به من زده این است كه:
 
«...اگر تا دیروز با "فرح" می‌پرید، امروز از فرح می‌پرد».
 
من از او می‌پرسم كجا من به قول تو با "فرح" پریده‌ام؟ آیا ممكن است مدرك و سندی دالّ بر اثبات این ادّعای خود به‌دست دهی؟ من چه كاره بوده‌ام كه با "فرح" سروكاری داشته باشم؟ من به اصرار و ابرام از تو می‌خواهم چنین كنی و بگویی كه این ادّعا بر پایه چه واقعیاتی بنا شده است. آیا، از این منصفانه‌تر، می‌شود از كسی كه ادّعایی می‌كند تقاضایی كرد؟ و از این «مظلومانه‌تر»؟ تو اگر كوچك‌ترین سند و مدركی داشتی قطعاً رو می‌كردی، كما اینكه در مورد ترجمه من از كتاب هارتناك، به صرف اینكه شنیده بودی كس دیگری هم آن كتاب را ترجمه كرده و آن ترجمه پایان‌نامه او زیر نظر من بوده، به خیال خودت «افشاگری» كردی و به من تهمت زدی، اما اینجا صرفاً ادّعایی كرده‌ای بی هیچ دلیل و برهانی.
 
ولی من، برای آنكه همه بدانند كه تو دروغ می‌گویی، تنها به یك نمونه از سخنان خود تو استناد می‌كنم. حتماً به یاد داری كه وقتی كتاب «نهاد ناآرام جهان» را در لندن نوشته بودی و می‌خواستی آن را در ایران چاپ كنی، دست‌نوشت خودت را به من سپردی و من چند ماه زحمت كشیدم و آن را ویرایش كردم و به آن سروسامان دادم و برایش ناشر پیدا كردم و بر همه چیز، از كاغذ و قطع و جلد و كارهای لازم دیگر، نظارت كردم تا آن كتاب در آمد و این همه به سال 1356 بود. تو در مقدّمه آن كتاب نوشتی:
 
«دوست پرمهرم، آقای غلامعلی حدّاد عادل نیز با محبّت بی‌دریغش مرا مدد بسیار رساند و اگر همكاری‌های مشفقانه او نبود، این دفتر چنان‌كه اینك هست نمی‌بود. سپاس بسیار من برای او و برای دوستان ناشناخته و ناآشنای بسیاری كه همكاری‌ها و تشویق‌هاشان به‌نحوی در تكمیل این دفتر سهمی داشته است»[5].
 
قصد من از آوردن این چند سطر در اینجا این است كه همگان بدانند در همان سال‌هایی كه سروش مدّعی شده من «با فرح می‌پریده‌ام»، برای او «دوست پرمهر»ی بوده‌ام و تنها كسی بوده‌ام كه او می‌توانسته كتابی مانند «نهاد ناآرام جهان» را به‌دستش بسپارد و از «همكاری‌های مشفقانه» او بهره‌مند شود. باید از سروش پرسید اگر حدّاد با فرح می‌پرید و تو مخالف بودی، پس این رابطه صمیمانه و دوستانه و همكاری‌های تنگاتنگ میان تو و او چه معنایی می‌تواند داشته باشد؟ چطور كسی هم با فرح می‌پریده و هم «دوست پرمهر» تو بوده است؟ حقیقت این است كه من با تو می‌پریده‌ام، با "فرح" نمی‌پریده‌ام، با "حاج فرج" می‌پریده‌ام. آیا این تناقض نیست و آیا همین یك حرف از هزاران حرف كه درباب این تهمت تو می‌توان زد كافی نیست كه یقین كنیم تو دروغ می‌گویی؟
 
در همان پی‌نوشت كذایی گفته است:
 
«در سایت الکترونیکی‌اش مجلدات بسیار دانشنامه جهان اسلام را (که ویراستار صوری آن بوده است) در عداد تألیفات خود آورده است!»
 
