عماد حسن مغنيه در سال 1341 شمسي در روستاي «عربصاليم» از توابع شهر نبطيه در استان صور در جنوب لبنان، ديده به جهان گشود. مغنيه که در خانوادهاي پنج نفره متشکل از پدر، مادر و دو برادرش به نامهاي «جهاد» و «فواد» ميزيست، تحصيلات عالي خود را در دانشگاه آمريکايي بيروت ادامه داد.
وي با سازمان آزاديبخش فلسطين همکاري مبارزاتي داشت، ولي پس از حمله سراسري ارتش صهيونيستي در خرداد ماه 1361 به لبنان که تا بيروت پايتخت اين کشور پيش رفت، پس از عقبنشيني و خروج نيروهاي عرفات از راه بندر بيروت، از اين گروه فاصله گرفت و به جنبش شيعي «افواج المقاومة اللبنانية» که توسط امام موسي صدر و شهيد دکتر مصطفي چمران بنيانگذاري شده بود، پيوست.
استعداد فراوان، از خودگذشتگي و شجاعت که از ويژگيهاي بارز او به شمار ميآمدند، در هم آميخته و از او شخصيتي انقلابي تمام عيار پديد آورد. جهاد، برادر عماد، در سال 1363 در عمليات عليه اشغالگران به شهادت رسيد. فؤاد نيز قرباني توطئه سازمان جاسوسي اسرائيل موساد شد و به شهادت رسيد.شرکت او در سلسله عمليات نظامي و كارساز عليه اشغالگران صهيونيست، باعث شد تا دشمنان از او به عنوان شخص اول در نبرد با مقاومت اسلامي ياد کنند.
عماد مغنيه در پاييز 1362 در عملياتي عليه آمريکا در کويت، به اسارت درآمد، ولي با ترفندهاي گوناگون موفق به رهايي شد. پس از آن بود که سازمان جاسوسي آمريکا (سيا)، پي به شخصيت واقعي وي برد و در بدر به دنبال دستگيري او، لبنان و خاورميانه را زير پا گذاشت. آمريکا، عماد مغنيه را دشمن سرسخت و خطرناک خود ميدانست. بدان اندازه که وي را مسئول انفجار مقر تفنگداران دريايي آمريکا در بيروت و کشته شدن 241 کماندو و همچنين مقر چتربازان فرانسوي در بيروت و کشته شدن دهها تن از آنان ميداند. همچنين او را مسئول چندين نوبت عمليات شهادت طلبانه عليه سفارت آمريکا در لبنان و کويت و ربودن هواپيمای امیر کویت ميداند.
جايزه 25 ميليون دلاري آمريکا براي زنده يا مرده عماد، نشان از هراس جنايتکاران و تروريستهاي دولتي از هرگونه مقاومت دارد. بر خلاف آنچه آمريکا و رژيم صهيونيستي عليه عماد مغنيه جوّسازي ميکنند و او را تروريستي بزرگ مينامند، وي تنها رزمندهاي خالص از مقاومت اسلامي لبنان بود که براي نجات کشورش از اشغالگران، تا پاي جان مبارزه کرد و بيش از 26 سال، سازمانهاي اطلاعاتي 42 کشور از جمله سيا و موساد را به دنبال خود کشاند.
بدون شک، تواناييهاي خارقالعاده عماد مغنيه يا همان «حاج رضوان»، در «لجنه امنيه» حزبالله، نقش بسزايي در پيشرفت کميته امنيتي و وارد آوردن ضربات جبران ناپذير بر رژيم اشغالگر قدس داشته است. تاثیر این ضربات بر پیکره صهیونیسم جهانی به حدی بود که پس از شهادتش سخنگوی وزارت خارجه آمریکا اعلام کرد جهان پس از مغنیه ( بخوانید آمریکا و هم پیمانانش) روزهای آرام تری را خواهد داشت. امروزه هر کس بخواهد از دين و کشور خويش در برابر اشغالگران دفاع کند، به تروريسم متهم ميشود که اين چيز تازهاي نيست.
آنچه در پی میآید، تلاشی است اندک در معرفی گوشه هابی از زندگی سراسر حماسه بزرگمردی گمنام که برای اولین بار از لابلای سخنان دوستانش گردآوری شده، دوستانی که برخی از آنها پس از شهادت حاج رضوان بود که او را شناختند و دریافتند کمک رسان همیشگی شان کسی نبوده است جز عماد مغنیه. البته طبیعی است که آنها تنها با این شرط که
گاهی در برخی جلسات مترجم بودن را بهانه ای برای حضورش و مطلع شدن از نظرات طرفین قرار میداد و آنقدر خوب از عهده این کار برمیآمد که هیچکس شک نمیکرد که او مترجم نیست و عماد مغنیه، مغز متفکر حزبالله لبنان است. حتی گاهی نظرات طرف خودی را که فکر میکرد نیاز به اصلاح دارد در قالب ترجمه اصلاح کرده و نظر خودش را اعمال میکرد. از این طریق همیشه در جریان اطلاعات دست اول بود.
