پنجشنبه ۶ ارديبهشت ۱۴۰۳ - 25 Apr 2024
 
۰

سینمای دینی؛ فرم یا محتوا؟

يکشنبه ۲۴ آذر ۱۳۹۲ ساعت ۰۹:۱۰
کد مطلب: 331427
سیاست‌زدگی خیلی مؤثر بوده، ولی نباید همه‌ تقصیر را گردن آن بیندازیم. از آنجا که سیاست‌زدگی همیشه در عرصه‌ مدیریت‌ها و مسائل حکومتی حاکم بوده، طبیعتاً تأثیرات بیشتری می‌گذارد؛ ولی واقعیت این است که تلاش و تجربه‌ عملی سینماگران نیز تأثیر فراوانی دارد تا بتوانند به اثری ناب، ارزشمند و غیرشعاری دست پیدا کنند.
سینمای دینی؛ فرم یا محتوا؟
به گزارش جهان به نقل از برهان، در سینمای دینی یا اخلاقی فرم و محتوا با هم بی‌ارتباط نیستند. همچنین معمولاً مفاهیم دینی و اخلاقی بسیار به هم نزدیک هستند؛ تا حدی که عده‌ی بسیاری معتقدند که سینمای دینی همان سینمای اخلاقی است.

عبدالله اسفندیاری از پیشکسوتان و فعالان با سابقه‌ سینمای انقلاب است که فعالیت‌های مدیریتی و پژوهشی بسیاری را در سه دهه‌ی پس از انقلاب انجام داده است. وی مدیر بخش سینما‌ ماورای بنیاد فارابی و مبدع و پیشتاز این نوعِ سینمایی در کشور است. آنچه در پی می‌آید گفت‌وگویی با ایشان در باب مؤلفه‌های ساختاری و محتوایی سینمای دینی است.

شاید این سؤال قدری کلیشه‌ای باشد، اما از آنجا که گریزی از این سؤال نیست و این مبحث مبنای انواع نگاه به سینمای دینی است، می‌خواهم به عنوان سؤال اول بپرسم که شما سینمای دینی را مبتنی بر محتوا می‌دانید یا مبتنی بر فرم؟

به عنوان مقدمه عرض کنم که به نظر من، آفت بزرگ اخلاقی در اجتماع، از جمله در فرهنگ و هنر، این است که عده‌ای خود را حق مطلق بدانند و به خودشان اجازه دهند که آنچه را می‌پسندند، به دیگران تحمیل کنند. چنین حرکت‌هایی همواره به فاجعه انجامیده است. امیدواریم این بحث‌های نظری کمک کند تا همگی متوجه شویم که نظرات و سلایق دیگری هم وجود دارد.

در پاسخ به سؤال شما عرض کنم که این موضوع بسیار مفصل است و راجع به آن بحث‌های فراوانی شده است. در این باره بسیار بحث شده که از بین فرم و محتوا کدام اولویت دارد و تعیین‌کننده و زیربناست و کدام روبناست. تقریباً اکثر افراد طرفدار این نظریه هستند (و از آن نتیجه گرفته‌اند) که فرم و محتوا تأثیر متقابلی بر هم دارند، از هم رنگ می‌گیرند و به هم رنگ می‌دهند.

در واقع نمی‌شود این دو را جداگانه در نظر گرفت. نمی‌توانیم از قبل محتوایی را تعیین کنیم و آن را در فرم مورد نظر بریزیم. رابطه‌ی این دو مثل ظرف و مظروف نیست، بلکه محتوا به ظرف شکل داده و شکل هم به محتوا رنگ‌وبو و عطر و طعم می‌دهد.

به هر صورت، این دو همیشه با هم ارتباط دارند. حدود هفت ماه قبل، بنده مقاله‌ای با عنوان «تأملی بر مفهوم سینمای تجربی» برای سینمای تجربی نوشتم. در آنجا به دو مفهوم فرم و محتوا اشاره‌ کردم و آن را از دیدگاه قرآن بررسی کردم. «کلٌ یعمل علی شاکله» یعنی همه چیز بر مبنای شاکله‌اش عمل می‌کند. در آنجا با توجه به تفسیر المیزان توضیح دادم که این آیه در حقیقت اشاره به هم‌زیستی و رابطه‌ی نسبتاً تام فرم و محتوا دارد، نه رابطه‌ی تام و علّی.