من این ایراد را می‌پذیرم و جا داشت اشاره می‌كردم كه این مجموعه «تألیف» من نیست و «زیر نظر» من است. حالا هم این كار را خواهم كرد. اما قصد خلاف‌گویی نداشته‌ام، حدّاكثر مسامحه‌ای شده است. در ایران، لااقل، این یك عرف و عادت است كه دانشنامه‌ها یا دایره‌المعارف‌ها و امثال آن را در شمار آثار كسانی می‌آورند كه بر تألیف آنها نظارت داشته‌اند. به‌طور مثال، «دایره‌المعارف فارسی» مجموعه‌ای از مقالات بدون امضا ولی نوشته افراد مختلف است كه مرحوم دكتر غلامحسین مصاحب، در مقام سرپرست و ویراستار مجموعه، آنها را ویرایش و یكدست كرده است، ولی كتاب همه‌جا با نام او مشهور است و از آثار وی محسوب می‌شود؛ چندان‌كه «دایره‌المعارف فارسی» را «دایره‌المعارف مصاحب» نیز می‌دانند و می‌نامند.
 
این نوشته طولانی شد؛ بدین علّت كه هر چند ممكن است در نیم‌صفحه پانزده‌ شانزده تهمت و توهین به كسی روا داشت، اما نمی‌شود آن همه را در نیم‌صفحه پاسخ داد. تخریب و تشكیك همیشه از ترمیم و تصحیح آسان‌تر بوده است. اما خوب است خواننده از خود بپرسد كه در مقاله‌ای كه سروش به قصد محاجه با دكتر داوری نوشته، فحش و تهمت و ناسزا به حدّاد عادل چه معنایی و چه جایی دارد؟ سروش، كه خود را صاحب یك ذهن منطقی و روشمند می‌داند، به چه دلیل در چنین نوشته‌ای یك انبان فحش و تهمت نثار كسی كرده كه در دعوای سروش و داوری بر سر پوپر و فردید دخالتی نداشته و به قول معروف «نه سر پیاز بوده و نه ته پیاز»؟ مگر من هیچ‌گاه از فردید طرفداری كرده‌ام و یا درباب عقاید پوپر اظهار نظری كرده‌ام؟ آیا این حیرت‌آور نیست كه صرفاً به دلیل اینكه دكتر داوری استاد گروه فلسفه دانشگاه تهران بوده و من زمانی دانشجوی آن گروه بوده‌ام، در مقاله‌ای كه به ناسزاگویی به داوری اختصاص دارد، مبلغی ناسزا هم نثار من شود. لابد از انبوه ناسزاهایی كه دم دست انباشته كرده بوده تا به داوری بدهد، مقداری زیاد آمده بوده و دلش نیامده آنها را مصرف نكند؛ آن را خرج حدّاد عادل كرده است!
 
سخن را به‌پایان می‌برم.

فقط روی سوی دوستان و هواداران سروش می‌كنم و از آنان می‌پرسم: اگر فرضاً چنین رفتاری را كس دیگری با سروش كرده بود و به او چنین تهمت‌هایی می‌زد و شما این توضیحات را، از قلم سروش در دفاع از خودش، می‌خواندید، درباره آن تهمت‌زننده چه فكر می‌كردید؟
 ...................................................................................
1. اینجا ناسزایی نثار لاریجانی كرده كه من نقل آن را جایز نمی‌دانم.
 
2. «گفت‌وگو با دكتر عبدالكریم سروش: بر شانه غول‌ها ایستاده‌ایم». روزنامه اعتماد. سه‌شنبه 13 اسفند 1387 (ضمیمه روزنامه شماره 1903، ص 3-5).
 
3. برادر بزرگ‌تر وی، دكتر محمّد حقّی، ابتدا دوست من و سپس به معرّفی من دوست مشترك من و سروش بوده و سروشْ او و خانواده او و همین آقای علی حقّی را نخستین بار در سال 1350 از این طریق شناخته است.
 
