رحیم قمیشی نوشت: راننده ماشین آبرسانی وقتی فهمید خیلی وقت است آب به بدن ما نخورده، تصمیم گرفت از همان بالا آب را روی ما باز کند. سرباز بسیار مهربان و ریزجثهای بود، همین که شیلنگ را گرفت به طرف ما که در حیاط زندان در حال قدم زدن بودیم، خودش هم لذت میبرد، از خندهاش معلوم بود.