سیدحسین امامی
عرفان های نوظهور و یا به عبارتی عرفان های مدرن جندی است فضای اندیشه برخی صاحبان فکر و اندیشه را به خون واداشته و چه بسا در این بین بسیارند معضلات و آسیب های این عرفان ها که بعضاً مغفول مانده اند.
حجت الاسلام و المسلمین بهمن شریف زاده که تاکنون 40 مقاله و 10 کتاب از جمله عرفان دینی، رسم سلوک، عرض ذاتی و جایگاه موضوع در علم، کلیاتی در باب هنر دینی و هنر سکولار، معنویتگرایی نوپدید و اخلاق الهیوی به قلم وی در عرصه مکتوبات منتشر شده است، در گفتگو با «پنجره» به بررسی معضلات عرفانهای کاذب و ارتباط آن با نظم معنایی مدرنیته پرداخت.
تأمل در این گفتگو را پیشنهاد می کنیم:
پیدایش معنویت مدرن در قالب فرقههای مختلف در جهان ناشی از چیست؟ آیا اینها محصول مدیریت مرکزی هستند و یا ناشی از عوامل مختلفي که عقبه فکری خاص و متمرکزی ندارند؟
بحث درباره اين موضوع نیاز به فرصت زیادی دارد. به اختصار عرض کنم که گرایش مردم جهان به معنویت، اربابان قدرت و مدیران جامعه در غرب را بر آن داشت که به مدیریت این گرایش مواج بپردازند.
بیش از 20 سال از زماني ميگذرد که گرایش به معنویت، موج بزرگی را در دنیای غرب پدید آورد که به سمتوسوی معنویت دینی جهت میگرفت. علت هم این بود که باورهای معنوی دینی تنها باورهای موجود و بهروز در جامعه بودند؛ بهویژه که بعد از نهضتهای دینی در شرق عالم بهخصوص انقلاب اسلامی ایران، گرایش معنوی در جهان جهت اسلامی پيدا كرد و گرایش به اسلام در غرب بالا گرفت و افراد و جوانان زیادی را متأثر کرد. اين گرایش اگرچه یک گرایش فطری بود، اما علل و عواملی این موج را در دنیای غرب پدید آوردند. به یکی از آن موارد بروز و ظهور نهضتهای دینی اشاره کردم، اما مهمترین عامل گرایش مردم غرب به معنویت، بحران معنوی و بحران عاطفی و روانی بود که دنیای غرب بهخاطر گریز 500 ساله خویش از معنویت، باطن و روان و آنچه مربوط به بعد فرامادی میشود، به آن مبتلا شد. بحرانهای عاطفی آنقدر شدت گرفت که نهایتا با شنیدن زمزمههای معنوی در شرق عالم موجی از گرایش را در مردم غرب پدید آورد. طبیعتا در برابر چنين موجي اين امکان وجود نداشت که اقدامی پیشگیرانه یا بازدارنده بهکار بست، یعنی مدیران فرهنگی و مدیران قدرت در دنیای غرب بهخوبی دریافتند که در برابر این گرایش نمیتوانند رفتارهای بازدارنده داشته باشند. بنابراین از همان آغاز به فکر مدیریت این گرایش افتادند. پیدایش معنویت مدرن در قالب فرقهای و غیرفرقهای و آن هم فرقههای متعدد، محصول این مدیریت است.
دنیای غرب، گرایش معنوی مردم جهان و خصوصا غرب را چگونه و از چه طریقی مدیریت میکند؟
یکی از این اشکال، مدیریت سکولاریزاسیون اسلام است که اکنون نمیخواهم در مورد آن صحبت کنم و وارد این بحث شوم. یکی از شیوههای دیگر، مدیریت ایجاد فرقههای جدید و فرقههای معنویتگرا و باطنگراست؛ البته هرکدام از این شیوهها ابواب خاصی را در نظر دارد و مخاطبان خاص خودش را داراست. مدیران فرهنگی ابواب گوناگونی را در نظر میگیرند. اینگونه نیست که برای یک ذوق و سلیقه برنامهریزی و مدیریت کنند، بلکه برای همه مدیریت و برنامهریزی میکنند و همیشه مخاطبان گوناگون را با ابواب و سلایق خاص مدنظر قرار میدهند. مثلا برای آنها که گرایش اسلامی دارند، اسلام را سکولاریزه میکنند. دستهای از مخاطبان این فرقهها مسلمان هستند، این فرقهها اجازه میدهند تا این گروه مسلمان بمانند. معنویتهای مدرن با اسلام بهصورت مستقیم مقابله نمیکنند تا گروهي از مخالفين بهوجود بیایند که بر آرمانها و باورهایشان محکم، راسخ و پایدار باقی بمانند، بلکه بدون مخالفت صریح و مستقیم، این گرایش را مدیریت میکنند تا با مبانی مدرنیسم در دنیای غرب سازگار شود. طبیعی است که اسلام سکولاریزه با مبانی اومانیسم، سکولاریسم و لیبرالیسم خواناست و ناسازگاری چندانی با اینها ندارد. این جریان برای طبایع دیگر نیز شیوههای دیگری بهکار میبندد تا گرایشهای معنوی آنها را مدیریت کند. از جمله آنها، تولید فرقههای معنویتگراست؛ این معنویت یک نوع معنویت مدرن است.
