چون که صد آید نود هم پیش ماست؛ دیدم فکرم به جایی نمی رسد پس از حافظ زبان پنهان ادب پارسی کمک گرفتم؛
آنان که خاک را به نظر کیمیا کنند
آیا بود که گوشه چشمی به ما کنند
دردم نهفته به ز طبیبان مدعی
باشد که از خزانه غیبم دوا کنند
معشوق چون نقاب ز رخ در نمیکشد
هر کس حکایتی به تصور چرا کنند
چون حسن عاقبت نه به رندی و زاهدیست
آن به که کار خود به عنایت رها کنند
بی معرفت مباش که در من یزید عشق
اهل نظر معامله با آشنا کنند
حالی درون پرده بسی فتنه میرود
تا آن زمان که پرده برافتد چهها کنند
گر سنگ از این حدیث بنالد عجب مدار
صاحب دلان حکایت دل خوش ادا کنند
می خور که صد گناه ز اغیار در حجاب
بهتر ز طاعتی که به روی و ریا کنند
پیراهنی که آید از او بوی یوسفم
ترسم برادران غیورش قبا کنند
بگذر به کوی میکده تا زمره حضور
اوقات خود ز بهر تو صرف دعا کنند
پنهان ز حاسدان به خودم خوان که منعمان
خیر نهان برای رضای خدا کنند
حافظ دوام وصل میسر نمیشود
شاهان کم التفات به حال گدا کنند
کنیه اش ابوالفضل است، و به او القاب دیگر مانند «قمر بنی هاشم»، «سقای کربلا»، «علمدار حسین» و غیره نیز دادهاند. طبق روایات شیعه او جوانی دلاور، زیبا و بلند قد بودهاست،[۲] در جنگهای صفین و نهروان در کنار پدرش علی بن ابیطالب جنگیده است و او یکی از چند نفری است که در بین شیعیان به بابالحوایج معروفند.
او سه برادر تنی به نامهای جعفر، عبدالله و عثمان داشت که همگی آنان در روز عاشورا سال ۶۱ قمری در کربلا شهید شدند. او با لبابه دختر عبیدالله بن عباس ازدواج کرد و دارای چهار پسر به نامهای عبیدالله، فضل، حسن، قاسم و یک دختر شد. در خصوص تعداد فرزندان او اختلاف نظر وجود دارد. همه فرزندان او به جز عبیدالله بلاعقب ماندند.
عباس بن علی طبق روایات شیعه به ادب معروف است. نمود اصلی ادب او سکوت و فرمانبری وی نسبت به برادر بزرگترش حسین بن علی بود. برخی محدثین علت کمبود روایات از زندگی وی را تا قبل از واقعه کربلا، همین سکوت و ادب و عدم عرض اندام وی میدانند. طبری و بلاذری، منابع اولیه نبرد کربلا، جزئیات کشتهشدن او را ذکر نکردهاند. شیخ مفید در کتاب الاختصاص عباس بن علی را با صفت «سقا» به معنی آبدهنده توصیف میکند. گفتهشدهاست که عباس بن علی شجاعت و شهامت را از پدرش علی ابن ابی طالب به ارث برده بود و در جنگها همیشه او عَلَمِ را با خود حمل میکرد و به همین دلیل به «علمدار» مشهور بود.
ابن طاووس ابتدا در شهر حله و نزد پدر و جدش، ورام بن ابی فراس، علوم مقدماتی را آموخت. سپس برای تحصیل دانش از حله به کاظمین مهاجرت کرد.
او در اندک زمانی از هم شاگردیهای خود سبقت گرفت چنانکه در کشف المحجة میگوید:
وقتی من وارد کلاس شدم آنچه را دیگران در طول چند سال آموخته بودند، در یک سال آموختم و از آنان پیشی گرفتم
او سپس به مدت دو سال و نیم به تحصیل فقه پرداخت و پس از آن خود را از استاد بینیاز دید و بقیه کتب فقهی عصر خویش را به تنهایی مطالعه نمود. در سال۶۲۵ ه. ق. و پس از ازدواج به بغداد نقل مکان کرده و مدت ۱۵ سال در آنجا به تربیت شاگردان و تدریس علوم مختلف پرداخت. وی که تحت فشار دولت عباسی برای پذیرش پستهای حکومتی قرار گرفته بود از بغداد به زادگاه خود حله بازگشت.
بعد سه سال در نجف به سر برد و سپس به کربلا هجرت کرد و حدود ۳ سال در آنجا اقامت داشت.[۲] در زمان اقامت در کربلا کتاب کشف المحجة را به عنوان وصیتی برای فرزندانش که در آن زمان کودک بودند نوشت. آخرین سفر ابن طاووس در سال ۶۵۲ ق به بغداد بود طوری که در زمان حمله مغولها در آن شهر اقامت داشت. سید بن طاووس علاوه بر تربیت شاگردان و تدریس علوم مختلف، همّت اصلی خویش را بر سیر و سلوک و کسب معنویات قرار داد.
ده سال پس از رحلت حضرت رسول(ص) و حضرت فاطمه(س)، علی بن ابی طالب (ع) وقتی به فکر گرفتن همسر دیگری بود، در حالیکه واقعه عاشورا در برابر دیدگانش بود. برادرش «عقیل» را که در علم نسب شناسی وارد بود و قبایل عرب را به خوبی میشناخت، فراخواند و فرمود: طلب کن از برای من زنی از شجاعان عرب تا به دنیا آورد سوارکاری شجاع و دلیر.
