پنجشنبه ۹ فروردين ۱۴۰۳ - 28 Mar 2024
 
۰
شغل ما نان بخور و نمیر دارد

سخنان قدیمی ترین خبرنگار ورزشی ایران

جمعه ۵ دی ۱۳۹۳ ساعت ۱۰:۳۸
کد مطلب: 398141
قدیمی‌ترین روزنامه نگار ورزشی ایران این روزها خانه نشین شده و دیگر قلم نمی‌زند. مردی با ۵۰ سال سابقه کار که می‌گوید به خوبی می‌داند درد فوتبال ما چیست.
  به گزارش جهان به نقل از فارس، از او به عنوان قدیمی‌ترین و با سابقه‌ترین روزنامه نگار ورزشی ایران یاد می‌کنند. مرد ۸۰ ساله ای که این روزها حال و روز خوبی را ندارد و در گوشه ای از منزل با بیماری دست و پنجه نرم می‌کند.

مرد کهنه کار مطبوعات ورزشی ایران در دهه‌های ۴۰، ۵۰، ۶۰ و ۷۰ و ۸۰ با چیزی حدود ۵۰ سال سابقه کار حالا دیگر قلم خود را بر زمین گذاشته است.

صحبت از استاد پرویز زاهدی است. روزنامه نگاری که در زمانی که امکانات چندانی برای این کار نبود در روزنامه‌های کیهان، اطلاعات و مجله دنیای ورزش قلم می‌زد و بزرگان ورزش ایران مانند علی پروین به خوبی می‌توانند شهادت دهند.

یک سالی است که به علت بیماری حتی برای خرید نان هم از خانه خارج نشده است و تنها هر از چند گاهی برای معاینه به دکتر می‌رود.

در یک روز بارانی قرار ملاقات و مصاحبه با پیر روزنامه نگاری ایران گذاشتیم. زنگ خانه را که می‌زنیم همسرش با رویی خوش به استقبال‌مان می‌آید و استاد خودش به دلیل کسالتی که دارد، روی صندلی نشسته و عصایش هم کنارش است.

می گوید از زمانی که دچار سکته شدم یک سال می‌گذرد. دلش برای بیرون رفتن و گردش در شهر و قلم زدن تنگ شده، اما می‌گوید آدم وقتی توان جسمی نداشته باشد به ناچار باید همه چیز را کنار بگذارد.

استاد از هوای بارانی و ترافیکی که در منطقه‌شان وجود دارد، برایمان می‌گوید و سوال های ما هم کم کم شروع می‌شود.

 چندین دهه در رسانه های مختلف قلم زدید و به یک باره نتوانستید ادامه دهید، برایتان سخت نبود؟

چرا، انسان وقتی کاری را برای مدت‌های طولانی انجام می‌دهد و به ناچار باید کنار بگذارد، احساس دلتنگی می‌کند، اما این دلتنگی را قبلا پذیرفته باشی، راحت تر است. خداوند در قرآن می‌فرماید به هیچ چیز نباید دلبسته شوید. نوه هایم را بی نهایت دوست دادم، اما هیچ گاه وابسته نشده‌ام و از دنیا دل کنده‌ام.

در حال حاضر روزها را چگونه به شب می رسانید؟ روزنامه می‌خوانید؟

یکی دو روزنامه هر روز برایم می‌آید و کتاب‌هایی که قبلا فرصت مطالعه آنها را نداشتم را الان می‌خوانم.