با این وصف، ویژگیهای معنویت مدرن چیست؟
وقتی که مسئله مدرن به میان میآید، یعنی معنویت مدرن بر پایههایی استوار است که مدرنیته غرب روي آن بنا شده. اگر مدرنیسم غرب را بر اصولی مانند اومانیسم، سکولاریسم و لیبرالیسم و برخی از پایههای دیگر برقرار بدانیم، معنویت مدرن نیز بر همین پایهها استوار است، یعنی معنویت مدرن یک معنویت اومانیستی است، یک معنویت سکولاریستی است؛ لذا بعضیها هم به فرقههای عرفانی، فرقههای سکولار و معنویت لیبرالیستی میگویند؛ البته با تعاریف خاصی که از اومانیسم، لیبرالیسم و سکولاریسم میشود.
این معنویتها بهجای اینکه خدامحور باشند، انسانمحور هستند؛ یعنی تولیت و سرپرستی به جای اینکه به دست خداوند باشد به دست انسان است، در واقع سرپرستی از خداوند گرفته شد. اومانیسم چنین بود که ولایت و سرپرستی در جامعه غرب از کلیسا گرفته شد، با این فرض که مردم خود سرپرست خویش هستند، ولایت با موجودی با نام خداوند نیست درحقیقت خدا از محوریت زندگانی اخراج شد. نیچه کتابی مینویسد و نام آن را «وقتی که خدا مرد» میگذارد؛ یعنی وقتی که خداوند از محوریت زندگانی مردم در دنیای غرب بیرون رانده شد و تولیت به خود انسان داده شد؛ یعنی انسان با میل و سلیقه خویش قانون وضع و اجرا میکند. دیگر
معنویتهای مدرن با اسلام بهصورت مستقیم مقابله نمیکنند تا گروهي از مخالفين بهوجود بیایند که بر آرمانها و باورهایشان محکم، راسخ و پایدار باقی بمانند، بلکه بدون مخالفت صریح و مستقیم، این گرایش را مدیریت میکنند تا با مبانی مدرنیسم در دنیای غرب سازگار شود.
با این حساب، ویژگی سکولاریستی معنویت مدرن بر چه مقولاتی استوار است؟
یکی از ویژگیهای معنویت مدرن، سکولاریستی بودن آن است؛ یعنی غایت در این معنویت، خداوند و بندگی خداوند و سعادت نیست، بلکه همچون یک سکولاریست، غایت بهتر زندگی کردن، رفاه و التذاذ است، معنویت مدرن هم غایتی بهعنوان سعادت معرفی نمیکند؛ نهایت غایاتی که معرفی میکند آرامش، شادی و درمانگری است و با همین غایات به جذب هواداران میپردازد و مدعی است که قدرت درمانگری دارد و میگوید که من به زندگی شما شادی میدهم. در حقیقت، هدف این معنویت شاد زیستن است؛ مثلا دالایی لاما مسئله شاد زیستن را مطرح میکند. اینها بهعنوان غایت، هدف و نهایت حرکت معرفی میشود. نهایت سلوک این است که انسان آرام بگیرد و شاد زندگی کند تا بتواند بیماریهای خود و دیگران را درمان کند؛ اینها غایات دنیایی است. وقتی که دنیای غرب طی 500 سال گذشته بهسمت سکولاریسم حرکت میکرد، آرامآرام دین از عرصه اجتماع عقب رانده شد و جای سعادت را لذت و رفاه بهعنوان غایت زندگی گرفت.
