حر را دوست دارم چون تنها کاراکتری است که در کربلا قطب مثبت و منفیاش را میبینیم. یعنی فقط یک بعدش را نمیبینیم و به همین دلیل شخصیت حر برای من خیلی جذاب است.
روایت رامین راستاد از نذریهای بیریا در محرم
6 شهريور 1401 ساعت 16:00
حر را دوست دارم چون تنها کاراکتری است که در کربلا قطب مثبت و منفیاش را میبینیم. یعنی فقط یک بعدش را نمیبینیم و به همین دلیل شخصیت حر برای من خیلی جذاب است.
به گزارش جهان نیوز به نقل از فارس، رامین راستاد روز گذشته، ۵ شهریور در برنامه «نشان ارادت» حاضر شد و دربارهی راهاندازی هیات همراه با دوستانش در ۱۸ سالگی صحبت کرد. راستاد همچنین از میزان علاقهاش برای رفتن به کربلا توضیح داد که امام حسین (ع) هنوز او را نطلبیده است. او معتقد است شخصیت حر تنها کاراکتری است که در کربلا قطب مثبت و منفیاش را میبینیم و به همین دلیل دوست دارد نقش حر را بازی کند. در ادامه بخشی از صحبتهای رامین راستاد در این برنامه را میخوانید.
رامین راستاد در ابتدای برنامه «نشان ارادت» دربارهی اولین مواجههی خود با امام حسین (ع) گفت: من هم مثل هر کودک و نوجوان دیگری یک شور و عشقی به ایام محرم داشتم. مدتی قبل داشتم به یکی از دوستانم میگفتم ما برای اینکه یک پرچم یا کتل در دستمان بگیریم، میجنگیدیم و دعوا میکردیم. اما این علاقه از یک جایی به بعد به اعتقاد آگاهانه داشتن تبدیل میشود. من خوشبختانه به دلیل وجود یک پدر فرهنگی در خانه که هر روز حداقل ۴ یا ۵ ساعت مطالعه میکرد، این شانس را داشتم که خیلی مستند با امام حسین (ع) آشنا شوم.
من هم مثل هر جوان دیگری کم کم علاقهام بیشتر شد و هیچوقت یادم نمیرود، شاید در ۱۸ یا ۱۹ سالگیام با چند تا از دوستانم در پشت خانهی یکی از دوستان که زمین خاکی بود، برای اولینبار هیاتمان را راهاندازی کردیم. خیلی خوشحال هستم که آن هیات هنوز هم با همان قدرت پابرجاست.
بازیگر سریال «مثل هیچکس» درمورد خاطرههایش از هیات توضیح داد: یک خاطره دارم که هر بار میخواهم بگویم، میترسم. چون با خودم میگویم نکند کسی فکر کند من میخواهم شعار بدهم. یک پسربچهای را هر سال ظهر عاشورا به هیات ما میآوردند که با واکر میآمد و شاید ۹ یا ۱۰ ساله بود. من هر بار که او را میدیدم برایش زنجیر میزدم و او را به امام حسین (ع) یادآوری میکردم. شاید سال چهارم یا پنجم بود که باز هم میآمد اما بدون واکر و دست مادرش را گرفته و آمده بود. نمیدانم چه اتفاقی افتاد و اصلا نمیخواهم قضاوت کنم که آن اتفاق چه بود.
یکبار هم شبها داخل هیات میخوابیدیم که کارها را انجام دهیم، روبهروی هیات ما یک آقایی بود که بادیگارد بود و یک شب در هیات را باز کرد و آمد برایمان چای آورد.
کد مطلب: 810477
آدرس مطلب: https://www.jahannews.com/news/810477/روایت-رامین-راستاد-نذری-های-بی-ریا-محرم