بنا بر این مقدمه، در سینمای دینی یا اخلاقی (و حتی در خود دین) فرم و محتوا با هم بی‌ارتباط نیستند. به این ترتیب، رفتار و سلوک افراد متدین با افراد غیرمتدین متفاوت است. همچنین معمولاً مفاهیم دینی و اخلاقی بسیار به هم نزدیک هستند؛ تا حدی که عده‌ی بسیاری معتقدند که سینمای دینی همان سینمای اخلاقی است.

آقای سید محمد بهشتی، که در دهه‌ی ۶۰ مدیر عامل فارابی بودند و بنده در خدمت ایشان معاون فرهنگی بودم، در یکی از مصاحبه‌ها این نکته را بیان کردند که سینمای دینی همان سینمای اخلاقی است. این دو به قدری نزدیک به هم هستند که می‌شود گفت شبیه هم‌اند. پس مسلماً فرم و محتوا با هم ارتباط دارند؛ اما ممکن است در جزئیات نکاتی وجود داشته باشد.

صرف‌ نظر از محتوا، فرم و قواعد سینمای دینی گاهی مشکل‌ساز می‌شود. نظر شخصی بنده این است که از ابتدای انقلاب، احکام عملیه و شرعی بر فرم سینما حاکم بوده، نه حقیقت و حکمت دین. این اتفاق از دهه‌ی شصت افتاده و فقط ظواهر دین و احکام عملیه مثل حجاب و برخورد زنان و مردان بر سینمای ما حاکم شده است که البته لازم بوده، ولی کافی نبوده است. آیا با بنده موافقید یا معتقدید این‌ طور نبوده و عده‌ای هم به دنبال حاکم کردن مفاهیم و حکمت دینی بوده‌اند؟


سؤال خوبی پرسیدید. به همین دلیل عرض کردم که وقتی درباره‌ی محتوا و جزئیات آن حرف می‌زنیم، بحث‌های جدیدی، از جمله سؤال شما، ایجاد می‌شود. متأسفانه بیشتر دیده می‌شود که در سینما، تنها برخی از احکام شرعی و ظاهری مثل رعایت حجاب و عدم تماس بدنی زن و مرد، در درجه‌ی اول اهمیت قرار گرفته و رعایت می‌شود و مابقی بخش‌ها رها می‌شود.

البته این موضوعات باید حتماً رعایت شوند، اما از ابتدای انقلاب تا کنون، نگاه دینی دستخوش اوج و فرود فراوانی شده است. گاهی به شدت ظاهرگرا و گاهی به شدت باطن‌گرا می‌شد. در دوره‌ای حکمت دینی را بسیار وسیع‌تر از حکم شرعی یک فقیه و حتی در هم‌پوشانی بین ادیان می‌دید. در برهه‌ای هم دچار نگاه محدود به ظواهر می‌شد.

بنده معرفت دینی را به سه بخش تقسیم می‌کنم: اول، معرفت دینی در سطح احکام شرعی و بسیار عینی، مانند احکام طهارت و حرام و حلال. دوم، اخلاق دینی و سطح اجتماعی معارف دینی. سوم، عرفان دینی؛ یعنی مرتبه‌ی رشد معارف دینی به سوی معنویت‌هایی که به راحتی دست‌یافتنی نیستند. پس معرفت دینی از سه مرحله‌ی شریعت، اخلاق و عرفان تشکیل شده است.