4. به نقل از خبرگزاری كتاب ایران:
 
http://www.ibna.ir/vdchx6nzv23nzqd.tft2.html
 
5. سروش، عبدالكریم. نهاد ناآرام جهان. تهران: انتشارات قلم، [1357]، ص 6.
https://jahannews.com/vdce7w8wvjh8fvi.b9bj.html
jahannews.com/vdce7w8wvjh8fvi.b9bj.html
نام شما

آدرس ايميل شما
برای ارتقای فرهنگ نقد و انتقاد و کمک به پیشرفت فرهنگ و اخلاق جامعه، تلاش کنیم به جای توهین و تمسخر دیگران، نظرات و استدلال هایمان را در رد یا قبول مطالب عنوان کنیم.
نظر شما *


آقای دکتر حداد خودت رو اذیت نکن اینا خیلی وقته متوهم شدند ..
از ادب و متانت و منطق دکتر حداد عادل لذت بردم
Latvia
از بی ادبی سروش حالم به هم خورد
سعید م
پاسخی بسیار مودبانه ..
Iran, Islamic Republic of
و البته مستدل و رسوا کننده
پاسخ مودبانه ولی نه قانع کننده.
ابوذر
Iran, Islamic Republic of
خدا وکیلی اونهایی که به این اظهار نظر منفی دادن، ذره ای، فقط ذره ای انصاف دارن؟ واقعا دنیا به دلیل وجود چنین روحیاتی پر از کینه و ظلم و دروغ و نفرت و گناه و ظلمت شده ...
اللهم عجل لولیک الفرج
سروش يك بار دیگر خباثت روحي خود را در قالب حسادت و بددلي و دروغ پردازی آشکار کرده است .
درود بر رئیس جمهور منتخب امت حزب الله
محمد
United States
عالی بود. عالی عالی عالی ...
دکتر عزیز، جواب ابلهان خاموشی است
پاسخی متین و زیبا بود.
منصف
Iran, Islamic Republic of
بنده مدرس دانشگاه هستم. در دوره زمانی 2 ساله ای که مسئولیت بسیار کوچک مدیر گروهی را به عهده داشتم، فرصت هیچ کارعلمی از قبیل مقاله و کتاب را نداشتم. سوالم این است جناب دکتر حداد عادل با مسئولیتهایی مثل ریاست مجلس واقعا چگونه فرصت و امکان کار علمی و ترجمه را پیدا کرده اند؟ مگر می شود؟
Iran, Islamic Republic of
کار نیکان را قیاس از خود مگیر
گرچه باشد در نوشتن شیر شیر
این که شما نتونستی وقتت را تنظیم کنی دلیل بر عدم امکان چنین کاری و محال وقوعی پدیده ای نیست در ضمن کم نیستند استادانی که در کنار کار اجرایی فعالیت گسترده و عمیق علمی هم دارند. این تعجب شما مایه ی تعجب است.
حسین
جناب استاد
یک بار دیگه متن رو بخون
ایشون سال 76 کتابی که چندین بار تدریس کرده بودن رو ترجمه کردن
اون موقع فک نکنم رییس مجلس بوده باشن
علوی
سلام و تشکر

