کد QR مطلبدریافت صفحه با کد QR

چرا اسکار جارموش یا فون تریه یر را تحویل نمی گیرد

یکبار دیگر اصغر فرهادی و اسکار/ شنيدن نام ايران از زبان مدونا چه افتخاري دارد؟

فروشنده هرچه دارد از ژست نسبی گرایی خود دارد

7 بهمن 1395 ساعت 7:24

زمانی که ژان لوک گدار که احتمالا از خدایان انتلکت ها و سینما نابلدان است، در بخش خارجی، نامزد دریافت جایزه اسکار شده بود گفت: آخر کی حاضر است که به خاطر یک تکه آهن به این سفر دور برود؟


سرویس فرهنگی جهان نیوز، سجاد بیک زاده:
"افتخار بزرگیست که نام ایران را در جمع کشورهای سازنده بهترین فیلم‌های غیر انگلیسی زبان می‌بینم. آرزو می‌کردم این خبر خوشحال کننده را در روزهایی می‌شنیدم که مردم ایران غرق در اندوه حادثه تلخ فرو ریختن ساختمان پلاسکو و جان باختن تعدادی از هموطنان‌مان و همچنین قهرمانان بزرگوار و فروتن آتش‌نشانی نبودند. برای خانواده‌های این عزیزان از صمیم قلب آرزوی بردباری دارم.
به همه همراهانم در ساخت فیلم «فروشنده» تبریک می‌گویم و به این بهانه یاد می‌کنم از دوست و همکار نازنینم یدالله نجفی که سال گذشته در چنین روزهایی ما را  برای همیشه ترک کرد، روحش آرام."
این جملات جدیدترین سخنان اصغر فرهادی است. اما دقیقا به چه چیزی افتخار می کنی اصغر فرهادی؟ نام ایران هر روز در جمع کشورهای مطرح جهان، هم بطور رسمی و رسانه ای و هم بطور پنهان آورده می شود. نام ایران دهان به دهان در سازمان هایی می چرخد که در عالم رسانه، آکادمی اسکار برگزار می کنند. همان سازمان هایی که در سمتی و سویی دیگر در پنج به علاوه یک برای حیاتی ترین مسائل مردمِ تو چانه زنی می کنند نه از آن حیث که مردم تو را دوست بدارند و اي كاش كه تو اين را مي دانستي. مردمی که آن مجسمه برنز برآمده از سرمایه سالاری صهیونی اسکار را به آنها تقدیم کردی. شنیدن نام ایران از زبان مدونا يا ساندرا بلاك چه افتخاری دارد؟
ما هم مانند تو داغ دار تلخی های تهران ایم اما شیرینی قطعی شهادتِ آتشنشانان و پدیدار شدن دوباره ابرقهرمانان واقعی، ما را غرق در اندوه نکرد -هرچند كه غم به سراغمان آمد- بلکه نگاهی نیز به قطعیتِ حقیقتِ شهادت و رشادت داشتيم. قطعیتی که سینمای فلج تو با دوربینی لرزان و نا استوار روی دستش، یکسره در حال تخاصم با آن است. افتخاری که از آن صحبت می کنی در خاک نسبی انگاری ریشه دوانده است و میراث تو برای این مردم، اگر میراثی داشته باشی، چیزی به غیر از پوچ انگاری و نیهیلیسم تاریک نیست و از اين است که باید بنیاد های سینمایی و مردم ایران غرق در اندوه و حادثه و تلخی باشند.
