چهارشنبه ۲۹ فروردين ۱۴۰۳ - 17 Apr 2024
 
۲
۵

از کوچ شیرازی‌ها به کنیا تا هجرت کنیایی‌ها به قم؛ «شیخ علی مویگا» روایت می‌کند

يکشنبه ۱ تير ۱۳۹۹ ساعت ۰۸:۵۷
کد مطلب: 731243
در میان بازخوردهای مثبت و منفی، رفتار یک گروه عجیب بود. می‌گفتند:حرف شما در تقبیح نژادپرستی درست است اما شما آخوند هستید و به همین خاطر، نمی‌توانیم تأیید و حمایتتان کنیم!
از کوچ شیرازی‌ها به کنیا تا هجرت کنیایی‌ها به قم
به گزارش جهان نيوز، معروف است به «شیخِ آن‌لاین» یا «شیخِ در دسترس»؛ آنقدر که با استفاده از تکنولوژی روز و ظرفیت فضای مجازی، ارتباط علاقه‌مندان اسلام و اهل بیت(ع) را با خودش تسهیل کرده. حسابی هم محبوب جوانان مسلمان کنیایی است، تا آنجا که مشتاقانه اصرار می‌کنند او خطبه عقدشان را از ۴۳۶۲ کیلومتر آن طرف‌تر، از شهر «قم» و از طریق تماس تصویری بخواند. شیخ «علی مویگا»، روحانی ۳۰ ساله کنیایی، از وقتی خودش را شناخته - درست از روزهای شروع مدرسه - ساکن ایران و همسایه کریمه اهل بیت(س) بوده، در کنار مردم ایران قد کشیده و عشق به اسلام، انقلاب اسلامی و ایران، ذره‌ذره وجودش را پر کرده. از خودش بپرسید، می‌گوید حالا او یک هویت خاص دارد؛ هویت «کنیایی-ایرانی». اینطور است که به‌اصطلاح، مثل بلبل فارسی حرف می‌زند.

فعالیت‌های داوطلبانه شیخ علی و دوستانش (طلبه‌های غیرایرانی) در شهر قم در روزهای مقابله با کرونا، از آن اتفاقات قشنگ دوران بحران بود اما آنچه بیش از همه اسم او را سر زبان‌ها انداخت، انتشار یک ویدئوی خاص در روزهای خیزش مردم سیاهپوست آمریکا بود. ویدئویی که او با هدف آگاهی‌بخشی و فرهنگ‌سازی در زمینه مبارزه با نژادپرستی منتشر کرده‌بود تا تلنگری باشد برای همه بینندگان و شنوندگان، با بازخوردهای مثبت و منفی فراوانی مواجه شد. با گفت‌وگوی ما با این روحانی جوان، فعال و خوشرو همراه باشید تا با قصه روزهای پرفراز و نشیبش در ایران و کنیا و پشت پرده این ویدئو بیشتر آشنا شوید.
 

بقایای شهر شیرازی ها در سواحل شرق آفریقا

«شیرازی‌ها»­، هزار سال قبل چراغ ارتباط ایران و کنیا را روشن کردند
*شاید خیلی‌ها ندانند سابقه روابط دو کشور ایران و کنیا، به حدود هزار سال قبل برمی‌گردد و مردمان دو کشور، پیوندهای عمیقی با هم داشته‌اند. گویا مشخصاً اهالی «شیراز»، آغازکننده این ارتباط فرامرزی بوده‌اند و هنوز هم شیرازی‌ها از معروفیت خاصی در کنیا برخودارند. درست است؟
- بله. مردمان سواحل شرقی آفریقا شامل کشورهای کنیا، تانزانیا و...، ارتباطات قدیمی و ریشه‌داری با ایرانیان داشته‌اند. داستان‌های زیادی در این زمینه روایت شده. به‌طور مثال می‌گویند اواخر حکومت عباسیان، یک گروه از شیعیان ساکن شیراز از دست حکومت عباسی فرار می‌کنند و به «زنگبار» در آفریقا می‌روند. شاید پرسیده شود چرا آفریقا؟ گفته می‌شود رییس آن‌ها [که در بعضی نقل‌ها از او با نام «علی بن سلطان حسن» یاد شده]، شاهزاده‌ای بوده که پدرش، ایرانی و صاحب قدرت و مادرش، کنیزی از اهالی آفریقا بوده. او به دلیل آزار و اذیت‌های خاندان سلطنتی، تصمیم می‌گیرد با جمعی از یاران نزدیکش به آفریقا کوچ و در آنجا زندگی کند. آن‌ها با چند کشتی عازم آفریقا می‌شوند اما گرفتار طوفان می‌شوند و در ۷ نقطه مختلف از ساحل به خشکی می‌رسند و در آن نقاط، جوامع شیرازی را پایه‌گذاری می‌کنند.

هنوز هم قومی در سواحل شرق قاره آفریقا زندگی می‌کنند که به قوم «شیرازی» معروف‌اند. اصل ماجرا این است که در آن روزگار، شیراز بزرگ‌ترین شهر و مرکز تجارت جنوب ایران بوده و تجارت و صادرات قالی، خنجر، عطر و ظروف سفالی از آنجا به آفریقا حسابی رونق داشته. به همین دلیل، همه تاجرانی که از جنوب ایران به آفریقا می‌رفتند، به شیرازی معروف شدند. به‌تدریج هم از ازدواج این تاجران شیرازی با اهالی بومی این مناطق، قوم جدیدی شکل گرفت و به‌طور کلی، آفریقایی‌های حاصل از ازدواج با افراد غیرآفریقایی، به نام شیرازی معروف شدند. شیرازی‌ها با ورودشان، تاثیرات عمیق فرهنگی در کشورهای سواحل شرقی آفریقا به جا گذاشتند.

*کمی از این تاثیرگذاری برایمان بگویید. نشانه‌های حضور شیرازی‌ها را در کدام بخش‌های زندگی مردم سواحل شرقی آفریقا و مشخصاً مردم کنیا می‌توان دید؟
- در درجه اول این افراد، اسلام و تشیع را در کشورهای سواحل شرقی آفریقا گسترش دادند و باعث آشنایی و گرایش گروه‌های فراوانی از ساکنان این محدوده به اسلام شدند. از این گذشته، فرهنگ و سنت‌های ایرانی کم‌کم جای خودش را در فرهنگ و زندگی مردمان بومی این مناطق باز کرد. برخی از آداب و رسوم و سنت‌های ایرانی مثل برگزاری مراسم عید نوروز از حدود هزار سال قبل تا امروز در سواحل شرق آفریقا رواج داشته‌است. علاوه‌براین، ما در زبان «سواحلی» که زبان مردم کنیا و تانزانیاست، کلمات فارسی فراوانی داریم. به‌طور مثال، ما به ماشین، «گَری» می‌گوییم که برگرفته از «گاری» در زبان فارسی است. یا به پنجره، «دریشَه» می‌گوییم که از «دریچه» در فارسی گرفته شده.