بله این هم سوال خوبی ست
منباب اینکه شاید ما در برنامه ریزی های خود مشکل داشته باشیم باشد که با رهنمود های دکتر حداد عادل بتوانیم مناسب تر عمل کنیم .
محسن فاضلی
علتش اين است که شما توانايی مديريت زمان را نداشته ايد و به تماشای سريال و ... گذرانده ايد. تقصير دکتر حداد نيست!
ابوالفضل
Iran, Islamic Republic of
آره داداش راست گفتي.
اين تلويزيون واقعا نظم زندگي آدمها رو به هم مي زنه
انصاف
چرا نشه نمونه های فراوانی از علما و انسانهای بزرگ در طول تارخ یافت می شود که ایگونه بوده اند امثال شیخ بهایی و آیت الله مدرس و .... نیز با اینکه مشغول رفع نیازها ومشکلات مردم بوده اند ، تالیفات و کارهای علمی نیز داشته اند.
محمدرضا
Iran, Islamic Republic of
اين موضوع كه "فرصت هيچ كار علمي از قبيل مقاله و كتاب را نداشته ام" نميتواند دليل بر اين باشد كه ديگران هم- از جمله حداد عادل- نبايد فرصت كار علمي در كنار ديگر فعاليتهايشان را داشته باشند. فرصت نداشتن شما ميتواند دلايل بسياري داشته باشد مانند الويت داشتن موضوعات ديگر ، يا نداشتن برنامه كاري دقيق و يا مناسب و . . .
استدلال شما با منطقي كه از يك استاد دانشگاه انتظار ميرود هيچ سنخيتي ندارد.
مدیرگروه
بنده هم مدیرگروه بودم و در طول یکسال حقیقتا و بدون کمک چند کتاب را تدوین،تالیف و پژوهش نمودم
در چند همایش هم مقاله پذیرفته شده داشتم و....
برادر منصف بسته به تسلط شما به موضوع است که علاوه بر کاراجرایی بتوانی کار پژوهشی هم بکنید یا خیر البته منظورم ابدا ابدا دفاع از دکتر حداد نیست چون حجم بالای مشاغل ایشان برای بنده هم جدا جای سوال است خودشان گفته بودند جایی که حتی دو هفته یکبار نمی توانم برای جلسه و کارهای جدید قول بدهم و این پیش از نمایندگی سری اولشان بود
بعلاوه بالاخره در نظام بیمار مدیریتی کشور ما قائم مقامها و معاونان تام الاختیارند که کارشان هست و اسمشان نیست و درمقابل ابوالمشاغلهایی که در ماشین تازه مطالعه و بررسی می کنند برای جلسه بعدی چه بکنند و چه بگویند
و درنهایت حقیقتا سروش شخصیتی نیست که به تعبیر قرآن جوابی بیش از سلام لازم داشته باشد پاسخ چنین جاهلانی تنها این است:سلام که اذا خاطبهم الجاهلون قالوا سلاما
سرور
شما مشکل را در خودت جستجو کنید.
این سروش مثل اینکه عقده هاش سر باز کرده
برای تفکرات داغون سروش متاسفم
United States
جناب آقای متخلص به سروش بی‌ادبی‌های شما به این و آن با کلمات ادبی و اضافات قرآنی و شعری آراسته نمی‌شود.
ناگفته پیداست که در این یک قلم لا‌اقل کم ناشیانه عمل نمی‌کنید و باطنتان را به ‌سهولت آشکار می‌کنید.
پیرو این مطلب خوانندگان را ارجاع می‌دهم به نامه‌ای که ایشان در سوگ استاد سید جعفر شهیدی نوشتند و در آن به دکتر فردید متلک پراندند و من نفهمیدم که چه ربطی داشت این دو مقوله به هم!!!
معلوم نیست کدام برای ایشان فرع است و کدام اصل. به نظر می‌آید لااقل عقده‌گشایی‌های اینجنین، جایگاهی در نوشته‌های ایشان داشته‌ باشند بس دنباله دار.
خدا عاقبت همه ما را بخیر کند.
علی
Iran, Islamic Republic of
سلام
شخصیت برجسته فرهنگی- سیاسی جناب دکتر حداد عادل مایه مباهات است
