پنجشنبه ۹ فروردين ۱۴۰۳ - 28 Mar 2024
 
۰

چرا تحول در علوم سیاسی ضرورت دارد؟

دوشنبه ۲۸ مهر ۱۳۹۳ ساعت ۱۱:۴۱
کد مطلب: 386829
یکی از ایرادات عمده به علوم سیاسی دانشگاهی این است که در این رشته به بنیان‌های معرفت شناختی، هستی شناختی و انسان‌شناختیِ مستتر در نظریات هیچ‌گونه توجهی صورت نمی‌گیرد.
به گزارش جهان به نقل از برهان، تحول به معنای دگرگون شدن و ارتقا به معنای بالا رفتن و صعود است و آن‌گاه که سخن از تحول و ارتقا به میان می‌آید، مراد دگرگون شدنی است که رو به سوی جلو دارد و تحول در این معنا، سعی دارد تا از وضع نامطلوب موجود به‌سوی وضع مطلوب حرکت نماید.

تغییر و تحول در هر حوزه همواره با مقاومت مواجه می‌شود و هرچه این تحول عمیق‌تر باشد با مقاومت بیشتری مواجه می‌گردد. در عین حال، یک مجموعه، علی‌رغم همه‌ی مقاومت‌ها، اگر خود را با نیازهای زمانی و مکانی تطبیق ندهد، توان خود را از دست می‌دهد و مستهلک می‌شود. بنابراین تحول جزئی از ذات پدیده‌های اجتماعی و مجموعه‌های اندیشه‌ای است. اما نکته‌ای که باید مدنظر داشت این است که برای ایجاد تحول در مسیر ارتقا، همواره آفت‌ها و آسیب‌هایی وجود دارد که عدم توجه به آن‌ها، یک حرکت تحولی را از طی کردن موفق مسیر بازمی‌دارد و مقاومت‌ها را افزایش می‌دهد. از جمله‌ی این آفت‌ها که همواره باید مدنظر داشت عبارت‌اند از: اولاً باید سعی نمود تا حد ممکن نظرات و پیشنهادات متخصصین هر حوزه را دریافت کرد، ثانیاً تحول باید جامع‌نگر باشد و همه‌ی جنبه‌های موضوعِ تحول را در نظر گیرد، ثالثاً تحول باید عمیق، بنیادین و برمبنای نگرشی راهبردی باشد، رابعاً تحول از روزمرگی و سطحی‌نگری به‌دور باشد و در نهایت اینکه در برنامه‌ی تحولی باید انعطاف تعبیه شود تا بتوان پس از پیاده نمودن یک طرح، در صورت عدم وصول به نتیجه‌ی مطلوب، در آن تغییراتی صورت داد.

بحث از تحول و ارتقا در علوم انسانی به‌صورت عام و علوم سیاسی به‌صورت خاص، مستلزم توجه به این آسیب‌هاست. علاوه بر اینکه در این علوم، از آنجا که با مقوله‌ی انسان سروکار داریم و افراد انسانی دارای تعلقات، نیازها، خواسته‌ها و اندیشه‌های متفاوت و متنوع هستند، لذا نمی‌توان یک ایده را به‌صورت چارچوب ثابت و لایتغیر در این علوم حفظ نمود یا به آن دیکته کرد.

علوم سیاسی به‌عنوان علمی که با مقوله‌ی دولت، حکومت، نسبت مردم با این دو مقوله، آزادی، عدالت و... سروکار دارد، با وجود دارا بودن سابقه‌ی یکصدساله در ایران، هنوز نتوانسته آن‌گونه که باید، به جایگاه شایسته دست یابد و این عدم دستیابی به جایگاه شایسته، ناشی از آسیب‌ها و اشکالاتی است که در این رشته وجود دارد و ما در زیر به برخی از آن‌ها اشاره می‌نماییم و برآنیم که تا این آسیب‌ها برطرف نشود، علم سیاست در همین حد تکرار سخنان دیگران باقی خواهد ماند.