واقعیت این است که بعد از ازدواج بومیان این مناطق با تجار ایرانی، ارتباطات انسانی میان مردم آفریقا و مردم ایران بسیار عمیق‌تر و فرهنگ‌هایشان در هم ممزوج شد. اما متاسفانه در ارتباط گیری‌های فرهنگی، به این مشترکات مهم توجه نمی‌شود. ببینید مثلاً وقتی شما می‌خواهید باب گفت‌وگو درباره فرهنگ، تاریخ و مذهب را با یک فرد کنیایی باز کنید، وقتی به او بگویید سابقه ارتباط ایران و کنیا به هزار سال قبل برمی‌گردد، او ناخودآگاه مشتاق می‌شود با شما صحبت کند و به حرف‌هایتان گوش بدهد. با خودش می‌گوید: اصلاً شاید اجداد ما با اجداد این‌ها فامیل بوده باشند! ببینید برقراری ارتباط در این شرایط، چقدر آسان‌تر است تا اینکه بین دو ملت هیچ نقطه اشتراکی وجود نداشته باشد. این، ظرفیت بسیار بزرگ و ارزشمندی است که بر اساس آن می‌توان دوستی‌های عمیقی میان مردمان دو کشور ایجاد و ارتباطات نزدیک‌تری میان دو کشور برقرار کرد.

من پایان‌نامه مقطع کارشناسی ارشدم را هم با موضوع «قدمت تشیع و عوامل گرایش مردم شرق آفریقا به تشیع» ارائه کرده‌ام. بخشی از این پژوهش به تاریخچه ورود مسلمانان به شرق آفریقا اختصاص دارد که قسمت اعظم آن به تأثیر ارتباطات مردم ایران با مردم شرق آفریقا برمی‌گردد.
 

شیخ «علی مویگا»(نفر اول از سمت چپ) به همراه پدرش، شیخ «سلیم مویگا»(نفر وسط) و برادرش، شیخ «محمد مویگا»(نفر سمت راست)

این «قم» که این‌همه تعریفش را می‌کنند، کجاست؟
*بعد از این مقدمه مفصل و خواندنی، بپردازیم به ماجرای سفر خودتان به ایران. شنیده‌ایم شما یک نقطه اشتراک دیگر هم با ما ایرانی‌ها دارید و مثل اغلب ما، مسلمان‌زاده و شیعه‌زاده هستید. برگردیم به آن نقطه اول و تعریف کنید گذر شما چطور به ایران و شهر قم افتاد؟
- بله. من الحمدلله شیعه‌زاده هستم. در کنیا به ما می‌گویند «مسلمانان نسل دوم». پدرم مسیحی بود و حدود ۴۰سال قبل، وقتی ۱۶ ساله بود، با دین اسلام آشنا شد و بعد از مطالعه و تحقیق، مسلمان شد. اما هنوز سئوال داشت. آنقدر پرسید و مطالعه کرد تا یک سال بعد، به مکتب اهل بیت(ع) گرایش پیدا کرد و الحمدلله شیعه شد. آن موقع، در منطقه زندگی آن‌ها، شاید فقط ۵ نفر شیعه بومی زندگی می‌کردند. به‌طور طبیعی در خانواده با او مخالفت شد و کار حتی به بازداشت هم کشید!

در کنیا، وقتی خانواده می‌خواهد فرزند جوانش را ادب کند، گاهی از پلیس می‌خواهد او را بازداشت کند. البته این ماجرا خیلی طول نکشید اما پدرم بعد از آزادی، از خانواده طرد شد. او اما در مقابل این برخورد شدید از طرف پدربزرگم، بر اساس دستورات اسلام، ارتباطش را با خانواده حفظ کرد و تمام تلاشش را برای ابراز محبت به پدر و مادر و حفظ احترام آن‌ها به کار بست. بالاخره هم صبوری و رفتار محترمانه او کار خودش را کرد و باعث شد دل پدربزرگ نرم شود. پدرم دوباره به جمع خانواده برگشت و بعد از چند سال، آنقدر مهرش به دل پدربزرگ افتاد که می‌گفت پدرم بهترین فرزند اوست. پدربزرگم بعد از سال‌ها، درباره مسلمان شدن پدرم می‌گفت: «خدا او را صدا زد و او هم لبیک گفت.»

پدر برای آشنایی بیشتر با اسلام، وارد یک مدرسه علمیه در کنیا شد و بعد از مدتی، توفیق پیدا کرد به‌عنوان مبلّغ و مدیر بعضی مؤسسات دینی مشغول خدمت شود. در این زمان، انقلاب اسلامی هم در ایران پیروز شده‌بود و باعث گرایش بسیاری از افراد در جهان به اسلام شده‌بود.

آزادیخواهان جهان، تلاقی فکر و عمل اسلامی را در انقلاب ایران می‌دیدند. حمایت از فلسطین و مستضعفان جهان و تشکیل حکومت اسلامی توسط انقلابیون ایران، نکاتی بود که زمینه‌ساز گرایش افراد زیادی به اسلام و تشیع شد. آن موقع، ایران کتاب‌های متنوعی مثل کتاب‌های شهید مطهری، دکتر شریعتی و... را به زبان‌های مختلف ترجمه می‌کرد و از طریق مبلّغان مذهبی یا رایزنان فرهنگی به کشورهایی مثل کنیا می‌فرستاد. در آن کتاب‌ها و در صحبت‌های مبلّغان ایرانی و حتی مبلّغانی که از هند و پاکستان می‌آمدند، مدام از «قم» یاد می‌شد؛ شهری که مرکز علوم دینی است.

خلاصه پدرم که هنوز تشنه بود، با این تعریف‌ها کنجکاو شده‌بود برود ببیند این قم که می‌گویند شهید مطهری در آن درس دین خوانده، کجاست؟ بالاخره هم بار سفر بست و خانوادگی به ایران آمدیم. آن موقع، من و برادر بزرگ‌ترم، در سن دبستان بودیم.
 