روزنامه‌های الان از لحاظ محتوایی چه تفاوتی با زمانی که شما کارتان را آغاز کردید، دارند؟

صرف نظر از اخبار همیشه روزنامه ها سبک و علاقه گردانندگان خود را دارد. صفحه بندی هم سلیقه صفحه بند را دارد. زمان خاتمی و هاشمی رفسنجانی گفتم این روزنامه برای مردم است یا دولت. برخی گفتن برای مردم و برخی هم گفتند برای دولت، اما من اعلام کردم باید برای هر دو باشد. هم حرف مردم را بزنیم و هم حرف دولت را. هر دو توقع دارند. در دوره‌های بعد روزنامه ها شرایط خوبی را نداشتند و حالا هم کاری به کار روزنامه نگار ندارند.روزنامه باید هم حرف مردم و نیاز مردم را بازگو کرد و هم پاسخ منطقی مسئولان را بیان کرد. روزنامه اصولا باید انعکاس دهنده تمام وقایع باشد، اما نمی‌تواند یک طرف به قاضی برود.

شروع کارتان در روزنامه نگاری؟

به ورزش علاقه زیادی داشتم و در دوران مدرسه زیاد ورزش می‌کردم. پس از اینکه در آموزش و پرورش معلم علوم تجربی شدم همیشه با بچه ها ورزش می‌کردم.دوربین داشتم و عکس هم می‌گرفتم. در آن زمان مرحوم فکری وقتی دید علاقه‌مند هستم به من گفت تو که عکس می‌گیری خبر هم کار کن. در مجموع مشوق اصلی من به روزنامه نگاری مرحوم فکری بود.

اولین عکستان چگونه چاپ شد؟

سال چاپش در خاطرم نیست، اما فکر می‌کنم حدود ۵۰ سال پیش یعنی دیدار دوستانه ایران و عراق در ورزشگاه شهید شیرودی بود که چاپ هم شد. زمانی که تازه کارم را آغاز کرده بودم به رشته های مختلف سر می‌زدم و عکس می‌گرفتم و از روزنامه به من می‌گفتند که تو که معلم هستی و نویسندگی هم کرده ای، خبر هم بده.

 چرا معلم ورزش نشدید؟

باید می‌رفتم دانشسرا و آموزش می‌دیدم، اما به دلیل اینکه به درسی که خوانده بودم علاقه داشتم، به رشته خودم ادامه دادم و روزنامه نگاری هم کردم.

از کیهان جدا شدید و به دنیای ورزش رفتید؟

بله، یک سال از آغاز انتشار دنیای ورزش نگذشته بود که به این مجله رفتم و تا زمان انقلاب در آنجا بودم و اوایل انقلاب نیز برای مدت کوتاهی به فرانسه رفتم.

 حضورتان در فرانسه برای چه کاری بود؟

دو سه ماه به همراه همسرم فرانسه رفتیم و در آنجا به مجله های اکیپ و فرانس فوتبال رفتم تا با نحوه کار آنها آشنا شوم. بیشتر مباحث کاری بود و می‌خواستم تجربیاتی از حضور در آنجا کسب کنم.

او پس از بازگشت از فرانسه به دلیل مشکلاتی که دارد برای مدتی دست از روزنامه نگاری برمی‌دارد، وی در این باره می‌گوید: به دنبال تجارت و بازرگانی رفتم و می‌خواستم تولیدی پوشاک افتتاح کنم، اما دیدم این کار با روح من سازگار نیست و به همین دلیل کنار کشیدم و دوباره به کار خبر برگشتم و با مجله آقای کرد نوری کار کردم و دوران بدی نبود، اما دیدم نمی‌توان آن طور که می‌خواهم کار کنم و اواسط دهه هفتاد بود که به روزنامه ایران آمدم.

سرویس ورزشی روزنامه ایران را در اختیار گرفتید؟

بله. زمانی که آمدم کش و قوس‌هایی بین خبرگزاری ایرنا و روزنامه ایران وجود داشت و صفحه ورزشی روزنامه را به من دادند. بعد از مدتی آقای توکلی روزنامه ایران ورزشی را راه انداخت و تا دوسال پیش که دچار کسالت شوم در آنجا بودم و دیگر نتوانستم ادامه دهم.

