ماجرای نجات جان آیت الله مرعشی توسط امام زمان (عج)
جمعه ۱۴ مهر ۱۳۹۶ ساعت ۱۱:۴۵
کد مطلب: 554945
امام زمان (عج)، آیت الله مرعشی نجفی را در سرداب مقدس از مرگ نجات دادند.
به گزارش جهان نيوز، کتاب «تشرفات مرعشیه» شامل چهار حکایت از تشرف آیت الله سید شهابالدین مرعشی نجفی خدمت امام زمان (عج) است که در ادامه، داستان تشرف ایشان در سرداب مقدس خدمت حضرت صاحب الزمان (عج) را به نقل از خود ایشان میخوانیم.
شبه به نیمه رسیده بود و خواب به چشمانم نمیآمد و درگیر فکر و خیال شده بودم. با خود گفتم: «شب جمعه شایسته است که به سرداب مقدس بروم، زیارت ناحیه مقدسه را بخوانم و حاجات خود را از آن حضرت بخواهم. با آن که کمی خطرناک است و امکان دارد از ناحیه کسانی که دشمنی قلبی با اهل بیت پیامبر(ص) و شیعیان دارند مورد تعرض واقع شوم. هر چند که بهتر است با چند نفر از همراهان به آنجا بروم ولی این موقع شب شایسته نیست باعث اذیت دوستانم بشوم و اگر تنها بروم بهتر امکان درد و دل با آقا را دارم.»
با این افکار از جایم برخاستم، وضو گرفتم و به آهستگی از حجره خارج شدم. شمع نیم سوختهای که به روی طاقچه راهرو بود را در جیب گذاشتم و به سمت سرداب مقدس راه افتادم. همه جا تاریک بود و سکوت مرگباری را در سرتاسر مسیر احساس میکردم. قبل از ورود به سرداب مقدس، لحظهای ایستادم و درگی نمودم. درب سرداب را به آهستگی به داخل هل دادم و پا به داخل گذاشتم و با احتیاط از پلهها پایین رفتم. انعکاس صدای پایم، مرا کمی به وحشت انداخت. به کف سرداب که رسیدم شمع را روشن کردم و مشغول خواندن زیارت ناحیه مقدسه شدم.
بعد از مدت کمی صدای پای شخصی را شنیدم که از پلهها پایین میآمد. صدای پاهایش درون سرداب میپیچید و فضای ترسناکی ایجاد میکرد. خواندن زیارت ناحیه را رها کردم و رویم را به سمت پلهها برگرداندم. مرد عرب ژولیده و درشت هیکلی را دیدم که خنجری در دست داشت و از پلهها پایین میآمد و میخندید؛ برق چشمان و دندانها و خنجرش، ترس مرا چند برابر کرد و ضربان قلبم را بالا برد. دستم از زمین و آسمان کوتاه بود و عزرائیل را در چند قدمی خود میدیدم. احساس میکردم لبها و گلویم خشک شدهاند؛ عرق سردی بر پیشانیام نشسته بود و نمیدانستم چکار کنم. پای مرد خنجر به دست که به کف سرداب رسید، نعره زنان به سوی من حمله کرد و در همان لحظه شمع را خاموش کردم و پا به فرار گذاشتم. آن مرد نیز در تاریکی سرداب به دنبال من دوید و گوشه عبای من را گرفت و با قدرت به سوی خود کشاند.
در آن لحظه به امام زمان (عج) توسل نمودم و بلند فریاد زدم: «یا امام زمان». صدایم درون سرداب پیچید و چندین بار تکرار شد که در همان لحظه مرد عرب دیگری در سرداب پیدا شد و رو به مردم مهاجم فریاد زد: «رهایش کن» و بلافاصله مرد عرب قوی هیکل، بیهوش بر زمین افتاد و من نیز که تمام توانم را از دست داده بودم دچار ضعف شدم. در حالی که میلرزیدم به زانو درآمدم و به روی زمین افتادم.