پدرم با کلاس انجیل‌خوانی، مسلمانی‌مان را تقویت کرد!
*پدرتان که با تحقیق، دین اسلام را انتخاب کرده‌بود، چه تدبیری اندیشید برای اینکه شما و برادران و خواهرانتان هم آگاهانه اسلام را بپذیرید و به قول ما ایرانی‌ها، «مسلمان شناسنامه‌ای» نباشید؟
- پدرم هیچ‌وقت ما را مجبور به پذیرش اسلام نکرد. البته ما با توجه به متولد شدن در یک خانواده مسلمان و زندگی در ایران، به‌طور طبیعی به اسلام گرایش داشتیم. اما ازآنجاکه دین غالب در کنیا، مسیحیت است، وقتی به آنجا می‌رفتیم چیزهایی می‌دیدیم که برایمان ایجاد سئوال می‌کرد. تدبیری که پدرم اندیشید این بود که برایمان کلاس انجیل‌خوانی گذاشت. با این کار، عملاً تفاوت‌های دین اسلام و دین مسیحیت را به ما نشان داد. با این آموزش خاص، نگاه ما بازتر شد و بزرگ‌تر که شدیم، خودمان اسلام را انتخاب کردیم.

نکته بسیار جذاب برای من این بود که اسلام برای کوچک‌ترین جزئیات زندگی انسان هم برنامه دارد. یعنی یک بسته جامع و کامل زندگی برای انسان است.
ببینید، مسیحیت یک شرع است اما احکام و برنامه برای زندگی ندارد. خیلی‌ها دغدغه دارند که خدا از من چه می‌خواهد؟ من برای چه به این دنیا آمده‌ام؟ چه هدفی دارم؟ چطور به آن برسم؟... اسلام برخلاف مسیحیت، یک نقشه راه کامل دارد برای تمام این دغدغه‌ها و تکلیف انسان را در زندگی این دنیا روشن می‌کند. بنابراین کار شما به‌عنوان یک مسلمان فقط این است که طبق این نقشه حرکت و عمل کنید و به راه نجات برسید؛ خیلی ساده. این ویژگی اسلام برای من خیلی مهم و ارزشمند بود و باعث شد با آگاهی و رغبت کامل، انتخابش کنم.
 
با جذبه آیت‌الله بهجت، از عالم کامپیوتر جدا شدم
*تحصیل در زمینه علوم دینی و پوشیدن لباس روحانیت، چطور برایتان رقم خورد؟ مثل یک رسم خانوادگی، بعد از پدر و برادر بزرگتان به شما رسید یا اینجا هم پای تحقیق و انتخاب در میان بود؟
- اصلاً در ذهن من چنین چیزی نبود. حتماً در ایران هم دیده‌اید که بچه‌هایی که پدرشان حوزوی است، چون سختی‌ها و محدودیت‌های پدر را دیده‌اند، گاه ترجیحشان این است که سراغ تحصیلات حوزوی نروند. خب، من هم یک نوجوان کم‌سن‌وسال بودم و بیشتر به حوزه کامپیوتر و طراحی وب علاقه داشتم. اما سال آخر دبیرستان شرایطی فراهم شد که در بعضی کلاس‌های اخلاق شرکت کردم و به‌این‌ترتیب جذب عرفان و این عوالم شدم. دیگر شروع به خواندن کتاب‌های اخلاق، عرفان، داستان علما و... کردم. اما اتفاق بزرگ‌تری در انتظارم بود. وقتی برای امتحانات پایان دبیرستان آماده می‌شدم، برای درس خواندن به حرم حضرت معصومه(س) می‌رفتم. خبردار شده‌بودم که آیت‌الله بهجت یک ساعت قبل از اذان ظهر، در مسجدشان که نزدیک حرم بود، درس خارج فقه دارند.

خلاصه کارم این شده‌بود که موقع درس ایشان خودم را به مسجد برسانم تا هم کمی نگاهشان کنم و هم به‌اصطلاح ایرانی‌ها، زنبیل بگذارم برای نماز جماعت پشت سر ایشان چون بعد از پایان کلاس، چنان ازدحامی می‌شد که جا برای ایستادن پیدا نمی‌کردی. من با تمام تلاشی که کردم و زود خودم را به مسجد رساندم، در تمام آن دوره، در بهترین حالت در صف دوم توانستم پشت سر ایشان نماز بخوانم.

من یک تازه جوان بودم و هر انسانی در این مقطع از زندگی احساس می‌کند خیلی گناهکار است. می‌رفتم در فضایی که آیت‌الله بهجت نفس می‌کشد قرار بگیرم تا به برکت وجود ایشان، از بار گناهانم کم شود. خیلی هم نگران بودم که یک وقت با ایشان چشم‌درچشم نشوم؛ با توصیف‌هایی که از علم و عرفان ایشان شنیده‌بودم. خلاصه، حضور در فضای معنوی مسجد آیت‌الله بهجت، تأثیر خاصی روی من گذاشت. حس و حالی که در آن مسجد حاکم بود قابل وصف نیست. به‌اصطلاح، مشتری‌هایش مشتری بودند.

*بالاخره آشنایی با آیت‌الله بهجت، در تصمیم‌گیری برای آینده زندگی‌تان چه کمکی به شما کرد؟
- بعد از آشنایی با آیت‌الله بهجت و خواندن کتاب‌های اخلاقی و عرفانی، به این نتیجه رسیدم که باید راهی را انتخاب کنم که از طریق آن به مردم خدمت کنم. در آن مقطع، ۳ گزینه در ذهن من بود؛ اول اینکه با توجه به علاقه شدید به کامپیوتر، در همین رشته درس بخوانم. دوم، حقوق بخوانم تا بتوانم از حق مردم دفاع کنم. و سوم اینکه، طلبه شوم. با خودم فکر کردم کامپیوتر را حتی اگر در دانشگاه درسش را نخوانم هم، می‌توانم ادامه دهم. پس این گزینه حذف شد. بین حقوق و طلبگی هم حوزه را انتخاب کردم. نمی‌دانم چطور بود که یک شوقی در من به وجود آمده‌بود که ثانیه‌شماری می‌کردم برای تمام شدن تابستان و شروع کلاس‌های درس جامعة المصطفی(ص). پدرم هم از این اتفاق، استقبال کرد و خوشحال شد و من در ۱۷ سالگی طلبه شدم.
 

