جهان نیوز - محسن مهدیان: آقای قاسمیان از روحانیون انقلابی و اهل علم، اخیراً گفتند: «بدانید که فتنههایی در راه هست که محصول بچه حزباللهیهای دو آتیشه است و عاملان آن بهشدت عدالتخواه هستند... چراکه رهبر را کندرو میدانند.»
جالب اینکه در همین ایام آقای پناهیان از منبریهای حزباللهی و خوشسخن نیز گفتند: «انتقادات خوارج درست بود اما مصلحت رانفهمیدند، بهنام عدالت مقابل ولایت ایستادند.»
چرایی این هشدار در این ایام خاص را باید از خود این دو بزرگوار پرسید اما به نظر میرسد این تذکر از یک جهت مبنایی، اهمیت اساسی دارد.
بزرگترین اشکال این جریان چیست و این تندروی ناشی از چه رویکردی است؟ آیا این تندروی ناشی از اخلاق است؟ آیا ناشی از عدم شناخت مصلحت است؟ آیا منشأ این تندروی آرمانگرایی بهدور از واقعبینی است؟ همه این موارد ممکن است اما به نظر میرسد مساله با اهمیتتری وجود دارد که عدم توجه بینشی به این موضوع، منجر به طرح این هشدارها شده است.
جریان عدالتخواهی ما دچار یک اشتباه معرفتی و فقدان یک نظام بینشی است که اولویتهای نزاع جبههای را رعایت نمیکند.
مصداقاً یعنی چی؟
اینکه عدالتخواهان ما برای مبارزه با فساد، حاضر میشوند با یک جنبش سبزی متحد شوند و حتی فسادستیزی او را تکریم کنند، ریشه در همین فهم غلط دارد.
به تعبیر قرآنی، همواره مبارزه با «طاغوت فرعونی» بر «طاغوت قارونی» ارجح است. این مهم، جهت حقطلبی و عدالتخواهی ما را روشن میکند. بالاتر از فساد اقتصادی، فساد سیاسی است. فساد سیاسی است که رانت توزیع میکند. فساد سیاسی است که به فساد اقتصادی ساختار میبخشد.
با این توضیح چطور ممکن است برای مبارزه با فساد اقتصادی به جهت این مبارزه اعتنا نکنیم؟ چطور ممکن است جریان عدالتخواهی حب و بغضاش به گروهها و جریانات را صرفاً بر اساس مبارزه در حوزه فساد اقتصادی تنظیم کند؟
این حرف ما یعنی قبیلهگرایی؟ برداشت سطحی از یک رهنمود قرآنی نداشته باشیم. بحث در فهم اولویتهاست؛ فهم اصلی و فرعی است. هنر مبارزه و مهمتر از همه جهتگیری مبارزه است. باید محاسبه کرد نتیجه این مبارزه، در نهایت به نفع جبهه حق است یا نه؟ نفع نهایی را جبهه حق میبرد یا باطل؟
مهمترین اختلاف میان «فساد اقتصادی در طاغوت فرعونی» با «فساد اقتصادی در جبهه حق» این است که در فساد فرعونی، فساد فرد مولود فساد یک جبهه است اما در جبهه حق این نسبت برعکس است. همان ماجرای تفاوت آخوند دزد با دزد آخوند است.
زود دچار مطلقانگاری نشویم. نمیخواهیم یک طرف را حق مطلق و یک طرف را باطل محض بدانیم. مساله نسبی است اما همین نسبیت و طیف را باید در مبارزهمان نیز مراعات کنیم.
عدم این نظام معرفتی باعث میشود که بهنام عدالتخواهی و مبارزه با فساد در زمین اهل باطل بازی کنیم. چرا که مبارزه را نقطهای میبینیم نه جبههای. منفک دیدن یک نقطه از جبهه، باعث سوءتفاهمات و خطاهای تحلیلی فاحش میشود چون به «زمینه»ها و «عواقب» بیتوجه است و در نهایت هر «دادزدنی» را «انقلابیگری» و هر «سکوتی» را «عافیتاندیشی» میداند.