پاک کردن صورتمسالهای به نام پاسخگویی
به نظر میرسد صحبتهای اخیر رهبر معظم انقلاب و هشدارهای مطرح شده در خلال آن کنایه به عملکرد خیلیها داشت. هر چند برخی به هر نحوی تلاش کردند حساب خود را از دایره شمول این انذارها جدا کرده و نقش بچه مثبت ماجرا را ایفا کنند اما به هر ترتیب خواهناخواه این صحبتها ضمیر مخاطب خود را روشنتر از هر زمان دیگری پیدا کرده و به نظر میرسد خارج از سوگیریهای سیاسی، در عالم واقع گریزی از آن نیست. حالا هرکس در هر دورهای دستی بر آتش داشته باید خود را ولو درخصوص گوشهای از وضع موجود پاسخگو بداند. تجربه اما ثابت کرده که چنین رویکردی چندان به مذاق مدیران خوش نمیآید و طی این سالها در همواره بر پاشنهای دیگر چرخیده. به بیان دقیقتر غالب مدیران در سطوح و حوزههای مختلف ترجیح میدهند سالهای حضور در مسند قدرت را گذشته از سیاهنمایی درخصوص عملکرد قبلیها با بیان کاستیها و نقد وضع موجود گذرانده و البته در خوشبینانهترین حالت به بیان بایدها اکتفا کنند.
فرار از فشار مطالبات اجتماعی
در این میان شاید اپوزیسیوننمایی و مطالبهگریهای بیمسمی در دوره مسئولیت و بعد از آن از همه گزندهتر باشد. ولی خب به هر حال انتخاب چنین دست فرمانی، آوردهای خود را هم دارد. آوردهایی سیاسی برای چند صباحی بیشتر ماندن در قدرت. برای آنهایی که در حوزه اجرایی ورود دارند کمترین آن، کاستن از بار مطالبه افکار عمومی است. بالاخره طرح وعدههای آنچنانی در موسم انتخابات که گاه توان عمل به آنها وجود ندارد و گاه اساسا خارج از حوزه مسئولیت فرد تعریف میشوند، مطالباتی را به دنبال میآورد که پاسخگویی به آنها ممکن نیست.
اعتراضات مردمی نتیجه اپوزیسیوننماییهای بیحاصل
ماحصل چنین وضعیتی چیزی نیست جز سرخوردگی و «پشیمانی» در بدنه اجتماعی. در این شرایط است که زیر سوال بردن اصل حمایت حامیان و طرح موضوعاتی چون «پشیمانها کِی رأی دادند» و... هم دیگر کار ساز نیست. تجربه میگوید مدیران برای رفع چنین چالشی عمدتا به دو راهکار متوسل شدهاند. راهکار نخست که سادهتر هم به نظر میرسد عبارت است از انداختن تقصیرها به گردن ضمیری نامشخص و متوسل شدن به توجیه تکراری «نگذاشتند.» راهکار دوم اما پیچیدگی بیشتری را میطلبد. بر این اساس مدیران مربوطه ضمن پذیرفتن بخشهایی از انتقادات به لولوسازی از بدیلهای خود و سیاهنمایی نسبت به حضور آنها در مسند قدرت روی میآورند. تولید دوقطبیهای شدید و دامن زدن افراطگونه به آنها در مقاطع انتخابات، گویای همین واقعیت است و این به منزله آن است که ظاهرا بنا نیست کسی فکری به حال دیوار نهاده شده بر این خشت کج نماید. پاک کردن صورت مساله شاید نقش مسکنی موقت را همیشه خوب ایفا کرده اما ماحصلش چیزی است که این روزها در گوشه و کنار کشور مشاهده میشود. رابطه میان آن اپوزیسیوننماییهای بیحاصل و این اعتراضات مردمی که همه چیز را به پای نظام مینویسند، آنقدرها غیرمستقیم نیست که فهم و تحلیلش دشوار باشد. پاک کردن صورت مساله اما گویا خیلیها را از درک این واقعیت حسابی ناتوان کرده است.
