به گزارش
جهان نيوز؛
سقوط رژیم پهلوی ضربۀ سختی به حیثیت آمریکا در سراسر جهان بود؛ دستگاهی که ژاندارم او در منطقۀ خاورمیانه بود، بهیکباره فروپاشید. جالب آنکه آمریکاییها چنان به شاه ایمان داشتند که با وجود آغاز فرایند انقلاب نیز سقوط شاه را امکانپذیر نمیدانستند. با سقوط شاه همه بهدنبال این بودند که ببینند حکومت تازهتأسیس به شرق گرایش مییابد یا غرب. عزت ملی در اینجا بود که بهشکلی شفاف متبلور شد: در شعار «نه شرقی، نه غربی، جمهوری اسلامی». بررسی عزت ملی در دورۀ پهلوی دوم و انقلاب اسلامی ما را برآن داشت تا بهسراغ دکتر مظفر نامدار برویم. وی از محدود محققانی است که در تحلیل تاریخ انقلاب اسلامی بهسراغ اسناد اصیل و خاطرات میرود. «چند قطره خون برای آزادی»، «در حسرت تجدد و ترقی: بازخوانی علل ناکارآمدی و ناکامی مدرنیسم در ایران» و «رهیافتی بر مبانی مکتبها و جنبشهای سیاسی شیعه در صد سال اخیر» از جمله آثار این پژوهشگر تاریخ معاصر است.
امروز یکی از موضوعات مورد بحث، اهمیت مقولۀ عزت و غرور ملی در مناسبات بینالمللی است. از سوی دیگر، تبلیغی است که روی موضوعات مورد تردید نسل جوان از سوی دشمنان انقلاب اسلامی انجام میشود که آن نیز برخوردار بودن ایران از عزت و غرور ملی در رژیم طاغوت است. به نظر جنابعالی این رویکرد تبلیغاتی با چه هدفی صورت گفته است؟
مقولۀ جایگاه عزت و غرور ملی در مناسبات بینالمللی از بحثهایی است که از قدیمالایام مطرح بوده است. این موضوع برای جمهوری اسلامی نیز مطرح است. بعضیها این واژهها را واژههایی خیالی میدانند. در واقع مفهوم استقلال ملی، غرور ملی، هویت ملی و اصالت ملی برای این افراد بیمعناست. افرادی مثل آقای سریعالقلم یا آقای میرسپاسی صریحاً این مفاهیم را ذهنی مینامند و اصالت فرهنگی، هویت فرهنگی و عزت را بیمعنا میدانند و این مفاهیم را مانع تحقق جهانی شدن و دموکراسی به مفهوم غربی در ایران میشمارند. طبق نظر این غربگراها، در عصر جهانی شدن، صحبت از استقلال، اصالت ملی، هویت ملی و حرفهای بعدی نیز بیمعنی میشوند. در واقع بحث عزت و غرور ملی که در دوران قدیم و در مطالعات بینالملل به آن پرستیژ نیز میگفتند، از دیرباز مطرح بوده است. سرفصلی در درسهای حوزۀ سیاست به نام اصول روابط بینالملل وجود دارد که طبق این سرفصلها، یکی از عناصر غیرمادی قدرت در سیاست و روابط بینالملل، بحث پرستیژ است.
پرستیژ که هویت عزتمدار واحد دولت-ملت در نظام بینالملل است، همتراز با عناصر مادی قدرت، یعنی سرزمین، جمعیت، منابع طبیعی، آمادگی نظامی و تکنولوژی و... بخشی از عناصر غیرمادی قدرت هستند که در دروس روابط بینالملل جزء اصول و قواعد عزت ملی محسوب میشوند؛ خصوصیات ملی، روحیۀ ملی، ایدئولوژی، دیپلماسی، رهبری، دولت مقبول و... بنابراین پرستیژ همان مفهوم عزت و غرور است که وجود آن برای یک ملت بسیار مهم و تأثیرگذار محسوب میشود و حتی در بعضی مواقع، کارکرد آن از عناصر مادی قدرت نیز فراتر میرود.