معمم شدن شیخ علی مویگا توسط آیت الله صافی گلپایگانی

در مسیر حکومت امام مهدی (عج)، باید مرزها را فراموش کرد
*و به نظر می‌رسد در این ۱۳ سال، کاملاً به آن عهد اولیه – یعنی خدمت به مردم – پایبند بوده‌اید که وقتی مردم ایران را در ماجرای کرونا در رنج و سختی دیدید، داوطلبانه وارد میدان شدید و به آن‌ها خدمت کردید...
- ببینید، من بیش از ۲۰ سال است در ایران زندگی می‌کنم و به همان اندازه که با جامعه، زبان و فرهنگ کنیا آشنا هستم، از فرهنگ، جامعه و زبان ایران هم شناخت دارم. اما اگر بخواهم تصویر دقیق‌تری از خودم برایتان ترسیم کنم این است که اگر به کنیا بروم، هموطنانم مرا کاملاً کنیایی نمی‌دانند. اینجا هم مردم ایران مرا کاملاً ایرانی نمی‌دانند. در این میان، یک هویت جدید برای من به وجود آمده؛ هویت «کنیایی – ایرانی». به اعتقاد من، در مسیر رسیدن به حکومت امام مهدی (عج)، بهترین راه شکستن مرزها، توجه به همین مفاهیم است. من، یک کنیایی-ایرانی هستم. یعنی با حضور و فعالیت افرادی مثل من، مرز میان کنیا و ایران شکسته می‌شود. یعنی افرادی هستند که هر دو کشور، وطن آن‌هاست.

خب وقتی نگاهمان فرامرزی باشد، وقتی ویروس کرونا در ایران شیوع پیدا می‌کند، دیگر سئوال ندارد که چرا من هم می‌آیم وسط میدان. من این را وظیفه خودم می‌دانم که شانه‌به‌شانه دوستان ایرانی‌ام بایستم و با این تهدید مبارزه کنم. اصلاً وقتی من احساس می‌کنم بخشی از هویتم با شما ایرانیان یکی است، نسبت به شما احساس برادری می‌کنم و وقتی حادثه‌ای اتفاق می‌افتد خودم را در آن سهیم می‌دانم. به نظر من می‌شود روی این ارتباطات بدون مرز، کار و فرهنگ‌سازی کرد و هم در مسیر اهل بیت(ع)، هم در مسیر انقلاب اسلامی و هم در مسیر تمدن نوین اسلامی که رهبری به آن اشاره کردند، از این موضوع استفاده کرد.

 این اولین بار هم نبود. در ماجرای زلزله بم، من به همراه برادرم و دوست چینی‌مان سوار وانت‌های هلال احمر می‌شدیم و در جمع‌آوری کمک‌های مردمی در قم برای زلزله‌زدگان کمک می‌کردیم. یا در جریان سیل نوروزی سال گذشته، گروه‌های زیادی از طلاب غیرایرانی به شهرهای سیل‌زده رفتند و خدمت کردند. بنابراین، من معتقدم این مرزها روی کاغذ است. اسلام مرز ندارد. ما امت واحده هستیم.
 
گروه‌های جهادی ایران، الگوی جوانان کنیا
*یادی هم بکنیم از فعالیت‌هایتان در جهاد مقابله با کرونا در قم. اینطور که پیداست، حسابی فعال بوده‌اید.
- این فرهنگی است که در ایران یاد گرفته‌ایم؛ فرهنگ ازخودگذشتگی. ما این فرهنگ و روحیه را هر روز از بچه‌های جهادی ایرانی به‌صورت عملی می‌بینیم و یاد می‌گیریم. اینجا هم دوستان طلبه غیرایرانی، گروه‌هایی تشکیل داده‌اند و کارهای فرهنگی و جهادی می‌کنند. یکی از آن‌ها، گروه «حسین (ع)، رهبر آزادگان» است که درواقع یک کمپین است که از چند سال قبل تشکیل شده برای انجام فعالیت‌های جهادی و فرهنگی. الحمدلله ما هم با آن‌ها همکاری داریم. در ماجرای کرونا هم از طریق همین گروه با دوستان ایرانی ارتباط گرفتیم و با راهنمایی آن‌ها، رفتیم مراکزی که نیاز بود را ضدعفونی کردیم و در مرحله بعد و در رزمایش کمک مؤمنانه، با رعایت تمام پروتکل‌های بهداشتی، بسته‌های ارزاق تهیه و توزیع کردیم.

می‌دانید، دوستان خارجی (غیرایرانی) زیادی داریم که خیلی ایران را دوست دارند و نمی‌توانند مردم ایران را در سختی ببینند. آن‌ها در اینطور مواقع که مشکلی برای ایران پیش می‌آید، هرطور بتوانند کمک می‌کنند. در ماجرای کرونا هم کمک‌های مالی خوبی از خارج از کشور به دست ما رسید که با کمک‌های دوستان مستقر در ایران روی هم جمع شد و به لطف خدا توانستیم در چند نوبت، بسته‌های ارزاق تهیه کنیم و درمجموع، بیش از ۲ هزار بسته توزیع کنیم. این بسته‌های ارزاق، هم در مناطق کم‌بضاعت شهر قم توزیع شد، هم در میان گروه‌های مختلف طلاب غیرایرانی که نیازمند کمک بودند.
 
*ویدئویی از فعالیت شیخ علی مویگا و دوستانش در ضدعفونی مراکز علمی و حوزوی در شهر قم
 جالب است بدانید این فعالیت‌های جهادی در ایران، الگوی جوانان کنیایی هم شد. وقتی پای ویروس کرونا به کنیا هم رسید، ما یک ویدئو از مراحل ضدعفونی کردن مراکز در شهر قم به زبان سواحلی تهیه کردیم و خطاب به جوانان کنیا گفتیم: ببینید، شما هم به همین سادگی و بدون هزینه خاصی می‌توانید چنین لباس‌هایی بپوشید و با وسایل ساده، فضاهای عمومی را ضدعفونی کنید. این ویدئو را از طریق فضای مجازی برای دوستانمان فرستادیم تا آن‌ها هم برای کمک به مردم وارد عمل شوند.
 
ماجرای شیخ جوان و خطبه‌های عقد آن‌لاین
*یکی از فعالیت‌های جالب شما در ایام شیوع ویروس کرونا، خواندن خطبه عقد آن‌لاین برای زوج‌های جوان کنیایی بود. به قول خودتان، حتی کرونا هم نمی‌تواند مانع انجام وظایف یک روحانی شود.
- من هرچند وقت یک‌بار به کنیا می‌روم و آنجا هم ارتباط خوبی با جوانان دارم؛ طوری که مرا به‌عنوان «شیخ جوان» می‌شناسند و تماس می‌گیرند و در مسائل زندگی‌شان با من مشورت می‌کنند. حتی گهگاه تماس می‌گیرند و می‌گویند: ما یک دوستی داریم که می‌خواهد مسلمان شود. می‌گویم: به مسجد و مرکز دینی شهر معرفی‌اش کنید.
می‌گویند: نه، شما شیخ ما هستی؛ می‌خواهیم شما کارهایش را انجام دهی.