مرحله‌ دوم همان بخشی است که در سطح اجتماع به صورت عمومی با آن روبه‌رو هستیم و وظیفه‌ی سینماست. نباید بخش شرعی را وارد مسائل سینمایی کنیم؛ چرا که قشنگ نیست، حتی اثر عکس دارد و تأثیر منفی دارد. لازم نیست که نحوه‌ی وضو گرفتن یا احکام عملیه را در فیلم بیاوریم. منظور این نیست که در فیلم‌ها کسی شرعیات را رعایت نکند، بلکه باید به یاد داشته باشیم که به تصویر کشیدن غیرواقعی، تصنعی و دستوری این احکام در فیلم‌ها، هیچ‌ وقت اثر مثبتی ندارد.

از بین پله‌های سه‌گانه‌ی دین، به نظر من علاوه بر پله‌ی شریعت، پله‌ی عرفان نیز به سینما چندان مربوط نمی‌شود؛ بلکه بیشتر به سینمای خواص ارتباط دارد. دلیلش آن است که خود عرفان هم برای عوام نیست؛ بلکه مربوط به خواص است. عرفان به معنای عمیق کلمه، متعلق به عموم اجتماع نیست، بلکه راهی است برای کسانی که می‌خواهند بیشتر رشد کنند.

اگر برخی از مفاهیم عرفانی را عمومی کنیم، عوام‌زده، سطحی، پیش‌پا‌افتاده و بی‌ارزش می‌شود. به همین دلیل، نباید آن را عمومی کرد؛ چنان که بسیاری از عرفا اصحاب خاصی داشتند و هر حرفی را در هر جایی نمی‌زدند.

یادم هست که اوایل انقلاب بعضی از کتاب‌ها، مانند برخی از کتاب‌های آقای دستغیب را در همه جا پخش می‌کردند. من مخالف بودم و اعتراض می‌کردم که این کتاب‌های آقای دستغیب برای افراد خاصی است. اصلاً اگر این‌ها را در جایی چاپ کنید، موجب تمسخر می‌شود. چنین کتاب‌هایی تنها در حلقه‌های خاصی فهمیده می‌شود. متأسفانه این اشتباه رخ داد.

می‌خواهم بگویم که حوزه‌ی عرفان متعلق به خواص است، نه عوام. اما اخلاق، متعلق به عموم مردم است. اخلاق حداقل دو جنبه دارد. اولی رعایت حقوق دیگران است که مربوط به اجتماع است. دومی رشد شخصیت انسان به تنهایی است؛ یعنی جایی که با عرفان هم‌پوشانی دارد. در این مرحله، می‌توانیم حرکت‌های قشنگی را رقم بزنیم.

در مورد اخلاق این نکته را هم متذکر شوم که حتی در بخش اولیه، یعنی بخش شریعت هم بسیاری از موارد شامل دستورات اخلاقی است. در ظاهر حکم مربوط به شریعت و خشک است؛ ولی باطن آن رعایت حقوق دیگران است. مثلاً در احکام دینی سفارش شده که اگر می‌خواهیم همسایه از ما راضی شود، نباید با سروصدای خانه‌مان آن‌ها را اذیت کنیم. این سروصدا شامل سروصدای بنایی، موسیقی، صدای قرآن، عزاداری و جشن است. همان طور که می‌بینید، سنت اخلاقی ایرانی تا جایی پیش رفته که می‌گوید حقوق همسایه را رعایت کنید.

این نکته را هم اضافه کنم که عده‌ای می‌خواهند کاملاً اسلام را از فرهنگ ایرانی جدا کنند. طبیعی است که اسلام در مناطق دیگر هم رشد کرده، ولی اسلامی که در اینجا رشد کرده، هم به ایران رنگ داده و هم از آن رنگ گرفته است. به همین دلیل، آقای مطهری کتابی به نام «خدمات متقابل اسلام و ایران» نوشتند. در آن زمان، بسیاری برآشفته شدند که مگر چنین چیزی ممکن است؟ در حالی که این تأثیرپذیری به قدری بوده که دانشمندان ایرانی دستور زبان عربی را برای عرب‌ها به نگارش درآوردند.

