من راهم را انتخاب کرده ام. امیدوارم که شما هم خط مرا (ولایت فقیه و برگزیدن راه شهادت) را انتخاب کنید.
پانزدهم مرداد؛ سالروز شهادت محسن دین شعاری
وصیت فرمانده تخریب لشکر ۲۷ برای تشییع پیکرش
15 مرداد 1399 ساعت 7:55
من راهم را انتخاب کرده ام. امیدوارم که شما هم خط مرا (ولایت فقیه و برگزیدن راه شهادت) را انتخاب کنید.
به گزارش جهان نیوز، 15 مرداد سال 66 روزی بود که حاج محسن دین شعاری فرمانده شوخ طبع گردان تخریب لشکر 27 محمد رسول الله(ص) به آروزی دیرینه اش رسید و در قربانگاه سردشت در حین خنثی سازی مین به شهادت رسید.
عملیاتهای طریقالقدس و کربلای یک یادآور دلاوری ها و رشادتهای خالصانه او در راه دفاع از اسلام و انقلاب است. زمانی که قرار بود برای بار دوم به سفر حج مشرف شود و به خاطر مسئولیتهایی که در جبهه داشت از تشرف به حج منصرف شد و در عید قربان همان سال به مسلخ عشق رفت.
میریم صفا... کوچه وفا... پلاکش هزار... اهلشی بیا بالا...!
حمید داوودآبادی، رزمنده و نویسنده دفاع مقدس اینگونه روایت می کند: پاییز سال ۱۳۶۵ همه نیروهای لشکر ۲۷ در «اردوگاه کرخه» مستقر بودند. محل استقرار بچه های گردان تخریب با اردوگاه لشکر مقداری فاصله داشت. یک روز می خواستم به آنجا بروم تا به چند نفر از بچه محل هایمان سر بزنم. کنار جاده خاکی ایستادم. اتوبوسی از سمت تدارکات و خدمات که حمام هم آنجا بود، آمد. دست بلند کردم و ایستاد. گفتم: برادر کجا می روید؟ گفت: میریم صفا... کوچه وفا... پلاکش هزار... اهلشی بیا بالا...! جا خوردم. از این لات بازی ها در جبهه ندیده بودم. به اجبار سوار شدم. غیر از او و راننده، کسی دیگری توی ماشین نبود. به چشم های او که نگاه کردم، احساس کردم خیلی آشناست. هر چه فکر کردم نتوانستم او را به یاد بیاورم. اتوبوس در دست اندازهای جاده شنی، بالا و پایین می شد و او می خندید و با همان لفظ حرف می زد.
وقتی دید بدجوری نگاهش می کنم، با خنده گفت: مشتی، ما رو نشناختی؟ گفتم: نه. گفت: بابا منم، حاج محسن. گفتم: حاج محسن! فهمید هنوز نشناختمش، گفت: منم حاج محسن دین شعاری. گفتم: جل الخالق! به حق چیزهای ندیده! معاون گردان تخریب، آن هم با این قیافه! پس آن همه ریش حنایی چی شد؟!
او را اولین بار اوایل سال ۱۳۶۴ در گردان تخریب با همان ریش بلند دیده بودم. هر موقع برای دیدن دوستانم می رفتم، او را هم می دیدم و سلام و علیک داشتم. دین شعاری برخلاف قیافه اش با آن تیپ و ریشش که بعضی ها فکر می کردند خشن و باجذبه است، خیلی آدم خوش مشربی بود. چون فضای گردان باز و اردوگاهی بود و ساختمان نداشت، وقتی در چادر می نشستی همه را می دیدی که چه کسی می رود یا می آید. دین شعاری آدم فعال و پر رفت و آمدی بود و همیشه در مقر دیده می شد. او کسی نبود که در چادر بنشیند و فرماندهی کند. همیشه بین بچه ها بود و به خصوص با آن قیافه بین همه شاخص بود. هر وقت آنجا می رفتم با اینکه من جزو آن گردان نبودم اصلاً انگار نه انگار، برخوردش خیلی عادی بود. از همان جا قیافه و آن ریش بلندش در ذهنم مانده بود.
استقبال از شهادت
چند هفته قبل از شهادت حاج محسن، با هم به مزار پاک پدر و مادرمان رفته بودیم، محسن حال و هوای دیگری داشت از من خواست که با هم بر سر مزار شهدا نیز برویم، وقتی وارد قطعه شهدا شدیم حاجی انگار دنبال چیزی میگشت علت سرگردانیاش را پرسیدم گفت میخواهم مزار شهید نوری در قطعه 29 را پیدا کنم پس از کمی جستجو مزار شهید علیرضا نوری را پیدا کردیم در کنار مزار او یک قبر خالی بود حاج محسن با دیدن آن آرام نشست، دستش را بر روی مزار خالی گذاشت و گفت مرا اینجا دفن کنید، با تعجب پرسیدم، اشتباه نمیکنی اما محسن آرام گفت اینجا قبر من است، بعد از شهادت حاجی با اینکه ما در دفن او سهمی نداشتیم اما نمیدانم برنامهها چطور ردیف شده بود که بچههای تخریب هماهنگ کردند و محسن را در همان جایی که پیشبینی کرده بود به خاک سپردند، محسن خانه آخرت خود را پیدا کرده بود.
کد مطلب: 632018
آدرس مطلب: https://www.jahannews.com/news/632018/وصیت-فرمانده-تخریب-لشکر-۲۷-تشییع-پیکرش