شما اجازه میدهید، من به لبنان بروم و در کنار خواهران و برادران فلسطینی مبارزه کنم، تا اوضاع ایران تغییر کند؟ امام فرمودند: «هر کجا که میبینید برای اسلام مفید هستید و میتوانید خدمت کنید؛ تکلیف است.»
شیرزن همدانی که روی اسرائیلیها اسلحه کشید
27 آبان 1402 ساعت 14:35
شما اجازه میدهید، من به لبنان بروم و در کنار خواهران و برادران فلسطینی مبارزه کنم، تا اوضاع ایران تغییر کند؟ امام فرمودند: «هر کجا که میبینید برای اسلام مفید هستید و میتوانید خدمت کنید؛ تکلیف است.»
به گزارش جهان نیوز به نقل از فارس، «وقتی وارد بیت معظمله شدم سر از پا نمیشناختم شوقی وصفناشدنی در وجودم موج میزد، بعد از سلام و احوالپرسی عرض کردم دباغ هستم؛ امام فرمودند: «همان دباغی که مرحوم سعیدی در نامههایش اسم میبرد؟» عرض کردم «بله! مدتی شاگردش بودم و با او کار میکردم. بعد گزارشی اجمالی از آنچه که گذشته ارائه دادم حضرت امام با طمأنینه و آرامش حرفهایم را شنیدند و بعد فرمودند: «از زندان برایم بگویید.»
من هم از نحوه دستگیری، بازداشت، بازجویی، زندان و ساواک و در آخر از شکنجه خود و دخترم گفتم، در پایان هم مجدد گفتم، من اینجا هستم و هشت فرزندم در ایران، نمیدانم چه کار کنم؟ اگر برگردم، میترسم گرفتار ساواک و دوباره زندانی شوم. اگر برنگردم، هشت فرزندم در ایران بدون مادر ماندهاند. نمیدانم تکلیفم چیست!
باورکردنی نبود امام فرمودند: "بمانید! انشاءالله اوضاع تغییر میکند و همه با هم میرویم".
مگر چنین چیزی ممکن بود؟! چنین وعدهای از طرف امام برایم پیچیده به نظر میرسید، اما بعد از کمی تأمل، امیدوار شدم و سکوت کردم؛ پیش از خروج از اتاق پرسیدم پس شما اجازه میدهید، من به لبنان بروم و در کنار خواهران و برادران فلسطینی مبارزه کنم، تا اوضاع ایران تغییر کند؟
فرمودند: «هر کجا که میبینید برای اسلام مفید هستید و میتوانید خدمت کنید؛ تکلیف است.»
ملاقات با امام و رهنمونهایش روحیه مضاعفی شد برای مبارزه، از این رو وقتی به سوریه بازگشتم با توجه به اجازه حضرت امام قصد کردم برای طی دورههای آموزش نظامی چریکی به لبنان بروم و در یکی از پایگاههای ساف مشغول آموزش نظامی شوم.
سپس همراه یکی از خواهران فلسطینی به جنوب لبنان و تپههای نبطیه نزد برادران و خواهران مبارز و مجاهد رفتیم ۶ ماه در آن جا سپری و در چند عملیات نامنظم علیه اسرائیلیها شرکت کردم و در روزهایی که عملیات و شبیخونی در کار نبود به کارهای دیگری چون تدریس قرآن و آموزش نظامی و... میپرداختم.
با آموختههای فراوانی به سوریه بازگشتم و از این تاریخ به بعد مادام بین این دو کشور برای کارهای مختلف در تردد بودم در این دوران بیشتر شبها یا از طرف گروههای داخلی در لبنان یا از طرف نیروهای اسرائیلی که آتش سنگینی را هم دنبال خود داشتند درگیری میشد.
یک بار در سوریه به من مأموریت داده شد که بروم اردن و اطلس اسرائیل را پیدا کنم، اسرائیل اجازه نمیداد اطلس سرزمینی که غصب کرده بود در خارج پخش شود، آدرس را پیدا کرده بودند و به احتمال قوی میتوانستم به هدف مورد نظر برسم، برای رفتن به اردن ویزا میخواستم و چون کشور اردن فقط به دانشجوها ویزا میداد با ترفندی حلش کردیم.
یکی از برکات حضورم در لبنان آشنایی با امام موسی صدر و یار و یاورش شهید چمران بود. امام موسی صدر رهبر معنوی شیعیان و رئیس مجلس اعلای شیعیان بود که برای امور رفاهی و فرهنگی مردم جنوب لبنان خیلی تلاش میکرد، مصطفی چمران هم آمریکا تحصیل کرده و به تمام امکانات و رفاهیات پشت کرده بوده و پس از طی دوره چریکی در مصر به لبنان آمده و سررشته بسیاری از امور فرهنگی، غیر انتفاعی و خیریه شیعیان لبنان را به عهده گرفته بود.
هیچ کاری نبود که چمران برای جوانان و نوجوانان لبنان انجام نداده باشد، از آموزش اسلحههای سبک گرفته تا درس و بحث قرآن، نماز جماعت، نمایشنامه و داستاننویسی. وارسته از دنیا، مال و مقام و نام بود، به هیچ کس و هیچ چیز حتی زن و فرزند وابستگی نداشت در زندگیاش فقط خدا بود و خدا.»
کد مطلب: 859184
آدرس مطلب: https://www.jahannews.com/news/859184/شیرزن-همدانی-روی-اسرائیلی-ها-اسلحه-کشید