وقتی صدای حامیان دولت هم در میآید
وعده ایجاد بیش از 900 هزار شغل در سال، ایجاد رونق اقتصادی، بینیاز کردن مردم از یارانه 45 هزار تومانی، ادعای عبور از رکود و... شعارهایی است که بسیاری از آنها نهفقط در موسم انتخابات بلکه در تمام این پنج سال بارها به گوش مردم رسیده و به بخشی از زندگی آنها تبدیل شده است. ارزیابی جامعه از تحقق این شعارها اما با آنچه دولتمردان تصور میکنند قدری متفاوت است. فیالمثل بر خلاف تصور معاون اول رئیسجمهور که معتقد است کشور در نیمهنخست امسال رشد اقتصادی ۶ درصدی داشته، تورم یکرقمی بوده و ۷۰۰ هزار شغل ایجاد شده و همه اینها بیانگر وضعیت خوب اقتصادی کشور است، سعید لیلاز همحزبی او و از حامیان دولت نظر دیگری دارد و میگوید سرعت رشد اقتصادی کم شده است.
جهانگیری البته عامل بسیاری از مشکلات را مدیران آویزانی میداند که، نه خودشانانگیزه کار کردن دارند و نه کسی شجاعت دارد تا آنها را از کار برکنار کند. غلامحسین کرباسچی دیگر حامی دولت در واکنش به این صحبتها میگوید: «خوب آقای جهانگیری آنها را عوض کنید، قرار نیست که همانطور که رهبری فرمودند شما هم مثل اپوزیسیون حرف بزنید.»
یک رویه فراگیر
این رویه همانطور که یاد شد در دولتهای قبلی و توسط مسئولان سابق و اسبق نیز به طرز حیرتانگیزی فراگیر بوده و هر یک بهگونهای متفاوت از دیگری چنین کردهاند. نامه احمدینژاد به رهبر معظم انقلاب در همین بستر قابل تحلیل است. او غفلت مسئولان را عامل بحرانهای رکود بیسابقه اقتصادی، نقدینگی، بیکاری، فقر و فاصله طبقاتی و وضعیت نابسامان تولید و... میداند و معتقد است فشار سنگین و بیسابقه اقتصادی، تبلیغی و عاطفی در کنار فشارهای سیاسی، روحی و روانی بسیاری از مردم و خانوادهها را در معرض آسیبهای جدی و درهم شکستگی قرار داده و فضای آینده را در ذهن عموم مردم بهخصوص جوانان عزیز تیره ساخته است. رئیس دولتهای نهم و دهم لابد فراموش کرده بخشی از وضع موجود را باید به پای او نوشت و خود او نیز لابد در زمره همان مسئولانی است که غفلتشان را عامل شکلگیری این وضعیت میداند.
رئیس دولت اصلاحات هم در این زمینه تفاوت چندانی با سایر همتایانش نداشت. رویکرد دولتمردان در آن روزها عمدتا حول محور طرح مسائل رادیکال به جای پرداختن به معضلات معیشتی جامعه میگشت. طرح موضوعاتی نظیر نسبت دین و آزادی و نحوه حل تعارض احتمالی آنها در موضوعات مختلف از این دست بود. خاتمی البته سالها بعد از پایان دوره ریاستجمهوری به این جمعبندی رسید که جامعهای که در آن جهل، فقر و تبعیض باشد جامعه مطلوبی نیست و آن را با بیانی شفاف اعلام کرد.
اپوزیسیوننمایی ممنوع
برپایه موارد یاد شده میتوان اینگونه جمعبندی کرد که روسای دولتها در ایران همواره در صدد آن بودهاند هم از مزیت نقد حاکمیت و افزایش سرمایه اجتماعی بهره ببرند و هم میز ریاستجمهوری بهعنوان مهمترین رکن قدرت اجرایی کشور را در دست داشته باشند.
بر این اساس سخنان اخیر رهبر انقلاب را نه یک تذکر ساده، بلکه باید یک هشدار جدی قلمداد کرد. هشدار به همه کسانی که امروز باید پاسخگوی اقدامات گذشته خود باشند اما با سیاسیکاری از زیر بار آن شانه خالی کرده و فرار به جلو میکنند. دوره قهرمانسازی از خود و مقصرتراشی از دیگران و دادن آدرسهای غلط، خیلی وقت است که به سر آمده و واقعیات موجود در جامعه خود را به هر فضای تبلیغاتی تحمیل میکند.
منبع:فرهیختگان