رنگی که ایران به فرهنگ اسلام داده، باشکوه‌ترین نمونه‌های هنری و فرهنگی را پرورش داده است؛ تا جایی که اشعار شاعر بزرگی مانند مولوی با مفاهیم قرآنی و دینی عجین شده است؛ او گاهی به معانی قرآنی و در خیلی از اشعار به خود آیه اشاره می‌کند. حافظ و فردوسی و بقیه‌ شعرا نیز هر یک به صورت دیگری این رنگ را گرفته‌اند. مثلاً هفت شهر عشق در اشعار حماسی فردوسی تبدیل به هفت‌خان رستم شده است.

می‌خواهم بگویم که وقتی اسلام به ایران آمد و با فرهنگ و تمدن ایرانی پیوند خورد، شکوه بیشتری پیدا کرد (نسبت به اسلام در بقیه‌ی مناطق). بنابراین وقتی اخلاق با این سنت آمیخته می‌شود، ملموس‌تر، عینی‌تر و جهانی‌تر می‌شود و شکل مطبوع‌تری پیدا می‌کند.

مثلاً در سنت اخلاقی ایرانی گفته‌اند که آشپزخانه را نزدیک به کوچه نسازیم. دلیلش ساده است. وقتی غذا می‌پزیم، بوی غذا بیرون می‌رود. ممکن است گرسنه‌ای از کوچه رد شود و حسرت این غذا را بخورد. باید بدانیم که ما در قبال این فرد مسئول هستیم. می‌خواهم بگویم که رعایت حقوق مردم وجه اخلاقی مهمی دارد و همان طور که دیدید، در معماری هم بروز می‌کند.

در اینجا اسم آن احکام شریعت نیست و در رده‌ی مستحبات و مکروهات قرار نمی‌گیرد هدف اصلی آن این است که جامعه را برای هم‌زیستی مسالمت‌آمیز و مهربانانه آماده کند. اگر با این دیدگاه سراغ سینما برویم، شرایط دیگری خواهیم داشت.

قدم اول این است که سینماگر چنین اخلاقی را بشناسد و بداند که منظور شارع از چنین دستور شرعی چیست. اگر متوجه شود که منظور او تعالی اجتماعی است، آن‌ها را در سینما انعکاس می‌دهد و نتیجه خواهد گرفت. به نظر من، اکثر احکام دینی با این هدف طراحی شده که ما را به سوی جامعه‌ای مملو از زندگی‌های شیرین و مسالمت‌آمیز هدایت کند.

در مورد سه سطح از معرفت دینی فرمودید که شرعیات نباید در حوزه‌ی سینما کاری داشته باشند. حدوداً در سال ۲۰۰۰، کوبریک فیلمی در آمریکا ساخت که در جامعه‌ی آمریکا توبه‌نامه و بازگشت او به سینمای اجتماعی، خانوادگی و اخلاقی محسوب می‌شود؛ برای اینکه در این فیلم به مؤلفه‌های اخلاقی بازگشته‌ است. حالا به سینمای ایران پل می‌زنم. به تازگی فیلمی به نام «من مادر هستم» ساخته شد که فسادی را که به تدریج در طبقه‌ی متوسط رشد می‌کند، نقد می‌کرد. این فیلم به زعم کارگردان و اهالی سینما، (علی‌رغم ساختار ضعیف) اخلاق‌گرا نامیده شد. ولی عده‌‌ای از اقشار مذهبی جامعه در مقابل وزارت ارشاد تجمع کردند،‌گفتند روز ماتم سینماست و بی‌اخلاقی در این فیلم را محکوم کردند. به نظر می‌رسد که رها کردن شرعیات نمی‌تواند با زمینه‌ی اجتماعی و عرفی ما جمع شود.

شاید من ناقص گفتم و این طور برداشت شد. منظور من این نبود که شرعیات را رها کنیم. حتی توضیح دادم که بخش مهم شرعیات، اخلاقیات است. منظورم رها کردن نبود؛ بلکه هدفم برخورد درست با موضوع بود؛ زیرا معتقدم برخورد درست با موضوع همیشه موفق‌تر است. برخورد درست با موضوع هم کاملاً موردی است؛ ولی یک اصل کلی وجود دارد. ما نمی‌توانیم به بهانه‌ی کوبیدن مفسده‌ای، آن مفسده را طوری نشان دهیم که جذاب باشد.