 دهه ۵۰، ۶۰ و ۷۰ با امکانات کم چگونه کار روزنامه نگاری و خبرنگاری را انجام می‌دادید؟

کار روزنامه نگاری در تمام دنیا یک کار موقت است. این شغل نان بخور نمیر دارد.چند روز پیش در یکی از روزنامه ها خواندم که تیری آنری گزارشگر شده است. با این وضعیت یک نفر باید از این شغل خارج شود تا او جایگزین شود. همیشه به شاگردانم می‌گفتم در کنار روزنامه نگاری شغل دوم داشته باشید و خدایی ناکرده روزی کنارتان گذاشتند، بتوانید تامین معاش کنید. این شغل نان بخور نمیر دارد. در حال حاضر هم به راحتی کنار می‌گذارند و خودم هم همین طور بودم. کنار کار روزنامه نگاری معلم بودم.یادم است زمانی که عطالله بهمنش به خواستگاری رفته بود گفته بود شغلم روزنامه نگاری است اما پدر دختر گفته بود شغل اصلی‌تان چیست. منظور من این است که نمی‌شود روی شغل روزنامه نگاری برای گذران زندگی حساب کرد.

 چه قدر حقوق دریافت می کردید؟

حقوق آنچنانی نبود که بخواهیم روی آن حساب کنیم و خدا را شکر می‌کنم که امرار معاش را از کار معلمی انجام می‌دادم.

 همیشه به خبرنگاران توهین های زیادی شده است، برای شما هم چنین اتفاقی افتاد؟

همیشه افرادی که سرکار هستند سلیقه ای کار می‌کنند، اگر هم سلیقه باشیم، از لحاظ کار روزنامه نگاری به مشکل می‌خورید و اگر خودمان هر کاری را انجام دهیم، نمی‌شود. همیشه باید واقعیت ها را خوب ببینیم و خوب جلوه دهیم. به همین علت باید همیشه ملایمت داشته باشیم.یک خاطره جالبی برایتان تعریف کنم.

بفرمایید.

غلامحسین مظلومی خدابیامرز همیشه یکی از بهترین مهاجمان ایران بود و بسیار خوب بازی می‌کرد. در دهه پنجاه که رایکوف مربی استقلال بود در یک بازی او را در ترکیب قرار نداد و وقتی پس از بازی علت را از او پرسیدیم گفت مظلومی شب قبل از بازی دیر خانه رفته است و چون کم خوابیده نمی‌تواند بازی کند.

 شما این موارد را منتشر می‌کردید؟

بله. مربی خودش هم خوشش می‌آمد. این اتفاق برای ۴۵ سال پیش است و شما ببینید چه قدر حرفه‌ای عمل می‌کردند.

استاد به دلیل کسالتی که دارد، برخی اوقات تاریخ‌ها را فراموش می‌کند و می‌گوید همسرم مواظب است زیاد پرحرفی نکنم!

پیشکسوت روزنامه نگاری ایران در میان صحبت هایش از دوستان قدیمی خود یاد می‌کند و به سراغ علی کاوه، عکاس با سابقه کشورمان می‌رود و خاطراتی از او را در هنر عکاسی بازگو می‌کند.

هم صحبتی با مردی که سال‌ها قلم زده و تجربه کسب کرده، شیرین است و سوال‌ها را یکی پس از دیگری می‌پرسیم.

وقتی از او در مورد دلنشین ترین مطلبش می‌پرسیم اینگونه توضیح می‌دهد: آقای دری (مرحوم) سردبیرمان در کیهان ورزشی همیشه می‌گفت مطلبی که می‌نویسید، حتما باید واکنش منفی یا مثبت داشته باشد. خیلی سواد کلاسیک نداشت، اما کسانی را دور خود جمع کرده بود که صاحب سبک بودند. خود او سبک کوتاه نویسی را بنا کرد.