اینکه عدهای مطرح میکنند ایران در دورۀ رژیم طاغوت از پرستیژ و عزت ملی برخوردار بوده، هم داستان جالبی است و هم ناشی از جهل تاریخی است. کشوری که در آن کاپیتولاسیون وجود دارد، آنهم در دورانی که هیچ ملتی تحت سیطرۀ رژیم کاپیتولاسیون نیست و کشوری که اروپاییها برای حضور در آن حق توحش میگیرند و همچنین کشوری که دولتمردان آن میگویند آدم خجالت میکشد وقتی هرجای مملکت میرود حضور و سیطرۀ آمریکاییها را در آنجا میبیند، این کشور چه عزتی دارد؟ از سال 43 به آمریکاییها کاملاً مصونیتهای مستشاری داده شد. توجه بفرمایید که مصونیتهای دیپلماتیک با مصونیتهای مستشاری متفاوت است. حق قضاوت کنسولی ربطی به مصونیتهای دیپلماتیک ندارد. مصونیتهای دیپلماتیک در همۀ کشورها وجود دارد. درحالیکه مستشار فردی خارجی است که شما او را استخدام میکنید و حقوقش را میدهید. در واقع کارمندی است که شما استخدام کردهاید. آمریکاییها بهدلیل اینکه بیش از شصت هزار نیروی نظامی و غیرنظامی در ایران داشتند، از مصونیتهای مستشاری در ایران برخوردار بودند؛ یعنی اگر یک ایرانی بهتعبیر امام خمینی، سگ آمریکاییها را زیر میگرفت، محاکمه میشد، ولی اگر یک آمریکایی شاه مملکت را با ماشین زیر میگرفت، شما حق محاکمۀ او در داخل کشور را نداشتید. آیا این عزت است؟
آقای علینقی عالیخانی، وزیر اقتصاد دورۀ پهلوی، در خاطرات خود که چاپ هم شده است، میگوید وقتی از آمریکا به ایران برگشت، از اینکه همۀ امور کشور در دست آمریکاییها بود، خجالت کشید.
اگر اشتباه نکرده باشم، آقای علینقی عالیخانی، وزیر اقتصاد دورۀ پهلوی، در خاطرات خود که چاپ هم شده است، میگوید وقتی از آمریکا به ایران برگشت، از اینکه همۀ امور کشور در دست آمریکاییها بود، خجالت کشید. همینطور نوشته است که در کنفرانسی در خارج کشور دعوت بوده و با رئیس بانک ملی برای گرفتن کمکهای فنی و مادی از آمریکا در این کنفرانس شرکت کرده است. گویا آنقدر با آنها برخورد زشتی کرده بودند که رئیس بانک ملی گفته است بهتر نبود برای گدایی این چندرغاز نمیآمدیم تا حیثیت و غرور کشوری با این فرهنگ و سابقۀ تاریخی له نشود؟
کسانی که چنین ادعایی میکنند، حداقل اسناد تاریخی را از زبان دولتمردان آن زمان بخوانند تا متوجه شوند که اصلاً چنین چیزی وجود خارجی نداشته است. این ادعاها افسانههایی غیرقابل اثبات است. اگر غرور و عزت ملی در دورۀ طاغوت وجود داشت، چرا مردم انقلاب کردند؟ مردم که از فرط خوشی انقلاب نمیکنند. اکثر محققان دلیل انقلاب را تحقیر شدن، نداشتن استقلال، منکوب شدن عزت ملی، فقر اقتصادی، بههمخوردگی بافتهای اجتماعی یا نادیده گرفتن ارزشهای اجتماعی میدانند.