کمی بعد احساس کردم فردی مرا صدا میزند. چشمانم را که باز کردم دیدم شمع روشن است و سرم به زانو مرد عربی است که لباس بادیه نشینان اطراف نجف را بر تن دارد. هنوز در فکر مرد مهاجم بودم، نگاهم را که برگرداندم، دیدم همچنان بیهوش در وسط سرداب افتاده است. خواستم برخیزم و بنشینم اما رمق نداشتم. مرد عرب مهربان، چند دانه خرما در دهانم گذاشت که هرگز خرما یا هیچ غذای دیگری با آن طعم و مزه نخورده بود.
در حالی که سر به زانوی آن مرد داشتم به من گفت: «خوب نیست در مواردی که خطر تو را تهدید میکند تنها به اینجا بیایی، بهتر است بیشتر احتیاط کنی. اگر تعدادی از شیعیان حداقل روزی دوبار به حرم عسکریین مشرف شوند باعث میشود که همه شیعیان با آرامش و امنیت بیشتری بتوانند به زیارت بیایند.» سپس در مورد کتاب «ریاض العلماء» میرزا عبدالله افندی گفت: «ای کاش این کتاب ارزشمند پیدا شود و در اختیار اهل علم و دیگر مردم قرار گیرد.»
حرفهایش که به اینجا رسید، یک لحظه در فکر فرو رفتم که چگونه ممکن است فردی به یکباره در این سرداب تاریک ظاهر شود و نام مرا بداند و حتی چطور ممکن است که فردی بادیه نشین، میرزا عبدالله افندی و کتابش را بشناسد؟ و چطور توانست با یک نهیب، آن مرد قوی هیکل را آنگونه نقش بر زمین کند؟.
هنوز در این افکار غوطهور بودم که ناگهان متوجه شدم از آن مرد مهربان خبری نیست. به خود آمدم و فریاد زدم: «ای وای، سرم در دامان آقا، مولا و مقتدایم حضرت حجت بن الحسن المهدی(عج) بوده و ساعاتی نیز با او حرف زدهام اما او را نشناختهام. غم عالم بر دلم نشست، با دیدهای اشکبار، از سرداب به قصد زیارت حرم عسکریین خارج شدم تا بلکه یار را در آنجا بجویم در حالی که هنوز مرد غول پیکر مهاجم عرب، بیهوش در کف سرداب افتاده بود.
سئوال:
"در توقیعی از امام زمان علیه السلام تصریح شده که هر کس قبل از خروج سفیانی، ادعای مشاهده کند، دروغگو و افترا زننده است؛ حال آن که اخبار بسیاری از مشاهدهی بزرگان و سایرین آمده است، این موضوع چگونه قابل توجیه است؟"
بلی، در توقیع شریف به آخرین نایب خاص، «علی بن محمد سمری»، چنین تصریح شده است:
« وَ سَیَأْتِی إِلَى شِیعَتِی مَنْ یَدَّعِی الْمُشَاهَدَةَ أَلَا فَمَنِ ادَّعَى الْمُشَاهَدَةَ قَبْلَ خُرُوجِ السُّفْیَانِیِّ وَ الصَّیْحَةِ فَهُوَ كَذَّابٌ مُفْتَر و لا حول و لا قُوَّةَ إِلَّا بِاللَّهِ العلیّ العظیم »
ترجمه: "به زودی به سراغ شیعیان من خواهد آمد، كسی كه ادعای مشاهده (مرا) میكند. آگاه باشید! هر كس قبل از خروج سفیانی و صیحۀ آسمانی ادعای مشاهده كند، دروغگو و افترا زننده است".