در آن ابتدا که می‌نوشتم یاد گرفتم که در ورزش یا باید دوست باشی یا دشمن. در آن زمان کیهان ورزشی مطالبی می‌نوشت که رؤسای فدراسیون‌ها را اذیت می‌کرد. همیشه یک عده ای به ما بد یک عده خوب بودند.

آن زمان که برنامه نود و پخش مستقیم تلویزیونی وجود نداشت کار شما سخت تر بود؟

به خوبی یادم است مردم که ما را نمی‌شناختند و به همین دلیل در استادیوم لا به لای تماشاگران می‌نشستیم تا واکنش و حرف‌های آنها را بشنویم. آن زمان برنامه نود و پخش آنچنانی نبود و وقتی صحنه ای اتفاق می‌افتاد همه می‌گفتند باید ببینیم فردا کیهان ورزشی چه چیزی می‌نویسد.

بارها این اتفاق افتاد که مطالبی را می‌نوشتیم استقلالی‌ها خوششان می‌آمد و پرسپولیسی‌ها ناراحت می‌شدند و بالعکس. نمی‌شد چیزی را درست بنویسید و همه خوششان بیاید.

نوع چاپ روزنامه‌ها در چاپخانه ها هم بارها باعث دردسر روزنامه نگاران قدیمی شده است و استاد زاهدی در این باره می‌گوید: بارها پس از چاپ روزنامه تماس هایی گرفته می‌شد و می‌گفتند شما مگر بازی را ندیده‌اید که اینگونه نوشته اید، اما واقعیت این بود که دست ما نبود و ما تمام ۹۰ دقیقه را می‌نوشتیم اما در چاپخانه به دلیل اینکه جا کم بوده است، ۲۰ دقیقه آخر را حذف می کردند. همین موضوع باعث دردسر ما می‌شد، اما رفته رفته متوجه شدند که ما یکنواخت کار می‌کردیم.

متاسفانه الان چیز بدی رایج است و آن هم اینکه در برخی روزنامه ها از بازیکن یا مربی خاصی طرفداری می‌کنند و شخص دیگری را می‌زنند و به همین دلیل به آنها نشریات زرد می‌گویند. این موضوع شرف روزنامه نگاری را زیر سوال می‌برد. من حرمت کار روزنامه نگاری را بالا می‌دانم.

وقتی صحبت از ازدواج می‌شود همسر او وارد بحث می‌شود و اینگونه توضیح می‌دهد: ما با هم فامیل بودیم و می‌دانستم که آقای زاهدی فرهنگی هستند و دیگر چیز زیادی نپرسیدم. در مورد روزنامه نگاری ایشان اطلاعات زیادی نداشتیم.

روزنامه نگاری در ابتدای کار شما چه قدر در جامعه شناخته شده بود؟

در دهه های ۵۰ و ۶۰ اصلا شناخته شده نبود و مردم چندان آشنا نبودند. روزنامه ورزشی مانند الان وجود نداشت. کیهان ورزشی و دنیای ورزش دو مجله ای بود که روی بورس بود و کم کم روزنامه های ورزشی آمدند. البته در آن زمان هم ورزش ما به شکلی نبود که تمام صفحات روزنامه ها را پر کند. امثال افرادی مانند عطالله بهمنش زحمت زیادی در عرصه روزنامه نگاری و گزارشگری کشیدند.

تکثر روزنامه ها در حال حاضر را چطور ارزیابی می‌کنید؟

به نطر من زیاد است.

طرفدار تیم خاصی بوده یا هستید؟

من اصلا در کارم یا بیرون طرفدار تیم خاصی نبودم. البته زمانی که رایکوف در استقلال بود او و تیمش را دوست داشتم و آن هم به خاطر اخلاق و عملکرد این مربی بود.

سفرهایتان برای تهیه خبر از تیم ها چگونه بود؟

چندین مرتبه به همراه استقلال به جام باشگاه‌های آسیا رفتیم، اما اکثر سفرهای خارجی با تیم ملی بود.