مردم اصلاً برای همین به خیابانها ریختند و حاضر شدند وضع موجود را تغییر بدهند و امنیت و جان خود و فرزندانشان را به خطر بیندازند. بنابراین باید عرض کنم که این عزت و غرور ملی که از آن صحبت میکنند، در آن زمان وجود خارجی نداشت، زیرا در اینصورت انقلاب کردن مردم بیمعنا بود. مردم برای چه انقلاب کردند؟ آیا گذشتگان به همین میزانی که این آقایان ادعا میکنند، شعور نداشتند؟ بیشترین مخالفان رژیم پهلوی از قشر تحصیلکرده و دانشگاهی بودند. سازمانها و احزاب دست این افراد بود. آیا آنها نمیتوانستند تشخیص بدهند که با انقلاب کردن، غرور و عزت ملی خود را از دست میدهند؟
برخی از محققان برآناند که با افزایش قیمت نفت در اوایل دهۀ پنجاه، محمدرضاشاه دچار غرور شد و حتی اعتمادبهنفسش در تعامل با مردم و دولتهای بینالمللی بیشتر نیز شد. این اعتمادبهنفس تا چهحد مبتنیبر واقعیتهای موجود بوده است؟
حداقل پنج یا شش سال بعد از تاریخی که میفرمایید، انقلاب صورت گرفت. این چه اعتمادبهنفسی است که در مدت این چند سال موجب سقوط یک رژیم میشود؟ شاه برای حفظ خود به هر اقدامی دست زد.
در واقع سال پنجاه از درآمد هنگفت نفتی پولی دست حکومت پهلوی رسید که همه نیز از آن باخبر شدند. شاه دیگر نمیتوانست این درآمد را مثل درآمدهای قبلی بهنحوی از طریق بنیادهای پهلوی و بانکهایی که خودش در آنها سهام داشت، پنهان کند. در نتیجه، دست به اقداماتی زد تا این پولها را در جایی هزینه کند و خود را در منطقه قویتر نشان دهد. شاه نیز مانند پدرش رضاخان همیشه دلهرۀ ساقط شدن حکومتش توسط دولتهای کودتایی را داشت. از طرفی همیشه نگران قیامهای مردمی نیز بود. شاه که در سال 32 بهدست آمریکاییها روی کار آمده بود، تا آخر عمرش این دلهره را با خود بههمراه داشت. به همین دلیل نیز هر دستوری آمریکاییها میدادند موبهمو اجرا میکرد. حتی وقتی جوشش انقلابی در ایران شروع شد، اولین اقدام شاه مذاکره کردن و راهنمایی گرفتن از سفارت آمریکا، انگلیس و اسرائیل بود. این سه کشور سه پایۀ نگهدارندۀ رژیم شاه در ایران بودند.
معروف است که در دوران انقلاب محققان معروفی مثل هایزر، فوران، ریچارد کاتم و حتی میشل فوکو به ایران فرستاده شدند تا دربارۀ جنبش آغازشده در ایران تحلیلی بنویسند، مطالعهای انجام دهند و چگونگی کنترل این جنبش را بررسی کنند. بنابراین براساس اسناد موجود، اعتمادبهنفسی وجود نداشت و شاه حتی در جهت یافتن راهحلی برای جلوگیری از وقوع انقلاب هم دستبهدامن غربیها میشد.
شاه تقاضای سلاحهایی از آمریکاییها کرد که آنها با آن موافقت نکردند، زیرا بهصلاح نمیدانستند رقیب خود یعنی شوروی را در منطقه تحریک کنند. ضمن اینکه دولتهای دستنشاندۀ دیگر مثل عربستان، پاکستان و ترکیه نیز طلب امتیازات بیشتری از آمریکاییها میکردند. در واقع اختلاف بین آمریکا و شاه از اینجا شروع شد. در اسناد لانۀ جاسوسی و خاطرات بعضی از عوامل وابسته، به این موضوع اشاره شده است. میدانید که سلاحها هر روز تغییر میکنند و جدید میشوند. ازآنجاکه آمریکا نپذیرفت به شاه سلاح بدهد، شاه گفت این سلاحها را از شوروی خواهد خرید. شاه بهدنبال سلاح بود، برای پرستیژ و عزت کشور طرح و برنامهای نداشت. در آن زمان احساس میکرد همۀ پول را باید صرف سلاح کند یا کار نظامی انجام دهد تا بتواند نقش ژاندارمی خود را بهخوبی ایفا نماید و اینگونه آمریکاییها بیشتر به او اعتماد کنند و در فکر ساقط کردن دولت شاه نباشند.