معنویت مدرن، معنویت سکولاریستی است، چون غایت این معنویت وصل به خداوند و فنای در خداوند نیست، بلکه غایت این معنویت شادی، آرامش و درمانگری است و نمیخواهم بگویم این امور چیز بد و نادرستی است، ولی اینها غایت اینگونه معنویتهاست.
از ویژگی لیبرالیستی معنویت مدرن هم بگویید.
همچنین این معنویت لیبرالیستی و اباهیگراست، یعنی باید و نبایدی زندگی انسان را تعیین نمیکند و خط قرمزی در مقابل آن ترسیم نمیشود، این معنویت به انسان میگوید: هرگونه میخواهی زندگی کن.
فرقههای نوپدید که از آن به عرفانهای کاذب تعبیر میشود، در حقیقت فرقههایی هستند که معنویت عرضه شده از سوی آنها معنویت مدرن است؛ معنویتی که مبتنی بر مبانی اومانیستی، سکولاریستی و لیبرالیستی است. مدیران فرهنگی در دنیای غرب کوشیدند گرایش معنوی مردم را مدیریت کنند و بهسمتوسوی معنویت مدرن با تولید و اشاعه فرقههای گوناگون بکشند و تا برایشان امکان داشت، بر تعداد این فرقهها افزودند.
مکانیسم مدیریت معنویت مدرن چگونه است، یعنی راههای گسترش اینگونه معنویتها در جهان چگونه است؟
اینکه مکانیسم معنویت مدرن چگونه گسترش یافته، بحث مفصلی است، اما به هر حال، آن چه که از تعداد این فرقهها خبر داده میشود، بسیار زیاد است. در آماری که از شش سال پیش به ذهن دارم، در آن زمان نزدیک به 4 هزار فرقه در آمریکا وجود داشت که روزانه بر این تعداد 10 فرقه تازه افزوده میشود، یعنی اکنون بعد از گذشت این مدت چیزی در حدود 50 - 40 هزار فرقه معنوی باید وجود داشته باشد. این تکثیر و اشاعه به شکلهای مختلفی ازجمله قالبهای هنری انجام میشود که مهمترین آنها سینماست. وقتی به سینمای معناگرای غرب نگاه میکنیم، میبینیم 70 درصد از فیلمهای تولیدی هالیوود در سه سال گذشته فیلمهای معناگرا بودند و شاید امروز این درصد بهصورت قابلتوجهی رشد کرده باشد و تقریبا بتوان گفت همه فیلمهای هالیوودی فیلمهای معناگرا هستند. اثر فوقالعادهاي که هنر در جذب مردم بهسمت تفکرات معنوی مدرن میگذارد، جای تردیدی در آن نیست. همچنین نگارش رمانهای گوناگون در تیراژهای بسیار بالا، موجب اشاعه معنویت مدرن در بین مردم بوده و حالا همین وارد فضای شرق عالم هم شده است.
آیا استراتژی گسترش معنویت مدرن در شرق يا غرب با هم متفاوت هستند؟
برای نفوذ معنویت مدرن به جهان شرق استراتژی خاصی طراحی شد، یعنی بعد از مدیریت بر دنیای غرب، نوبت مدیریت معنویت در دنیای شرق رسید، اگرچه مدیریت در دنیای شرق کاری بسیار دشوارتر از مدیریت معنویت در دنیای غرب بوده و علت آن هم روشن است. مردم غرب نسبت به معنویت فقیر بودند و چیزی نداشتند؛ لذا آسان میشد معنویت مدرن را در قالب فرقههای گوناگون به آنها القاء کرد، اما مردم شرق و کشورهای اسلامی بهویژه ایران با سخنان خداوند، اولیای معصوم (علیهمالسلام) و گفتههای عارفانه و سخنان عارفانشان و با اشعار مولانا و حافظ آشنا بودند. بنابراین بهآسانی نمیتوان معنویت شرقیها را مدیریت کرد. به همین خاطر، استراتژیاي برای نفوذ و اشاعه معنویت مدرن در دنیای شرق طراحی شد که برخی از جزيیات آن را ما میشناسیم و شاید برخی از آنها را نمیشناسیم.