یک‌جورهایی احساس می‌کنند من برادرشان هستم که حالا شیخ شده. ما حتی به شیوه دوستان ایرانی، یک سری همایش‌های مشاوره قبل از ازدواج برای جوانان کنیایی برگزار کردیم. به همین دلیل است که ارتباطم با جوانان کنیا صمیمانه شده و آن‌ها تماس می‌گیرند و می‌گویند: دوست داریم شما خطبه عقدمان را بخوانی.

از چند سال قبل هم کار تبلیغی در فضای مجازی را شروع کرده‌ام و خیلی‌ها به من، «شیخِ آن‌لاین» یا «شیخِ در دسترس» می‌گویند. شماره موبایلم را دارند و هر سئوالی دارند می‌پرسند. چون مرا جوان و هم‌سن‌وسال خود می‌بینند، با خودشان می‌گویند: این مرا درک می‌کند. به همین دلیل، هیچ ابا و ترسی از سئوال کردن ندارند. خلاصه به‌واسطه همین فضای مجازی هم، در این ایام کرونایی، ۲ خطبه عقد برای جوانان کنیایی خواندم. به یکی از آن‌ها به شوخی می‌گفتم: همین چند روز قبل به همسرم می‌گفتم دلمان لک زده برای مراسم عروسی. خدا خیرت بدهد که حداقل در همین حد آن‌لاین، باعث شدی دلی از عزا دربیاوریم (با خنده).

البته از این شیرین‌تر، ماجرای مسلمان شدن یکی از هموطنان مسیحی‌ام در همین ایام بود که الحمدلله من هم به‌صورت آن‌لاین در آن سهمی داشتم.
 
 
خواندن خطبه عقد توسط شیخ علی مویگا از طریق تماس تصویری برای زوج های جوان کنیایی در ایام شیوع ویروس کرونا
 *برای عروس خانم‌های کنیایی هم باید ۳ بار خطبه عقد را تکرار کنید تا «بله» را بگویند؟
- بر اساس حدیثی که درباره مجلس عقد حضرت فاطمه(س) و امیرالمؤمنین(ع) داریم و در آن آمده که پیامبر اکرم(ص) ۳ بار از حضرت فاطمه سئوال کردند تا ایشان موافقت خود را با این ازدواج اعلام کردند، این سنت بین اقشار مختلف مسلمانان مرسوم است و ما هم برای عروس خانم‌های کنیایی ۳ بار خطبه عقد را می‌خوانیم. یک‌بار عروس خانم مجلس، یک خانم مسیحی بود که تازه مسلمان شده‌بود و از این مسائل اطلاعی نداشت. وقتی اولین بار خطبه را خواندم، فوری گفت: بله. گفتم: نه! صبر کن! بگذار ۳ بار بپرسم تا مطمئن شوی، بعد جواب بده. یک وقت بعداً نگویی شیخ علی مرا مجبور کرد. خانواده‌اش این را که شنیدند خیلی خندیدند. برایشان جالب بود.
 

شیخ علی در کنار بچه های مدرسه قرآن «مهد علی(ع)» - منطقه «کیتی» در استان «ناکورو»

از حوزه علمیه تا شبکه تلویزیونی؛ خدمات خانواده شیخ علی برای مسلمانان کنیا
*البته فعالیت‌های فرهنگی مذهبی خانواده شما در کنیا، بسیار فراتر از این موارد است. برایمان بگویید رفت‌وآمدهای پدرتان، برادرتان و شما میان کنیا و ایران، چه برکاتی داشته؟
- پدرم به برکت تحصیل علوم دینی در قم، موفق شد خدمات مختلفی در کنیا انجام دهد. او در سال ۲۰۰۶ حوزه علمیه «صاحب‌الزمان(عج)» را در کنیا تأسیس کرد و ۴ سال بعد در سال ۲۰۱۰ با راه‌اندازی موسسه دینی «القائم (عج)»، فعالیت‌های دینی در کشورمان را گسترش داد. الحمدلله در ادامه در سال ۲۰۱۷ موفق شدیم شبکه تلویزیونی «مَهدی تی‌وی» را هم در کنیا تأسیس کنیم. هدفمان از راه‌اندازی شبکه تلویزیونی مَهدی تی وی این بود که تشیع را به مردم کنیا بشناسانیم. نه قصد برگزاری مناظره داشتیم و نه هیچ کار تخصصی دیگری. فقط می‌خواستیم علوم اهل بیت(ع) را به مردم معرفی کنیم. می‌خواستیم اینکه بدخواهان شایعه کرده‌اند شیعیان یک قرآن متفاوت دارند را با پخش قرآن، خنثی کنیم. می‌خواستیم با برنامه‌هایی درباره احکام، خلأیی که در جامعه کنیا وجود دارد را تا حدی پر کنیم.

یک برنامه داشتیم شبیه برنامه «سمت خدا» که یکی از دوستان تانزانیایی‌مان که تحصیلکرده قم بود، احکام را به‌صورت موضوعی در آن برنامه برای مخاطبان بیان می‌کرد. خیلی‌ها تشنه این مسائل بودند اما نمی‌دانستند از کجا باید آن را دریافت کنند. مثلاً یکی پیام می‌داد و می‌گفت: من ۲ سال است مسلمان شده‌ام اما بعضی از احکام وضو را نمی‌دانستم و حالا از طریق شبکه شما آن‌ها را یاد گرفته‌ام. شبیه او، فراوان‌اند. مسلمان می‌شوند اما دسترسی به منابع ندارند، دسترسی به مسجد ندارند، نمی‌توانند کلاس بروند و... در این شرایط، الحمدلله این شبکه تلویزیونی، منبع در دسترس و خوبی برای آن‌ها شده. درواقع، به یک منبر سیار تبدیل شده که در همه خانه‌ها برپا می‌شود.
 