شاهی که با کودتا روی کار آمده بود، برنامههای او را آمریکاییها مینوشتند و همۀ دستورات را از آمریکاییها میگرفت، چگونه میتوانست عزت ملی کشور خود را حفظ کند؟ چه قواعدی باعث شده است چنین کسی یکباره در مقابل آمریکاییها قد علم کند؟ درست است که قیمت نفت بالا رفت یا درآمد هنگفتی از فروش نفت حاصل شد، اما بنده متوجه نمیشوم که چرا گفته میشود شاه در تعامل با مردم اعتمادبهنفس پیدا کرد؟ آیا منظورشان این است که افراد بیشتری را کشت یا راحتتر افراد را زندانی کرد؟ از دهۀ پنجاه به بعد مقابلۀ محمدرضاشاه با مردم سختتر شد. در این کار چه عزت و غروری وجود دارد؟ از دهۀ پنجاه به بعد ساواک بین گروههای مبارز نفوذ کرد. بدترین شکنجههای ساواک در این دوران ثبت شده است. اسناد تاریخی آن وجود دارد.
پیش از انقلاب اسلامی حضرت امام (ره)، چه در داخل کشور و چه در خارج کشور و در زمان تبعید، بهعنوان مبارز در مقابل حکومت پهلوی ایستاده بودند. از نظر حضرت امام (ره)، چه شاخصههای برای عزت ملی مطرح بوده است؟
در مصاحبههایی که در آن دوران بعضی از نشریات خارجی با حضرت امام (ره) کرده بود یا در پیامهایی که سالانه حضرت امام (ره) برای اتحادیۀ انجمنهای اسلامی خارج از کشور میفرستادند، مشخص است که یکی از عناصر مورد تأکید ایشان در جهت عزت ملی، حفظ شأن و شخصیت ملی دانشگاهیان و روشنفکران ایرانی در مقابل تقلید کردن از غرب و اروپا بوده است. این نکته حتی بعد از انقلاب نیز مورد تأکید ایشان بود که فکر تقلید از کشورهای غربی برای پیشرفت، رشد و ترقی مملکت فکر غلطی است. حضرت امام (ره) از واژۀ تقلید بدشان میآمد. به نظر ایشان، آنچه عزت ملی کشورها را ارتقا میبخشید، عدم وابستگی و ارزش قائل شدن برای استعدادهای داخلی بود. این اصلی است که در جهت حفظ هویت و گریز از غربزدگی، از شاخصهای تفکر حضرت امام (ره) محسوب میشود. در صحبتهای ایشان برای دستیابی به عزت ملی، مکرراً بر تکیه کردن و اعتماد داشتن به منابع و استعدادهای داخلی کشور تأکید شده است. این چیزی است که در دورۀ پهلوی اصلاً مورد توجه قرار نگرفته است.
در جمهوری اسلامی نیز عدهای داشتههای کشور را در این زمینه ناچیز و اندک میدانستند، درحالیکه حضرت امام (ره) اصلاً چنین اعتقادی نداشتند. حضرت امام (ره) به متخصصان داخلی بسیار احترام میگذاشتند و آنهایی را که بدون تقلید کردن از غرب در ایران ماندند، مایۀ شرف ملی میدانستند. در واقع تربیت چنین افرادی را برای کشور لازم میدانستند. به ارتش نیز بهعنوان نماد شرف ملی توجه زیادی داشتند. ظاهراً در جایی رئیسجمهور آمریکا یا انگلیس به شاه ایران پشت کرده و با تحقیر با او برخورد کرده بود. نقل است که حضرت امام (ره) میفرمودند هر وقت به یاد این صحنه میافتند، جگرشان آتش میگیرد. درست است که شاه را قبول نداشتند، اما چون شاه در این دوران نماد ایران بود، اینکه شاه این مملکت در جایی حضور داشته و به او بیاعتنایی شده است را فقط متوجه شخص خود شاه نمیدانستند، بلکه این بیاعتنایی را متوجه هویت و اصالت کشور میدانستند. علیرغم اینکه باید از مفتضح شدن شاه اظهار خوشحالی میکردند، اما هر وقت یاد آن صحنه میافتادند عصبی و ناراحت میشدند.