جناب عقیل دختری به نامه فاطمه دختر حزام بن خالد و ثَمامه بنت سهل بن عامر از قبیله بنی کلاب که نیاکانش همه از دلیر مردان عرب بوده و در شجاعت و دلیری در دنیای عرب مشهور بوده اند را معرفی کردند.
اجداد بانو در دوران قبل از اسلام جزو دلیران عرب محسوب می شدند و مورخان آنان را به دلیری در هنگام نبرد ستوده اند. چنانکه ابوالفرج اصفهانی در کتاب خود دلیری و شجاعت اجداد ام البنین را متذکر شده است. افزون بر این، آنان علاوه بر شجاعت و قهرمانی، پیشوای قوم خود نیز بودند، چنانکه سلاطین زمان در برابر ایشان سر تسلیم فرود می آوردند به همین دلیل بانو صاحب امان نامه بود و افراد فبیله ایشان تحت حمایت عرب بودند.
ماجرای خواب حضرت ام البنین یک شب قبل از خواستگاری:
یک شب قبل از خواستگاری عقیل از فاطمه کلابیه برای امیر المونین (ع)،خانم خوابی دیده اند بدین شرح که برای مادرشان تعریف کردند: مادر! خواب دیدم که در باغ سرسبز و پر درختی نشسته ام. نهرهای روان و میوه های فراوان در آنجا وجود داشت. ماه و ستارگان می درخشیدند و من به آنها چشم دوخته بودم و درباره ی عظمت آفرینش و مخلوقات خدا فکر می کردم. در مورد آسمان که بدون ستون بالا قرار گرفته است و همچنین روشنی ماه و ستارگان؛ در این افکار غرق بودم که ماه از آسمان فرود آمد و در دامن من قرار گرفت و نوری از آن ساطع می شد که چشم ها را خیره می کرد. در حال تعجب و تحیر بودم که سه ستاره نورانی دیگر هم در دامنم دیدم. نور آنها نیز مرا مبهموت کرده بود. هنوز در حیرت و تعجب بودم که هاتفی ندا داد و مرا با اسم خطاب کرد، و من صدایش را می شندیم، ولی او را نمی دیدم.گفت:"فاطمه! مژده باد تو را به سیادت و نورانیت به ماه نورانی و سه ستاره درخشان که پدرشان سید و سرور همه ی انسان هاست بعد از پیامبر گرامی(ص)".
بانو با ورود به خانة امیرالمؤمنین علیهالسلام دستان مبارک امام حسن و حسین و زینب کبری علیهمالسلام را میبوسد و خدمت به خاندان وحی را با کمال جدیت و صداقت و تواضع آغاز مینماید. از همان شروع زندگی خرد نیرومند، ایمان استوار، ادب و صفات نیکوی این بانوی گرانقدر مورد توجه و بزرگداشت امیر مؤمنان و اهل بیت ایشان و قبیله بنیهاشم قرار گرفته و متقابلاً احترام والایی به ایشان قائل میشدند.
اندکی پس از همسری علی (ع) متوجه میشوند که فرا خواندن او با نام فاطمه توجه فرزندان فاطمه زهرا (سلام الله علیها) را جلب کرده و آنها را به یاد مادر بزرگوار انداخته و ایشان را در هالهای از حزن فرو میبرد. بهمین خاطر حضرت امیر نام امالبنین را برای ایشان انتخاب کرده و میفرماید: «خداوند متعال پسرانی به تو عنایت خواهد کرد که بهترین جوانان باشند».
ثمره ازدواج امام علی(ع) با بانو ام البنین، چهار پسر به نام های عباس، عون، جعفر و عثمان بود. کنز المصائب ام البنین آنچنان به امیرالمؤمنین وفادار بود که پس از شهادت آن حضرت، همسر دیگری اختیار نکرد با آنکه بیش از بیست سال پس از آن حضرت زنده بود. بنا بر قول مشهور، این بانوی بزرگوار در ۱۳ جمادی الثانی سال ۶۴ قمری وفات یافت و در قبرستان بقیع به خاک سپرده شد.
حضرت علی (ع) به فرزندش عباس فرمودند:
پا در رکاب مادرت باش چرا که بهشت زیر پای اوست.
باغ گل یاس سلام ٌعلیک مادر عباس سلام ٌ علیک
ام البنین ام الادب ام النور چشم بد از قدر و جلال تو دور
آنان که خاک را به نظر کیمیا کنند
آیا بود که گوشه چشمی به ما کنند
دردم نهفته به ز طبیبان مدعی
باشد که از خزانه غیبم دوا کنند
معشوق چون نقاب ز رخ در نمیکشد
هر کس حکایتی به تصور چرا کنند
چون حسن عاقبت نه به رندی و زاهدیست
آن به که کار خود به عنایت رها کنند
بی معرفت مباش که در من یزید عشق
اهل نظر معامله با آشنا کنند
حالی درون پرده بسی فتنه میرود
تا آن زمان که پرده برافتد چهها کنند
گر سنگ از این حدیث بنالد عجب مدار
صاحب دلان حکایت دل خوش ادا کنند
می خور که صد گناه ز اغیار در حجاب
بهتر ز طاعتی که به روی و ریا کنند
پیراهنی که آید از او بوی یوسفم
ترسم برادران غیورش قبا کنند
بگذر به کوی میکده تا زمره حضور
اوقات خود ز بهر تو صرف دعا کنند
پنهان ز حاسدان به خودم خوان که منعمان
خیر نهان برای رضای خدا کنند
حافظ دوام وصل میسر نمیشود
شاهان کم التفات به حال گدا کنند