به گزارش
جهان نيوز به نقل از مشرق، در روز 19 بهمن 1360، بعد از ماهها عملیات پیچیده تعقیب و مراقبت توسط پاسداران انقلاب اسلامی، مقر اصلی سازمان مجاهدین خلق در محله زعفرانیه تهران ضربه خورد و 20 نفر از مهم ترین کادرهای این سازمان تروریستی به هلاکت رسیدند. از میان کشته شدگان، «موسی خیابانی»، نفر دوم سازمان و اشرف ربیعی، همسر نفر اول سازمان یعنی مسعود رجوی، از همه شناخته شده تر بودند. نکته قابل تامل این که هر دو آن ها چند ماه پیش تر از آن به عنوان نامزد نمایندگی، قصد ورود به مجلس را داشتند، لیکن وقتی منافقین در اواخر خرداد همان سال به روی نظام قانونی کشور اسلحه کشیدند و به ترور بی رحمانه مسوولان و مردم روی آوردند، سرنوشت سازمان و مهره هایی چون اشرف و موسی به نحو دیگری رقم خورد. در ادامه با اشرف ربیعی بیشتر آشنا خواهیم شد.
روند استحاله از «مبارز مسلمان» به «منافق»
اشرف ربیعی در سال 1331 در تهران متولد شد. او خانواده ای فعال به لحاظ سیاسی داشت و برادرش جواد عضو کادر سازمان مجاهدین خلق بود. بعد از ضربه شهریور 1350، جواد ربیعی مخفی شد و در زمستان 1352 در تصادف خودرو در اصفهان جان خود را از دست داد.
اشرف بعد از دبیرستان در دانشگاه صنعتی (شریف بعدی) پذیرفته شد. او در سال 51 توسط «خلیل رفیعی طباطبایی» با سازمان ارتباط گرفت. در تابستان 52 رفیعی طباطبایی توسط ساواک دستگیر و به شدت شکنجه شد و در نهایت به قتل رسید. اشرف نیز در ارتباط با او دستگیر شد، ولی چون عامل مهمی در سازمان نبود، بعد از مدتی آزاد گردید. او در همان سال با «اکبر نبوی نوری»، از کادرهای بالای سازمان آشنا، و دوباره به سازمان وصل شد. اکبر نبوی از بچه مسلمان های نسل اول مجاهدین بود که پدر بزرگش یک روحانی سرشناس بود.
او در کنار محمد سیدی کاشانی، رسول مشکین فام، حسین قاضی و محمد داوودآبادی (مهرآیین) عضو تیم عملیاتی بود که در یک مهرماه 1350 عملیات ربودن شهرام پهلوی نیا(پسر اشرف پهلوی و خواهرزاده شاه) را اجرا کردند. نبوی در همان سال 50، در پی ضربه سنگین ساواک در شهریور آن سال به سازمان، به همراه محمد حنیف نژاد دستگیر شد، ولی به واسطه نفوذ پدربزرگ و پدرش، کمی بیش از یک سال در زندان ماند. بعد از آزادی از زندان بود که با اشرف آشنا شد.
در اواخر 52 آن دو دستگیر شدند و دوباره پس از مدت کوتاهی آزاد شدند. در خرداد 53، نبوی و ربیعی دوباره به سازمان وصل شدند، اما این درست برهه ای بود که سازمان دچار غلبه مارکسیسم شده بود و به سوی تغییر رسمی ایدئولوژی حرکت می کرد. اکبر نبوی نوری که با انگیزه های شدید اسلامی به سازمان پیوسته بود، نتوانست این فضا را تحمل کند و با مرکزیت مارکسیست تقابل پیدا کرد. اشرف بعدا در سال 58 خاطرات این دوره را چنین بازگو کرد:
" از همان ابتدای ورود به خانه های تیمی، انسان احساس می کرد که چیزی در آن جا کم است و حال و هوای آن بچه های مجاهد در ان جا نیست. علی اکبر هم که از نزدیک با حنیف نژاد و مهدی(ابریشمچی) و سعید(محسن) آشنا بود، این احساس را داشت....حدود یک سال قبل از انتشار بیانیه به اصطلاح تغییر ایدئولوژی، اختلافات کم کم بروز کرد. اختلافاتی اصولی که با وجود آن ها نمی توانستیم کار مشترکی را ارایه بدهیم. چار ای جز جدایی قاطعانه از آن ها نبود."
آن دو بعد از مدتی در به دری به تبریز رفتند و تعدادی را هم عضوگیری کردند. آن ها اسم گروه جدید خود را «فریاد خلق» گذاشتند. در اواخر سال 54، خانه مخفی گروه در تبریز لو رفت و نبوی و اشرف به مشهد رفتند. سپس با لو رفتن و دستگیری سه نفر از گروه آن ها، آن دو در قزوین مستقر شدند. در حالی که نبوی یک خانه اصطلاحا زاپاس هم در تهران داشت.
در اول خرداد 55، اشرف در حال آماده سازی یک بمب در خانه تیمی واقع در خیابان هادی آباد شهر قزوین، در اثر انفجار ناگهانی آن زخمی و در پی آن و دستگیر شد. او پس از مداوا و در بیمارستان شهربانی بازجویی شد و با اعترافات او، دو نفر دیگر از اعضای «فریاد خلق» در تهران و قم شناسایی و دستگیر شدند. او سپس در دادگاه نظامی به حبس ابد محکوم شد. به نظر می رسد که در همین انفجار یک چشم اشرف از کار افتاد، چرا که ظاهرا پس از انقلاب به سفارش رجوی شاخه سازمان در لندن برای او چشم مصنوعی خریداری می کند(خاطرات ابراهیم خدابنده، عضو جدا شده سازمان در بی بی سی)
در همین مقطع، همسر او، علی اکبر نبوی نوری هم در یک درگیری مشکوک با اداره مبارزه با مواد مخدّر شهربانی مجروح شد و با خوردن سیانور خودکشی کرد. بسیاری از مطلعان از تاریخچه سازمان، معتقدند که به احتمال قوی مرکزیت مارکسیست شده سازمان برای خلاص شدن از دست نوری او را لو داده بود.