در کل شعار بسیار معروف حضرت امام (ره) که همه باید به آن توجه کنند، «ما میتوانیم» است. حضرت امام (ره) واقعاً به این شعار معتقد بودند و آن را مایۀ عزت میدانستند. ممکن است به چیزی که میخواهیم نرسیم، اما همین که این ما بودیم که تصمیم گرفتیم و تا آخرین لحظه نیز تلاش کردیم، اهمیت دارد، حتی اگر به هر دلیلی به هدف نرسیده باشیم. بهمحض برخورد با یک مشکل، بهدلیل اینکه پول یا نفت دارید که نباید سریعاً منت غربیها را بکشید. در صحبتهای حضرت امام (ره) بهصورت پراکنده به این نکته فراوان اشاره شده است. حضرت امام (ره) قبل از انقلاب نیز برای قشر دانشجو که بههرحال تولیدکنندۀ دانش کشور در جهت ارتقای عزت ملی بودند، ارزش زیادی قائل بودند و آنها را سرمایههای کشور میدانستند. بنابراین حضرت امام (ره) به داشتهها و سرمایههایی که در مسیر تولید فرهنگ کشور قرار میگرفتند، بسیار معتقد بودند.
به نظر شما، در دورۀ پهلوی نقطۀ عطفی که مردم در آن کاملاً از محمدرضاشاه دل کندند و رژیم نیز با سرعت بیشتری بهسوی زوال خود پیش رفت، چه زمانی بود؟
بنده سال 42 را نقطۀ شروع آن میدانم، زیرا با اتفاقاتی که افتاد، شاه دیگر به این یقین رسید که سقوطش حتمی است. تازمانیکه مرحوم آقای بروجردی زنده بودند، چنین تصوری در ذهن شاه نمیگنجید، هرچند مرحوم بروجردی ترمزی برای شاه بودند. شاه میترسید که آقای بروجردی همان بلایی را که آقای کاشانی یا شخصیتهایی مثل مرحوم مدرس، مرحوم حاجآقا نورالله اصفهانی و مرحوم شیخ محمدتقی بافقی سر پدرش آوردند، سر او بیاورد. بنابراین سعی میکرد خود را خیلی با مرجعیت و حوزه درگیر نکند. لذا تازمانیکه آقای بروجردی زنده بودند، بر سر مسائلی کوتاه میآمد. برای مثال، لایحۀ اصلاحات ارضی سال 38 در مجلس مطرح شد، اما با یک پیام از جانب آقای بروجردی مسکوت ماند. آقای بروجردی گفتند این لایحه خلاف قانون است. البته استناد ایشان نیز قانونی بود. دو دلیلی که مطرح کرده بودند، یکی اصل دوم متمم قانون اساسی بود که بهموجب آن هیچ قانونی در مجلس تصویب نمیشد مگر اینکه پنج نفر از هیئت ترازاولِ متشکل از مجتهدین، قوانین را با شرع تطبیق داده باشند. دوم اینکه مجتهد تطبیقدهندۀ قانون با شرع باید از بین فقها انتخاب میشد. ازآنجاکه شاه این لایحه را برای تأیید فقها نفرستاده بود، این لایحه غیرقانونی بود. توجه بفرمایید که آقای بروجردی این لایحه را غیرشرعی نمیداند، بلکه آن را غیرقانونی اعلام میکند. به نظر میرسد این شیوه، شیوی حضرت امام (ره) بود. انگار که ایشان چنین توصیهای کرده بودند. میدانید که حضرت امام (ره) در آن زمان مشاوره میدادند. بنابراین تازمانیکه آقای بروجردی زنده بودند، شاه جرئت انجام بعضی کارها را نداشت. یک یا دو ماه بعد از اینکه آقای بروجردی از دنیا رفتند، لایحه دوباره به مجلس برده شد.
بعد از این جریان، حضرت امام (ره) به آقایان ساواکی که در درس ایشان حضور داشتند فرمودند آنهایی که اینجا نشستهاند این پیغام را به شاه برسانند که فکر نکند حالا که آقای بروجردی فوت کرده است هرکاری که دلش بخواهد میتواند انجام دهد. ما تا آخر جلوی این داستانها ایستادهایم.
