جمعه ۳۱ فروردين ۱۴۰۳ - 19 Apr 2024
 
۰
گفت‌وگو با خانواده و همرزمان شهيد حسن مدني‌فرد از رزمندگان پيشمرگه كرد مسلمان

همرزم حاج ‌احمد، مرد لحظه‌هاي خطر بود

دوشنبه ۱۳ آذر ۱۳۹۶ ساعت ۰۵:۳۵
کد مطلب: 570372
«پيشمرگه‌ها» گروهي از رزمندگان بومي كرد بودند كه به ابتكار بزرگمردي چون محمد بروجردي در معركه كردستان ورود كردند و با آشنايي خوبي كه به كوهستان‌هاي غرب كشور داشتند، در نابودي ضدانقلاب نقش عمده‌اي ايفا كردند.
همرزم حاج ‌احمد، مرد لحظه‌هاي خطر بود
به گزارش جهان نيوز؛ «پيشمرگه‌ها» گروهي از رزمندگان بومي كرد بودند كه به ابتكار بزرگمردي چون محمد بروجردي در معركه كردستان ورود كردند و با آشنايي خوبي كه به كوهستان‌هاي غرب كشور داشتند، در نابودي ضدانقلاب نقش عمده‌اي ايفا كردند. شهيدحسن مدني‌فرد از اولين نيروهاي پيشمرگه كرد بود كه در مناطقي چون سياناو، سه‌راه حزب‌الله، چناره و گله، ساوجي، وشكلان، آلمانه، دزلي، سروآباد، قله‌قوچ‌سلطان و... حضور يافت و با ضدانقلاب و دشمن بعثي به مبارزه پرداخت. از اين شهيد بزرگوار كه همرزم حاج‌احمد متوسليان بود، خاطرات زيباي بر جاي مانده است كه در گفت وگو با خانواده و چند تن از همرزمانش گوشه‌هايي از اين خاطرات را تقديم حضورتان مي‌كنيم.

مادر شهيد
  امين سپاه

پسرم حسن سال 32 در روستاي بلكر از توابع مريوان به دنيا آمد. البته من مادر واقعي او نيستم. حسن مادرش را در سنين كودكي از دست داده بود و پدرشان توفيق مدني بعدها با من ازدواج كرد. حسن آدم آرام و خوش‌اخلاقي بود. هر گاه مشكلي پيش مي‌آمد سعي مي‌كرد به آرامي حلش كند. حسن در بين مردم محبوب بود و كسي را نديدم كه از او ناراضي باشد. بعد از انقلاب كه تعدادي از مردان طايفه ما به عضويت سازمان پيشمرگان مسلمان درآمدند، حسن هم عضو پيشمرگه‌ها شد. آنها از اولين نفرات سازمان بودند. پسرم در سپاه پيشرفت زيادي كرد. چون امين مسئولانش بود، مسئوليت اطلاعاتي را به او واگذار مي‌كردند. روز شهادتش قبل از رفتن به خانه آمد و با من و پدرش خداحافظي كرد. گفت: امروز مأموريت دارم به سنندج بروم. (البته قرار بود به تهران برود) با پدرش و من روبوسي كرد. ما را در آغوش گرفت و رفت. شهريور سال 61 يك روز صبح ساعت 9 بود كه خبر آوردند حسن شهيد شده است. خانه ما در مركز شهر و در محله مسجد هژاره بود. وقتي جنازه را به مسجد آوردند، همه طايفه و مردم جمع شدند كه تسلي دل ما باشند. اما توفيق - همسرم- گفت: خدا را شكر مي‌كنم كه پسر بزرگم در راه انقلاب و اسلام شهيد شد. او رو به طايفه كرد و گفت: بايد به فال نيك بگيريم كه فرزندمان را تقديم اسلام كرده‌ايم.