کشورهای کره و ژاپن، تایلند که بازی‌های آسیایی در آنها برگزار می‌شد، رفتیم.

 آن زمان که مانند الان مدرن نبود، مطالب‌تان را خارج از کشور چگونه به روزنامه می‌رساندید؟

خیلی سخت بود. یک نمونه اش اینطور بود که مطالبی را که پس از بازی می‌نوشتیم به مرکز مخابرات می‌بردیم و در آنجا به صورت (فینگلیش) تایپ می‌کردیم و به تهران ارسال می‌شد و در تهران آن را به صورت فارسی می‌نوشتند و چاپ می‌شد.

 کمی به بحث های فنی برسیم. شما مربی هم بودید. در حال حاضر مشکل فوتبال ما کجاست و چه تفاوتی با گذشته دارد؟

اگر کسی در فوتبال از من بخواهد علاقمندم تمام دانسته‌های خود را در اختیار او قرار دهم و بگویم چه چیزهایی را از دست دادیم و چگونه می‌توانیم به دست بیاوریم. علی پروین نیم ساعت و یک ساعت بعد از تمرین گروهی به صورت انفرادی می‌ماند و تمرین می‌کرد. بارها و بارها توپ را به زوایای مختلف می‌زد تا در بازی‌ها کمکش کند. این یکی از راه‌های گلزنی بود که بعد ها هم بکام همین کارها را می‌کرد.در حال حاضر شرایط به کلی تغییر کرده است. الان بچه های ما هرچه را هم بلد هستند وقتی به رده های بالاتر می‌رسند یا از آنها گرفته می‌شود یا اهمیتی به آن نمی‌دهند.یادم می‌آید زمانی یاوری توپ را طوری شوت می‌زد که ارتفاع یک نواختی داشت وارد دروزاه می‌شد و اینها همه به تمرین بستگی داشت.گل زدن چرا در حال حاضر سخت شده است؟ به خاطر این است که بازیکن چیزی را که بلد است نمی‌تواند در زمین پیاده کند.آرش برهانی زمانی که در فوتبال ما ظهور کرد چه بازیکن با استعدادی بود. در یک بازی آنقدر در گوشه زمین دفاع را دریبل زد که او را دیوانه کرد، اما حالا همه اینها را از او گرفته‌اند.

 مقصر اصلی کیست؟

کسانی هستند که به آنها یاد می‌دهند. البته مربیانی نداریم که آموزش بدهند و آموزش زمانبر است. مشکل اصلی ما در بخش پایه است. الان تیمی نداریم که بخواهد هجومی بازی کند. متاسفانه اصول اولیه فوتبال را همه از یاد برده‌اند.پرسپولیس و استقلال که آنقدر بازیکنان دوست دارند در این تیم‌ها بازی کنند کلاس آمورشی یا مدرسه فوتبال ندارند که استعدادیابی کنند.زمانی به حشمت مهاجرانی می‌گفتم که نمی‌خواهد سرمربیگری تیم فوتبال را انجام دهی و بیا مدرسه فوتبال راه اندازی کن و بازیکنانی که خوب بودند را ترانسفر کن. پول آن را هم می‌توانی باز صرف پرورش استعدادهای دیگر کنی. همین کارهایی که میلان، رئال و اینتر انجام می‌دهند.امثال علی پروین، داریوش مصطفوی، حمید استیلی و خداداد عزیزی چه بازیکنان بزرگی بودند که هم تعصب داشتند و هم در مسائل فنی خوب کار می‌کردند.

شنیده‌ایم شما خودتان هم در فوتبال شاگرد داشتید؟

بله یکی از بازیکنان سابق عقاب به نام محمد خسروشاهی شاگرد من بود.

چند سال پیش؟

حدود ۴۵ سال قبل بود. آن زمانی که عقاب وابسته به نیروی هوایی بود. عقاب هم مانند نیروی زمینی، راه‌آهن و پاس از تیم های بازیکنان ساز بود. امکانات کم بود اما فوتبال را خوب بازی می‌کردند.

