پنجشنبه ۶ ارديبهشت ۱۴۰۳ - 25 Apr 2024
 
۲
۵

جوانانی که در تجرد پیر می‌شوند

سه شنبه ۱۱ فروردين ۱۳۹۴ ساعت ۱۶:۱۸
کد مطلب: 414962
افزایش سن ازدواج در میان جوانان یکی از هشدارهای رهبر معظم انقلاب به مسئولان و مردم است که امروزه متاسفانه در میان دختران شیوع زیادی پیدا کرده است.
به گزارش جهان به نقل از فارس، از جمعیت بیش از ۷۵ میلیونی کشور، حدود ۱۱ میلیون دختر و پسر مجرد که در سن ازدواج قرار دارند در کشور وجود دارد و این در حالی است که همه مسئولان و والدین اصرار به ازدواج فرزندانشان دارند.

ازدواج در عرف به معنای وصلت افراد از دو جنس مختلف است که در آن فرآیند علاقه‌مندی، کشش جسمی، جنسی، روانی و به دنبال آن فراهم‌سازی شرایط اقتصادی، اجتماعی، علمی، شغلی، خانوادگی اشخاص برای ایجاد یک زندگی مشترک توام با تفاهم، محبت پویایی، زایندگی و هدفمند است که در راس آن بیشترین تاثیر را مذهب و اعتقاد و دین در دو طرف دارد.

ازدواج در واقع به معنای ساده‌تر شراکت زن و مرد در زندگی است که بر اساس آن زن و مرد از لحاظ قانونی، عرفی و شرعی به یکدیگر متعهد می‌شوند تا زندگی خوبی در کنار یکدیگر داشته باشند.

از نگاه دین اسلام دو نوع ازدواج موقت و دائم وجود دارد که خداوند، ائمه اطهار (ع) تاکید بسیاری بر آن داشته‌اند و آن را در برخی مواقع امری مستحب و در برخی مواقع واجب دانسته‌اند.

بسیاری از خانواده‌ها معتقدند که ازدواج سبب تکامل، رشد افراد و بقاء نسل می‌شود و شاید همین دلایل سبب تاکید دین اسلام بر امر ازدواج باشد البته در این میان بسیاری دیگر از جوانانی که تاکنون ازدواج نکرده‌اند معتقدند که پیش از ازدواج نیز افراد می‌توانند به تکامل و یا رشد برسند و شاید تنها دلیل ازدواج بقا نسل باشد.

در حال حاضر با توجه به آمارهای ارائه شده از سوی دفتر جمعیت آمار و اطلاعات مهاجرتی سازمان ثبت احوال، حدود پنج میلیون و ۵۷۰ هزار نفر مرد و پنج میلیون و ۶۷۰ نفر زن در کشور در سن ازدواج قرار دارند و تاکنون ازدواج نکرده‌اند و باز هم طبق همین آمارها ۴۸ درصد زنان کشور مجرد و در سن ازدواج قرار دارند؛ این در حالی است که حدود چهار میلیون و ۷۸۱هزار نفر از این جوانان دارای تحصیلات عالیه و دانشگاهی هستند.

استان قم نیز مانند دیگر استان‌های کشورمان شاهد جوانانی است که در سن ازدواج قرار دارند اما تاکنون موفق به ازدواج نشده‌اند. در گفت وگو با بسیاری از این جوانان، متوجه می‌شویم که دلایل متعددی مانند ترس از آینده، وجود مشکلات مالی و اقتصادی، سخت‌گیری خانواده‌ها سبب شده تا آنان از ازدواج دوری کنند و زندگی مجردی را به زندگی متاهلی ترجیح دهند.

در بسیاری از مواقع در جمع‌های خانوادگی شنیده‌ایم که افراد متاهل این جمله را بارها تکرار کرده‌اند که «خوش به حالتان که مجردید، اشتباه ما را تکرار نکنید و از دوران مجردی خود نهایت استفاده را ببرید» این جمله شاید در ظاهر در باب شوخی مطرح شود اما یکی از علل افزایش سن ازدواج جوانان محسوب می‌شود.

حجت الاسلام حسین حقیقت رئیس مرکز مشاوره صدرا معتقد است که مشکلات اقتصادی و اجتماعی از علل افزایش سن ازدواج در میان جوانان است که بنا به گفته وی باید مسئولان و خانواده‌ها تلاش کنند تا مشکلات موجود بر سر راه جوانان برای ازدواجشان را هر چه سریعتر حل کنند.

یکی از مهمترین علل افزایش سن ازدواج در میان جوانان نبود آموزش‌های لازم مهارت زندگی در دوران تاهل است و حال آنکه باید جوانان مانند دیگر مهارت‌ها، در زمینه ازدواج نیز مهارت لازم را کسب کنند تا بتوانند از عهده زندگی زناشویی بر بیایند.

شاید بارها این جمله «همسر من باید از هر لحاظ از دیگران سر باشد» را از زبان بسیاری از مجردان اطرافتان شنیده باشید؛‌ این نوع چشم و هم چشمی متاسفانه در جامعه امروزی در میان برخی از جوانان مشاهده می‌شود، بسیاری از آنان منتظر همسرانی زیبا، با موقعیت‌های عالی‌تر از همسران دوستان و اطرافیان خود هستند.

