جمعه ۱۰ فروردين ۱۴۰۳ - 29 Mar 2024
 
۰

خبر شهادتش را سر سفره هفت‌سین شنیدم

چهارشنبه ۱۵ فروردين ۱۳۹۷ ساعت ۰۹:۲۷
کد مطلب: 601425
پسرم عاشق خانم حضرت زینب‌(س) ‌و رقیه‌(س) ‌بود. من به سعید گفتم مامان یک بار رفتی دیگر نرو، گفت نه مامان باید این راه را ادامه بدهم. اولین بار مانعش نشدم، کارش بود، راهش را هم دوست داشت.
خبر شهادتش را سر سفره هفت‌سین شنیدم
به گزارش جهان نيوز، اولین شهید مدافع حرم سال 95 شهید ابوالفضل راه‌چمنی بود. یار و رفیق شهید سعید خواجه صالحانی که در بسیاری از عملیات‌ها همراه و همرزم بودند. سعید با خود قرار گذاشته بود تا سالگرد شهید راه‌چمنی به منطقه برود. به قولش هم وفا کرد و در آستانه سالگرد شهادت راه‌چمنی، خدا شهادت را نصیب او نیز کرد. سعید خواجه صالحانی اولین شهید مدافع حرم سال 96 بود که در چهارم فروردین ماه تنها به فاصله چهار روز مانده به سالروز تولد زمینی‌اش، آسمانی شد. در سالگرد شهادتش با عصمت خواجه‌وند مادرش به گفت‌وگو نشسته‌ایم که از نظرتان می‌گذرد.

به عنوان مادر، شهید مدافع حرمتان را چطور معرفی می‌کنید؟
راستش من فکر می‌کنم سعید به خاطر داشتن برخی خصوصیات و برجستگی‌ها به این مقام رسید. سعید حرف نداشت. با محبت و با عاطفه بود. اهل دین و ایمان بود. اهل نماز اول وقت و روزه. از دوم راهنمایی روزه‌هایش را می‌گرفت. رفتارش با بستگان و دوستانش خیلی خوب بود. وقتی خبر شهادت سعید منتشر شد، خیلی‌ها پرسیدند مگر سعید کجا بود که شهید شد. با شهادتش دل همه را سوزاند. رابطه عاطفی خوبی با همه داشت. فردای روز تشییع، تولدش بود. 70 نفر از دوستانش کیک تولد گرفتند و سر مزارش رفتند و تولدش را با قرائت زیارت عاشورا برگزار کردند. سعید در دل همه جا داشت.
 

شهید سعید خواجه صالحانی

با وجود وابستگی بین شما و سعید چطور به رفتنش راضی شدید؟
پسرم عاشق خانم حضرت زینب‌(س) ‌و رقیه‌(س) ‌بود. من به سعید گفتم مامان یک بار رفتی دیگر نرو، گفت نه مامان باید این راه را ادامه بدهم. اولین بار مانعش نشدم، کارش بود، راهش را هم دوست داشت، نگفتم نرو. خیلی‌ها رفتند، آنها هم جوان بودند، آنها هم مادر داشتند. مگر شهید نشدند! مگر جانباز نشدند؟چرا شدند. من افتخار می‌کنم بچه‌ای دارم که در این راه قدم گذاشت و شهید شد. سعید هم گفت مادر تا هستم باید بروم. من هم راضی به رضای خدا شدم. می‌گفت مادر جان هر کسی بهانه‌ای می‌آورد و نمی‌رود.
 

شهید ابوالفضل راه‌چمنی

گویا پسرتان قول و قرارهایی با شهید چمنی داشت؟
شهید مدافع حرم ابوالفضل راه‌چمنی از دوستان صمیمی‌اش بود. از دوران بچگی با هم بودند. خیلی با هم رفیق بودند، وقتی ابوالفضل شهید شد، سعید خیلی بیقراری کرد. گفت مادر من تا چهلم ابوالفضل باید بروم. به ما گفت عکس بگیرید اگر رفتم و شهید شدم عکس یادگاری داشته باشید.

من هم گفتم می‌خواهم برایت زن بگیرم، گفت تا مأموریت من تمام نشده اسم زن را نیاورید. اما راضی‌اش کردم که بعد از سیزدهم فروردین، برویم خواستگاری، اما قسمتش نشد.

در جبهه که بود، با هم در تماس بودید؟
بله، آخرین بار دوم عید بود که با من تماس گرفت و گفت می‌آیم تا با هم به دیدار فامیل و بستگانمان در شمال برویم. من همه کارهایم را کردم که سعید پنجم بیاید و به شمال برویم. منتظر بودم بیاید. همان روز پنجم یکی از دوستانش تماس گرفت و گفت که می‌خواهم برای عید دیدنی به خانه‌تان بیایم. به دنبال کارهای سفر بودم اما گفتم بیا پسرم. دوست سعید آمد، نان هم گرفته بود و صبحانه را سر سفره هفت‌سین خوردیم.

گفت مامان سعید! من با شما کاری دارم. بعد گفت پایین پای سعید تیر خورده، گفتم الان کجاست؟! گفت بیمارستان است. بعدازظهر به تهران می‌آید. به دخترم گفتم شما برنامه سفرتان را خراب نکنید و بروید من می‌مانم تا سعید بیاید. گفت نه مادر طاقت ندارم. من هم نمی‌روم. حال و هوای دوستش را که دیدم به او گفتم تو چرا انقدر بی‌قراری؟ بعد خانواده دوستش هم آمدند. گفتم اگر سعیدم، شهید شده به من بگو. گفت نه خاله چیزی نشده اما با اصرار همسرم، حقیقت را گفت و خبر شهادت را به ما داد. خبر شهادتش را سر سفره هفت‌سین به من دادند. بعد هم به معراج شهدا رفتیم. وقتی سعید را زیارت کردم گفتم پسرم کجا رفتی؟ قرار نبود بیایی تا با هم مسافرت برویم؟ سعیدجوابی نداد. گفتم سعید جان شهادتت مبارک، منزل نو مبارک!

شهید ابوالفضل راه‌چمنی

در پایان اگر صحبتی دارید بفرمایید.
وقتی سعید در مأموریت بود، قبل از شهادتش خیلی حرف‌ها به گوشم می‌رسید. می‌گفتند بچه‌های شما برای پول به سوریه و عراق می‌روند. من هم در پاسخ آنها می‌گفتم اگر برای پول می‌روند شما هم بچه‌هایتان را بفرستید که بروند. گفتم سعید و امثال سعید با جان و دل بدون هیچ چشمداشتی راهی جبهه شدند که من و شما در امنیت باشیم. این نوع تفکر نهایت بی‌انصافی است. اینها اگر کمی انصاف داشته باشند، نباید این صحبت‌ها را بگویند. خدا را شاکر هستم چنین فرزند شایسته‌ای به من داد که در این راه مقدس شهید شود. این نذری بود که برای اسلام هدیه کردم و امیدوارم که خدا از من قبول کند.

منبع: روزنامه جوان
نام شما

آدرس ايميل شما
برای ارتقای فرهنگ نقد و انتقاد و کمک به پیشرفت فرهنگ و اخلاق جامعه، تلاش کنیم به جای توهین و تمسخر دیگران، نظرات و استدلال هایمان را در رد یا قبول مطالب عنوان کنیم.
نظر شما *