یادم است که قبل از انقلاب، مجله‌ فردوسی چاپ می‌شد که مال آقای پهلوان بود و ظاهراً ژست روشن‌فکری داشت؛ ولی کمی سطحی‌تر بود و می‌خواست عموم مردم را هم جذب کند. روی جلد، عکس خانم نیمه‌برهنه‌ای را چاپ می‌کرد، ضربدر قرمز نازکی روی آن می‌کشید و زیر آن می‌نوشت که این فرهنگ مبتذل مذموم است. غافل از اینکه همه مجله را به خاطر آن عکس می‌خریدند و نگاه می‌کردند.

در این حالت، نقض غرض رخ می‌دهد. اتفاقاً در اینجا بحث فرم و محتوا پیش می‌آید. یعنی اگر فرم می‌خواهد ما را به اخلاق دعوت کند، نباید طوری باشد که ما را به ضد اخلاق دعوت کند. البته نمی‌توان برای آن خط‌کشی معین کرد. ممکن است شخصی فیلمی بسازد، قصه‌ای بنویسد یا تصویری بکشد که ظاهراً با عرف اخلاقی مطابق نیست؛ ولی اتفاقاً تأثیر اخلاقی عمیقی بر مخاطب می‌گذارد.

قصه‌ جالبی از یک نویسنده‌ روس در خاطرم مانده است. ملوان عیاشی روزی در ساحل با خانمی روسپی خلوت می‌کند. وقتی با این خانم صحبت می‌کند، ناگهان متوجه می‌شود که خواهر (یا دختر) خودش است و به این ترتیب، با یک فاجعه روبه‌رو می‌شود. این قصه‌ بسیار مؤثر می‌گوید که چنین بداخلاقی‌هایی به اینجا می‌انجامد و دامن شخص را هم می‌گیرد.

اگر فرم می‌خواهد ما را به اخلاق دعوت کند، نباید طوری باشد که ما را به ضداخلاق دعوت کند. البته نمی‌توان برای آن خط‌کشی معین کرد. ممکن است شخصی فیلمی بسازد، قصه‌ای بنویسد یا تصویری بکشد که ظاهراً با عرف اخلاقی مطابق نیست؛ ولی اتفاقاً تأثیر اخلاقی عمیقی بر مخاطب می‌گذارد.

یادم است زمانی که در جوانی این قصه را خواندم، بسیار تحت تأثیر قرار گرفتم. عرض من این است که اگر در عرصه‌ی هنر در مورد مسائل اخلاقی، فقط به دستورهای شرعی اکتفا کنیم، لزوماً تأثیر مثبت نمی‌گذارد. پس باید دستورهای فرهنگی در مورد آن صادر کنیم و حتماً به این روش، از آن مواظبت نماییم.

در همان مقاله‌ای که معارف دینی را دسته‌بندی کردم، نمونه‌های متعددی ذکر کردم. شخصیت امام خمینی جزء شخصیت‌های کمیاب تاریخ اسلام است که واجد هر سه مرتبه بود. حال اگر با وجه شرعی و رساله‌ای، دیوان شعر ایشان را بررسی کنیم، نباید اجازه دهیم که دیوان شعرش چاپ شود.

منظور من این است که باید مراتب را در نظر بگیریم. در مرتبه‌ی اول به چارچوب‌های خشک می‌رسیم. در مرتبه‌ی بعدی فرهنگ و اخلاق و اجتماع قرار دارد که باید با حربه‌ی فرهنگ، هنر، جامعه‌شناسی و روان‌شناسی اجتماعی صحنه را آرایش دهیم تا وقتی مردم این صحنه را می‌بینند و از سینما بیرون می‌آیند، تأثیر مثبتی بپذیرند. از نظر من، معیار این است. معیار نه آن تظاهراتی است که عده‌ای در مقابل سینما برپا کردند و نه کسانی که از آن فیلم‌ها دفاع می‌کنند. معیار این است که وقتی مخاطبان از سینما بیرون می‌آیند، به چه مسائلی فکر می‌کنند.