شاهد چند اتفاق پیاپی در این دوران بودیم که یکی از آنها اصلاحات ارضی بود و قاعدتاً باید برای شاه کسب پرستیژ میکرد، زیرا با تقسیم زمین بین دهقانان نمایشها راه انداخته بود. حضرت امام (ره) در مورد این قضیه کلاً سکوت کردند، اما دربارۀ تصویب آییننامۀ انجمنهای ایالتی و ولایتی عکسالعمل شدیدی نشان دادند. همۀ این اتفاقات به جریان رفراندوم و بعد از آن حمله به فیضیه منجر شدند.
سال 42 حضرت امام (ره) در فیضیه سخنرانی کردند و فقط به رژیم شاه و اقدامات آن هجوم بردند. بعد از آن مردم بهصورت خودجوش به خیابانها ریختند. آن زمان رادیو و تلویزیون در دست قدرت بود، اما مردم بعضیجاها مثل کاشان و ورامین نیز به خیابانها آمده بودند. میدانید که ورامین یکی از جاهایی بود که لایحۀ اصلاحات ارضی در آن عملیاتی شده بود، اما همان مردمی که برای آنها اصلاحات ارضی انجام شده بود، به نفع امام خمینی (ره) به خیابانها ریختند. به نظر بنده، مهمترین نقطۀ عطف تاریخ دورۀ معاصر، پانزده خرداد است. در واقع از میان رخدادهای آن دوره، رخدادی که فضا را برای ایجاد انقلاب فراهم کرد، واقعۀ پانزده خرداد بود، زیرا زمانی اتفاق افتاد که مردم کاملاً از رژیم قطع امید کرده بودند. حضرت امام (ره) نیز پانزده خرداد را نقطۀ عطف این جریانات معرفی میکنند، زیرا در این تاریخ اتفاق عجیبی افتاد. در این واقعه، مردم وارد حوزۀ سیاست شدند. تا این دوره معمولاً تغییرات با گروهها و جریانهای پیشرو و احزاب بود، هرچند امام خمینی (ره) به این چیزها اعتقاد نداشتند و همیشه توجهشان به مردم بود. ایشان تا لحظۀ آخر نیز این موضوع را بهعنوان رکن اساسی امر سیاسی انقلاب خود حفظ کردند. ایشان با حضور مردم در صحنه و حل مسائل با حضور مردم موافق بودند.
در پانزده خرداد مردم سراغ امام آمدند. تا این دوران هرکس که برای مبارزه میآمد، باید مردم را جمع و با خود همراه میکرد. این قاعدهای بود که در پانزده خرداد عکس آن اتفاق افتاد. حضرت امام (ره) بدون اینکه فتوایی بدهند، صرفاً حرف خود را در مقابل رژیم زدند. این مردم بودند که خودجوش امام را پیدا کردند و پشت او به خیابانها آمدند.
