موضوع «سگگردانی» این روزها یکی از پربحثترین مسائل مدیریت شهری است که خانوادههای زیادی از آن گله دارند و برخی نیز به دلیل بیاحتیاطیها در سگگردانی دچار آسیبهای جدی شدهاند.
موی دخترم از وحشت یک سگ ریخت! +تصاویر
26 تير 1400 ساعت 8:24
موضوع «سگگردانی» این روزها یکی از پربحثترین مسائل مدیریت شهری است که خانوادههای زیادی از آن گله دارند و برخی نیز به دلیل بیاحتیاطیها در سگگردانی دچار آسیبهای جدی شدهاند.
به گزارش جهان نیوز، دیماه 97 خبرگزاری فارس در گزارشی اعلام کرد که در یک منطقه گردشگری در لواسانات تهران سگهای رها شده توسط یک سگگردان دست و پای یک کودک خردسال را دریدند و آسیب بسیار جدی به پیکر نازک و نحیف او وارد کردند. همین شد که سگگردانی و شکایات در این مورد دوباه مدتی اوج گرفت. برنامههای خبری و تلویزیون زیادی به این موضوع پرداختند و قرار شد قانونی وضع شود تا جلوی این قبیل خسارات جبران ناپذیر را بگیرد. اما مثل بسیاری از اتفاقات دوباره دچار فراموشی شد.
دهم تیرماه 1400 در سامانه «فارس من» نیز دوباره شکایت از سگگردانی به منظور پیگیری خبرگزاری فارس برای حل این موضوع ثبت شد و توانست امضاهای زیادی را نیز به نام خود ثبت کند. همین موضوع باعث شد دوباره این معضل شهری در میان اخبار اوج بگیرد و همه تقاضای رسیدگی هرچه سریعتر و طرح قانونی برای کنترل نابسامانی موجود داشته باشند.
در این میان با «زهرا رازینی» مادر «زینب» آشنا شدیم که او نیز دخترش به شکل دیگری قربانی سگگردانیها در محیطهای عمومی شده است. دختری که در اثر وحشت از یک سگ در پیاده رو نزدیک به خانهشان دچار یک حمله عصبی شده و در نهایت این شوک زمینه ی بروز بیماری «خودایمنی» میشود که روزهای تلخ زیادی را با خودش به همراه میآورد به همین بهانه با مادر زینب درباره این حادثه دردناک و روزهای پس از آن گفتگو کردیم.
زینب حدود 4سال و 5ماه دارد و حدود 2سال پیش این حادثه تلخ برایش رخ داد.
ماجرای بیماری زینب از کجا شروع شد؟ چه اتفاقی افتاد که زینب دچاربیماری خودایمنی شد؟
داستان از آنجایی شروع شد که هنگام برگشت به خانه که سمت منطقه شرق تهران، پیروزی، محله سهراه سلیمانیه بود ، سر کوچه خانهمان که رسیدیم، یک سگ بدون قلاده یکهو جلوی ما پرید. بعد زینب شوک شد و من هم جیغ زدم. شخص صاحب سگ هم با شنیدن صدای جیغ من، برگشت و سریع سگ را بغل کرد و رفت . همه مردم برگشته بودند و نگاه میکردند و خودشان را از آن قسمتی که سگ بیقلاده بود کنار کشیده بودند. چون اصلاً محلی نیست که مردم عادت داشته باشند در آن سگ ببینند! حتی سگی که با قلاده راه برود هم نداشتیم در محل، چه برسد به اینکه بدون قلاده! محله ما مثل بقیه مناطق تهران نیست، بلکه جوری است که نه چشم عادت دارد نه انتظارش را دارد که سگ ببیند. در این محله وقتی پیاده میرویم انتظار دیدن گربه و اینها را داریم اما انتظارش را نداشتیم که سگ ببینیم. خلاصه آنقدر سریع این اتفاق افتاد که حتی نتوانستم چهرهاش را ببینم. فقط شنیدم که مردم دارند به او فحش میدهند و او هم تند تند میرود. قضیه تمام شد و ما رفتیم خانه. هنوز قلبمان تند تند میزد و آثار ترسمان مشهود بود. آن موقع متوجه نشدم زینب شوک شده. خبر از جایی هم نداشتیم.کمی نشستیم تا حالمان بهتر شود. اما نمیدانستیم قصه این ترس ناگهانی ادامه دار خواهد شد.
چطور متوجه شدید که این شوک عصبی به زینب آسیب زدهاست؟
از فردای آن روز موهایش بصورت سکهای شروع کردند به ریختن. یعنی یک قسمت از سرش. پیش خودمان میگفتیم یعنی چه شده است؟ بعد یک مدت که از دکترها پرسوجو میکردیم که چکار کنیم و کجا و نزد چه دکتری ببریمش، دیدیم اندازه ریختن موهایش از یک سکه به دو سکه افزایش پیدا کرد. یعنی موهای دو قسمت از سرش شروع به ریختن کرد. گفتند زینب را حتماً نزد متخصصهای پوست و مو باید ببرید. ما هم بردیم. پس از متخصص پوست و مو سراغ متخصص اعصاب رفتیم. در این روند آزمایش خون و چند چیز دیگر گرفتند. در نهایت گفتند که زینب دچار بیماری «خودایمنی» شده است. گفتند آن شوکی که به زینب وارد شده بوده، به کبدش زده و آنزیمهای کبدش بشدت بالا رفته است. خودایمنیاش هم از نوع «آلوپسی یونیورسال» است. البته اولش توتال بودنش معلوم نبود، بعد از ۶ماه که کامل موهایش ریخت، گفتند این سطح خیلی پیشرفته این بیماری است و توتال است. این را هم گفتند که متأسفانه درمان خاصی هم در این سن برای این بیماری وجود ندارد.
تنها دارویی که میتوانستند به ما بدهند، یک پمادی بود که دستساز شیمیایی بود و در داروخانه ساخته میشد. این پماد را باید فقط روی سرش میمالیدیم و برای مژهها و ابروهایش هم هیچ دارویی نبود. زیرا سن زینب خیلی کم بود و داروهایی که کورتون داشت و میتوانست سریع باعث تحریک ریشه موهایش شود تا دوباره رشد کنند را نمیتوانستند برایش تجویز کنند.
این دارو (پماد) را باید مدتهای طولانی میزدیم که هیچ فرقی هم نداشت. تا مدتی مدام پیگیری میکردیم و از دکترهای مختلف پرسوجو میکردیم. حتی نتیجه آزمایشاتش را برای پزشکهای خارج از کشور هم ارسال کردیم. سراغ پزشکهای طب سنتی و طب اسلامی هم رفتیم. با طب سنتی به اندازه کمی مژهها، ابروها و موهای سرش شروع به درآمدن کردند. ولی با یک شوک دیگر، دوباره همه ی موها ریخت.
درواقع دکتر هم به من گفته بود که چون این بیماری، خودایمنی است بدن به اشتباه به خودش ضربه میزند. گویا انواع مختلفی هم دارد و این نوعش اینطوری است که با هر شوک و با هر استرسی، فولیکول موها را از بین میبرد.
کد مطلب: 769965
آدرس مطلب: https://www.jahannews.com/news/769965/موی-دخترم-وحشت-یک-سگ-ریخت-تصاویر