آیا به این فکر می‌کنند که باید یک قدم به طرف اصلاح بردارند و بیشتر حجاب را رعایت کنند یا بدتر خواهند شد؟ مثلاً در مورد دزدی و مشکلات اقتصادی این ‌طور نیست. من به دوستانم گفتم که اگر در فیلم مدیری را به صورت باورپذیری نشان دهیم که پول فراوانی در اختیار دارد، ولی حقوق مردم را رعایت می‌کند، هنگام خروج از سینما همگی احساس می‌کنیم که از این قهرمان عقب هستیم. در مقابل، اگر فردی را نشان دهیم که با ظاهر دینی دست به هر کار کثیفی می‌زند، هنگام خروج از سینما حس می‌کنیم که همه مشغول خوردن و بردن هستند، چرا ما این کار را نکنیم؟

منظور بنده این است که در پدیده‌ی سینما، مهم است که چگونه بر تماشاگر تأثیر می‌گذاریم. عمده‌ی کار سینما تأثیرگذاری روی اجتماع است. البته گاهی برای رسیدن به این هدف، باید نارسایی‌ها را برجسته کند تا مثل یک شلاق آگاهی‌دهنده، همه را در مورد اعتیاد و رانت‌خواری و غیره هوشیار کند. ولی در نهایت باید این اثر را داشته باشد که اگر کسی از سالن سینما بیرون می‌رود، تأثیر مثبتی بگیرد.

من فکر می‌کنم وظیفه‌ی هنر همین است و نمی‌تواند بگوید که من فقط مسائل را بیان می‌کنم و کاری با اثر آن‌ها ندارم. در واقع هنر می‌خواهد روی مخاطب تأثیر بگذارد؛ خواه مخاطب انبوه و خواه مختصر. برای تأثیرگذاری روی مخاطب باید عوامل فراوانی را در نظر بگیریم و نمی‌شود از یک دستور خشکِ از پیش تعیین‌شده تبعیت کنیم.

سؤال بعدی در نقطه‌ی مقابل سؤال قبل قرار دارد. واقعیت این است که در فیلم‌هایی که به نام آثار دینی تولید می‌شوند، نوعی شعارگونگی را احساس می‌کنیم. البته منظورم جنبه‌ی آرمانی و نهایی آن نیست، بلکه همان چیزی است که الآن در کشور ما موجود است. به عنوان مثال، مجموعه‌ی تلویزیونی «شاید برای شما اتفاق بیفتد» دچار همین آفت است.

به نظر من، شعارگونگی از دهه‌ شصت شروع شد. در آن زمان، سینمای بدنه شامل دو دسته شخصیت انقلابی و کاملاً مثبت و قاچاقچیان و ضدانقلابی‌های کاملاً منفی بود. این نشانه‌شناسی‌ها به اینجا رسیده و سری جدید فیلم‌ها تبدیل به «کلید اسرار ۲» و حتی به مراتب شعاری‌تر از آن شده است. فرمودید که امام خمینی اشعار عرفانی دارد. حتی کسی که در سطح دبیرستان سواد داشته باشد، می‌فهمد که منظور شاعر از جام و می و زلف، ظواهر نیست. به همین دلیل، وقتی در شعر امام خمینی می‌خوانیم که «من به خال لبت ای دوست گرفتار شدم»، این سؤال پیش نمی‌آید که در رساله‌ی عملیه‌ی ایشان چیز دیگری نوشته شده است. ولی در سینمای ما این نشانه‌ها تدوین نشده‌اند. به نظر شما، این شعارگونگی نتیجه‌ی سیاست‌زدگی است یا نشانه‌شناسی یا پدیده‌ی ثالثی در میان است؟

من معتقدم که سیاست‌زدگی خیلی مؤثر بوده، ولی نباید همه‌ تقصیر را گردن آن بیندازیم. از آنجا که سیاست‌زدگی همیشه در عرصه‌ مدیریت‌ها و مسائل حکومتی حاکم بوده، طبیعتاً تأثیرات بیشتری می‌گذارد؛ ولی واقعیت این است که تلاش و تجربه‌ عملی سینماگران نیز تأثیر فراوانی دارد تا بتوانند به اثری ناب، ارزشمند و غیرشعاری دست پیدا کنند.