انیمیشن آموزش قرآن برای کودکان در مهدی تی وی که تازه مسلمان های کنیا هم برای حفظ سوره‌های کوتاه قرآن از آن استقبال فراوانی کرده‌اند

وقتی شیخ مدرسه اهل سنت، طرفدار مَهدی تی‌وی می‌شود
*مَهدی تی وی چقدر توانسته جایش را در میان مسلمانان و شیعیان کنیا باز کند؟
- پخش برنامه‌های مهدی تی وی از سال ۲۰۱۸ شروع شد و الحمدلله در این ۲ سال توانسته مخاطبان فراوانی جذب کند. یکی از دوستان که شیعه است اما در کنیا بنابر شرایط تقیه می‌کند، تعریف می‌کرد: «یک روز به یک مدرسه دینی اهل سنت رفته‌بودم. قرار شد با شیخ مدرسه سری به کلاس‌ها بزنیم. وقتی وارد یکی از کلاس‌ها شدیم؛ دیدیم بچه‌ها رو به قبله ایستاده‌اند و دارند زیارت «آل یاسین(ع)» می‌خوانند! من متوجه ماجرا شدم اما شیخ مدرسه، نه. از بچه‌ها پرسید: چه کار می‌کنید؟ گفتند: زیارت آل یاسین(ع) می‌خوانیم. پرسید: از کجا یاد گرفته‌اید؟ بچه‌ها گفتند: از مهدی‌تی‌وی.»
اینجا خوب است بگویم در کنیا، تلویزیون هر روز برنامه کودک ندارد و فقط آخر هفته برنامه کودک پخش می‌شود. اما ما در مهدی تی‌وی، هر روز صبح و بعدازظهر برنامه کودک داریم و این خیلی برای مخاطبان جذاب است.

دوستم ادامه داد: «من در سکوت به واکنش‌های شیخ مدرسه نگاه می‌کردم. از بچه‌ها پرسید: این چه شبکه‌ای است؟ بچه‌ها برایش توضیح دادند یک شبکه اسلامی است و قرآن و احکام و دعا و... آموزش می‌دهد. فکر می‌کنید عکس‌العمل شیخ چه بود؟ یک تلویزیون آورد در کلاس گذاشت تا بچه‌ها در ساعت پخش برنامه کودک مهدی تی‌وی بتوانند برنامه محبوبشان را تماشا کنند.»

می‌دانید، این نشان می‌دهد اگر معارف اهل بیت(ع) را به شکلی درست، بدون دعوا و با زبان قشنگ ارائه دهیم، همه جذب می‌شوند. مسلمانان که جای خود دارد، ما مخاطب مسیحی هم داریم. ما نسخه انگلیسی سریال‌های ایرانی مثل یوسف پیامبر(ع)، مریم‌مقدس(س)، هوش سیاه و... را هم در مهدی تی‌وی پخش می‌کنیم. گاهی که به دلیل مناسبت‌های مذهبی، یک شب سریال پخش نمی‌کنیم، مخاطب مسیحی پیام می‌دهد که: «من سریال یوسف پیامبر(ع) را پیگیری می‌کنم. چرا امروز پخش نکردید؟» موارد زیادی هم بوده که بینندگان با پیگیری برنامه‌های مهدی تی‌وی، مشتاق شده‌اند درباره دین اسلام تحقیق کنند و به همین ترتیب مسلمان شده‌اند.
 
با مَهدی تی‌وی، به سوی ظهور
*از برنامه‌های آینده‌تان برایمان بگویید. در مسیری که در پیش گرفته‌اید، چه برنامه‌ها و آرزوهایی دارید؟
- اعتقاد قلبی من این است که تمام فعالیت‌های ما تلاش در جهت آماده‌سازی برای ظهور امام زمان(عج) است. ما معتقدیم یاران خاص امام زمان(عج) ۳۱۳ نفر هستند اما حکومت جهانی صاحب‌الزمان(عج) که قرار است تشکیل شود، یک شاکله بزرگ می‌خواهد از افراد و تخصص‌های مختلف. بر همین اساس، تمام فعالیت‌های ما در آن حوزه علمیه، شبکه تلویزیونی و... با این هدف انجام می‌شود که جو منطقه شرق آفریقا را برای ظهور آماده کنیم.

شبکه تلویزیونی مهدی تی‌وی، یک شبکه دیجیتالی است و راه‌اندازی و حفظ آن، هزینه‌های سنگینی داشته و دارد. تا امروز، خیرین علاقه‌مند برای تأمین هزینه‌های این شبکه کمک کرده‌اند و توانسته‌ایم ۵ استان را تحت‌پوشش قرار دهیم. در حال حاضر ۱۲ میلیون نفر در این استان‌ها می‌توانند بیننده برنامه‌های ما باشند. اما در نظر داریم ان‌شاءالله در آینده، کل کشور کنیا با جمعیت حدود ۵۰ میلیون نفر و در مرحله بعد، کل شرق آفریقا با جمعیت ۱۵۰ تا ۲۰۰ میلیون نفر را تحت‌پوشش قرار دهیم. امروز ۳۰ درصد از مردم کنیا، مسلمان هستند و درصورت دسترسی به شبکه مهدی تی‌وی می‌توانند به‌صورت رایگان بیننده و شنونده صحبت‌های بهترین سخنرانان باشند، با احکام اسلام آشنا شوند و...
 

شیخ علی مویگا در مراسم عزاداری ماه محرم در شهر نایروبی
 
 
سیاهپوستان آمریکا می‌خواهند بگویند ما هم از حقوق بشر سهمی داریم
*صفحه شخصی شما در فضای مجازی نشان می‌دهد نسبت به مسائل روز حساس هستید و واکنش نشان می‌دهید. یکی از مهم‌ترین مسائلی که در یک ماه اخیر توجه جهانیان را به خود جلب کرده، موضوع خیزش سیاهپوستان در آمریکا و تجمعات اعتراضی آن‌هاست. نگاه و تحلیل شما در این زمینه چیست؟
- با توجه به اینکه در ایران، مشکل زبان وجود دارد و بسیاری از افراد فقط مطالب ترجمه‌شده را می‌خوانند، خیلی‌ها متاسفانه نمی‌دانند مشکل اصلی مردم آمریکا که منجر به این اعتراضات شده چیست. اشتباهی که وجود دارد این است که فکر می‌کنند یک نفر از فلان قومیت کشته شده و حالا افراد آن قوم دست به اعتراض زده‌اند، بعد از چند روز هم سرد می‌شوند و ماجرا تمام می‌شود. درحالی‌که مشکل آمریکا، ظلم به این یک نفر نیست بلکه مشکل، وجود یک نژادپرستی سیستمی در این کشور است.

یعنی سیستم این کشور جوری است که شما که سیاهپوست هستید، شانس بهره بردن از زندگی و موفق شدنتان نسبت به هموطن سفیدپوست‌تان ۵۰ درصد پایین‌تر است. مثلاً شما و هموطن سفیدپوست‌تان برای گرفتن وام به بانک می‌روید اما در شرایط مساوی، به آن فرد سفیدپوست وام با سود ۲ درصد می‌دهند و به شما که سیاهپوست هستید، وام با ۱۲ درصد سود می‌دهند.

