جمعه ۱۰ فروردين ۱۴۰۳ - 29 Mar 2024
 
۰

جزییات تازه از جنایت سرهای بریده/ قاتلی با چهار مدرک لیسانس!

شنبه ۲۸ مرداد ۱۳۹۶ ساعت ۰۶:۵۰
کد مطلب: 542293
مردي سالخورده كه متهم است پسرخوانده و عروسش را به قتل رسانده و سرهايشان را حوالي خيابان شيخ بهايي رها كرده است، با تحقيقات ويژه قضايي بازداشت شد و حادثه را شرح داد.
جزییات تازه از جنایت سرهای بریده/ قاتلی با چهار مدرک لیسانس!
گروه جامعه جهان نيوز: صبح روز چهارشنبه، 11 مردادماه امسال راننده يك اتوبوس شركت واحد هنگام عبور از كنار يك قطعه زمين خاكي بزرگ در حوالي شيخ بهايي متوجه دو سر بريده در اين محل شد و با پليس تماس گرفت. لحظاتي بعد، قاضي منافي‌آذر، بازپرس ويژه قتل دادسراي امور جنايي تهران همراه تيمي از مأموران كلانتري 125 يوسف‌آباد و كارآگاهان اداره دهم پليس آگاهي در محل حاضر شد و به تحقيق پرداخت.

نخستين بررسي‌ها حكايت از آن داشت دو سر كشف شده كه نيمه‌سوخته بود، متعلق به زن و مرد جوانی است كه در مكان ديگري به قتل رسيده‌اند و قاتل پس از مثله كردن اجساد، سر‌ها را در اين مكان رها كرده است. 

در حالي كه مأموران پليس با دستورات قضايي تحقيقات خود را درباره اين حادثه آغازكرده بودند، چند روز بعد بازپرس جنايي از كشف اعضاي مثله شده‌اي در چندين سطل زباله و محل دپوي زباله‌ها در كهريزك با خبر شد. آزمايش‌هاي دي‌ان‌اي پزشكي قانوني نشان داد اعضاي اجساد كشف شده در كهريزك متعلق به سرهاي كشف شده است.
   
آغاز تحقیقات جنایی به دستور قاضی شهریاری
 پس از اعلام اين حادثه قاضي محمد‌شهرياري، سرپرست دادسراي امور جنايي پايتخت دستورات قضايي را براي شناسايي قاتل و اجساد كشف شده ‌ صادر كرد.  بررسي‌هاي قضايي را  و تيم كارشناسي نشان داد عامل جنايت مرد لندور سواري است كه در دو روز متوالي سر‌ها را با خودرواش به اين مكان آورده و رها كرده است.

در بررسي‌های بعدي مشخص شد لندور حامل سرهاي بريده شده، لندور خاصي است كه تعداد كمي از اين خودروها در تهران تردد دارند. بنابراين تحقيقات تخصصي براي شناسايي صاحب لندور خاص آغاز شد و خيلي زود تيم جنايي صاحب لندور را كه پير مرد 70 ساله‌اي به نام بهروز است، شناسايي كردند. 

تحقيقات ميداني نشان داد بهروز در حوالي امير‌آباد شمالي خانه بزرگ ويلايي دارد و همراه همسر سالخورده و پسرخوانده و عروسش در آنجا زندگي مي‌كند.  در شاخه ديگر از تحقيقات قضايي همسايه‌ها مدعي شدند دو‌هفته‌اي است از پسرخوانده و عروس خانواده خبري نيست و به صورت ناگهاني ناپديد شده‌اند. 

بدين ترتيب اين فرضيه براي مأموران قوت گرفت كه دو سر بريده شده همان پسرخوانده و عروس بهروز هستند و به احتمال زياد بهروز هم در قتل آنها دست داشته است. با به‌دست آمدن اين اطلاعات، قاضي محمد شهرياري همراه تيمي از كارآگاهان به خانه بهروز رفتند و از وي تحقيق كرد.