«احمد احمد»، از مبارزان قدیمی و اعضای اولیه سازمان که در همان زمان در درگیری با پلیس زخمی و در بیمارستان شهربانی بستری شده بود، در کتاب خاطرات خود از تقیدّ اشرف به امور شرعی چنین می گوید:
" ...رو به روی همین اتاق(محل بستری احمد و مهدی بخارایی)، اشرف ربیعی، همسر شهید اکبر نبوی نوری بستری بود که مهدی(بخارایی) او را به من شناساند....وی بر اثر انفجار نارنجک از ناحیه کمر زخمی شده بود که خیلی زود درمان شد. من چند بار با او مواجه شدم، ولی او مرا نمی شناخت....اشرف بدون حجاب و بدون روسری، خیلی راحت، جلوی ساواکی ها و پرسنل بیمارستان راه می رفت و نشست و برخاست می کرد....بخارایی به من گفت که اشرف هم تیمی آن ها بوده و در خانه(تیمی) به صورت افراطی رعایت حجاب می کرد. دیدم که مهدی بارها در بیمارستان به او اعتراض کرد . یک بار هم این اعتراضات به اشرف برخورد و او گریه کرد. او حتی دو سه روزی هم روسری به سر می کرد ولی بعد دوباره به همان حال برگشت."
ملاقات مرموز با مسعود، سرآغاز دوزخی شدن
یک ملاقات مرموز با مسعود رجوی در زندان اوین، اشرف را کاملا دگرگون کرد و او تبدیل به یکی از سرسخت ترین مبلّغان مسعود در زندان تبدیل شد. او حدود یک ماه و نیم از زندان قصر به اوین رفت تا آموزش های لازم را درباره اعلامیه 12 ماده ای رجوی و خیابانی از زندان علیه «اپورتونیست های چپ نما» (مرکزیت مارکسیست شده سازمان، تقی شهرام و بهرام آرام) ببیند و بعد به زندان قصر برگشت تا زندانیان زن وابسته به مجاهدین را توجیه کند.
شماری از اعضای سازمان که در این مقطع در اوین و قصر بودند، به یاد می آوردند که اشرف چنان با شور و اعتقاد از اندیشه مسعود حرف می زد که گویی او شخصیت بسیار بزرگ و مهم است.
اشرف و مسعود رجوی در تیرماه 1358 با هم ازدواج کردند و ظاهرا خطبه عقد آن ها را مرحوم آیت الله طالقانی خواند که در آن مقطع سازمان مزوّرانه ایشان را «پدر طالقانی» خطاب می کرد.
او در کنار آذر رضایی(خواهر برادران رضایی که همه به دست ساواک کشته شدند و خود او به همسری موسی خیابانی درآمد)، و مریم قجر عضدانلو(همسر مهدی ابریشمچی و بعدا همسر مسعود رجوی) در روند گسترش شاخه های مختلف سازمان، «سازمان زنان مسلمان» را تشکیل دادند که از اعضای خانواده و وابستگان کادرهای مجاهدین خلق تشکیل شده بود.
در دوران سازماندهی منافقین در سال های 58 و 59، اشرف ربیعی در کنار خواهران رضایی ها(آذر که همسر موسی خیابانی شد و مهین که همسر علی زرکش یزدی)، مریم قجر عضدانلو(رجوی) نقش محوری در عضوگیری زنان به ویژه در میان قشر دانشجو و دانش آموز داشتند
در جریان انتخابات اولین دوره مجلس شورا پس از پیروزی انقلاب در بهمن 1358، اشرف ربیعی هم در فهرست نامزدهای سازمان از تهران بود. دیگر اعضای فهرست سازمان برای انتخابات شامل مهدی ابریشمچی، مسعود رجوی، فاطمه رضایی ، مریم قجر عضدانلو [مریم رجوی]، دکتر علی گلزاده غفوری ، عبدالکریم لاهیجی و دکتر محمد ملکی بود. البته هیچ کدام از این افراد، حتی خود مسعود، در انتخابات رای لازم را برای ورود به مجلس به دست نیاوردند.
بعد از شروع فاز نظامی منافقین علیه نظام جمهوری اسلامی در 30 خرداد 1360 و در پی اعلامیه موسوم به «اطلاعیه سیاسی-نظامی شماره 25»، و شکست برق آسای برنامه های سازمان برای سرنگونی نظام از طریق اردوکشی مسلحانه خیابانی، طبیعی بود که رهبری و کادر مرکزی سازمان و وابستگان آن ها متواری شوند و زندگی مخفی را در پیش بگیرند. بعد از فرار مذبوحانه و زبونانه رجوی به همراه بنی صدر از کشور و پناهندگی به فرانسه در 7 مرداد 1360، عملا اداره سازمان در درون کشور به دست «موسی خیابانی»افتاد(تا پیش از آن موسی به طور اسمی نفر دوم سازمان بود، لیکن در واقع مشترکا با مسعود سازمان را رهبری می کردند). مقر مخفی اصلی سازمان در این برهه- آن چنان که اکنون دیگر مشهور است- در خانه ای در زعفرانیه تهران بود که موسی، به اتفاق شماری از اعضای مهم سازمان و وابستگان آن ها در آن اقامت و رفت و آمد داشت. یکی از همراهان او در این خانه، اشرف ربیعی بود.