به گزارش جهان نیوز به نقل از فارس، پدر خانواده، صبح که از خانه بیرون میزند، بچهها هنوز بیدار نشدهاند و اغلب وقتی آخر شب برمیگردد، آنها خوابیدهاند. بچههای این دوره حتی گاهی درستوحسابی پدرشان را نمیبینند؛ چه برسد به اینکه برای بازی کردن و صحبت کردن در مورد مسائلی مانند مدرسه و جمعهای دوستانهشان با او وقت بگذرانند. اما دخترها به ارتباط صمیمانه با پدرانشان خیلی نیاز دارند و این صمیمیت برای شکلگرفتن یک شخصیت سالم برای آنها بسیار مهم است؛ به همین خاطر برای ایجاد این رابطه باید حتماً زمان گذاشت و برنامهریزی کرد. در این میان، مدرسه میتواند نقش مهمی در بهتر شدن ارتباط بچهها با پدر و مادر داشته باشد. رابطه دوطرفه بین مدرسه و خانواده بسیار کلیدی است و با شکلگیری یک رابطه پویا و مؤثر، هر دو میتوانند بهترین تأثیرات را روی اهداف هرکدام داشته باشند.
یکی از مدارس دخترانه تهران در اقدامی جالب برای کمک به ارتباط بهتر دخترها با پدرانشان جشنوارهای تدارک دیده به اسم « پدرم همه دنیای من » تا هم یک روز شاد و به یادماندنی برای کنار هم بودن دخترها و پدرانشان باشد و هم به کمتر شدن فاصله میان آنها کمک کند و در کنار آن برای موضوعات مهم دیگر نیز فرهنگسازی کند. برنامهای که میتواند الگوی خوبی برای سایر مدرسهها باشد. با «خانم ید یسار» مدیر مدرسه و «خانم گودرزی» معاون پرورشی در خصوص این برنامه گفتوگو کردیم.
بین دخترها با پدرهایشان یک فاصله احساس کردیم
ما یک موضوعی را بهتدریج متوجه شدیم و آن اینکه دختران در حضور پدرانشان فعالیتها و توانمندیهای خودشان را خیلی نمیتوانند بروز بدهند. انگار بین خودشان و پدرشان یکجور فاصله احساس میکنند. مثلاً موقع گرفتن کارنامه، پدر از دخترش سؤالی در مورد نمرهها و درسها میپرسید، خیلی با خجالت جواب میداد یا پدرها را که در بعضی جلسات میدیدیم، میگفتند اصلاً در جریان فعالیتهای دخترشان در مدرسه نیستند. این نشان میداد که بچهها در خانه ارتباط زیادی با پدرهایشان ندارند و با آنها در خصوص مسائل مدرسهشان زیاد صحبت نمیکنند.
از طرفی این حقیقت وجود دارد که شرایط حال حاضر زندگی بهویژه در شهرهای بزرگ باعث شده بچهها به سمت زندگی بزرگترها نزدیک شوند. درحالیکه لازمه اصلی سن دبستان، بازی کردن است. علت این است که اکثر بچهها تکفرزند هستند و خانهها به شکلی است که کوچکترها وارد مراودات و صحبتهای بزرگترها میشوند. درمجموع، فقرِ بازی و ارتباط با والدین خیلی خودش را نشان میدهد.
بازی اثرات تربیتی زیادی دارد؛ وقتی دختر با پدرش بازی میکند، آن قدرتمندی و توانمند بودن پدر برای این بچه باعث اعتماد به نفس و احساس توانمندی میشود و باعث میشود این احساس در او شکل بگیرد که اگر جایی در زندگی مسیر را بلد نباشد، میتواند به یک منبع قدرت اتکا کند و از او راهنمایی و کمک بگیرد. اینها مهمترین دلایلی بود که باعث شد تصمیم بگیریم جشنواره بازی «من و پدرم» را تنظیم کنیم.
ورود گوشی اکیداً ممنوع!
ما یک کاری را هم به مادران سپردیم تا در این برنامه مشارکت داشته باشند. از آنها خواستیم پذیرایی از پدرها و دخترها را عهدهدار شوند. شب قبل از مسابقه همراه دخترشان کیک درست کردند و دخترخانم یک پیام زیبا روی این کیک به دلخواه خود نوشته بود و صبح همراه با پدرش کیک را میآورد. فضای شاد و قشنگی ایجاد شده بود. از همه زیباتر آن فضای خوبی بود که بین پدرها و دخترها ایجاد شده بود.