علوی
سلام
به عنوان یک بی طرف نسبت به کش و قوس های سیاسی بین بزرگان باید عرض کنم که برای کسی که مدعی احاطه به فلسفه و دین ست جای تاسف دارد که با به ظاهر کوچک کردن دیگران به اینگونه سخنان بپردازد ،حتی اگر سخن جناب سروش درست بود ،کاری بسیار حقیرانه ست که ایشان به بحث در این موارد وارد شود ،متاسفانه قدرت طلبی و حماقت های متعاقب این خصیصه مذموم ،عملکرد مغز ایشان را مختل کرده ست ،از خداوند درستی در تفکر و منش و رفتار را طلب میکنم .
ان‌شاءالله
عباس
United States
ضمن اینکه فکر کنم دکتر سروش اتهام نادرستی رو بدون مدرک به آقای حداد زدن، دوستانی که عقاید دکتر سروش رو مسخره میکنند مطمئنم حتی یک کتاب از ایشون نخوندند. ایشون کتابهاشون بسیار بسیار تاثیرگذار و غنی است
این چه ربطی داشت به دروغگویی سروش.
آیا اگر ما بپذیریم سروش عالم است پس دروغگویی اش بی اشکال است؟
Iran, Islamic Republic of
"ایشون کتابهاشون بسیار بسیار تاثیرگذار و غنی است"
حالا دیگه اینقدر هم نه!
Sweden
در مورد غنای کتب سروش در مقام قضاوت نیستم، اما اینکه کسی قلم روان و دلچسب و قدرت بیان ( با بهره گیری از سفسطه و مغالطه و ...) داشته باشه دلیل بر حقانیت و درستی گفتارش نیست.
شما فقط زمانی میتونید در این باره قضاوت کنید که یک مباحثه و پرسش و پاسخ دوطرفه رو و یا نقدها بر آثار ایشون رو کامل خوانده باشید
Iran, Islamic Republic of
دفاع بسيار جانانه اي بود. با دلايل متقن و كامل. اين نشان ميدهد كه انتقادات سروش كاملا بي پايه و اساس و بيشتر بخاطر حسادت به جايگاه امروزي جناب حداد عادل است. در عالم سياست هيچگاه حامي حداد عادل نبوده ام ولي اين نوشته نشان ميدهد كه سروش فقط تهمتي زده تا عقده هاي رواني خود را فرونشاند.
محمدزاده
Iran, Islamic Republic of
با سلام
من با دقت پاسخ استاد حداد عادل را خواندم. الحق متواضعانه وصبورانه بود وکاری هم ندارم که آقای دکتر سروش با آقای حداد عادل خصومت شخصی یا حسادت علمی و یا ... دارد یا نه. با این حال مورد اول که در واقع مربوط به ترجمهٔ فلسفه کانت اثر یوستوس هارتناک که توسط شاگرد ایشان آقای علی حقی بعنوان پایان‌نامه ارشد ایشان بود نه تنها قانع ام نکرد بلکه بر شبهاتم هم افزود اول اینکه: مگر شما امکان دسترسی و پیدا کردن آقای علی حقی را نداشتی که از ایشان درخواست چاپ را بنمایید؟! استاد بزرگوار شما از کجا مطمئن بودید که آقای حقی پیگیر کارهای اداری وانتشاراتی ترجمه خودش نبود؟! مستحضرید این کارها برای حضرتعالی خیلی راحت می باشد چون هم دارای چهره شناخته شده ای هستید وهم مسئولیت های مهم اجرایی وعلمی دارید که آقای حقی نداشتند.دیگر اینکه شما خود استاد وصاحب فکر در زبان فارسی هستید واز شما قابل قبول نیست که میفرمایید ترجمه شما با ترجمه آقای حقی تفاوت دارد اگر تفاوت ماهوی دارد که یا ترجمه شما اشکال دارد یا ترجمه آقای حقی که در هردو حالت زیر سئوال می روید و صرف تغییرات ظاهری در معنای اصطلاحات وجملات نمی توان آن را ترجمه متفاوت قلمداد کرد پس هردو ترجمه یکی هست.وچون اصل ترجمه شاگرد شما در اختیارتان بود با اجازه شما و عرض پوزش از محضر حضرت عالی کار شما قابل دفاع نمی تواند باشد. اما در مورد اتهام دیگر آقای دکتر سروش قطع و یقین حق با شماست چون هیچ سندی ارائه نکرده است. با سپاس.