 فکر نمی‌کنید وقتی بحث پول به فوتبال ما آمد، همه چیز را خراب کرد؟

در دنیا وقتی پول به میان می‌آید همه چیز خوب می‌شود، اما در فوتبال ما برعکس است.

بحث فنی که تمام می‌شود، از استاد می‌خواهیم روزنامه های قدیمی و عکسهایی که دارد را نشان‌مان دهد، اما می‌گوید، دیر آمدید، دیگر چیزی نمانده است، غیر از یکی دو عکس.

" زمانی که که عکس می‌انداختم همه را در آرشیو روزنامه می‌گذاشتیم و هرگز برای خودمان بر نمی‌داشتیم و به همین دلیل چیز زیادی از آن زمان پیش خودم نمانده است.

همسر استاد می‌گوید: روزنامه‌های زیادی وجود داشت، اما به دلیل اینکه جای زیادی نداشتیم، نتوانستیم نگه داریم.

صحبت از زندگی متاهلی به میان می‌آید و همسرش می‌گوید این روزها بیشتر هوای آقای زاهدی را دارد و همه کارهایش را کنترل می‌کند.

« الان شرایطش خیلی نسبت به گذشته بهتر شده است. زمانی که دچار سکته شد، ۴ ماه مدام فیزیوتراپ به منزل ما می‌آمد و نیمی از بدنش را از دست داده بود، هیچ کاری نمی‌توانست انجام دهد و دایم در رختخواب بود، اما رفته رفته بهتر شد. قبلا دو دفعه سکته کرده بود، اما دفعه سوم خیلی بدتر بود.»

تنها یک فرزند دارد و آن هم پسر است. خداوند به او دو نوه داده است که می‌گوید نوه از فرزند شیرین تر است.

 به پسرتان توصیه نکردید شغل روزنامه نگاری را انتخاب کند؟

باید علاقه اش را داشته باشد. هرکاری علاقه می‌خواهد. همان طور که گفتم کار روزنامه نگاری نباید کار اول باشد. من در دورانی که کار می‌کردم، یک روز برای خودمان نبود.

خانم زاهدی بلافاصله حرف همسرش را تایید می‌کند و می‌گوید: اگر یک روز جمعه خانه یکی از اقوام ناهار دعوت بودیم، باید ساعت یک بلند می‌شدیم تا آقای زاهدی ساعت دو در محل کارش باشد.

هیچ وقت گلایه و شکایت نکردید؟


خانم زاهدی: نخیر، چون عادت کرده بودم و خودم هم ورزش را زیاد دوست داشتم.

فضای کل کل سرخابی میان مصاحبه بین استاد و همسرش به جریان می‌افتد.

همسرش طرفدار استقلال است و می گوید احساس ما این است که آقای زاهدی پرسپولیسی است، اما خود استاد این موضوع را رد می‌کند و با خنده می‌گوید چون او خودش آبی است، مرا پرسپولیسی می‌داند.

 آقای زاهدی معلوم است همسرتان خیلی دوست‌تان دارد.

دوست دارد، اما نمی‌گوید! من هم حوصله این صحبت‌ها را ندارم، چون اگر آدم هرچیزی که در دلش است را بگوید، همه چیز تغییر می‌کند.

تاریخ ازدواج‌شان را فراموش کرده است و می‌گوید سال ۱۳۳۶ بود، اما همسرش آن را اصلاح می‌کند و می‌گوید سال ۱۳۴۷ بود که با هم ازدواج کردیم.

  اصلیت‌تان به کجا باز می‌گردد؟

پدر و مادرم متولد نایین اصفهان هستند، اما خودم در تهران متولد شدم.