این چشم‌ و هم‌چشمی‌ها یکی از شایع‌ترین دلایلی است که در میان جوانان برای دوری از ازدواج دیده می‌شود، البته بسیاری از آنها پس از مدتی از این امر پشیمان می‌شوند.

در حال حاضر با توجه به آمارها میانگین سن ازدواج برای آقایان ۲۷ و برای بانوان ۲۳ سال است.

در برخی از مواقع خانواده‌ها سبب افزایش سن ازدواج جوانان می‌شوند، متاسفانه در برخی از خانواده‌ها با این جمله رو به رو می‌شویم که فرزندم (دختر یا پسر فرقی ندارد) در حال تحصیل است و هنوز قادر به ازدواج نیست که در این میان بسیاری از این خانواده ازدواج در دوران دبیرستان را برای دخترانشان بسیار ناپسند تلقی می‌کنند.

امیر حسین یکی از پسران مجرد قمی که در آستانه ورود به ۳۵ سالگی است می‌گوید: در سن ۲۵ سالگی خواهان ازدواج بودم اما بسیاری از خانواده‌ها به دلایلی همچون نداشتن مسکن، ضعف در پشتوانه مالی و سن کم و تحصیلات دختراشان، به خواستگاری من جواب منفی می‌دادند و امروز که در سن ۳۵ سالگی هستم دیگر علاقه چندانی به ازدواج ندارم و مجردی را بیشتر می‌پسندم.

مریم یکی از دخترانی است که بنا به گفته خودش در دوران دبیرستان و دانشگاه خواستگاران بسیاری داشته است اما پس از اتمام دانشگاه دیگر کسی از او خواستگاری نکرده است و امروز مقصر اصلی این امر را خانواده خود می‌داند و معتقد است که اگر در آن دوران خانواده‌اش اجازه ازدواج را به او می‌دادند شاید خوشبخت می‌شد.

با تمام این سخنان بنا به فرموده رهبر معظم انقلاب نباید اجازه افزایش سن ازدواج را داد از همین رو مناسب است آموزش‌های لازم برای ازدواج به دختران و پسران و والدین داده شود تا شاهد محقق شدن خواسته رهبری باشیم.
نام شما

آدرس ايميل شما
برای ارتقای فرهنگ نقد و انتقاد و کمک به پیشرفت فرهنگ و اخلاق جامعه، تلاش کنیم به جای توهین و تمسخر دیگران، نظرات و استدلال هایمان را در رد یا قبول مطالب عنوان کنیم.
نظر شما *


