در اوج جنگ که ما نیاز مبرمی به موشک داشتیم، اولین محموله موشکی اسکاد B، شامل 8 فروند موشک به دستمان رسید.
21 آبان؛ سالروز شهادت سردار عالی قدر سپاه
ماجرای ۲ موشکی که شهید طهرانی مقدم اجازه شلیکشان را نداد
21 آبان 1397 ساعت 9:10
در اوج جنگ که ما نیاز مبرمی به موشک داشتیم، اولین محموله موشکی اسکاد B، شامل 8 فروند موشک به دستمان رسید.
به گزارش جهان نیوز، وقتی سرداری در گمنامی شهید بشود، سخن گفتن از او سخت خواهد بود و شاید بهترین کسانی که میتوانند در مورد او صحبت کنند، دوستان و همرزمان بسیار نزدیکش باشند.
سردار شهید حاج حسن طهرانیمقدم، یکی از همانهایی است که دوستانش، اولین ویژگی او را در "گمنامی" و "اخلاص" خلاصه می کنند و همین گمنامی است که موجب میشود تا برای شناخت بیشتر او سراغ یکی از نزدیکترینهایش برویم.
سردار امیرعلی حاجیزاده فرمانده نیروی هوافضای سپاه پاسداران که بیش از سه دهه از نزدیکترین دوستان سردار طهرانیمقدم بود، در گفتوگو با فارس به برخی خاطرات و خصوصیات همرزم شهیدش می پردازد که امید است مقبول دوستداران راه شهدا بیفتد.
متن کامل این گفتگو را در ادامه خواهید خواند:
تنها خواص سپاه او را می شناختند
روحیه حسن اینطور بود که خودش می خواست گمنام باشد و همین، کار دوستانش را سخت می کرد. البته ما شهدای زیادی داشتیم که مردم آنها را می شناختند و دوستان و نزدیکان آنها، فقط قدری اطلاعات بیشتر از آنها می دادند اما حسن از اول دوست داشت گمنام باشد و این گمنامی هم به گونه ای بود که غیر از خواص سپاه، کسی او را نمی شناخت.
ما در سی سالی که با حسن بودیم، چیزهای زیادی از او یاد گرفتیم و اولین موضوع که برای ما از همان سالهای اول جنگ، مشهود بود اینست که هر کار او تنها برای رضای خدا بود و دیگران را هم به این کار توصیه می کرد.
اینکه می گویم "هر کاری" یعنی حتی ورزش کردن، غذاخوردن و دعا کردنش هم تنها برای رضای خدا بود و این را در عمل نشان می داد.
پایی که در کوهستان شکست
در همان روزگار و در سالهای پس از آن، یک برداشت مشترک بین ما و همه دوستان نزدیک حسن وجود داشت و آن اینکه وقتی به چهره اش نگاه می کردیم، مطمئن بودیم که به یک چهره بهشتی می نگریم.
انرژی که حسن برای کارش می گذاشت، در سال 59 و 60 تا همین اواخر در سال 90 هیچ فرقی نداشت، با همان انرژی و روحیه کار می کرد و زمانی که کار به مراحلی میرسید که باید وقت جدی می گذاشت، این کار را می کرد.
ویژگی های خاص او تنها منحصر به عرصه نظامی نبود، او علاوه بر اینکه که انسان مومنی بود که ادعیه فراوانی را حفظ داشت، یک ورزشکار حرفه ای هم بود و برای مثال در عرصه کوهنوردی اکثر قله های مرتفع ایران را فتح کرده بود و یا اینکه بارها مسیر تهران تا شمال را از مسیر کوهستان، با یک گروهی که خودش آن را رهبری می کرد، پیاده طی کرده بود.
اما در اوج کارهایش، حتی زمانی که در ارتفاعات کوهستان، یک متر برف زیر پایش بود، نماز اول وقت را ترک نکرد.
یک بار یکی از دوستان تعریف می کرد که حسن را در نزدیکای قله دماوند دیده بود درحالی که پایش شکسته و بدجوری ورم کرده بود. می گفت به حسن گفتم چرا با این وضع آمدی کوه؟ و حسن گفته بود می خوام روی این پایم را کم کنم! این طور خودش را تربیت کرده بود.
فرمانده ای که با نام کوچک صدایش می کردند
حسن در رعایت اخلاق سرآمد بود و این برخورد خوش با اطرافیان به گونه ای بود که هرکس با حسن آشنا می شد فکر می کرد بهترین و صمیمی ترین دوست اوست. اینقدر با دیگران صمیمی می شد که همه او را با نام کوچک صدا می کردند و این روحیه را از همان سالهای ابتدایی دفاع مقدس داشت.
باید توجه داشته باشیم که این رفتار خاکی و صمیمانه از طرف کسی بود که اگر بخواهیم به لحاظ موقعیت جایگاهی و فرماندهی، رده او را بدانیم باید بگویم حسن در سطح فرماندهان طراز اول جنگ مثل شهیدان خرازی، همت، باقری و کاظمی بود.