یکی از جزيیات آن تولیدات هنری است؛ تولیدات هنری در اندازههای بسیار. مثلا میگویند رمانهای پائولو کوئیلو در کشور ما آنچنان که در کتاب گزارش شده، در یک چاپ نزدیک به 100 هزار نسخه منتشر میشود. این حکایت از تولید هنری بیاندازه تفکر معنوی مدرن برای نفوذ و باز کردن فضای مناسب دارد. وقتی کتابهای این شخص به 36 زبان زنده دنیا ترجمه میشود، نشاندهنده حمایت مدیران فرهنگی غرب است، در حالیکه مگر این رماننویس چقدر قدرتمند است؛ به پاي رماننویسان مشهور جهان که نمیرسد، ولی چرا باید کتابهای او با چنین تیراژی وارد فضای جامعه شود؟ این یکی از علل نفوذ تولیدات هنری است. براي تولیدات هنری باید اهمیت قائل شد. اگر بخواهیم مقابله کنیم نباید از تولیدات هنری در این عرصه غفلت ورزيم.
بهرهبرداریاي که دنیای غرب از هنر برای انتقال معنویت مدرن میکند، بسیار حیرتانگیز است. تولیدات کمپانی بزرگ تولید فیلم یعنی هالیوود اینگونه به ساخت
مهمترین عامل گرایش مردم غرب به معنویت، بحران معنوی و بحران عاطفی و روانی بود که دنیای غرب بهخاطر گریز 500 ساله خویش از معنویت، باطن و روان و آنچه مربوط به بعد فرامادی میشود، به آن مبتلا شد.
چرا ما برای القای اندیشههای معناگرایی از هنر خیلی کم بهره میگیریم؟ وظیفه ما بهرهگیری قابلتوجه از هنر برای اشاعه معنویت دینی، معنویت خدامحور، سعادتگرا و شریعتمحور است. درست در نقطه مقابل معنویت مدرن که انسانمحور، دنیاگرا (سکولار) و اباهیگرا (لیبرال) است، اما معنویت دینی خدامحور در برابر انسانمحور، سعادتگرا در برابر دنیاگرا و شریعتمدار در برابر اباهیگری و رواانگاري معنویت مدرن قرار دارد.
قدمهای دیگر اشاعه معنویت مدرن در دنیای شرق چگونه هستند؟
قدم دیگر این است که ماهیت این معنویت یک ماهیت تکثرگرا معرفی شود. این معنویت خود را اینگونه معرفی کرد که دارای ماهیت تکثرگراست، یعنی مخالفت و تضادی با باورهای دینی مخاطبان خود ندارد. مثلا برای مخاطبان مسلمان تبلیغ میکنند که شما میتوانید مسلمان باشید و باورهای ما را هم بپذیرید. بهعنوان مثال، فرقه «اکنکار» معتقد است شما میتوانید یک اکیست مسلمان، مسیحی و یا یهودی باشید؛ آموزه اکنکار منافاتی با دین ندارد.
دومین قدم اين بود که مخاطبان تبلیغ معنویت مدرن، احساس و باور نکنند که این معنویت با دین آنها سر ستیز دارد يا این عمل دافعه بهوجود میآورد؛ آنها میخواستند این نوع معنویتها تماما جاذبه باشد.
قدم سوم اشاعه معنویت مدرن این بود که در برابر معترضان و منتقدان که میگویند ما انحصارگرا یا شمولگرا هستیم و میگويیم معنویت دینی و لا غیر، میگویند عرفان دینی هم پلورالیستی است؛ البته این کار را انجام دادند و مولانا، ابن عربی و... را که از بزرگان عرفان اسلامی هستند پلورالیست معرفی کردند و گفتند اصلا ماهیت عرفان دینی تکثرگراست؛ یعنی اینکه انسان هم میتواند عارف باشد و هم هر دینی داشته باشد و آموزه معنویت مدرن منافاتی با معنویت دیگر ادیان ندارد؛ یعنی یک مسلمان و جوان مسلمان احساس نکند که اسلام به او اجازه نمیدهد که مثلا اکیست باشد. آنها تبلیغ میکنند که ادیان مثلا اسلام میتواند با اکیست بودن جمع شود و اسلام در اینباره مخالفتی نمیکند.