مأموران در خانه ويلايي علاوه بر كشف لندور دو كابين خاص، سه‌اسلحه شكاري نيز كشف كردند كه احتمال مي‌رفت پسر و دختر جوان با يكي از اين اسلحه‌ها به قتل رسيده‌اند. بهروز در بازجويي‌هاي ابتدايي منكر جنايت شد و مدعي شد كه پسر خوانده و عروسش شيشه‌اي هستند كه مدتي است به صورت ناگهاني ناپديد شده‌اند. در نهايت وي در بازجويي‌هاي تخصصي مقابل قاضي شهرياري به قتل پسر خوانده و عروسش اعتراف كرد.
وي در جلسه بازجويي به پرسش‌هاي قاضي محمد شهرياري پاسخ داد.
 
 
چند سال داري‌؟
75 سال.
 
چقدر تحصيلات داري‌؟
من چهار تا ليسانس دارم. ليسانس علوم طبیعی، حسابداري، مديريت و بانكداري كه همه را قبل از انقلاب گرفته‌ام.
 
شغلت چه بود‌؟
من از خانواده سرشناسي هستم. پدرم كارمند شركت نفت بود و من هم بعد از تحصيلات دانشگاهي مدتي در دفتر نخست وزيري، دفتر جهانگردي، بانك و غيره در زمان رژيم قبل كار كردم و علاوه بر اين با يك نهاد امنيتي در دوران شاه همكاري داشتم.
 
معتادي‌؟
خير. نه به مواد مخدر و نه به مشروبات الكي اعتياد ندارم.
 
چند فرزند داري‌؟
من سال 1340 با همسرم آشنا شدم و سال 1345 با او ازدواج كردم. ما خيلي بچه دوست داشتيم، اما من مشكل داشتم و بچه‌دار نشديم. از طرفي هم من و همسرم عاشق هم بوديم به همين دليل از هم جدا نشديم تا اينكه تصميم گرفتيم پسر خواهر همسرم را به پسر خواندگي قبول كنيم.
 
پس مقتول پسر باجناق شما بود‌؟
بله.
 
 بيشتر توضيح بده ؟
خواهر همسرم حدود 40 سال قبل با مردي به صورت مخفيانه ازدواج كرد. باجناقم از همسر اولش پنج‌فرزند داشت به همين دليل هم با خواهر همسرم مخفيانه ازدواج كرده بود. آنها با هم اختلاف پيدا كردند و در حالي كه شهرام به دنيا آمده بود، از هم جدا شدند. پس از اين شهرام و مادرش به خانه من آمدند و با ما زندگي مي‌كردند. از آنجايي كه ما فرزندي نداشتيم از شهرام مثل فرزند خودمان مواظبت كرديم و پسر خوانده ما شد. شهرام به من پدر و به همسرم مادر مي‌گفت تا اينكه حدود 10 سال قبل خواهر همسرم فوت كرد و عملاً شهرام پسر ما شد.
 
شهرام چه زماني ازدواج كرد‌؟
شهرام بعد‌ها معتاد شد و حدود 10 سال قبل با دختري كه از خانواده‌اش طرد شده بود، آشنا شد و با اينكه ما مخالف بوديم با او ازدواج كرد و بعد از آن هر دوي آنها در خانه ما زندگي مي‌كردند.
 