شاید ما بواسطه مسئولیتی که داریم، سرو کارمان با موضوعات مهم، ما را نسبت به برخی مسایل دیگر غافل کند اما حسن اینطور نبود.
سربازانش را با اسم کوچک صدا می کرد و من در مراسم تشییع او بسیاری از دوستان قدیمم را دیدم که بواسطه حسن آمده بودند.
یکی از این دوستان، راننده پایه یکی بود که در ایام دفاع مقدس، نیروی حسن بود و ما بعد از بیست و چهار سال او را می دیدم.
یکی دیگر می گفت من در مرز افغانستان بودم که خبر شهادت حسن را شنیدم و آمدم. بسیاری از این دوستان حتی از سپاه هم رفته بودند اما علاقه به حسن، آنها را در یک نقطه جمع کرده بود.
اگر به یقین رسیدی، عمل کن
اگر قرار بود برای یگان یا تیپی فرمانده ای انتخاب کند، وقتی به جمع بندی می رسید، حتی اگر طرفش یک جوان بیست ساله بود، به او میدان می داد و در واقع یکی از مهمترین دستاوردهایی که حسن از خود بجا گذاشت، همین پرورش مدیران و فرماندهان توانمند بود.
یکبار در اوج جنگ مشکلی برای سیستم آماده سازی موشکها بوجود آمد که دیگر نمی شد سوخت به آنها تزریق کرد.
هر کار کردیم نشد و در نهایت پیشنهادی دادیم که دارای ریسک بود. حسن ابتدا مخالفت کرد اما به او گفتیم این روش حتما جواب خواهد داد. او گفت من متقاعد نمیشم ولی اگر تو به این یقین رسیدی برو و انجام بده.
این یک تصمیم بسیار سخت بود و شاید اگر من جای او بودم چنین اجازه ای نمی دادم.
ما رفتیم این کار را کردیم و به شکر خدا جواب هم داد.
از سال 63 تا آخرین روز حیاتش کاری جز در عرصه موشکی نکرد.
در اولین روزهای جنگ که بکارگیری تسلیحات سبک برای ما یک فناوری محسوب می شد و همه به دنبال سلاح های سبکی مثل آر.پی.جی و تیربار و کلاش بودند، حسن به همراه شهید شفیع زاده در آبادان دنبال خمپاره بود.
وقتی در سال 60، ما بواسطه توپهای غنیمتی که از عراق گرفتیم، به اوج امکانات در آن روزها رسیدیم، دیگر حسن، خمپاره را کنار گذاشت و رفت به دنبال تاسیس توپخانه تا اینکه در سال 63، موضوع موشکی مطرح شد و از همان سال تا آخرین روز حیاتش هیچ کار دیگری جز کار موشکی نکرد.
صیاد همیشه می گفت مراقب حسن باشید
اخلاق و زبان حسن، حلال مشکلات و برطرف کننده موانع بود.
در همان سال 61 که مسئولیت توپخانه را به همراه شفیع زاده برعهده گرفت، بیشترین ارتباط و نزدیکی را با شهید بزرگوار صیاد شیرازی داشت به گونه ای که در طول سال های دفاع مقدس، هروقت صیاد شیرازی، بنده و دیگر دوستان را می دید می گفت مراقب حسن باشید.
شهید صیاد می گفت من حسن را خیلی دوست دارم چون تعصب او به نظام و تعصب ملی او، فراتر از تعصب سازمانی است.
در واقع حسن تنها به فکر سپاه و نیروهای مسلح نبود بلکه تمام نظام و بلکه اسلام را در نظر می گرفت و بارها هم به ما تاکید می کرد که اگر این تعصب را داشته باشید، تعصب سازمانی هم در درون آن هست.
اولین کاتیوشا را سال 63 ساختیم
وقتی توپهای عراقی را به غنیمت گرفتیم، به دلیل شرقی بودن این توپها و اینکه برادران ما در ارتش، آموزش توپهای آمریکایی را دیده بودند، ما چندان تخصص و آموزشی برای بکارگیری آنها نداشتیم اما یکی از کارهای بزرگ حسن در سال 61، تاسیس مرکز تحفیقات فنی توپخانه در خوزستان بود که 7 ماه بعد تبدیل به مرکز تعمیرات توپخانه شد و بعدها نیز آن را به تهران منتقل کردند.
بواسطه اقدامات او بود که در اواخر سال 62 و اوایل 63 امکان ساخت کاتیوشا را پیدا کردیم و اولین سامانه نیز با مدیریت خود او ساخته و به صنعت حدید وزارت سپاه که تحت مسئولیت سردار مصطفینجار بود تحویل گردید.
مسابقات فوتبال رزمندگان در کوران جنگ
در آن سالها تکیه اصلی ما بر نیروهای بسیج بود که این عزیزان در مقاطعی که عملیات نبود، به مرخصی می رفتند درحالی که می بایست یگانهای تخصصی را هم بر عهده همانها بگذاریم.
برای مثال، اوج کار توپخانه، در عملیات بود ولی با اتمام عملیات که بسیجی ها کاری نداشتند و به مرخصی می رفتند، کار توپخانه تمام نمیشد و باید پدافند خط را انجام می داد.