آسیب‌ها یا اشکالات علوم سیاسی دانشگاهی که ضرورت تغییر و تحول در سرفصل‌ها و محتوای این رشته را ایجاب می‌کند:

الف) عدم التفات به مبانی اندیشه‌ها و ایدئولوژی‌ها: یکی از ایرادات عمده به علوم سیاسی دانشگاهی این است که در این رشته، به بنیان‌های معرفت‌شناختی، هستی‌شناختی و انسان‌شناختیِ مستتر در نظریات هیچ‌گونه توجهی نمی‌شود. از آنجا که هر نظریه پیرامون اندیشه‌ی سیاسی با پیش‌فرض گرفتن این مبانی بنا می‌شوند، لذا توجه به این مبانی لازم است، زیرا هر نظریه‌ی سیاسی، نگرشی خاص پیرامون انسان دارد و نگرش به انسان مبتنی بر نگاه هستی‌شناسانه یا جهان‌بینی هر متفکر است که به‌عنوان مثال، اگر اندیشمندی صرفاً برای جهان فیزیکی اصالت قائل شود و جهان ماورای ماده را نادیده بگیرد، بدون تردید، در نگرش وی به انسان، به‌عنوان جزئی از این هستی، تأثیر می‌گذارد و هر جهان‌بینی، خود مبتنی بر نگاه معرفت‌شناسانه‌ی خاصی است و به تعبیر استاد مطهری، «دنیا، دنیای مکتب و ایدئولوژی است. مکتب و ایدئولوژی برپایه‌ی‏جهان‏بینی استو جهان‏بینی برپایه‌ی شناخت. آنکه ایدئولوژی‌اش مثلاً براساس جهان‏بینی مادی‏است، جهان‏بینی مادی‌اش براساسنظریه‌ی خاصی در باب شناخت است. آن‏دیگری ایدئولوژی دیگری دارد براساسجهان‏بینی دیگری و آن جهان‏بینی براساس نظریه‏ای است که در باب شناخت دارد. این است که ما قبل از بحث درباره‌ی ایدئولوژی‌ها،مکتب‌ها وجهان‏بینی‏ها، باید تکلیف مسئله‌ی شناخت را روشن کنیم.»

بنابراین هر اندیشه و مکتب سیاسی، نسبتی مستقیم یا غیرمستقیم با این سه مسئله دارد و عدم توجه به این مبانی از یک‌سو سبب عدم فهم دقیق از این نظریه‌ها می‌گردد و از سوی دیگر، سبب می‌گردد تا نگاه انتقادی نیز به روبنای نظریه‌ها معطوف گردد.

ب) حاکمیت نگرش ترجمه‌ای: واقعیت این است که اکثریت قریب به اتفاق منابع موجود علوم سیاسی در ایران ترجمه‌ای است و نکته‌ی تأمل‌برانگیزتر این است که حتی دروس مربوط به اندیشه‌ی سیاسی در اسلام نیز یا ترجمه‌اند و یا حاشیه‌ای بر کتاب‌های نگارش‌یافته در این زمینه به زبان لاتین و عربی هستند. در این رشته نیز مانند سایر رشته‌ها، ما از سیر ترجمه عبور کرده‌ایم و می‌توان گفت با سیل ترجمه رو‌به‌رو هستیم و البته این ترجمه‌ها اگرچه نگرش انسان ایرانی را با اندیشه‌های فراتر از جغرافیای ایران آشنا می‌سازد، لیکن سبب گردیده که ما همواره برای اندیشه، نگاه به خارج داشته باشیم و گرفتار تفکر ترجمه‌ای گردیم و از طرف دیگر، سبب شده تا چاره‌ی دردهای جامعه‌ی ایرانی را در نسخه‌های دیگران، که گاه با فرهنگ و جامعه‌ی ایران همخوان نیستند، بجوییم و خود از چاره‌ی دردهای جامعه‌ی خویش عاجز بمانیم.

ج) ایجاد دگم‌های اندیشه‌ای و روشی: در طول یک قرن اخیر که علم سیاست در ایران آموزش داده می‌شود، متأثر از تحولات اندیشه‌ای در مغرب‌زمین و بالاخص تحت تأثیر ایدئولوژیِ غالب در غرب، در ایران نیز این اندیشه مبنا گرفته می‌شود و به‌گونه‌ای تدریس و تبلیغ می‌گردد که گویی وحی منزل است. در دوره‌ای که ایدئولوژی چپ قدرتمند بود، اندیشه‌های چپ رونق بیشتری داشت و اکنون نیز اندیشه‌های لیبرال و نولیبرال. به‌لحاظ روشی نیز در دوره‌ای که پوزیتیویسم قدرتمند بود و داعیه‌ی اناالحقی داشت، در ایران نیز این روش‌ها حاکم بود و اکنون که روش‌های تفسیری و پسامدرن در مغرب‌زمین در حال غالب شدن بر فضای دانش سیاسی هستند، در ایران نیز بیشترین همّ برای تدریس آن‌ها می‌گردد و هرکدام از این اندیشه‌ها نیز غالباً به‌گونه‌ای تدریس می‌گردند که گویا نقدناپذیرند و هرگونه نقدی را با چوب نگاه ایدئولوژیک داشتن منتقد و یا عدم فهم نظریه، می‌رانند. از این نکته به دو نتیجه می‌رسیم و آن اینکه اولاً دانش سیاسی در ایران اصیل نیست و صرفاً تکرار حرف‌های دیگران است به زبانی دیگر و ثانیاً حرف‌های دیگران به‌گونه‌ای تدریس و گاه تبلیغ می‌شوند که حتی نتوان برای ارائه‌ی بدیلی دیگر اندیشید.