قدم دیگری که مدیران معنویتهای مدرن برداشتند، این بود که میان آموزههای معنویت مدرن و معنویت دینی تلفیق کردند تا برای پیروان ادیان آسمانی مختلف جاذبه به وجود بیاورند. از این تلفیق هم زیاد استفاده کردند و در مجالس خود هم آموزههای معنویت مدرن را ارائه میدادند و هم ادعیه مأثوره، اشعار مولانا و حافظ را میخواندند. پس با این تلفیق، یک جوان مسلمان احساس میکرد که این کارها درست است، البته یک نکته در ذات معنویتهای مدرن وجود دارد که به این عرفانها جاذبه داد که همان ماهیت سکولاریستی و لیبرالیستی داشتن است. به هر حال، وقتی جوانی که قدرت غرایز در او بالاست ببیند و احساس کند یک فرقه و تفکری وجود دارد که مدعی است که او را معنوی میکند و در عینحال در زندگی به او آزادی میدهد و برای او خط قرمز و باید و نبایدی ندارد و به او اجازه میدهد که به هر صورتی که خواست زندگی کند و در عینحال باورهای معنوی را به انسان میدهد؛ طبیعی است که انسان بهدنبال اینها میرود، چون معنویتهای دینی خط قرمز و باید و نباید دارد. اینها مجموعه عوامل مهمی است که اجزای یک استراتژی برای نفوذ معنویت در جهان اسلام و ایران هستند.
در مقابله با این معنویتهای مدرن چه کارهایی باید انجام داد؟
در برابر هرکدام از این معنویتهای مدرن باید موضع گرفت و باید نشان داد که معنویت دینی ماهیت پلورالیستی ندارد، بلکه این شعار نخستین معنویت مدرن است که باعث جذب ميشود، اما در ادامه با پیروان مخالفت میکند که دستورات دینی بهکار برده شود. مثلا اجازه نمیدهند که نماز خوانده شود و باید بهجای آن مدیتیشن انجام داد. اینچه ماهیت پلورالیستی است که در آغاز آزادی میدهد و میگوید تو میتوانی مسلمان باشی و به فرقه ما هم بگرایی، ولی در ادامه جز به باورهای خودش مُهر صحت نمیزند و انسان را از باورهای دینی دور میکند.
همچنین اینها معتقدند عرفان دینی ماهیت پلورالیستی دارد و باید با آن مقابله کرد و نشان داد که معنویت دینی اصلا نمیتواند با معنویت مدرن سازگار باشد. همچنین اينها نمیتوانند با هم تلفیق شوند، معنویت دینی نمیتواند بر معنویت مدرن صحه بگذارد، چون معنویت مدرن در مبانی اصلی خود با معنویت دینی منافات دارد. عرض کردم معنویت مدرن انسانمحور است و معنویت دینی خدامحور است. چگونه میشود که انسان دینی و دیندار باورهای آنها را هم قبول داشته باشد. برای این است که عرفان دینی ماهیت پلورالیستی و تکثرگرایی ندارد و این دروغی است که به مولوی، ابن عربی و عارفان شامخ ما بستند.
مدیران فرهنگی در دنیای غرب اصلا مایل نبودند چنین گرایشهایی پدید بیاید. گرایش به معنویت بهخاطر همان بحرانهایی است که گفتم از فطرت بشر سرچشمه گرفته است، منتها وقتی جلوی این گرایشها را گرفتند، خودشان آن را مدیریت کردند یعنی معنویتی را طراحی کردند که در طراحی با پایهها و مبانی غربی منافاتی نداشته باشد؛ لذا تبلیغ و اشاعه این معنویت برای مدیران فرهنگی در دنیای غرب خوشایند است، یعنی دوست دارند این تفکرات در همه جای دنیا اشاعه پیدا کند؛ چون مردم احساس میکنند هم از نظر معنوی اشباع شدند و هم اينكه سر ناسازگاری در برابر دنیای غرب نخواهند داشت، یعنی معنویتی که در برابر حاکمیت غرب خنثی است و مخالفتی نخواهد کرد. هیچیک از هواداران معنویت مدرن مخالفتی با نحوه مدیریت اجتماعی، سیاسی، فرهنگی و... در دنیای غرب نداشتهاند. به همین خاطر این معنویت را دنبال ميكنند و سعی میکنند تا بتوانند آن را در جهان اسلام هم اشاعه دهند؛ چون اسلام معنویتی ناسازگار با حاکمیت آنها را ارائه میکند و اینها برای اینکه اسلام فضای لازم را بهدست نیاورد، ناچارند معنویتی را اشاعه دهند که با مبانی خودشان سازگار است.