چه شد كه دست به قتل پسر خوانده و عروست زدي‌؟
شهرام ابتدا پسر خوبي بود. او تا كلاس ششم ابتدايي بيشتر درس نخواند و بعد به دنبال كار رفت. شهرام به خاطر تك فرزندي معاف شد و مدتي در نجاري و بعد با خودروی پيكانش در تاكسي تلفني كار مي‌كرد تا اينكه در دوران جواني در مسير فرودگاه امام مسافران خارجي را جابه‌جا مي‌كرد. شهرام در آن دوران از طريق دوستان ناباب معتاد شد و همه نوع مواد مخدر مصرف مي‌كرد. ما خيلي تلاش كرديم او را به زندگي بازگردانيم، اما فايده‌اي نداشت تا اينكه در خيابان با نرگس آشنا شد. نرگس معتاد نبود، اما شهرام او را معتاد كرد. آنها با هم ازدواج كردند و كم كم بدرفتاري‌هاي او و همسرش شروع شد. آنها به بهانه‌هاي مختلف با من و همسرم درگير مي‌شدند به طوري كه گاهي اوقات شهرام من و همسرم را كتك مي‌زد. من چند بار از او شكايت كردم و مأموران او را بازداشت كردند، اما دوباره رضايت دادم و آزاد شد.
 من او را خيلي دوست داشتم خانه بزرگ ويلايي‌ام را به نام او زده بودم و حتي به او حق برداشت از حساب بانكي‌ام را داده بودم، به همين دليل هميشه او را مي‌بخشيدم، آخرين بار، روز پنج‌شنبه 5 مردادماه امسال مرا كتك زد. من به پزشكي قانوني رفتم و از او شكايت كردم، اما باز هم او را بخشيدم،  ولی بداخلاقي‌هاي شهرام تمامي نداشت تا اينكه تصميم به قتل او گرفتم.
 
درباره حادثه توضيح بده‌؟
روز هشتم مرداد بود كه تصميم به قتل آنها گرفتم. آن روز همسرم را به خانه خواهرش بردم و قرار شد چند روزي آنجا بماند. من سه تفنگ شكاري دارم. يكي از آنها را 60 سال قبل گرفته بودم و به سراغ آن رفتم. پنج گلوله داخل تفنگ گذاشتم و بعد آن را زير پتو روي تختم پنهان كردم. ساعت 9 شب بود كه شهرام و نرگس به خانه آمدند. شهرام وقتي به داخل آشپزخانه آمد، شروع به فحاشي كرد كه با تفنگ به سراغش رفتم. او وقتي تفنگ را ديد، شوكه شد كه گلوله را به زير چشم راستش شليك كردم.
 شهرام غرق در خون روي زمين افتاد كه نرگس با شنيدن صداي شليك به داخل پذيرايي آمد. وقتي با من روبه‌رو شد، تيري به قفسه سينه‌اش شليك كردم. نرگس خونين به گوشه‌اي پناه برد. سپس به سراغ شهرام آمدم و تير خلاص را شليك كردم و در ادامه هم به سراغ نرگس رفتم و تير ديگري به سرش شليك كردم تا اينكه هر دو جان باختند.
 
با اجساد چه كردي؟
من قصد داشتم هويت آنها پنهان بماند. به همين دليل ابتدا جسد شهرام را با اره برقي مثله كردم و روز بعد در سطل زباله‌ها رها كردم و آخر شب روز نهم مردادماه هم سرش را به زمين خاكي خيابان شيخ بهايي بردم و آتش زدم. پس از آتش زدن سر شهرام به سراغ جسد نرگس آمدم و ابتدا چند ساعتي خوابيدم و بعد جسد او را مثله كردم و دوباره اعضاي بدن او را در سطل زباله‌ها رها كردم و بامداد روز دهم سر نرگس را هم در همان زمين خاكي آتش زدم.
 
فكر مي‌كردي هويت آنها شناسايي شود‌؟
نه. به همين دليل آتش زدم كه شناسايي نشوند. من اگر مي‌دانستم فكر ديگري مي‌كردم.
 
فكر مي‌كردي دستگير شوي‌؟
نه. من اقامت كشور انگلستان دارم. اگر مي‌دانستم دستم رو مي‌شود، حتماً به كشور انگلستان فرار مي‌كردم.
 
الان پشيماني‌؟
نه . آنها حقشان مرگ بود. شهرام و نرگس زندگي نكبت‌باري داشتند و من بايد به زندگي آنها پايان مي‌دادم.
 
حرف آخر ؟
اعدامم كنيد.
بعد از ختم جلسه متهم در اختیار کارآگاهان اداره دهم پلیس آگاهی قرار گرفت.
نام شما

آدرس ايميل شما
برای ارتقای فرهنگ نقد و انتقاد و کمک به پیشرفت فرهنگ و اخلاق جامعه، تلاش کنیم به جای توهین و تمسخر دیگران، نظرات و استدلال هایمان را در رد یا قبول مطالب عنوان کنیم.
نظر شما *