حسن برای حل این مشکل، مسابقات فوتبالی را ترتیب داد میان آتشبارها و گردانها و با این کار، عملا از پایان این عملیات تا شروع عملیات بعدی که محدوده زمانی پدافندی ما بود، همه بچهها را با اشتیاق و علاقه و نه با زور، حفظ میکرد و جالب این جا بود که بچههای دور و بر ایشان هم همه از این جنس بودند.
سه "حسن" در سال 90 بهم ملحق شدند
حالا که نام حسن شفیع زاده را بردیم، بد نیست به یکی دیگر از شهدای گمنام سپاه هم اشاره شود که شهید حسن قاضی بود.
این شهید قاضی، در حقیقت از گلهای سپاه و از شاگردان حسن بود که در عملیات خیبر در عین گمنامی به شهادت رسید و با شهادت شهید تهرانی مقدم، بالاخره این سه "حسن" (حسن شفیع زاده، حسن قاضی و حسن تهرانی مقدم) در سال 90 به هم ملحق شدند.
تصمیمی که خرازی فقط بخاطر حسن گرفت
از آنجایی که بنیان توپخانه سپاه براساس توپهای غنیمتی گذاشته شده بود، این توپها در یگانای مختلف پخش شده اما زمانی که تصمیم گرفتند یگان مستقل توپخانه ای تشکیل شود، حسن برای جمع آوری این سامانه که با موانع زیادی هم روبرو بود، زحمات زیادی کشید.
به هرحال جمع کردن اینها سخت بود چون خود یگانها میخواستند از آنها استفاده کنند اما تصمیم بر این بود تا توپخانه های با برد زیاد، در غالب گروههای توپخانه بکارگیری شوند.
به همین خاطر خیلیها موافقت نمیکردند اما بسیاری از یگانها، با اخلاق و نوع رفتاری که حسن داشت، متقاعد شده و توپها را منتقل کردند.
یادم هست وقتی برای گرفتن توپخانههای یکی از یگانها رفته بودیم، شهید خرازی میگفت فقط چون حسن گفته من قبول میکنم ولی میدانم نمیتوانید این توپها را به کار بگیرید و اینها غیرعملیاتی میشود که همان روز با ایشان توافق کردیم که نیروهایی برای کار این توپها منتقل بشود که یکی از این نیروها همین شهید حسن قاضی بود که به مجموعه منتقل و بعدها فرمانده گروه شد و در عملیات خیبر هم به شهادت رسید.
همان روزها، حسن عده ای را برای تشکیل دانشکده و مرکز آموزش توپخانه با کمک دیگر دوستان مانند شهید ذوالانوار جدا کرد در حالی که بخاطر کمبود نیرو، این کار، کار سختی بود اما حسن این مرکز را در اصفهان تشکیل داد.
فرماندهی که جانشین شد/جانشینی که فرمانده شد
هیچ وقت با دید کوتاه مدت به کارها نگاه نمی کرد. درحالیکه در آن زمان خیلیها تصور میکردند جنگ ۶ ماه دیگر تمام است و این عملیات، عملیات آخر خواهد بود، اما شهید تهرانی مقدم اینطور فکر نمیکرد و در عین حال که علاقه داشت این اتفاق بیفتد، ولی برنامهریزی درازمدت هم سرجایش بود.
اما یک نکته مهمی که باید به آن توجه کنیم، این است که در رفتار و خصوصیات فردی فرماندهان شهید و زنده، بحث جایگاه و فرماندهی و جانشینی اصلا مطرح نبود.
برای مثال در آبادان، شهید شفیع زاده، مسئولیت ادوات را برعهده داشت در حالی که حسن یک جوان تحت امر ایشان بود. بعد از مقطعی، شهید مقدم ارتقاء پیدا میکند و شفیعزاده مجروح میشود و میآید عقب و حسن مقدم میشود مسئول و شفیعزاده وقتی برمیگردد، حانشین حسن می شود درتوپخانه و به همین منوال کار ادامه پیدا میکند.
سردار مقدم تا سال ۶۳ مسئولیت توپخانه سپاه را به عهده داشت و وقتی وظیفه تشکیل یگان موشکی را به عهده گرفت، این دو از هم جدا شدند و شفیع زاده مسئول توپهانه شد.
ابداع، ناشی از نبوغ فرماندهان است و اینکه چطور از امکانات موجود، بهترین بهرهبرداری صورت بگیرد. در زمان فرماندهی شهید مقدم از امکانات، استفادههای مضاعفی چه در بخش کاهش آسیبپذیری و چه در افزایش توانمندیها شد درحالی که ما اصلا دروس کلاسیک ندیده بودیم.
در سال ۶۳، زمانی که سردار مقدم مسئولیت پادگانهای موشکی را عهدهدار شد، از همان ابتدا با همین روحیه، مثل بقیه کارها برخورد کرد.
کد مطلب: 651482
آدرس مطلب: https://www.jahannews.com/news/651482/ماجرای-۲-موشکی-شهید-طهرانی-مقدم-اجازه-شلیکشان-نداد