Serbia
تنها حرفی که میتونم در ذیل اینجور مقالات بگم اینه خدا از پدر مادرایی که مانع ازدواج هستند نگذره حقیقتا جا داره این نوع پدر مادرها دعا بشوند که با دشمنان اهل بیت محشور بشوند
درد دل های یک جوان
سلام. میخوام درد دلم رو بگم...
چراهایی که هر روز و هر ساعت ذهنم رو مشغول کرده و جوابی براشون ندارم!
بچه که بودیم بهمون گفتند باید بری مدرسه؛ ما هم که خوب و بد نمیدانستیم گفتیم چشم!
دوازده سال تمام توی آموزش و پرورش زیر دست کسانی تربیت شدیم که بسیاری از اونها به تربیت سزاوارتر از بچه های معصوم بودند، بچه های پاکی که میتونستند و باید به کمال و خلیفه الهی میرسیدند ولی حیف که بلد نبودند ...
بجای رشد معنوی با آلودگی هایی از دبیرستانهای آموزش پرورش بیرون آمدیم و به پاس بردگی تحصیلی در این 12 سال مدرک بی ارزشی گرفتیم. علمی هم که بدست آوردیم به هیچ وجه متناسب با 12 سال عمر یک انسان نبود!
تعجبی نداشت که آن زمان متوجه نشویم چه کلاهی بر سرمان رفته، ما را اینگونه تربیت کرده بودند، راه دیگری وجود نداشت که حتی به آن فکر کنیم. نگاه های جامعه، مسئولان، مردم، خانواده، دوستان! همه نگاه ها ما را به یک سمت می بُرد، به ما می گفت ارزش تو به مدارک تحصیلی ات است آن هم در سیستم تربیتی که خودشان تعریف کردند. ما به ازدواج احتیاج داشتیم ولی راه ازدواج و کار برای ما بسته بود چون مدرک با ارزشی نداشتیم، چون کار مناسب نداشتیم و خودمان هم در جامعه هنوز ارزشی نداشتیم.
جبر توام با شوق ما را به تحصیلات دانشگاهی فراخواند. با شور و شوق و انگیزه های زیادِ جوانی و در شرایطی سخت، بعد از مدتی پشت کنکور بودن بالاخره موفق شدم در یک رشته خوب در دانشگاه دولتی پذیرفته شوم. ترم های اول و دوم خیلی انگیزه داشتم ، فکر میکردم توی دانشگاه قراره ما به جایی برسیم، کم کم فهمیدم دانشگاه فقط یک دروغ بزرگ هست، اگر دانشگاه جای دانش است آنچه ما دیدیم برای بعضی جای تفریح، برای برخی سالن مُد و ازدواج، برای بعضی موقعیت اجتماعی، برای برخی بازی های سیاسی و برای اندکی هم علم بی فایده؛ علمی که با نیازهای واقعی جامعه و بازارکار فرسنگها فاصله دارد.
حالا خودم را در موقعیتی می دیدم که نگاههای مردمان و نظام ارزش گذاری آنها برای ادامه زندگی، راه برگشت برایم نمی گذاشت و فضای دانشگاه و علوم بی فایده هم رغبتی برای ادامه؛ این برزخ و بی میلی برای ادامه دادن کم کم باعث خمودگی و بی تفاوتی شد و توام با آن به اسارت شیطان درآمدن، آخر همه فقط نگران موقعیت اجتماعی ما بودند کسی فکر نمی کرد این جوان بخت برگشته چه نیازهایی دارد، اصلا جوان حق ندارد نیاز دیگری داشته باشد؛
گناه کردیم و گناه و گناه و ... توبه کردیم و توبه شکستیم و دوباره ... با توبه شکستن ها اسیر افسردگی و بیماری های اعصاب و قرص های جور واجور و ... شدیم، چندین سال اینجوری گذشت!
باز هم کسی درد ما را نمی فهمید و راهی برای ما نمی دید جز ادامه راه غلط فعلی، با هر بدبختی بود از دانشگاه نجات پیدا کردیم، حالا نوبت سربازی هست، نوبت تحقیر و افسردگی بیشتر و برای برخی سیگاری شدن و برخی اعتیاد! نزدیک به دو سال هم اینجوری گذشت!
سربازی تمام شد، خیلی خوشحال بودم که بالاخره از این سیستم ظالمانه نجات پیدا کردم و حالا آزادم؛ اما این آزادی و خوشحالی زیاد طول نکشید، با وجود تخصصی که قبلا خارج از دانشگاه در دو زمینه متناسب با رشته ام کسب کرده بودم نتوانستم شغل مناسبی پیدا کنم. از طرفی اقدام به خواستگاری کردم که در همون مراحل اولیه تا فهمیدن کار ندارم ما رو پیچوندن!
حالا این روزها 27 ساله هستم و به مسیری که آمدم فکر می کنم، 20 سال از زندگیم در انواع نظام های آموزشی کشور گذشت! در این 20 سال می توانستیم به کجاها برسیم! افسوس که چه بر سر ما آوردند!
حالا که باید زمان بالندگی یک جوان باشد، حاصل این 20 سال علم فراموش شده و بی فایده ، استعدادهای به فنا رفته، افسردگی ها و بیماری های اعصاب ، غرورِ خُرد شده و از همه مهمتر حیا و پاکی هایی که از دست رفت، مهمتر از هر چیز خدایی که داشتیم و حالا ...
افسوس های هر روز من، قلبی شکسته و بُغض همیشگی که گلویم را می فشارد تا به چند قطره اشک و یک آهِ سردِ بلند ختم شود که من آزردگی خدا را نمی خواستم، گناه را نمی خواستم ولی چه سود ... چه سود که آلوده شدم ...
این روزها فقط سوال می پرسم!
از خودم می پرسم که چرا بیشتر مقاومت نکردی؟
از مردم می پرسم که چرا اگر کسی پول، کار یا این مدارک بی ارزش را نداشت احترام ندارد؟ حق ازدواج ندارد؟
از دولت می پرسم؟
از نظام آموزشی و تربیتی می پرسم؟
با جوانی ما چه کردید...؟
از دنیای شما مردمان بیزارم و فقط آرزوی خدا دارم ...
و سوال همیشگی که با این همه توبه و توبه شکستن آیا راهی برای برگشت به خدا هست؟
و اگر هست با کدام پشتوانه؟
با کدام توان برای توبه ای دوباره؟
کوله باری از گناهان، قلبی که سیاه شده، ذهنی که آلوده شده، غروری که شکسته شده، و یاری کننده ای که نمی یابم ...
ممکن است یاری کننده ای نیابی، اما همدردان بسیاری خواهی یافت
123
Romania
مطمئن باش تو تنها نیستی و جوون های زیادی به همین شکل از راهی که جلو پاشون گذاشتن و به اجبار وارد اون راه شدن ،وجود دارن
من به شخصه توکلم به خداست شما هم توکل کن انشا ا... درست می شه
Iran, Islamic Republic of
توي اين دوره زمونه پول داشته باش هركاري دلت خواست ميتوني بكني..
آدم سراغ دارم پيرمرده پولداره و در سن 75 سالگي رفته با يك دختر جوان 24 ساله زيبا ازدواج كرده!!!
دختره هم كلي خواستگار جوان داشته و همشون رو جواب كرده فقط بخاطر اينكه خواستگارهاش خونه نداشتند و ماشين نداشتند و حقوقشون كم بوده و .... اما فقط بخاطر ثروت پيرمرده حاضر شده باهاش ازدواج كنه!!!!

تف به اين روزگار.... تف.