پاسخ:
الف – ابتدا دقت کنیم که توقیع شریف خطاب به چه کسی و در چه موضوعی میباشد؟ مخاطب این توقیع، جناب علی بن محمد سمری رحمة الله علیه، چهارمین نایب خاص آن حضرت در دوران غیبت صغری میباشد. بدیهی است که انتظار شیعان این بود که پس از او نیز نایب دیگری برگزیده شود؛ اما در این توقیع خبر میدهند که غیبت صغری به اتمام رسید، غیبت کبری آغاز شد و دیگر نایب خاصی در میان نخواهد بود.
ب – اما، « وَ سَیَأْتِی إِلَى شِیعَتِی مَنْ یَدَّعِی الْمُشَاهَدَةَ - به زودی به سراغ شیعیان من خواهد آمد، كسی كه ادعای مشاهده (مرا) میكند » که در ادامه آمده، خبر از یک واقعهای است که به زودی رخ میداد. یعنی بلافاصله، پس از پایان غیبت صغرا و دورهی نواب خاص، کسی میآید که "مدعیِ مشاهده" میشود و مردم را به سوی خود میخواند! و میدانیم که "شلمغانی - شلمقانی"، از فقها و رجال دینی آن زمان بود که در نظر خودش و مردم، باید نایب خاص پنجم میشد. اما چون نشد، حرص و حسد و ... سبب طغیانش گردید، ابتدا ادعا کرد که نایب پنجم است و سپس حتی ادعای امام زمانی نمود! پس آن خبر « سَیَأْتِی = به زودی» واقع شد.
ج - تداوم جمله، نفی تمامی ادعاهای مشابه در آینده میباشد. آن حضرت میدانند که در دوران غیب کبری، بسیاری از ایمان، محبت، مودت، عشق و انتظار شیعیان سوء استفاده خواهند نمود و «ادعای مشاهده»، به معنای دیداری اختیاری، ارادی و در آینده و به صورت مستمر خواهند داشت! لذا تمامی این ادعاها را مردود و مدعیان را «دروغگو و افترا زننده» بیان داشتند و راه این فریب و اغوا را مسدود نمودند.
نکته:
بنابراین، ادعای مشاهده، با خبر از دیدار و زیارت متفاوت است. مضافاً بر این که اولاً خبر از دیدار و زیارت به گذشته اختصاص دارد، اما ادعای مشاهده، خبر از استمرار و آینده دارد. به طور قطع و یقین، هیچ یک از کسانی که به توفیق زیارت حضرت امام مهدی علیه السلام نایل گردیدند، نمیتوانستند ادعا کنند که در آینده نیز ایشان را ملاقات خواهند نمود و چنین ادعای نیز ننمودهاند.
شهود، در مقابل غیبت است، چنانکه فرمود: خداوند متعال به غیبت و شهود شما علم دارد، یعنی: چیزی برای او در غیبت نیست. پس کسی که ادعای مشاهده می کند یعنی ادعا می کند که امام زمان علیه السلام برای شما در غیبت است اما برای او در غیبت نیست! و حضرتش چنین ادعایی را رد کرده اند.
علاوه بر آن، نواب خاص حضرت دارای شرح وظایفی بودند. مثلا اوامری را از امام غایب به مردم ابلاغ می کردند که در زمان غیبت کبری هیچ کس آن مسئولیت ها را ندارد و اگر کسی در حوزه ی انجام آن مسئولیت ها ادعایی کرد، مطمئنا دوروغگو است.
ملاحظه:
برخی سعی دارند با استناد به این حدیث، تمامی دیدارها را نفی کنند و بزرگان موثق را دروغگو و افترا زننده بخوانند. که این افترا با توضیح فوق و بسیاری دلایل مستند دیگر که مجال طرح آنها در این مرقومه نیست کاملا نادرست است.
بابا جون مجيد لازم نبود اينهمه زحمت بيفتى كه آخر سر هم نتونى منظورتو برسونى، كافى بود كه مينوشتى هر نوع مشاهده اى از نظر امام (ع) مردود شمرده نشده بلكه اونهائى كه ضمن اعلام مشاهده ادعاى نيابت يا وكالت يا سفارت امام رو دارند دروغه همين !