من با سیاهپوستان آمریکایی صحبت کرده‌ام. اکثریت‌شان یکی دو بار توسط پلیس اذیت شده‌اند. می‌گویند: «اگر پلیس در خیابان‌های بالا شهر حرکت کند و ما را ببیند که داریم آنجا قدم می‌زنیم، دستگیرمان می‌کند که اینجا چه کار می‌کنی؟ تو وضعیت مالی‌ات به اینجور مناطق نمی‌خورد. و ۳ روز بازداشتمان می‌کند!» می‌گویند: «منِ سیاهپوست و همشهری سفیدپوستم اگر یک جرم یکسان مرتکب شویم، او را جریمه مالی می‌کنند اما مرا به ۱۵ سال زندان محکوم می‌کنند! دلیلشان این است که چون سیاهپوست هستم، حتماً مقصرم...» این مسائل و مشکلات، خیلی عمیق است.

می‌دانید، مردم سیاهپوست آمریکا از این بی‌عدالتی‌های عمیق و بی‌پایان، خسته شده‌اند. شما نمی‌توانید دم از حقوق بشر بزنید درحالی‌که گروه بزرگی از جامعه خودتان از این حقوق محروم‌اند. بنابراین، این یک موضوع حقوق بشری است. اعتراض امروز مردم آمریکا به نظام نژادپرست این کشور است. اینطور نگاه کردن به ماجرا، فرق دارد با آنچه بعضی‌ها برداشت می‌کنند که مردم فقط بابت یک اتفاق عصبانی‌اند و می‌خواهند به نشانه اعتراض، همه‌جا را آتش بزنند. اعتراض آن‌ها به ۴۰۰ سال بردگی سیاهپوستان در آمریکا و زندگی زیر سایه ظلم نظام نژادپرست این کشور است. شاید باورتان نشود اما تا همین ۵۰ سال قبل هم هنوز برده‌داری در بعضی خانواده‌های آمریکایی مرسوم بود. بنابراین، این مسائل باید عمیق‌تر بررسی شود.

*فکر می‌کنید این بار، اعتراضات سیاهپوستان به کجا می‌رسد؟
- امیدواریم به نتیجه مطلوب برسند. چون ما معتقدیم هر حرکتی که بدون رهبری درست و اصولی صورت بگیرد موفق نمی‌شود. البته هستند گروه‌های مختلفی که دارند تلاش می‌کنند که حداقل به‌لحاظ قانونی بتوانند به حقوق مساوی برای شهروندان سیاهپوست با دیگر شهروندان آمریکا برسند. این خیلی مهم است و اولین مقدمه است برای برچیدن نظام نژادپرستی در این کشور. اما خب، همانطور که گفتم این نگرانی وجود دارد که اگر یک رهبری درست برای این اعتراضات وجود نداشته‌باشد، این حرکت هم مثل خیلی از موارد مشابه به مقصود نرسد. درست است مردم هنوز خشمگین‌اند اما نهایتاً چند روز در خیابان می‌مانند، چند تا عکس و فیلم می‌گیرند و تمام. اگر یک رهبری اصولی این حرکت را هدایت نکند، چندان نمی‌توان به نتیجه مطلوب آن امید بست.
 
ماجرای ویدئوی «اصطلاحات نژادپرستی در ایران» چه بود؟
*همزمان با اعتراضات مردم سیاهپوست آمریکا، شما ویدئویی در فضای مجازی منتشر کردید و در آن، از عبارات و اصطلاحاتی گفتید که از نگاه افراد سیاهپوست، ناخوشایند و مصداق نژادپرستی است. از این ویدئو، برداشت‌های متفاوتی شد و بازخوردهای مثبت و منفی فراوانی داشت. چه شد که تصمیم گرفتید این ویدئو را تهیه و منتشر کنید؟
- صبح آن روز یک کلیپ دیدم از یک خانم سیاهپوست فلسطینی. ایشان در آن کلیپ می‌گفت: «این روزها ما عرب‌ها سر ماجرای نژادپرستی داریم به آمریکایی‌ها ناسزا می‌گوییم اما خدایی‌اش، اگر به بعضی شوخی‌های خودمان نگاه کنیم، واقعاً در مجموعه نژادپرستی جا می‌گیرد.» من خودم به یکی از کشورهای عربی رفته‌بودم و دیدم آنجا جزو شوخی‌هایشان است که به افراد سیاهپوست می‌گویند «عبد»(یعنی «بنده») و می‌خندند! از نظر آن‌ها شوخی است اما برای آن فرد سیاهپوست، خیلی دردناک است. خب، من آن کلیپ را دیدم و با توجه به اینکه در ایران بزرگ شده‌ام و در ارتباطاتی که داشته‌ام، مواردی از این دست شوخی‌های ناخوشایند با افراد سیاهپوست را از طرف بعضی از ایرانی‌ها دیده‌ام، فکر کردم شاید بد نباشد ویدئوی مشابهی تهیه کنم.

من با دوستان کشورهای مختلف اسلامی ارتباط دارم. ازآنجاکه ایران در نظر آن‌ها بسیار بزرگ و ارزشمند است، هیچ تصور بدی نسبت به آن ندارند. ایران برای آن‌ها مهد اسلام، تشیع و انقلاب اسلامی است و انتظارشان این است که در ایران، همه بر اساس اخلاق و موازین اسلامی رفتار کنند. اما بعضی از این دوستان که سیاهپوست هستند وقتی وارد ایران می‌شوند، گاه برخی رفتارها و شوخی‌ها را می‌بینند که در فرهنگ خودشان توهین و تحقیر مسلّم است، بنابراین آزرده می‌شوند.

ببینید، شما ممکن است از یک نفر ۱۰۰ تا خوبی ببینید اما گاهی با دیدن یک بدی، تمام تصوراتتان نسبت به او و خوبی‌هایش تغییر کند. بارها دیده‌ام دوستان طلبه غیرایرانی با ناراحتی پیش مسئول حوزه می‌آیند و از رفتار برخی از مردم در کوچه و خیابان گلایه می‌کنند. مسئول حوزه هم آن‌ها را دلداری می‌دهد و می‌گوید: با شما شوخی کرده‌اند. اما چنین شوخی‌هایی برای این دوستان پذیرفتنی نیست.

خب، من با دو طرف این ماجرا آشنا بودم. می‌دانستم اغلب دوستان ایرانی قصد و نیت بدی از بیان این عبارات ندارند و واقعاً تصور می‌کنند یک شوخی ساده است. از آن طرف، می‌دانستم دوستان سیاهپوست غیرایرانی واقعاً از این شوخی‌ها ناراحت می‌شوند. با خودم گفتم ما که مدعی هستیم داریم خودمان را برای ظهور آماده می‌کنیم، الان این وظیفه من است که با ارائه توضیحاتی برای دوستان ایرانی، آن‌ها را آگاه کنم که بعضی شوخی‌ها که در یک فرهنگ، موضوع ساده‌ای است، در فرهنگ‌های دیگر قابل قبول نیست. درواقع، می‌خواستم قدمی بردارم برای اینکه به هم نزدیک‌تر شویم تا یک شوخی ساده، باعث ایجاد سوءتفاهم نشود و روابطمان را خراب نکند.
 