در سالها و ماههای اخیر، رسانههای غربی بسیار تلاش کردهاند در مقابل جمهوری اسلامی و سیاستهای منطقهای جمهوری اسلامی غیریتسازی کنند. رویکردی که در زمان شاه به نام ژاندارمی منطقه مطرح بود، این روزها بسیار تبلیغ میشود. در برخی از شبکههای ماهوارهای آنچه نشان داده میشود، تبلیغات دربارۀ عظمت و عزت شاه است. به نظر شما، ژاندارمی منطقه چقدر برای شاه و دوران سلطنت پهلوی عزت کسب کرده است؟
باید ببینیم واژۀ ژاندارم در ذهن مردم ایران چه معنایی داشته است. نمیخواهیم این واقعه را از تاریخش جدا کنیم و آن را در حال حاضر بررسی کنیم. باید معنای ژاندارم را در همان دوران بررسی کنیم. قاعدۀ تحلیل، بررسیِ مفهوم در همان دوران است، زیرا ممکن است معنای امروز آن اندکی متفاوت باشد. امروز واژۀ پاسبان و نیروی انتظامی در ذهن مردم مظهر عطوفت است، درحالیکه در آن دوران مظهر خشونت، وحشت و شکنجه بود. این دو مفهوم با یکدیگر متفاوت هستند. ژاندارم در آن دوره مفهومی منفی داشت. وقتی ژاندارمی به روستایی میرفت، عموماً مردم فرار میکردند، زیرا هرچیزی را که اراده میکرد، بهدست میآورد. اصلاً در رژیم پهلوی ژاندارمها به ژاندارم مرغی معروف بودند. بنده چون سرباز دورۀ شاه در ژاندارمری بودم، از نزدیک در جریان این امور قرار داشتهام. به این دلیل آنها را ژاندارم مرغی مینامیدند که وقتی به روستاها میرفتند، روستاییان باید به آنها مرغ و غذا میدادند. در واقع ژاندارم میآمد، باج و رشوۀ خود را میگرفت و میرفت. اصلاً یکی از دلایل جایگزینی ژاندارمری با کمیته همین رفتار نادرست ژاندارمها بود. ژاندارمها چشم خانها، اربابها و بهطور کلی چشم رژیم در دورترین نقاط کشور در پاسگاهها برای سرکوب مردم بودند. در فیلمهای آن دوره نیز این مسائل بهخوبی نمایش داده شدهاند. نقش ژاندارمها همیشه در کنار خانها بوده است. خانها یعنی اربابهایی که در منطقه زور میگفتند. بنابراین تصویر خوبی از ژاندارمها در ذهن مردم نبود که بگوییم ژاندارم منطقه بودن باعث عزت بوده است. ژاندارمها همیشه در ذهن مردم مایۀ ذلت بودهاند. مگر ژاندارمها در این دوران پاسبان امنیت و عزت مردم ایران بودند که بگوییم ژاندارمی منطقه مایۀ عزت بوده است؟ ژاندارمی شاه در منطقه چه سودی برای مردم ایران داشته است؟ آیا مردم ایران پیشرفتهتر شده بودند؟ آیا اوضاع اقتصادی مردم بهتر شده بود؟ آیا امکانات بیشتری به دست آورده بودند؟ یا درآمد سرانۀ آنها بیشتر شده بود؟ شاه همۀ درآمدهای نفتی این مملکت را یا صرف تجهیز تسلیحاتی کرده بود تا بتواند نگهبان منافع قدرتها در منطقه باشد و این قدرتها بهدلیل خوشخدمتی، او را از حکومت ساقط نکنند و یا آن را در بانکها و بنیادهای خانوادگی خود در داخل و خارج از کشور سرمایهگذاری میکرد.
معمولاً خانها بر رؤسای پاسگاهها تأثیر داشتند. ژاندارمها هر دستوری که خانها میدادند، اجرا میکردند و دیگر نیازی نبود که خانها هزینه کنند و برای خود دارودسته درست کنند. ژاندارمی منطقه نیز با توجه به اسناد آن دوران چنین معنایی داشت؛ یعنی آمریکاییها با هزینۀ مردم ایران منافع خود را از طریق رژیم شاه تأمین میکردند و دیگر نیازی نبود که برای ایجاد پایگاه، لشکرکشی کردن و ناو آوردن، هزینهای پرداخت کنند. شاه این کارها را برای آنها انجام میداد. به نظر بنده، چنین چیزی برای مردم ایران عزت محسوب نمیشد و این فکر از ذهنهای مریض بعضی از سلطنتطلبها تراوش کرده است.
از منظر عزت ملی، دستاوردهای انقلاب اسلامی را برای جامعۀ ایرانی چه چیزهایی میدانید؟
اولین دستاورد استقلال است؛ استقلالی که معنایش داشتن قدرت تصمیمگیری است، نه رابطه نداشتن با دنیا. ما تصمیمگیرنده هستیم. در دورۀ شاه چنین قدرتی نداشتیم. ما تصمیم نمیگرفتیم، حتی وزیر مالی و دارایی کشور نیز باید از آمریکا میآمد. مستشارهای نظامی کشور باید از آمریکا میآمدند. تکنسینها، فوقدیپلمها و کاردانهای آمریکایی بودند که بر اساتید ما ارجحیت داشتند. افسران جزء آمریکایی بر تیمسارهای ایرانی ارشدیت داشتند. تیمسار ما از سروان یا افسر آمریکایی وحشت داشت. بهندرت سرهنگ یا ژنرالی برای مستشاری فرستاده میشد.