بازخوردی که از مادر و بچهها رسید این بود که شما باعث شدید پدرها چند ساعتی از فضای مجازی دور شود و فقط به دخترش بپردازد. اینها نکتههایی بود که ما دیده بودیم و تمام اینها را در این جشنواره، خیلی ریز و ظریف لحاظ کردیم. مثلاً یکی از قانونهای جشنواره در آن روز این بود که موبایلها را در بدو ورود میگیریم تا پدرها کامل خلع سلاح شوند و فقط با دخترشان باشند. حتی بامزه است برایتان تعریف کنیم که ما اینجا پدرهایی را داریم که ممکن است فعالیتهای مهم سیاسی داشته باشند و به تناسب کارشان باید چند گوشی موبایل داشته باشند. موبایل یکی از پدرها را که میگرفتیم، دخترش گفت بابا! آنیکی گوشی را هم بده. پدرش خندید و گوشی دیگرش را هم تحویل ما داد. دوباره دخترش گفت موبایل سفیدت را همراهت نیاوردهای؟ و سومین موبایل را هم از پدرش دور کرد و چقدر خوشحال بود از اینکه احساس میکرد که این پدر الآن بهطور کامل متعلق به اوست. نه کسی به او زنگ میزند و نه کسی با او کار دارد. این دو سه ساعت، فقط پدر اوست. و این همان احساسی بود که آن دختر به دنبالش میگشت.
از مار و پله تا لِی لِی
اهداف اصلی این برنامه این بود که پدرها هم بازی کردن با دخترشان را تمرین کنند و هم اینکه اگر وقت نمیکنند در خانه برای این موضوع وقت بگذارند، حداقل یکبار در سال این فرصت پیش برایشان به وجود بیاید که چند ساعت با دخترشان در فضای بازی و شادی حضور داشته باشند. اما تصمیم گرفتیم این فضا صرفاً فضای بازی نباشد و کنار آن اهداف آموزشی را هم دنبال کنیم. چون اگر هدف فقط بازی معمولی باشد ممکن است پدر کنار بایستد تا دخترش بازی کند اما چون هدف ما این بود که رابطه بین پدر و دختر قوت بگیرد و این شیرینی به دل آنها بنشیند، بازیهایی را طراحی کردیم که کمی چالشبرانگیز باشد و به مشارکت پدر و دختر نیاز داشته باشد.
مثلاً یکی از بازیها مار و پله بود با سؤالات ریاضی که پدر باید میخواند و دختر به صورت ذهنی و بدون قلم و کاغذ آن را حل میکرد. فضایی را در کتابخانه قرار داده بودیم که پدر و دختر بنشینند و باهم در خصوص مسائل مختلف صحبت کنند یا جایی این امکان را قراردادیم که پدرها و دخترها به هم نامه بنویسند. اینها احساسات خوبی ایجاد میکرد و باعث میشد فاصلهای که میان آنها وجود داشت، کمتر شود. دختر راحتتر بتواند از پدرش بخواهد برای بازی کردن باهم وقت بگذارند. حتی الآن میتوانست به راحتی از پدرش بخواهد باهم لِیلِی بازی کنند!
یکی دیگر از اهداف خوبی که در این جشنواره مدنظر قراردادیم، طراحی بازیها بر اساس موضوعات تدبر در قرآن بود که مثلاً سوره ناس غیرمستقیم به ما میگوید بچه باید شادی و وجد خاصی پیدا کند تا در فعالیتش حسادت را کنار بگذارد تا بتواند پیروز شود و به دوستش کمک کند. این نکات را استخراج کرده بودیم و بازیها را بر اساس آن طراحی کردیم. تا آنجایی که ممکن بود هم نکات را در بازیها نوشته بودیم تا پدرها بعد از آن نیز با دخترشان درباره مفاهیم قرآن صحبت میکردند که ببینند توانستهاند هدف بازی را محقق کنند یا نه.
در این چند ساعت متوجه بیماریام نبودم
ما پدرهای جانباز هم داریم که میآمدند و به من میگفتند امکان اینکه با بچهها بازی کنند را ندارند. میگفتیم اصلاً اشکالی ندارد! شما از فضای کتابخانه میتوانید برای گپ زدن با دخترتان و نامه نوشتن استفاده کنید یا در فضای باز که میتوانید همراه هم قدم بزنید و باهم خوراکی بخورید. مهم این است که وقتتان را کامل در اختیار دخترتان قرار دهید و اجازه دهید دختر شما درباره مدرسه و ذهن مشغولیها و علاقههایش با شما حرف بزند. بعداً مادر این خانواده به من گفت شما باعث شدید این پدر که بیشتر وقتها درگیر مشکلات مربوط به جانبازیاش است و چند بار در سال در بیمارستان بستری میشود، الآن یک روز و چندین ساعت را با دخترش گذراند و وقتی برگشت گفت در این چند ساعت حتی متوجه بیماریام هم نبودم چون فضای بچهها فضایی است که ما را هم از دغدغههایمان دور میکند. به شرطی که واقعاً با آنها همراه شویم و ادای آن را درنیاوریم.