خديجه داربرزين همسر شهيد
  مقلد امام

سال 1354 با شهيد مدني ازدواج كردم. من به خاطر صداقت و پشتكاري كه در حسن ديدم با ايشان ازدواج كردم. همسرم فرد مذهبي و مؤمني بود. فعاليت انقلابي هم داشت اما نمي‌توانست علني گرايش‌هاي خودش به نظام اسلامي را نشان بدهد، چرا كه حسن به مدت شش سال از 1352 تا 1358 به عنوان مأمور شهرباني در مريوان، تبريز و كرمانشاه خدمت مي‌كرد. در همان شهرباني هم دوره‌هاي آموزش نظامي را پشت سر گذاشته بود و با فنون جنگي آشنايي داشت.
حسن بعد از انقلاب به خاطر علاقه‌اي كه به حضرت امام داشت، از شهرباني استعفا داد و به عضويت سپاه درآمد. خود من هم كه در مخابرات و به رزمنده‌ها و نيروهاي سپاه خدمت‌رساني مي‌كردم. همه خبرهاي دريافتي و ارسالي را انجام مي‌دادم. ما حتي خانه پدري را در اختيار سپاه قرار داديم و پاسداران در خانه پدرم فعاليت مي‌كردند. همسرم مسئوليت اطلاعات سازمان پيشمرگان كرد مسلمان مريوان را بر عهده داشت و دائماً مشغول مبارزه با دشمن بود.
حسن در تاريخ 23/6/1360 به شهادت رسيد. آن روز ايشان مأموريت داشت كه به همراه چند نفر از همرزمانش به تهران بروند و عوامل ضدانقلابي كه قصد بمبگذاري در مراكز مهم دولتي را داشتند، شناسايي كنند. حسن قبل از رفتن به اداره مخابرات پيش من آمد و از من حلاليت طلبيد و گفت: احتمالاً ديگر برنگردم. حلال كن و از دو تا بچه‌هايم مواظبت كن كه درس‌هايشان را ادامه بدهند. بعد از نيم‌ساعت به همراه همرزمانش راه افتادند كه عوامل ضدانقلاب با توجه به نفوذي‌هايي كه داشتند متوجه مأموريت آنها مي‌شوند و در مسير روستاي رزاب شهرستان سروآباد تله انفجاري در بين راهشان مي‌گذارند كه ماشين روي مين مي‌رود و همسرم حسن مدني‌فرد و احمد صالحي شهيد مي‌شوند و امين حكيمي‌نيا هم به درجه جانبازي نائل مي‌آيد.
من از همسرم دو فرزند پسر به نام‌هاي اميد و هيوا دارم كه هميشه سفارش مي‌كرد آنها را خوب تربيت كنم و مراقب درسشان باشم. بعد از شهادت حسن همچنان به خدمت در پشت جبهه و قسمت مخابرات ادامه دادم. من افتخار مي‌كنم كه همسرم را در راه اسلام و انقلاب از دست داده‌ام. يك روز به حسن گفتم:چطور شد كه شغل پاسداري را انتخاب كردي؟ در جواب گفت: هدف و انگيزه‌ام از آمدن به سپاه اين است كه در راه خدا قدم بردارم و اميدوارم كه خداوند سعادت شهادت را نصيب من بكند.

امين حكيمي‌نيا، همرزم شهيد
  مرد لحظه‌هاي خطر بود
در سال 1358 با همكاري شهيد مدني و تعدادي از همرزمان به عضويت سازمان پيشمرگان درآمديم. حسن آرام و قرار نداشت و دوست داشت منطقه كردستان را ازدست گروهك‌ها پاكسازي كند تا مردم با رفاه و آسايش زندگي كنند. نمازهاي پنج‌گانه را مي‌خواند و هميشه در حال دعا و نيايش بود. به ما هم توصيه مي‌كرد كه نماز اول وقت را از ياد نبريم. تا آنجايي كه يادم هست، حسن هميشه با احترام و ادب با مردم و دوستانش برخورد مي‌كرد  و حتي به كساني كه از او كوچك‌تر هم بودند احترام مي‌گذاشت و با آنها سلام و احوالپرسي مي‌كرد. ساده‌زيستي و بي‌ريايي از خصوصيات شهيد بود و دوست داشت ساده زندگي كند. فردي بي‌آلايش و دنبال مال دنيا نبود. در همه مأموريت‌ها تمامي دستورات مافوق را به خوبي رعايت مي‌كرد و هيچ وقت سرپيچي نمي‌كرد.
يكي از خصوصيات حسن عشقش به حضرت امام بود. اصلاً به عشق ايشان وارد سپاه شد. بزرگ‌ترين آرزويش پاكسازي كردستان از دست گروهك‌هاي ضدانقلاب بود. قبل از انقلاب در شهرباني خدمت مي‌كرد و اوايل انقلاب استعفا داد و به عضويت سپاه درآمد. حسن فردي صبور بود و در مواقع خطر، قدرت تصميم‌گيري بالايي داشت. اصلاً نااميد نمي‌شد. به همرزمانش هم روحيه مي‌داد تا در درگيري‌ها موفق باشند. مي‌گفت: دفاع مقدس يعني دفاع از ناموس و جان و مال مردم.
يادم است يكبار در تاريخ 12/8/1359 در 15 كيلومتري كامياران با گروهك‌ها درگيري سنگيني پيدا كرديم. ما فقط چهار نفر بوديم كه در كمين ضدانقلاب افتاده بوديم اما حسن طوري به ما روحيه مي‌داد كه حتي يك نفر از ما زخمي نشد و توانستيم شش نفر از آنها را به درك واصل كنيم و مابقي را فراري بدهيم. او مسئول اطلاعات سازمان پيشمرگان مسلمان كرد و فرمانده گروهان بود. در دستگيري و شناسايي گروهك‌هايي كه در تهران مشغول بمب‌گذاري بودند براي نيروها تقسيم كار مي‌كرد تا به راحتي بتوانند ضدانقلاب را شناسايي بكنند. حسن مرد لحظه‌هاي خطر بود. او در پاكسازي تمامي روستاهاي مريوان با خلاقيت‌هايي كه داشت با كمترين نيرو به نبرد با آنها مي‌رفت و در بيشتر عمليات‌ها با بزرگاني چون شهيد صياد شيرازي، شهيد چمران، شهيد بروجردي و جاويد‌الاثر حاج‌احمد متوسليان شركت مي‌كرد و مورد تقدير آنها بود. در عمليات‌ها در صف اول قرار مي‌گرفت و روحيه زيادي به نيروها مي‌داد و هيچ وقت از شهيد شدن نمي‌ترسيد. در عمليات‌ها بهترين تصميم را مي‌گرفت كه حتي به يك نفر از نيروها آسيبي نمي‌رسيد. حسن رزمنده پاي كاري بود و قبل از شهادت بارها مجروح شده بود.

