جمعه ۳۱ فروردين ۱۴۰۳ - 19 Apr 2024
 
۰

همین آقای خامنه ای!

دوشنبه ۱۵ خرداد ۱۳۹۱ ساعت ۱۳:۳۶
کد مطلب: 226706
اول خرداد 68، چند ماهی بود که امام حال مساعدی نداشت. بالاخره آن روز به خاطر خونریزی گوارشی بار دیگر به بیمارستان جماران انتقال پیدا کرد و خبر به سرعت باد به گوش مردم رسید و همه را در حسینیه ها و مساجد کشور جمع کرد تا برای شفای امام دست به دعا شوند.

هم زمان با پخش خبر بیماری امام، خبرگزاری های خارجی هم شروع به کار کردند.

«فاینانشال تایم» چاپ لندن در تاریخ 3 خرداد ماه 68 یعنی یازده روز پیش از رحلت امام(ره) نوشت:

«با رحلت آیت الله خمینی، شکاف بزرگی در رأس سیستم سیاسی ایران ایجاد خواهد شد؛ بیانیه های رسمی و نیز گزارش های رسانه ای خبری ایران، حاکی از آن است که پر کردن این شکاف، امکان پذیر نخواهد بود.»

«رادیو بی بی سی» گفت:

«خلأیی که درگذشت آیت الله خمینی در سطح رهبری ایران به وجود آورده، مشکل می توان جبران کرد.»

و رادیو آمریکا با شادی و شعف اعلام کرد:

«مرگ آیت الله خمینی قطعاً به بی ثباتی عظیمی در ایران منجر خواهد شد و برخی پیش بینی می کنند که این وضع، احتمالاً شعلة یک جنگ داخلی را در ایران خواهد افروخت.»

ماه ها بود که بین اعضاء مجلس خبرگان بحث بود، فرد یا شورا؟!

هیچ کدام جرأت فکر کردن به فرد را نداشتند. حتی تأکید می کردند که در قانون اساسی آمده که فرد اگر شرایط مثل امام داشته باشد، یا شورا که شرایط مثل قانون اساسی را داشته باشد و آنها هرگز تصور فردی با شرایط امام را نمی توانستند بکنند. اولین بار خود امام بود که این را در ذهنشان انداخته بود و حتی اشارة مستقیم کرده بودند که: «همین آقای خامنه ای». برای همه غیرمنتظره بود حتی برای شخص آقای خامنه ای که دچار شک شده بود!

وضعیت امام در نوسان بود گاه شبی در تلویزیون تصاویری زنده از نماز خواندن ایشان در بیمارستان پخش می شد و مردم امیدوارتر می شدند، اما گاه...

«امام باید خوب می شد»، کسی نمی خواست به چیزی جز این فکر کند اما خبرگان با همة اندوهشان مجبور بودند به آنچه که نباید فکر کنند و این خواستة شخص امام بود.

خط داشت ممتد می شد و کم کم صدای هق هق زنها را می توانستی بشنوی. چشمها یکی به تیم پزشکی و دیگری به خط دستگاه بود، اما سرانجام خط ممتد شد. هق هق ها بلندتر شده بود. چشم مردها مثل ابرهای ورم کرده منتظر باریدن بود. همه با التماس از پزشکان می خواستند آخرین ماساژها و اقدامات را انجام دهند اما تنها جوابشان چشم پر اشک و دست لرزان آنها بود. حالا دیگر نه هق هق، که صدای شیون مردها را هم می توانستی بشوی، کسی نبود تا کس دیگر را تسلی دهد، همه صاحب عزا بودند!

کسی نمی دانست چه بر او می گذرد. می دانست همه نگاه ها متوجة اوست و حتی با آنکه مدام از او به عنوان عضو شورای رهبری نام می بردند، در ذهن خود آن را رد می کردند و به آنچه او نمی خواست فکر می کردند، رهبری!

بالاخره در اولین دقایق روز شنبه در حالی که همه در تدارک مراسم امام بودند، اعضای خبرگان تشکیل جلسة فوری دادند. کسی حال خوشی نداشت اما نباید تسلیم احساس می شدند. بحث های جدی شروع شد و هر کس چیزی گفت. سرانجام اکثریت آرا به سمت او رفته و نام او برده شد. قبول نکرد، رفت پشت تریبون ایستاد و گفت: «آقایان صبر کنید، اجازه بدهید!» هر چه گفت و هر چه استدلال کرد که برای این مقام مناسب نیست، نپذیرفتند. مجتهدین و فضلای مجلس که او احترام خاصی برایشان قائل بود به او قبولاندند که این واجب، در او متعین شده است و اگر او این بار را برندارد، بر زمین خواهد ماند. لحظاتی سکوت کرد. چیزی از قلبش گذشت، به یاد توصیة خداوند به پیامبرانش افتاد که فرموده بود: «خذها بقوه»(1)، سر بلند کرد، چشم های زیادی به سوی او بود.

نفس آرامی کشید و گفت: باشد، توکل بر خدا!

1. اعراف، آیه 145.
منابع:

1. زندگی نامة مقام معظم رهبری، تهران، مؤسسه فرهنگی قدر ولایت، چ ششم، 1379.

2. فصل صبر، به کوشش حمید بصیرت منش و اصغر میرشکاری، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی(ره)، ج اول، بهار 77.

3. نگاهی به ویژه نامة «تدام آفتاب» (به مناسبت آغاز بیستمین سال رهبری حضرت آیت آلله خامنه ای، مرداد 87)، ضمیمة روزنامةجام جم.

پدید آورنده : حمیده رضایی (باران) ، صفحه 22
نام شما

آدرس ايميل شما
برای ارتقای فرهنگ نقد و انتقاد و کمک به پیشرفت فرهنگ و اخلاق جامعه، تلاش کنیم به جای توهین و تمسخر دیگران، نظرات و استدلال هایمان را در رد یا قبول مطالب عنوان کنیم.
نظر شما *