 آرزویی داشته اید که به آن نرسید؟

آرزوهای انسان پایان نیافتنی و آن هم به این دلیل است که اگر یکی از آرزوهایتان برآورده شود، باز آرزوی دیگری می‌کنید. هیچ چیز کاملی غیر از خدا نیست که انسان به آن برسد.

دوست نداشتید به سمت تلویزیون و رادیو بروید که مطرح تر شوید؟

قبل از انقلاب می‌توانستیم به رادیو و تلویزیون برویم و وقتی عطالله بهمنش را دیدم، فهمیدم کار سختی است و اگر علاقه در آن نباشد، نمی‌توان کار کرد. کار روزنامه نگاری هم سخت است و در آن زمان هم به دلیل کمبود امکانات سخت تر هم بود. زمانی که به فرانسه رفتیم، ۳۵، ۴۰ سال پیش آنها از امکانات روز برخوردار بودند و هنوز در کشور ما وجود نداشت و ما حالا در اینجا این کارها را انجام می‌دهیم.

 از شاگردانتان در روزنامه نگاری به شما سر می‌زنند؟

بله، چند نفرشان می‌آیند.

چند ماه پیش هم وزیر ورزش به دیدار شما آمده بود.

بله زحمت کشیدند و آمدند. وزیر ورزش هم مشغله زیادی دارد و چرخاندن ورزش و جوانان کشور کار سختی است. هرکدام مشکلات و سختی های زیادی دارد.همین ورزش را ببینید. استقلال و پرسپولسش دنیایی است برای خودش. چندین سال است که این دو تیم مشکل دارند و آن هم به این دلیل است که هیچ‌گاه دخل و خرج‌شان یکی نبوده است.

 شما علاقه زیادی به ورزش و فوتبال داشتید، چرا به سمت مربیگری نرفتید؟

هفته ای ۲۲ ساعت در دبیرستان درس می‌دادم و در کنار آن روزنامه نگاری می‌کردم. بنابراین وقتی برای مربیگری و کار دیگر نداشتم.

 کارهایتان را در منزل هم انجام می‌دادید؟

چون زمان کمی را در منزل بودم، طبیعتا مقدار کمی از کارهایم را انجام می‌دادم.

 توصیه تان برای روزنامه نگاران فعلی یا کسانی که می‌خواهند این کار را آغاز کنند، چیست؟

اینکه کار خود را طوری تنظیم کنند که بتوانند به زندگی خود هم برسند. همیشه در کارهای خود انصاف و عدالت را در نظر بگیرند. همیشه مطلبی را که می خواهند بنویسند وجدان خود را قاضی کنند.

کتاب خوانی و نشان دادن عکسهای قدیمی پایان مصاحبه ما است. به سختی از جایش بلند می‌شود و با عصا به سمت کتابخانه اش می‌رود. هنگام راه رفتن نفس های تندی می‌زند و از اینکه او را به زحمت انداخته ایم، عذرخواهی می‌کنیم.

تصویر پسرش به همراه نوه‌ها در گوشه‌ای از اتاق کاملا مشخص است. هر دو نوه اش پسر هستند و وقتی می‌پرسم کدام‌شان را بیشتر دوست دارید، می‌گوید هر دو و باز هم همان جمله را که «نوه از فرزند شیرین تر است» را تکرار می‌کند.

کتابخانه اش را به تازگی رنگ کرده‌اند. «کلیدر» کتابی است که دوست دارد و آن را از قفسه‌ و میان ده ها کتاب انتخاب می‌کند و چند خطی را برایمان می‌خواند و به این ترتیب پایان صحبت با استاد فرا می‌رسد.
نام شما

آدرس ايميل شما
برای ارتقای فرهنگ نقد و انتقاد و کمک به پیشرفت فرهنگ و اخلاق جامعه، تلاش کنیم به جای توهین و تمسخر دیگران، نظرات و استدلال هایمان را در رد یا قبول مطالب عنوان کنیم.
نظر شما *