د) عدم و یا ضعف نگاه انتقادی: انتقاد را به یک اعتبار می‌توان توان تشخیص سره از ناسره و درست از نادرست دانست و تفکر انتقادی، گونه‌ای از تفکر است که به دنبال تمیز دادن درست از نادرست در یک متن است و متن نیز اعم است از گفتار، نوشتار، فیلم و غیره. نگاه منتقدانه آن‌گاه که با چاشنی انصاف همراه گردد، همواره می‌تواند ریل‌گذار برای ایجاد یا احیای علم در یک جامعه و حوزه‌ی تمدنی گردد. منتقد سعی دارد تا ابعاد و زوایای نهان و آشکار یک متن را بازشکافد و با راهیابی به ابعاد آن متن است که تفکر خلاق شکل می‌گیرد و همین تفکر خلاق است که زاینده و عامل رشد طرح‌ها و ایده‌های نو می‌گردد. نگاه منتقدانه، نگاهی است که از دو زاویه‌ی نگاه افراطی به‌دور است؛ هم از نگاه متحجرانه و واپس‌روانه که خواهان طرد کلی علم موجود اعم از انسانی، تجربی و پایه است و هرگونه نوآوری را با چوب بدعت می‌راند و چوب تکفیر بر سر عالمان می‌کوبد و داعیه‌ی اناالحقی سر می‌دهد و هم از نگاه متجددانه که وادادگی و خودباختگی را در برابر علم موجود به انحای مختلف تبلیغ می‌کند. این دسته از این جهت که سبب فروبستگی تفکر می‌شوند و انتقاد به نظریات موجود را ناشی از نگاه ایدئولوژیک و گاه نافهمی منتقدان می‌دانند، به اندازه‌ی دسته‌ی اول خطرناک‌اند. خطرناک نه برای نظام سیاسی، بل برای پیش بردن علمی که داعیه‌ی عالِمی آن را دارند.

متأسفانه به دلیل حاکم شدن این دو نگاه افراطی در دو سر طیف، نگرش انتقادی در ایران یا اصلاً شکل نگرفته و یا بسیار ضعیف است؛ به‌گونه‌ای که اثر مؤثری از آن را در جامعه‌ی علمی مشاهده نمی‌کنیم. لذا ضروری است ضمن تغییر سرفصل و محتوای موجود، که از عدم وجود چنین رویکردی رنج می‌برد، برای رشد نگرش انتقادی در جامعه‌ی علمی تلاش کرد و نکته‌ی اصلی برای تقویت این نگرش این است که باور داشته باشیم همه‌ی اندیشه‌های موجود برآمده از ذهن بشری است و در یافته‌های بشری همواره امکان خطا وجود دارد.

هـ) رجوع به منابع دست دوم و غفلت از منابع اصلی: این ایراد اگرچه ممکن است با این توجیه که در کار آموزش چاره‌ای جز رجوع به منابع دست دوم نیست، اندکی توجیه‌بردار باشد، لیکن حاکم شدن این رویکرد، بدون تردید سبب سطحی‌نگری نسبت به منابع اصلی می‌گردد و ذهن دانشجو را صرفاً با تفسیر یک نویسنده‌ از اندیشه‌ی یک متفکر آشنا می‌سازد. لذا ضروری می‌نماید تا در کنار منابع دست دوم، به‌گونه‌ای برنامه‌ریزی گردد تا منابع اصلی نیز وارد فضای آموزشی علم سیاست گردند، زیرا تا زمانی که نگرشی عمیق نسبت به یک اندیشه وجود نداشته باشد، مواجهه‌ی انتقادی درستی با آن نیز شکل نمی‌گیرد.

