آخرین صحبت حاج قاسم با دخترش سه ساعت قبل از شهادت
پنجشنبه ۲۲ اسفند ۱۳۹۸ ساعت ۲۲:۴۳
کد مطلب: 721628
«آخرین باری که بهم زنگ زدید، سه ساعت قبل از سفرتان به بهشت بود؛ به همون جایی که در خواب تعریف کردید... یک باغ بسیار زیبا و خصوصی برای خود شما و گفتی این باغ را خودتان برای خودتان ساختید و دو روز قبل از شهادتتان این باغ را دیدید...
کاش می دانستم امشب اخرین باری که زنگ زدید بار اخریست که صدایتان را می شنوم
و کاش از حرف هایتان و از اصرارتان برای تنها نماندن در خانه چیزی حس می کردم
کاش ان لحظه می فهمیدم چرا به من گفتید بابا از دستم ناراحت نشو ...کاش حکمت این صحبت هایتان را در آخرین مکالمه مان می فهمیدم
به من قول دادید وقتی برگشتید باهم به مشهد میرویم ... چه خوش عهدی بابا جان و چه سفر زیارتی زیبا‌و با شکوهی به مشهد رفتید.
هر بار که میرفتید انتظار برگشتتان شیره جانمان را میگرفت... میگفتیم نرید خسته‌اید، مریض هستید؛ میگفتید من نروم چه کسی برود؟ شما قبول میکنید ناموس مردم، بچه‌های بیگناه در چنگال یک مشت حیوان وحشی اسیر و گرفتار شوند، مرزهایمان به خطر بیفتد و فردا اینها به داخل کشور ما بیایند و جان و مال و ناموس مردم را به غارت ببرند و من در خانه کنارتان بمانم؟ ما با سوال شما از خودمان شرمنده میشدیم و شما را به خدا میسپاردیم...
کاش بخاطر اینهمه سال دوری و سختی و دلهره، گوشه نگاهی به ما بندازی بابا جان که چه سخت تشنه یک نگاه شمایم.
حضرت عشق حضرت پدر امروز روز شماست؛ روز شهید... باز هم پیروز میدان شدی و مُزد اینهمه سال مجاهدت و سختی و خستگی را چه با افتخار از خود سیدالشهدا گرفتی.
روز شهید بر شما که تمام وجودتان نشانه‌ای از شهید بود، مبارک»
داریوش
۴۵۲
نرود این این درد جانکاه هرگز از یادم
روز تشییع سردار از صبح در خیابان بودیم ، نماز ظهر و عصر را در خیابان خواندیم
نمیدانم چه شد که آمدن سردار به تاخیر خورد ، تشییع به شب کشید
زیر باران در صحن حرم نماز مغرب و عشا را روی فرش های خیس از باران خواندیم
سردار هنوز به صحن نیامده بود ، هوا سرد بود ، باران می بارید
صبح که عازم خیابان شدیم هوا گرم بود ، حساب سرما و باران شب را نکرده بودیم
لباس مان خیس شده بود و سرما تا مغز استخوان نفوذ می کرد و ما می لرزیدیم
اما نمیشد رفت ، نمیشد از سردار دل کند
دلبری که دلمان را ربوده بود و مال خود کرده بود ، حالا آمده بودیم به استقبال دلمان
اما هیچ در تابوت نبود مگر دستی
و فرصتی برای بیعت مجدد با او
باید به وصیتش عمل کنیم
باید راهش را ادامه داد
نمیدانم چه شد که آمدن سردار به تاخیر خورد ، تشییع به شب کشید
زیر باران در صحن حرم نماز مغرب و عشا را روی فرش های خیس از باران خواندیم
سردار هنوز به صحن نیامده بود ، هوا سرد بود ، باران می بارید
صبح که عازم خیابان شدیم هوا گرم بود ، حساب سرما و باران شب را نکرده بودیم
لباس مان خیس شده بود و سرما تا مغز استخوان نفوذ می کرد و ما می لرزیدیم
اما نمیشد رفت ، نمیشد از سردار دل کند
دلبری که دلمان را ربوده بود و مال خود کرده بود ، حالا آمده بودیم به استقبال دلمان
اما هیچ در تابوت نبود مگر دستی
و فرصتی برای بیعت مجدد با او
باید به وصیتش عمل کنیم
باید راهش را ادامه داد
به فرمایش رهبر فرزانه ما ، امام خامنه ای سردار سلیمانی یک مکتب بود و لارمست فرزندان ولایتمدار کشور و جهان پیرو این راه و مکتب باشند . از خداوند متعال می خواهیم توفیق پیروی از سردار شهید حاج قاسم سلیمانی را به ما نیزبدهد. و ما نیز با شهید والا مقام و مولایش امام علی (ع) محشور فرماید .
نرود این درد ِ جانکاه هرگز از یادم .
نرود این درد ِ جانکاه هرگز از یادم .
سردار عزیز ایران . . . دل مردم ایران این روزها دلتنگ سردارهای بی باک و دلیر و ایثارگری همچون شماست . . .از بی کفایتی مسئولین خسته و ناراحتیم . . . رئیس جمهور و معاونین و مشاورینش مفقود الاثر شدند.خیلی نگرانشان هستیم. . . نکند کرونا گرفته باشند . . .نکند از ترس کرونا دچار اسهال خونی شده باشند . . . خدایا مسئولینمان را از شر ما نجات بده