بنابراین استقلال یکی از بحثهای عزت ملی برای ایران است؛ چیزی که در زمان پهلوی وجود نداشت. احساس میکردیم کشور مال بیگانگان است. انگار ما برای دیگران کار میکردیم. انقلاب اسلامی به ایران و ایرانی استقلال بخشید. هر بلایی که سر این کشور بیاوریم، خودمان کردهایم. این شاخص بزرگی است که امروز اجازۀ تجربه کردن را در کشور خود داریم، درحالیکه در زمان شاه نه در دانش، نه در تکنولوژی و نه در سیاست این اجازه را نداشتیم؛ یعنی اجازۀ تجربه کردن به ما داده نمیشد. قبل از شاه نیز وضعیت همینطور بود. میگفتند نردبان تجربه برای ما ایرانیها به پایان رسیده است و غربیها قبلاً همۀ این راهها را رفتهاند. اگر قرار است ایران کاری بکند؛ آن کار تقلید است.
انقلاب اسلامی حق تجربه کردن را به ما داد. هرچقدر خرابکاری کنیم، باز خودمان تجربه میکنیم و میآموزیم. تکنسینهای ایرانی حتی اجازه نداشتند به موتور هواپیما نزدیک بشوند یا به آن دست بزنند، چه برسد به اینکه اوراقش کنند و اینگونه تجربه کسب کنند یا مهندسی معکوس انجام دهند. برای کار روی مسائل هستهای ایران، آمریکاییها تصمیم میگرفتند.
انقلاب این عزت و کرامت را برای ما قائل شد و به ما حق تجربه کردن داد. هیچ ملتی بدون تجربه کردن رشد نمیکند. ایران حتی حق انتخاب سران و دولتمردان خود را نداشت. حتی شاه مملکت را بیگانگان تعیین میکردند.
در جامعۀ امروز چه مؤلفههایی ما را در تحقق دستاوردهای مورد تأکید حضرت امام (ره)، انقلاب و قانون اساسی یاری میکنند؟
اینکه آرمانهای انقلاب را حفظ کنیم. این قاعدۀ عقلی است که برای دوام هرچیز، باید علل پیدایش آن دوام داشته باشد. بنابراین برای پایدار ماندن و تداوم این انقلاب و این عزت، باید آرمانهایی بهوجودآورندۀ این انقلاب پایدار بمانند. انقلاب سه رکن دارد که باید پایدار بماند. اولی استقلال است که دربارۀ آن توضیح داده شد. دومی آزادی است؛ به این معنا که هیچکس ارباب ما نیست. توجه بفرمایید که آزادی صرفاً در مقیاس فردی مورد توجه نیست، بلکه آزادی در مقیاس ملی و اجتماعی مدنظر است، زیرا اگر آزادی در مقیاس ملی و اجتماعی وجود نداشته باشد، آزادی فردی نیز وجود نخواهد داشت. بنابراین در استقلالی که عرض شد، بنابر فرمایش حضرت آقا، آزادی در مقیاس ملی مطرح است؛ یعنی دیگران برای شما تصمیم نمیگیرند و برای ما تعیینتکلیف نمیکنند. ما ملتی آزاد هستیم که برمبنای باورها، اعتقادات و قوانین خود برای خود و کشورمان تصمیم میگیریم. دستیابی به این دو اصل استقلال و آزادی، جز در قالب نظام جمهوری اسلامی برای این کشور میسر نیست. براساس تجربۀ تاریخی خود در دنیا و مدل فرهنگ این کشور، به ما ثابت شده است که در پناه جمهوری اسلامی، عزت و استقلال و آزادی این کشور حفظ خواهد شد.
*گفتوگو با دکتر مظفر نامدار/ گروه تاریخ اندیشکده برهان