غلامرضا
Iran, Islamic Republic of
ببینم الان کتابهای زیادی در بازار هست که با وجود ترجمه های متعددی که از ان ها شده است باز ترجمه جدیدی از آن می شود حالا میتوان به مترجمان جدید تهمت زد که شما از ترجمه های قبلی که در اختیارتان بوده استفاده کرده اید و تنها اصطلاحات را تغییر داده اید؟! وقتی میخوای حرف بزنی سعی کن بدونی چی میگی جناب!
Iran, Islamic Republic of
هفت سال صبر برای چاپ ترجمه کم نیست مخصوصا اگر هر سال بخواهی آنرا تدریس کنی و دانشجویان متن فارسی را بخواهند. در ضمن گویا شما نامه نگاری که اکنون آقای حداد با آقای حقی انجام داده اند را نخوانده اید.
از بسیاری کتاب ها چندین ترجمه موجود است که این نشان دهنده ی ضعف هیچ کدام نیست مثل هستی و زمان هایدگر
سروش مطالب مسموم خود را در قالب جملاتی زیبا و عالمانه به خورد جامعه ما میدهد و کسانی که توجه ندارند شیفته حرفهایش میشوند و کمترین اثر بدش این است که کسانی که تحت تاثیر ایشان قرار میگیرند نسبت به انسانهای صالح جامعه بدبین میشوند و همین مورد آقای حداد عادل بهترین مثال است. پیامبر مکرم اسلام (ص) فرمودند من بعد از خودم برای امتم خوف دارم از هر انسان منافقی که دارای زبان چرب و نرم است و ممکن است امت را تحت تاثیر قرار دهد امیدوارم آقا عباس کامنت نویس از تاثیر گذاری سروش بر مخاطبانش مقداری تجدید نطر کند.
آقای محمدزاده کاش مقداری تفکر میکردید و بعد دست به قلم میشدید اکنون بیش از پنجاه ترجمه از قرآن مجید و دهها ترجمه از نهج البلاغه وجود دارد که شما میتوانید آنها را در برنامه های نرم افزاری مانند جامع التفاسیر یا دانشنامه علوی ببینید و تقریبا هیچ کدام با هم تفاوت ماهوی ندارند و هر مترجمی برای دقت بیشتر ترجمه اش به آثار مکتوب گذشته اش مراجعه میکند و اگر مراجعه نکند کارش محققانه و دقیق نیست آیا این دلیل بر این است که این افراد خیانت در امانت کرده اند؟؟ ثانیا وقتی آقای دکتر حقی نامه داده است و آقای حداد عادل را از این افترا مبرا دانسته است شما کاسه داغتر از آش شده اید ؟؟
و لا یجرمنکم شنآن قوم علی الا تعدلوا اعدلوا هو اقرب للتقوی.
بنده بارها نوشته های سروش را درباره دیگران خواندم. چیزی که به دستم آمد این بود که ایشان در نوشته هایش در مورد کسانی که برخلاف او فکر می کنند بسیار بی انصاف است و بی ادبانه قلم میزنند. در سخنرانیهایش بسیار دم از دموکراسی میزند ولی اصلا تحمل کسانی که برخلاف او فکر میکنند را ندارد.
Iran, Islamic Republic of
عالی بود. بسیار منصفانه جواب داده بودید.
احسنت. بسيار عالي بود
با تشکر از آقای حداد عادل که با عدالت ورزی خویش موجب بیداری بنده از ارادت متوهمانه نسبت به آن سخنور ... گردیدند.
Iran, Islamic Republic of
درود بر پاسخ منطقی شما. انصافاً از نحوه مواجهه حداد عادل با حاج فرج دباغ (سروش) لذت بردم.
نمیدانم چرا سروش اینقدر رها شده است ؟! خدا همه فتنه زده ها و غربزدگان را هدایت کند!
ابوالفضل
