ماجرای خواندنی درخواست آیت الله میرزاجواد تهرانی از شهید برونسی
يکشنبه ۱۰ خرداد ۱۳۹۴ ساعت ۰۳:۵۰
کد مطلب: 423366
شهید برونسی که مردی با اخلاق بود، به ناچار با خنده گفت: حاج آقا دستور میدهم شما بایستید جلو!
به گزارش جهان، مهند حامد در گوگل پلاس نوشت: مرحوم آیت الله میرزا جواد آقا تهرانی، جبهه زیاد تشریف میآوردند. شبی که برای سخنرانی به تیپ امام جواد (ع) آمده بودند؛ موقع نماز که شد، قبول نمیکردند امام جماعت باشند. خیلی اصرار کردیم که دلمان میخواهد یک نماز به امامت شما بخوانیم اما قبول نمیکردند.
شهید برونسی عرض کرد: حاج آقا بروید جلو بایستید.
ایشان فرموند: اگر شما دستور میدهید ، می روم.
شهید برونسی گفتند: من کوچکتر از آنم که به شما دستور بدهم، از شما خواهش میکنم.
فرمودند: نه خواهش شما را نمیپذیرم.
بچهها شروع کردند به التماس کردن که آقای برونسی، بگو دستور میدهم تا ما به آرزویمان برسیم.
شهید برونسی که مردی با اخلاق بود، به ناچار با خنده گفت: حاج آقا دستور میدهم شما بایستید جلو!
حاج میرزا جواد آقا فرمودند: چشم فرمانده عزیزم!
نماز با سوز و حال عجیب، در حالی که اشک از چشمان این پیرمرد زاهد سرازیر بود، تمام شد، بعد از نماز شهید برونسی را کنار کشیده و با چشمان اشک آلود، فرمودند: حاج عبدالحسین، مرا فراموش نکنی! جواد را فراموش نکنی!
شهید برونسی ایشان را در آغوش گرفت و گفت: حاج آقا شما کجا و ما کجا؟ شما باید به فکر ما یاشید و ما را فراموش نکنید!
آن عالم زاهد و متواضع فرمودند: این تعارفات را کنار بگذارید، فقط من این خواهش را دارم که جواد یادتان نرود؟! حتما مرا شفاعت کن.
سهل باشد گر کنند افتادگان افتادگی مهربانی و تواضع از بزرگان خوش نماست
الله اکبر......
یک فرد معمولی ....یک بنا چقدر میتواند اخلاص داشته باشد که یک عارف از او طلب مغفرت کند...
شهید برونسی واقعا انسان فوق العاده عجیب و در عین حال ساده ای بودن...
کتاب خاک های نرم کوشک درباره زندگی ایشونه ...حتما بخونید
خدا ایشون رو با اهل بیت (ع) محشور فرماید
اخلاص ادمها به نام ونشان و ثروت و پست و مقام ولباس و بساري ديگر از ظواهري كه به نظر اهل دنيا مهم و بزرگ به نظر مي رسند نيست بلكه به دل و قلب پاك و رعايت تقواي الهي و رعايت حلال و حرام دنيا و عدم وابستگي به ظواهر فناپذير اين جهان فاني است و بنا و رفتگر و مدير و رئيس و تاجروكارگر و روحاني و مشهور و گمنام و غيره و ذلك نداره.
يه سئوال : دقت كردي در عصري كه داريم زندگي ميكنيم همه ي كساني كه به مقاماتي رسيدن شغل آزاد داشتند ! بنا بودند ، خياط بودند ، آهنگر بودند ، خواربارفروش بودن و ...
اين نشون ميده وقتي پول دولت رو خوردي پات گير ميكنه و تا سقف هم نميتوني بالا بري چه برسه به ...