می‌خواستم یک فرهنگسازی صورت بگیرد تا یک اشتباه کوچک، ناخواسته به اختلافات و کدورت‌های بزرگ منجر نشود. واقعیت این است که من در میان این دو فرهنگ، در نقطه وسط ایستاده‌ام. با خودم فکر کردم اگر من که سال‌هاست در ایران زندگی می‌کنم و با فرهنگ و زبان مردم ایران آشنایی کامل پیدا کرده‌ام، اگر به دوستان غیرایرانی سیاهپوست بگویم قصد آن عده قلیل از ایرانی‌ها، شوخی است، راحت‌تر می‌پذیرند. و اگر به دوستان ایرانی هم بگویم این عبارات که در نظر شما شوخی است، در نظر غیرایرانی‌ها توهین به شمار می‌آید، اثرگذاری بیشتری دارد.

از آن طرف، در فضای مجازی موضوع نژادپرستی داشت ترند می‌شد. فکر کردم اگر من به‌عنوان یک مسلمان شیعه انقلابی و طرفدار ولایت فقیه، بیایم این مسئله را با احترام و زبان صحیح بیان کنم خیلی بهتر است تا اینکه یک فرد معارض ضد ولایت فقیه بیاید آن را به قصد ضربه‌زدن به ایران و نظام جمهوری اسلامی بیان کند. تمام هدف من همین بود. الحمدلله قصد و نیت من به‌خوبی درک شد و اغلب هم بچه‌های انقلابی، اولین کسانی بودند که ویدئوی مرا بازنشر کردند.
 

شیخ علی مویگا به همراه دوستان ایرانی و غیرایرانی در موکب مهدی تی‌وی در مسیر پیاده روی اربعین
 
از دل‌هایی که به هم نزدیک شد تا دست‌های نامحرمی که رو شد
*از بازخوردهای تلخ و شیرین آن ویدئو بگویید.
- بازخوردها، هم مثبت بود و هم منفی. گروه‌های مختلفی به آن ویدئو واکنش نشان دادند. یک گروه، آمدند عذرخواهی کردند. می‌گفتند: ما هم چنین عباراتی را به کار برده‌ایم و مواردی را هم دیده‌ایم اما واقعاً فکر می‌کردیم یک شوخی ساده است. از طرف دوستان ایرانی از شما عذرخواهی می‌کنیم و تلاش می‌کنیم این موضوع را به دوستانمان هم اطلاع بدهیم تا فرهنگسازی شود. بعضی‌هایشان هم می‌گفتند: ما فکر می‌کردیم شما فارسی متوجه نمی‌شوید.

گروه دیگر، می‌گفتند ما هیچ‌وقت چنین عباراتی را به زبان نیاورده‌ایم اما معتقدیم کار زشتی است و حق با شماست. گروه سوم، ماجرا را باور نداشتند. می‌گفتند: تصور نمی‌کنیم چنین چیزی در ایران وجود داشته‌باشد. گروه چهارم، جالب و عجیب بودند. می‌گفتند: حرف شما درست است اما شما آخوند هستید. درواقع، جیره‌خوار جمهوری اسلامی هستید! و به همین خاطر، نمی‌توانیم تأیید و حمایتتان کنیم! درواقع می‌گفتند ما با سیاهپوست بودن شما مشکل نداریم بلکه با آخوند بودن شما مشکل داریم (با خنده).

اما یک گروه دیگر هم بودند که می‌گفتند اسلام، کلاً نژادپرست است! این‌ها همان‌هایی بودند که می‌خواستند در این شرایط، از آب گل آلود ماهی بگیرند. گروه دیگری هم بودند که همان شوخی‌ها و بدترش را تکرار می‌کردند. البته می‌دانم این‌ها کاربران واقعی نیستند و پای اکانت‌های جعلی آلبانی‌نشین و اسرائیل‌نشین در میان است. چون مشخص است عباراتی که می‌نویسند، با ادبیات و زبان فارسی رایج در ایران تفاوت دارد.

دوستان از کشورهای مختلف هم برایم پیام فرستادند و گفتند: ما هم دوست داشتیم این تذکر را بیان کنیم اما ترسیدیم اگر بگوییم از آن سوءاستفاده شود. می‌دانید همه این‌ها، عاشق جمهوری اسلامی و رهبری هستند و حاضر نیستند کاری انجام دهند یا حرفی بزنند که دشمنان ایران و جمهوری اسلامی از آن سوءاستفاده کنند. بعد از این ماجرا گفتند: این حرف حقی بود که باید زده می‌شد تا همه ما در ارتباطاتمان دقت بیشتری داشته باشیم و بتوانیم به وحدت و امت واحده نزدیک و نزدیک‌تر شویم.
 

*و صحبت پایانی؟
- من، عاشق ایران، انقلاب اسلامی و مردم ایران هستم. سال‌هاست در کنار مردم ایران زندگی می‌کنم و خوبی‌های فراوانی از آن‌ها دیده‌ام. انتشار آن ویدئو هرگز به این معنا نبود که همه مردم ایران این عبارات ناخوشایند را برای افراد سیاهپوست به کار می‌برند. اتفاقاً می‌خواستم بگویم آن عده قلیلی که از سر ناآگاهی این کار را انجام می‌دهند، باعث می‌شوند خوبی‌های فراوان مردم ایران زیر سئوال برود. من این اطلاع‌رسانی را انجام دادم تا یک فرهنگسازی شکل بگیرد و همین موارد اندک را هم دیگر شاهد نباشیم.
مرجع : فارس
نام شما

آدرس ايميل شما
برای ارتقای فرهنگ نقد و انتقاد و کمک به پیشرفت فرهنگ و اخلاق جامعه، تلاش کنیم به جای توهین و تمسخر دیگران، نظرات و استدلال هایمان را در رد یا قبول مطالب عنوان کنیم.
نظر شما *


United States
............
Iran, Islamic Republic of
ان شاءالله موید و سرباز موفق و سرافراز امام زمان ارواحنا فداه باشید.
التماس دعا
Iran, Islamic Republic of
..........
ناشناس
Sweden
...
سرباز
Iran, Islamic Republic of
....