Iran, Islamic Republic of
دوست عزيز.
به قدر كافي دلايل منطقي و فلسفي براي رد افكار و نظريات آقاي سروش وجود داره.
توهين به افراد با نام بردن از فاميل قديمش كه هنر نيست.
اگه فاميلش رو دوست داشت كه عوضش نمي كرد.
غلامرضا
Iran, Islamic Republic of
آقای سروش خیلی وقت است که از جاده حکمت بیرون رفته و در کج راهه جربزه پیش می رود خیلی وقت است که پیش زمینه ها وعقده های خود را بر مطالب خود عارض کرده و شهودهایش از دریچه های الوده تهمت و بی عدالتی و کینه تراوش می شود این ها را به عنوان کسی می گویم که یک سال تمام مطالبش را در مورد وحی مطالعه کرده و در قالب پایان نامه نقد کرده ام
سید محسن
ارادتم به دکتر حدادعادل بیشتر از پیش شد
Iran, Islamic Republic of
احسنت بر مرام وصفای باطنی شما
امیر
به اون آقایی که گفتن چطور آقای حداد فرصت این همه کار رو دارن:
اولا زمان ترجمه ایشون مثل 10سال اخیر مسئولیت نداشتن
ثانیا با کامنت گذاشتن این آقای مدیر گروه مشخص میشه که ایشون چطور از وقتشون در راستای ایفای وظایف مدیر گروهی عمل میکنن!!!!!
و تازه فرصت هم ندارن!!!!
حیدری
Iran, Islamic Republic of
واقعاً پاسخ حکیمانه و متینی بود؛ فکر کنم تمامی انسانهای منصف را قانع کرده باشد.
سروش امتحانش را دریاوه سرایی پس داده خیلی نبایدخو درا معطل او کرد
حامد
Canada
بنده با اینکه مخالف سیاسی آقای حداد هستم ولی تصدیق میکنم پاسخ متین و مستدلی داشتند امیدوارم آقای سروش با پذیرش انتقادات درست ایشان به همه بیاموزند می توان با فردی اختلاف نظر و سلیقه داشت ولی اگر حرف حسابی ازو شنید تائید کرد
رضا
Iran, Islamic Republic of
سلام
در اینجا من اصلا نمی خواهم جانب هیچکدام را بگیرم ولی معلوم است که این حرفها هردو سرچشمه سیاسی دارد سروش از دنیای دیگری است و حداد عادل برای دنیای دیگر .سروش وقتی حداد عادل را می بیند ذهنش به این سمت می رود که امروز حداد عادل بر مسند قدرت است و او اواره از این کشور و نمی تواند تحمل کندو شاید یکی دو تهمت نیز بزند حداد عادل نیز در رویارویی با اقای سروش نمی تواند تنش سیاسی با او را فراموش کند.تنش بین این دو فرد از نوع سیاسی است و علمی نیست.
غلامرضا
Iran, Islamic Republic of
فکر نمیکنی در استفاده از لفظ تنش اشتباه کردی؟آقای حداد با کسی تنشی نداشته این سروش بوده که چندین ساله تهمت زده حالا انگیزه اش سیاسی است یا حسادته یا هر چیز دیگه جای خود اما جواب به تهمت که دیگه انگیزه ای جز دفاع از خود نمیخواد اینم سیاسی است؟
نکنه همین حرف تو هم سیاسی است؟
alireza
این بنده خدا همچون شیخعلی تهرانی دچار عجب و خودپسنی عجیبی شده و خودش را خیلی قبول داره و اگرچه مدام دم از اخلاق میزند ولی خود متخلق به ان نیست شیخ مرحوم سر از اخور صدام دراورد و این یکی سر از اخور ارباب او. خب این هم خودش نوعی پیشرفت است
غلامحسین تسبیحی
Germany
دعواهای علمی بین بسیاری ازدانشمندان سراسردنیا بصورت پوشیده و خاموش و گاها بصورت همگانی بوده و هست و تاقیامت هم ادامه خواهد داشت. همین دعواها و انتقادات است که اغلب منجر به پیشرفت تحقیقات و نوشته هائی جالب و پرخواننده در جوامع میگردد.