همان طور که در پوستر فیلم «خانم یایا» ذکر شده، این فیلم اصلاً خندهدار نیست.
گروه فرهنگی جهان نيوز، محمدرضا بحرانی: همان طور که در پوستر فیلم «خانم یایا» ذکر شده، این فیلم اصلاً خندهدار نیست.
«خانم یایا» به کارگردانی عبدالرضا کاهانی فیلمی است سرد، کم اتفاق و بیفراز و نشیب که با داستان نحیف و لاغرش، توانایی جذب مخاطب عام را ندارد و مردم معمولاً از نیمههای فیلم یا سالن را ترک میکنند یا ترجیح میدهند با گوشی هایشان کار کنند! این عکسالعمل مخاطب، شاید به نحوه تبلیغات فیلم برمیگردد که در آن تلاش شده «خانم یایا» را فیلمی کمدی جا بزند. حضور عطاران، فرخ نژاد، حیایی و استفاده از لوکیشن پاتایا همگی عواملی هستند که مخاطب را به سالن کشانده، اما انتظارات او را برآورده نمیکند.
ناصر (با بازی رضا عطاران) و مرتضی (با بازی حمید فرخ نژاد) دو تاجر خردهپا هستند که برای خرید جنس به چین سفر کردهاند و در برگشت سر از پاتایا درآوردهاند، اما قادر به استفاده از هیچ کدام از تفریحات پاتایا نیستند. زنی به نام یایا آنها را همراهی میکند. او همواره حی و حاضر است.
از شروع فیلم یک فضای سنگین با چاشنی فانتزی بر روابط آدمها حاکم است. ناصر و مرتضی طی فیلم در یک گیجی و مبهوتی به سر میبرند. آنها هرکدام به تنهایی طالب ارتباط برقرار کردن با خانم یایا هستند: خانم یایا ما شما رو دوست داریم، اما امکان و توانایی این ارتباط به شکلی نامرئی از آنها سلب شده است. آنها به پاتایا آمدهاند؛ جایی که هرزگی به عنوان اصلیترین جاذبه گردشگری قلمداد میشود.
ناصر و مرتضی طالب این هرزگی هستند، اما دستی نامرئی جلوی آنها را گرفته و این باعث به وجود آمدن وضعیت بلاتکلیفی برای آنها شده است. این بلاتکلیفی در جزء جزء رفتار آنها هویداست: درماندگی، خوددرگیری، احساس تنهایی و بیپناهی را ما در میمیک صورت، گفتار و رفتار آن دو در سراسر فیلم مشاهده میکنیم.
اما این «دست نامرئی» چیست؟ چه چیزی باعث میشود ناصر و مرتضی در عین فراهم بودن موقعیت و اصرارهای خانم یایا نتوانند با او رابطه برقرار کنند؟ چه چیزی باعث میشود جشن آبپاشی در پاتایا برای ناصر و مرتضی همچون یک کابوس جلوه گر شود؟ چه چیزی باعث میشود ناصر هنگام سفارش دادن نوشیدنی، این همه وسواس به خرج دهد که حتماً نوشیدنیاش غیرالکلی باشد؟
فیلمساز برای اینها پاسخی ارائه نداده است. شاید این به نظام اخلاقی جامعهای مربوط باشد که ناصر و مرتضی در بطن آن رشد کردهاند؛ نظام اخلاقی که همواره همچون یک عذاب وجدان آن دو را همراهی میکند و به آنها اجازه بروز رفتارهای ممنوعه نمیدهد. همین امر باعث بروز وضعیت بلاتکلیفی در آنها شده است. آنها چیزی را میخواهند؛ چیزی که در دسترس است، ولی به آن نزدیک نمیشوند و خود را محروم میکنند، اما برای این سیر و تحول درونی هیچ اتمسفر دراماتیکی وجود ندارد و اساساً فیلمساز مانند آثار پیشینش به خود زحمت قصهگویی نداده است.
طرحی در ذهن داشته که فکر میکرده اگر تبدیل به فیلم شود چیز خوبی از کار درخواهد آمد، اما چون حوصله همت و احتمالاً دانش قصه گویی و ساخت دراماتیک برای طرحش را نداشته با حذف کردن این پیش زمینه لازم برای فیلمبرداری آن اقدام کرده و معلوم است که نتیجه آن چیزی جز توهین به تماشاگر نیست، اما اتفاق دیگری که فیلمساز به آن روی آورده تا احتمالاً فروش فیلمش را بدون زحمت تضمین کرده باشد، استفاده از پوسترهایی است که مخاطب با دیدن آن گمان میبرد که بیننده فیلمی کمیک خواهد بود، هر چند روی پوستر نوشته شده باشد «این فیلم اصلاً خندهدار نیست» ولی مخاطب اساساً یا این جمله را نمیبیند یا آن را جدی نمیگیرد و زمانی که در سالن سینما منتظر خندیدن است به تدریج عرق سردی روی پیشانیاش مینشیند و متوجه میشود فیلمساز کلاه گشادی سر او گذاشته است. این مسئله بیتردید به همین اعتبار اندک سینمای ایران نزد تماشاگر نیز بیش از پیش آسیب میزند. اگر مسئولان سینمایی دلشان برای سینما میسوخت قطعاً اجازه نمیدادند در این وضعیت نه چندان مطلوب کسی اینگونه با اعتبار لاغرشده سینما بازی کند.(1)
هدف از ساخت این گونه فیلمها چیست؟ دنبال چی هستن؟ اینکه دونفر با یک خانم تلاش میکنن هرکدام بتونن با این خانم ارتباط بگیرن چه ربطی به فرهنگ ما داره؟ چه دردی از جامعه ما رفع میکنه؟ نتیجه اینهمه هزینه از بیت المال و سرمایه مادی مردم و وقتشون چی هست قراره چه اتفاقی بعد از دیدن فیلم بیافته؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟//