به روایت سید محمود رضوی؛
داستان دو برادر؛ حاج باقر در انتظار تماس حاج قاسم/ باز هم بوی او می آمد!
پنجشنبه ۸ خرداد ۱۳۹۹ ساعت ۱۷:۳۴
کد مطلب: 729077
گفته بودند فوری بیا،نمیدانستم چه خبر است،درب ساختمان رسیدم یکی از بچه ها آمد،گفت بیا برویم آن قسمت حیاط حالت خوب شود،دکتر و او دو نفره در حیاط نشسته بودند،از سوریه خودش را رسانده بود به رفیقش،مثل همیشه خندان بود،دکتر گفتند این شاکیست