در پدیده‌ سینما، مهم است که چگونه بر تماشاگر تأثیر می‌گذاریم. عمده‌ی کار سینما تأثیرگذاری روی اجتماع است. البته گاهی برای رسیدن به این هدف، باید نارسایی‌ها را برجسته کند تا مثل یک شلاق آگاهی‌دهنده، همه را در مورد اعتیاد و رانت‌خواری و غیره هوشیار کند. ولی در نهایت باید این اثر را داشته باشد که اگر کسی از سالن سینما بیرون می‌رود، تأثیر مثبتی بگیرد.

اولین قدم برای پرهیز از شعاری شدن، واقع‌نمایی قصه است. من به جای «واقع‌گرایی» از واقع‌نمایی استفاده می‌کنم. قصه را حداقل باید به نحوی بیان کنیم که انگار انسان‌های واقعی هستند. برای این کار، انسان‌ها باید خاکستری باشند، نه سیاه و سفید.

این کار نیاز به تجربه و رعایت ظرایف دارد و جزئیات در آن بسیار مهم است. مثلاً برای نشان دادن یک فرد روحانی ملبس حداقل دو راه داریم. اگر این کار را به شکل شعاری انجام دهیم، تماشاچی مسخره می‌کند و آن را نمی‌پسندد. راه دوم این است که او را به صورت ملموس و با همه‌ی ویژگی‌ها و نقاط ضعف و قدرت انسانی نشان دهیم. تماشاچی این شخصیت را خواهد پسندید. ما هر دو را تجربه کردیم. یکی از نمونه‌های مشهور، فیلم «طلا و مس» ساخته‌ی آقای اسعدیان بود.

با کمال تأسف، بسیاری از سفارش‌دهندگان دولتی مدیران ترسو و ضعیفی هستند که نگران میزشان هستند و به جای اینکه به فکر تأثیرگذاری بر مردم باشند، به فکر این هستند که افراد و جمع‌های محدودی برایشان کف بزنند. در حقیقت فیلم را برای آن‌ها می‌سازند، نه برای مردم.

چنان که در بین علمای اسلام هم همین ‌طور است که گروهی نمی‌توانستند ارتباط مردمی برقرار کنند و بسیاری می‌توانستند ارتباط وسیع مردمی برقرار کنند و مؤثر باشند. افرادی وجود داشتند که حتی با سواد خیلی کم، به دلیل سلوک و رفتارشان الگوی مردم شده‌اند. ما در سینما می‌توانیم از این نکته استفاده کنیم. جالب است که اتفاقاً این ‌طور نیست که مفهوم اخلاقی فقط در سینمای ما وجود داشته باشد.

در سلسله نشست‌های سینمای معناگرا، ده یا پانزده درصد از فیلم‌ها ایرانی و حدود ۸۵ درصد خارجی بود. مضامین بعضی از فیلم‌های خارجی واقعاً به مفاهیم اخلاقی، عرفانی و اسلامی ما نزدیک بود. نمی‌گویم دقیقاً همین بوده، ولی بسیار نزدیک بود.

مثلاً فیلمی لهستانی در خاطرم مانده که به اخلاق و ماوراء (یعنی قدرت‌های فوق عادی بشر) مربوط بود. داستان خانمی بود که بچه‌اش مریض و شوهرش دکتر متخصص است. درمان بیماری بچه به بن‌بست می‌رسد و بر خلاف تمسخر شوهرش، سراغ آقایی می‌رود که با چشم بسته شفا می‌دهد. به این ترتیب، بچه شفا پیدا می‌کند. چشم مرد شفادهنده به مادر بچه می‌افتد. بعد از سلامت بچه، خانم مرید آقا شده و سعی می‌کند به او نزدیک شود.