و) حاکمیت مدهای روشن‌فکری در علوم سیاسی: به این معنا که به دلیل غلبه‌ی رویکرد ترجمه‌ای و نداشتن طرح و برنامه‌ی بلندمدت و عمیق و اساساً عدم وجود ایده‌ی بنیادین در زمینه‌ی دانش سیاسی، اساتید (به‌صورت خاص) و دانشجویان (به‌صورت عام)، با وزش نسیم هر اندیشه‌ای در مغرب‌زمین، روی بدان سوی می‌کنند و آن را ترجمه، مطالعه و تدریس می‌کنند و همین یکی از آفت‌های اصلی علم سیاست در ایران است و تا زمانی که اساتید و دانشجویان هرکدام در زمینه‌ای خاص به‌صورت تخصصی وارد نشوند و خود به ایده‌ای نو دست نیابند، تحولی در علم سیاست اتفاق نمی‌افتد.

ز) جدایی و عدم ارتباط میان بخش‌های پژوهشی و آموزشی کشور: یکی از ایرادات ساختاری در علوم سیاسی در ایران این است که هیچ‌گونه ارتباط ارگانیکی میان دو بخش آموزش ‌و پژوهش وجود ندارد و همه‌ساله بودجه‌های کلانی در زمینه‌ی پژوهش هزینه می‌گردد و حاصل آن‌ها (اگر هم به چیزی جدیدی دست یافته شود) هم در قفسه‌های کتابخانه‌ها خاک می‌خورند و وارد بخش‌های آموزشی کشور نمی‌گردند.

ح) عدم یا ضعف ارتباط میان نهادهای پژوهشی با سازمان‌ها و نهادهای مرتبط با علوم سیاسی: اگر در حوزه‌ی علوم فنی از ارتباط میان صنعت و دانشگاه سخن به میان می‌آید، در علوم سیاسی نیز باید سخن از لزوم ارتباط میان دانش سیاسی و نهادهای اجرایی کشور سخن گفت. بدین معنی که یافته‌های دانش سیاسی برای حل مشکلات سیاسی-اجتماعی کشور به کار گرفته شوند که این‌گونه ارتباط میان این دو بخش به چشم نمی‌خورد و گاه نیز میان این دو بخش، نگرش بدبینانه‌ای نسبت به یکدیگر وجود دارد.

ط) وارد نشدن نظریه‌های اندیشمندان ایرانی (اعم از موافق یا مخالف نظام سیاسی) به ساختار آموزشی کشور: در زمینه‌ی علم سیاست، علی‌رغم همه‌ی مشکلاتی که این رشته از آن رنج می‌برد، در زمینه‌ی گرایش‌های مختلف آن، شاهد ظهور نظریه‌هایی نیز هستیم که برخی از آن‌ها حقیقتاً بدیع هستند و جای تأمل بسیار دارند و برخی نیز به‌رغم اینکه نظریه هستند، خود محتاج چکش‌کاری و نگرش انتقادی‌اند. لذا توجه به این نظریات و بها دادن به آن‌ها در ساختار آموزشی کشور، ضرورتی انکارناپذیر است. برای نظریه‌های موجود در این زمینه، مثال‌های متعددی می‌توان ذکر کرد که خود نیاز به مقامی دیگر دارد.

ی) حاکمیت انتزاعیات بر رشته: در رشته‌ی علوم سیاسی با این آسیب جدی مواجهیم که در آن‌ها تقریباً هیچ‌گونه واحدی که به‌صورت عینی بتواند گره‌گشای مشکلی عملی در جامعه‌ی ایران باشد، وجود ندارد و آموزش علم سیاست در تکرار انتزاعیات باقی مانده است و در مقابل این انتزاعی‌اندیشی و غیرکاربردی بودن علم سیاست، باید با تغییر محتوا و سرفصل دروس و تعبیه‌ی واحدهایی با هدف کاربردی‌سازی این رشته، در مسیر کارآمدسازی علم سیاست حرکت نمود.

بنابراین برآنیم که به دلیل آسیب‌های متعددی که در آموزش علم سیاست در ایران وجود دارد و ما در بالا به برخی از آن‌ها اشاره نمودیم، حرکت در مسیر تحولی بنیادین به چشم می‌خورد؛ تحولی که در عین توجه به آسیب‌های این رشته، باید از آفت‌های احتمالی (که برخی از آن‌ها را ذکر نمودیم) نیز پرهیز نماید. باشد که حقیقتاً شاهد تحول و ارتقای دانش سیاسی در ایران باشیم.
نام شما

آدرس ايميل شما
برای ارتقای فرهنگ نقد و انتقاد و کمک به پیشرفت فرهنگ و اخلاق جامعه، تلاش کنیم به جای توهین و تمسخر دیگران، نظرات و استدلال هایمان را در رد یا قبول مطالب عنوان کنیم.
نظر شما *