بازیافتیهای سرگرمکننده
با توجه به شرایط اقتصادی و برای اینکه یک درس آموزنده دیگر هم برای بچهها داشته باشیم، سعی کردیم تا آنجا که امکان دارد بازیها را با استفاده از وسایل بازیافتی ترتیب بدهیم. به همین خاطر به خانوادهها اعلام کردیم که وسایل بازیافتی مثل پوست تخم مرغ، جاتخممرغی، کنسروها و ... را برای طراحی بازیها به مدرسه بیاورند. مثلاً برای قوطیهای خالی رب چشم و دهان گذاشتیم و آنها را رنگ کردیم. بعد شبیه به بازیهای هفتسنگ قدیم، آنها را رویهم چیدیم. این اتفاق خوبی بود که هم از وسایل بازیافتی استفاده کردیم و هم یکی از بازیهای بومی و اصیل را برای بچهها تداعی کردیم.
از آن مهمتر این بود که به خانوادهها نشان دهیم لازم نیست اسباببازی خیلی گران بخرید یا دنبال وسیلههایی بگردید که خیلی خارقالعاده باشد تا بتوانید فرزندتان را سرگرم کنید. با یک جعبه و یک توپ هم میتوانید بچهها را سرگرم کنید. درواقع غیرمستقیم به خانوادهها این موضوع را آموزش دادیم که شما هم میتوانید بازیهایی را طراحی کنید که بهصرفه باشد و از نظر اقتصادی هزینه هنگفتی لازم نداشته باشد و در طراحی و ساخت آن میتوانید ابداع و اختراع داشته باشید و از خود بچه کمک بگیرید. بچهها یک ماه در فرایند ساخت بازیها درگیرند و میبینند که بازیها را خودمان میسازیم و درنتیجه این ذهنیت را به خانه میبرند که میتوانند با وسایل بازیافتی اسباببازی بسازند. چند وقت پیش در یکی از کلاسها دیدم بچهها با مواد بازیافتی وسایل بازی ساخته بودند. این بازخوردهایی که نشاندهنده یک تغییر نگرشی و رفتاری است بسیار زیاد اتفاق افتاده از سمت بچهها و مادرانشان.
فرغونهای رنگارنگ
سال گذشته در طی بازسازی مدرسه، دو عدد فرغون گوشه حیاط افتاده بود که خیلی مورد توجه بچهها بود و به هر بهانهای سراغ آن میرفتند. خب طبق قانون مدرسه باید بچهها را از رفتن سراغ این فرغون خاکی منع میکردیم که هم لباسشان را کثیف میکرد و هم خطر آسیبدیدگی داشت. اما به مدیر پیشنهاد دادیم، در جشنواره به عنوان یکی از بازیها از این فرغونها استفاده کنیم تا هم بچهها را سرخورده نکنیم و هم تحت نظارت پدرها بتوانند از بازی کردن با آن لذت ببرند. فرغونها را رنگ کردیم و یک چتر روی آن نصب کردیم و جزو جشنواره بازیها قراردادیم. جشنواره که شروع شد وقتی رفتیم توی حیاط دیدم پدرها و دخترها چه صفی بستهاند برای فرغونها.
در گفتوگویی که با یک پدر داشتیم متوجه شدیم بسیار از این اتفاق خوشحال است و خیلی از ایده این جشنواره تشکر کرد و گفت شما با این بازی،کاری کردید که من به بچگی خودم برگشتم. در یک فضای دیگر یک تیرکمان بزرگ درست کرده بودیم. همین نوستالژی بودن بازیها باعث شد که پدرها هم از بازیها لذت ببرند، و این احساس خوب را به دخترشان هم منتقل کنند. در کنار آن بسیاری از خاطرات دوران بچگیشان که خودشان هم آنها را فراموش کرده بودند، یادشان میآمد و برای دخترشان آنها را تعریف میکردند. این کار هم باعث میشد پدرها دخترانشان را با فضای بازی بچگی خودشان آشنا کنند و اصالت فرهنگی بازیهای بومی را به نسل جدید منتقل کنند و هم به صمیمت بیشتر بین پدرها و دخترها و نزدیک شدن دنیایشان به هم خیلی کمک میکرد.