البته نه با نظر بد، بلکه با نظر مرید و مرادی. اما به هر حال هر مریدی دوست دارد نزدیک شدن انسانی را تجربه کند. نهایتاً وقتی بین این زن و مرد ارتباطی برقرار می‌شود، بچه دوباره مریض می‌شود. شفادهنده را صدا می‌کنند و وقتی بالای سر بچه می‌رود، به حالت ناامیدی برمی‌گردد و می‌‌گوید دست‌هایم سرد شده‌اند. دلیلش این است که به گناه آلوده شده‌اند.

این فیلم هم اخلاقی و هم عرفانی است. به دلیل عدم رعایت وجه اخلاقی و کف نفس، قدرت شفادهنده گرفته شد. این مضمون در مفاهیم دینی ما وجود دارد که اگر کسی به گناه روی بیاورد، عنایات و افاضات الهی از او گرفته می‌شود.

این فیلم به زیبایی چنین مفاهیمی را تصویر کرده و همه پذیرفتند که چقدر به مفاهیم ما نزدیک است. می‌خواهم بگویم که این تجربه‌ها در دنیا اتفاق افتاده و محدود به دنیای ما نیست.

اما دنیای ما باید اجازه‌ی این تجربه‌ها را بدهد و فریاد وا اسلاما سر ندهد. در میان قصه‌هایی که روحانیان روی منبر نقل می‌کنند، داستان‌هایی هست که اگر بخواهیم نسخه‌ی سینمایی از آن بسازیم با عرف اجتماعی ما ناسازگار خواهد بود؛ در حالی که اگر آن قصه را درست تصویر کنیم، به شدت تأثیرگذار خواهد بود.

من معتقدم اگر هنرمند چیره‌دستی مطلب را خوب دریافته باشد، به آن اعتقاد قلبی پیدا کند، فردی اخلاقی باشد و بخواهد این موضوع را به تماشاگر منتقل کند، حتماً موفق می‌شود. به نحوی که اولین کسانی که در برابر آن اثر کف می‌زنند، همان کسانی هستند که فکر می‌کردیم آن را تکفیر خواهند کرد.

نمونه‌های فراوانی در این زمینه داشتیم. مثلاً یک روحانی را تصویر می‌کردیم، اما مسئولان صداوسیما وحشت می‌کردند و نگران بودند. بعد از اصرار و حتی گریه‌ی بعضی از عوامل، پذیرفتند. اتفاقاً بعد از پخش اولین کسانی که تشکر کردند، همان کسانی بودند که می‌ترسیدند، یعنی تأثیر فیلم درست برعکس تصور آن‌ها بوده است. به همین دلیل من معتقدم که مدیر باید شجاع و دانا باشد (نه شجاع نادان) تا با تعامل تدریجی به اثر مطلوب برسد.

رضا کیانیان در «کیف انگلیسی» نقش آخوندی را با لهجه‌ی ترکی بازی می‌کند. عده‌ای به دلیل ترس و نگرانی می‌خواستند لهجه‌ی او را عوض کنند. ما گفتیم که این لهجه‌ی شیرین شخصیت را مثبت کرده است. کار به جایی رسید که رضا کیانیان گریه کرد. بالاخره پذیرفتند و سریال را پخش کردند. اولین کسانی که نامه‌ی تشکر نوشتند، روحانیان ترک بودند که از صداوسیما برای تصویر چنین شخصیتی تشکر کردند.
نام شما

آدرس ايميل شما
برای ارتقای فرهنگ نقد و انتقاد و کمک به پیشرفت فرهنگ و اخلاق جامعه، تلاش کنیم به جای توهین و تمسخر دیگران، نظرات و استدلال هایمان را در رد یا قبول مطالب عنوان کنیم.
نظر شما *