محمد روشني، همرزم شهيد
  همرزم احمد متوسليان
من در زمان طاغوت شغل بنايي و گچ‌كاري داشتم و دوستي من و شهيد حسن مدني‌فرد از همان زمان شكل گرفت و مثل برادر بوديم. اينقدر به هم وابسته بوديم كه يك روز دوري از هم را نمي‌توانستيم تحمل كنيم. حسن از شهرباني استعفا داد و خودش را بازخريد كرد، بعد به خاطر علاقه وافري كه به انقلاب داشت وارد سپاه شد. با توجه به علاقه‌اي كه به شهيد داشتم و هدف و آرمان‌هايش را قبول داشتم، من هم وارد سپاه شدم. يك روز حسن به من گفت: از اين به بعد هميشه با هم هستيم.
در همه مأموريت‌ها و پاكسازي‌هاي روستاهاي اطراف مريوان و كامياران از وجود گروهك‌هاي منحله ضدانقلاب شركت داشتيم و با كمترين تلفات مقر دشمن را نابود مي‌كرديم. حسن هميشه به خاطر اينكه به بهترين وجه مأموريت‌هايش را انجام مي‌داد، مورد تقدير فرماندهان قرار مي‌گرفت. يك روز من را برد پيش حاج‌احمد متوسليان و گفت: حاجي من دوستم محمد روشن را آوردم كه اگر اجازه بدهيد در واحد اطلاعات سازمان پيشمرگان او را به كار‌گيري كنم چون آدم شجاع و نترس و مطمئني است و حاج احمد هم قبول كرد. در اوايل سال 1359 در پاكسازي روستاي ني از دست دموكرات با ايشان كه يكي از فرماندهان در آن درگيري بود، شركت كردم كه شب قبل از درگيري با حسن تا صبح بيدار بوديم و صبح زماني كه درگيري شروع شد، يكي از همرزمانش به اسم شيخ‌حسين پناهي كه اهل روستاي مرگه دريژ بود، شهيد شد. برادر سعيد هم در آن درگيري زخمي شد. بعد از دو ساعت درگيري دو تن از سران و مسئولان عوامل دموكرات به نام‌هاي محمد بامداد و صديق ليلي به هلاكت رسيدند و جسد آنها را به مقر سازمان پيشمرگان مريوان آورديم و آنها را در شهر گردانديم تا آنهايي كه طرفدار گروهك‌ها بودند بفهمند چه سرنوشتي در انتظار بقيه عوامل گروهك‌هاي ضدانقلاب است. شهيد بروجردي و حاج‌احمد متوسليان براي دستگيري عوامل ضدانقلاب در تهران يا شهرهاي ديگر يكي از گزينه‌هايشان شهيد حسن مدني‌فرد بود چون مي‌دانستند دست خالي برنمي‌گردد.
  وصيتنامه شهيد
اينجانب حسن، شهرت مدني‌فرد، فرزند توفيق به شماره شناسنامه 193، متولد1332 و صادره از روستاي بلكر از توابع شهرستان مريوان شغل خود را پاسدار به خاطر اينكه مبدأ اسلام و مكتب اسلامي را قرار داده‌ام و حاضر شده‌ام كه در راه اسلام شهيد شوم.ان‌شاءالله خداوند بزرگ شهادت را نصيب اينجانب گرداند و چون به لحاظ فقر مالي فاقد پس‌انداز وافر مي‌باشم، بنابراين از 10هزار تومان پس‌اندازم، مبلغ هزار تومان آن را به فقرا تقديم نماييد و از پسرانم تقاضاي كسب تحصيل و دانش را دارم.
 
نام شما

آدرس ايميل شما
برای ارتقای فرهنگ نقد و انتقاد و کمک به پیشرفت فرهنگ و اخلاق جامعه، تلاش کنیم به جای توهین و تمسخر دیگران، نظرات و استدلال هایمان را در رد یا قبول مطالب عنوان کنیم.
نظر شما *