حاج رضوان برای اینکه مقرهای حزب الله لو نروند، دستور داده بود تعدادی ماشین مدام در شهر بچرخند و از خانهای به خانه دیگر و از پارکینگی به پارکینگی دیگر بروند، در حالی که جز راننده سرنشینی نداشتند و آن اماکن هم یا خالی بودند یا ارتباطی با حزبالله نداشتند. همین باعث شده بود با اینکه دهها بار همراهش به خانهشان رفته بودم، هیچگاه محل آنرا یاد نگرفتم چون هر بار از مسیر جدیدی میرفتند و در راه هم چند ماشین عوض میکردیم.
در شب فرار اسراییل (سال 2000) و در حالیکه کمربند امنیتی بیروت را هم ترک کرده، و به سرعت در حال عقبنشینی به سمت مرزهایشان بودند، شورای رهبری حزبالله جلسهای تشکیل داد جهت تصمیمگیری در مورد اقدامات بعدی.
شهید عماد مغنیه در آن جلسه معتقد بود که ما برای ذلت بیشتر اسراییل و خوار کردن آنها باید آنها را تعقیب کنیم و در واقع تا لحظه آخر هم نگذاریم براحتی لبنان را را ترک کنند.
باور کردنی نبود. تجهیزات و برنامههایی که او را برای نبرد احتمالی با رژیم صهیونیستی آماده کرده بود خارج از حد تصور بودند. او در طراحیهایش از همه تجربهها استفاده کرده بود از جنگهای چریکی ویتنام و الجزایر گرفته تا جنگ فلسطین. جنگ 33 روزه آمده و رفت اما حزب الله قویتر از سابق باقی ماند. حاج عماد در طول جنگ توانست مکالمات دشمن را شنود کند اما آنها نتوانستند. او در اسرائیلیها نفوذ کرد اما آرزوی کوچکترین اطلاعاتی از داخل حزبا... بر دل آنها ماند.
در جلسه ای که سید حسن و چندی از فرماندهان حضور داشتند من که او را نمی شناختم خواستم عکس دسته جمعی بگیرم , همه را در جای مناسب نشاندم , دوربین را که تنظیم می کردم یکی از حضار به بهانه های مختلفی همچون تو نمی توانی یا خوب بلد نیستی و... دوربین را از من گرفت . آن روز چندین عکس گرفته شد بدون آنکه او حتی در یکی از آنها حضور داشته باشد . ... شهید که شد او را شناختم , آن موقع بود که فهمیدم چرا سازمان سیا سالها در به در دنبال ردی از حاج عماد بود و تنها عکسی از بیست و چند سالگی او داشت.
آخر هم مزد خود را از سه ساله اباعبدالله گرفت. شب شهادتش به زیارت حضرت رقیه میرود، در عزاداری حرم شرکت میکند، غذای نذری هم میخورد و بعد هم در جلسه شرکت میکند و آخرش هم... راستی آن شب، شب شهادت رقیه بود. بسیار پایبند مستحبات بهخصوص زیارت عاشورا بود و آنرا میخواند. علاقهی خاصی هم به امام حسین«ع» و حضرت رقیه«س» داشت و هرگاه که سوریه میرفت حتما به زیارت ایشان میشتافت.
حاج عماد هنگامی که قصد سوار شدن به خودرویش را داشت متوجه خودروی مشکوکی که پشت ماشینش پارک بود شد، اما دیگر دیر شده بود. سرویسهای امنیتی چندین کشور غربی دنبالش بودند، صبح و شب. بارها هم جاهای مختلف دنیا اقدام به ترور او کردند اما هیچگاه موفق نبودند. آخرینبار در محله کفرسوسه در دمشق بود. اینبار همه آمده بودند؛ آمریکاییها، اروپاییها، موساد و حتی عربها. ماشین در یک کشور اروپایی با نظارت سیا بمبگذاری میشود و از آنجا به سوریه منتقل میگردد. کشور های عربی محل جلسه را لو داده بودند و موساد بمب را منفجر کرد.
روح نازنينش شاد باد باميد روزي كه در ركاب امام زمان خود انتقام همه خونهاي به ناحق ريخته را بگيريم ..انشاء الله