سه شنبه ۲۸ فروردين ۱۴۰۳ - 16 Apr 2024
 
۱
شرح جلوه (1)

با درک زمانه، مختصات خود را دریابیم

شنبه ۷ بهمن ۱۳۹۶ ساعت ۲۱:۴۸
کد مطلب: 586058
خاطره ای که در ادامه آمده است مربوط به سال 1365 است که بعد از عملیات والفجر 9 در ارتفاعات سلیمانیه عراق جهت شناسایی ارتفاعات روت بزرگ و کوچک به ارتفاعات سورکوه در بانه رفتیم.
با درک زمانه، مختصات خود را دریابیم
به گزارش جهان نيوز؛ علیرضا زاکانی طی یادداشتی درباره عملیات ولفجر 9 ( در محور سلیمانیه - چورتا به صورت نیمه گسترده در تاریخ 1364/12/5 به فرماندهی سپاه انجام شد) نوشت:
 
خاطره ای که در ادامه آمده است مربوط به سال 1365 است که بعد از عملیات والفجر 9 در ارتفاعات سلیمانیه عراق جهت شناسایی ارتفاعات روت بزرگ و کوچک به ارتفاعات سورکوه در بانه رفتیم.

ول کن نبود. اصرار داشت که شب را باید بمانم، نیتش را فهمیده بودم. هر چه می گفتم می خواهم بروم از دعوتش نمی گذشت. خلاصه کشان کشان ما را برد و مهمان سنگر کوچک خود کرد. شب را در سنگر آن جوان - که دست قضا او را در اتاق دیدبانی نشانده بود - به صبح رساندم.

سلام اول خورشید به زمین نرسیده، به دیدگاه رفتیم. به حساب خود میخواست جلوی من که از بچه های اطلاعات عملیات بودم کلاس بگذارد.

کپی نقشه یک پنجاه هزارم منطقه را بیرون آورد. نگاهی مهندس وار به آن انداخت، با دوربینش دشمن را رصد کرد و بعد از محاسبات اولیه، بیسیم را برداشت و با اعلام مختصات درخواست توپ کرد.

بعد از لحظاتی توپ آمد اما با فاصله ای زیاد از محلی که می خواست به زمین خورد! ابدا به روی خودش نیاورد، دوباره بیسیم زد و مختصات را دقیق تر کرد، باز هم توپ آمد و جای دورتری خورد.

مجدد با دقت بیشتر و تصیح جهت و مسافت درخواست توپ سوم را کرد که آن هم زمین را درید، اما بسیار پَرت تر از دوتای قبل به هدف نخورد. چهره اش کمی رنگ به رنگ شد، بد جور کم آورده بود با عصبانیت دست به بیسیم برد و شروع کرد بد و بیراه گفتن به توپچی ها، دعوا بالا گرفت و اگر ترمزش را نمی کشیدم کار بیخ پیدا می کرد.

در کشاکش دعوا می گفت این ها با من خوب بودند، نمی دانم از وقتی به این دیدگاه آمده ام با من لج کرده اند.

نقشه را از دستش گرفتم و نگاهی به آن انداختم. دیدم ای دل غافل آقا مختصات دیدگاه و جای خودش را روی نقشه اشتباهی معلوم کرده و حالا فحش حل نشدن مشکل را به توپچی ها می دهد!!

وقتی اشتباهش را گفتم ابتدا مقاومت کرد و قبول نداشت که اشتباه از اوست و لج کردنی در کار نیست. کمی گفت و گو کردیم و استدلال های مرا شنید. خدا را شکر به اشتباهش پی برد و این بار با اصلاح مختصات، درخواست توپ کرد که توپ آمد و مستقیم به هدف خورد.

حالا که سال ها از روزهای سخت اما ارزشمند و عبرت آموز دفاع مقدس می گذرد هر بار که به یاد این خاطر و آن جوان می افتم با خود می اندیشم که در این دوران هم کم نیستند افرادی که هر روز بعد از کمی کاغذبازی، ژست روشنفکرانه گرفته و با داد و بی داد به زمین و زمان فحش می دهند و هی غر می زنند و از این و آن گلایه می کنند در حالی که بخشی از ریشه اصلی مشکلات در عملکرد خودشان است.

چه خوب است در آستانه چهلمین سالگرد انقلاب اسلامی عزیز یکبار دیگر مختصات خودمان را باز تعریف کنیم و جایگاه خودمان را نسبت به شرایط کشور سنجیده و برای سربلندی اسلام، پیشرفت ایران و خدمت به مردم، مردانه به میدان عمل بیایم. پیر و جوان و دانشجو و زن و مرد هم ندارد برای حل مشکلات از بازاری و بقال گرفته تا وزیر و وکیل و رئیس جمهور همگی باید دست به دست هم دهیم و هر کس در مختصات خود به یاری خدا به خوبی نقش ایفا کند.

نام شما

آدرس ايميل شما
برای ارتقای فرهنگ نقد و انتقاد و کمک به پیشرفت فرهنگ و اخلاق جامعه، تلاش کنیم به جای توهین و تمسخر دیگران، نظرات و استدلال هایمان را در رد یا قبول مطالب عنوان کنیم.
نظر شما *