جهان، تحت سیستمی یکپارچه در مبناهای نظری، هدایت می شود که ما آن را با عنوان مدرنیته یا تمدن مدرن می شناسیم. سیستم، ارگانیسمی است که همه اجزاء درون آن هماهنگ برای رسیدن به یک هدف مشخص در ارتباط با یکدیگر قرار دارند و در نظامِ جهانیِ مدرن، غایات و اهداف نهایی، اجزاء درون سیستم را با یکدیگر هماهنگ می کند. رسانه جزئي از اجزاي این نظام است و درون مجموعه آن تعریف می شود و خودش نیز به عنوان یک ریز نظام، داری مجموعه و اجزایی است که براي رسيدن به هدفي خاص، ارتباطي معنادار با يكديگر دارند. آكادمي اسکار ویترین و پنجره و اعتبار بخشِ این نظام است. اسکار خارج از قواعد نظام جهانی و تمدن مدرن کاری را انجام نمی دهد که اگر چنین شود، نقضی در یکی از اجزای سیستم به وجود می آید که این نقض، حصول هدف غایی را مختل می کند. اسکار یک آکادمی است و آکادمی ذیل مبنای بنیادین نظری سیستم تشکیل می شود ولا غیر. انقلاب اسلامی در نه غربی و نه شرقی، در نفی لیبرالیسم از یک سو و نفی مارکسیسم از سویی دیگر، بنیان های نظری این نظام را بطور كلي نفی می کند تا اشاره به حقیقت عالم کند و تمدنی بر اساس آن ترسیم نماید. یا با زبان ساده تر بگوییم که انقلاب اسلامی در تعارض روشنی با سیستم و تمدني قرار دارد كه اسكار برآمده از آن است. آكادمي اي که مشخصا بر محتوا تاکید دارد. محتوایی که از طریق فرم سینمایی، در جان ناخودآگاه مخاطب می نشیند. مگر نتیجه محتوا چیزی به غیر از تقویت یا تغییر در نگرش و متعاقب آن سبک زندگی و وضعیت روحی و روانی و جسمی و جنسی مردم است؟
جهانی شدن به مثابه یک ارزش از طرف نیروهای شبه روشنفکریِ ایران، بعد از تجدد، همیشه یک دغدغه اصیل بوده. در گستردگی رسانه ها در این برهه از تاریخ و به وجود آمدن عرصه مجازی، جهانی شدن ارزشی چند برابر پیدا کرده است و کسب این ارزش گویی مفهومِ افتخار ملی را تغییر داده. در این تعریف، زمانی افتخار ملی کسب می شود که نماینده ای از یک ملت، در یک فضای جهانی، به عنوان یک پدیده برتر، در حوزه ای خاص، مانند سینما، مطرح می گردد، هرچند كه معيار هاي جهاني با معيار هاي ملي و انقلابي تفاوت داشته باشد. اگر که ملتي تحت یک آرمان شکل بگیرد مانند ملت ایران، فارغ از نژاد و طبقه، نزدیکی اش به آرمان هايش است كه افتخار آميز است. تجارب تاریخیِ بیش از اندازه ای در این رابطه وجود دارد که بیانش در این نوشتار نمی گنجد. مردم و ملت ایران در دو راهی جهانی شدن به معنای عام آن و آرمان انقلابی خود ایستاده اند که رسانه ها و سیستم جهانی، مورد اول را در قالب درام و عملیات های روانی، تبلیغ و اشاعه می کنند و نامزدی اسکار براي فروشنده نیز چیزی از آن دست است. فروشنده استحاله خود را در نظام و سیستم جهانی ارزش می داند و کسب این ارزش را امری فاخر می شمارد و این امر را به ملت تبریک می گوید و آن را نیز به ملت تقدیم. غایات تمدن مدرنِ جهانی در تعارضی تمام عیار با غایات انقلاب اسلامی قرار دارد و اسکار، برآمده از همان تمدن است و هیچ سینمایی را که در پی ایجاد حس در این مسیر نباشد، به رسمیت نمی شناسد و آن را نامزد کسب افتخار نخواهد کرد و به همين خاطر، عجيب است که فروشنده ای که نه حسی می سازد و نه چیزی می فروشد در آکادمی اسکار نامزد دریافت افتخار طلایی می گردد. اگر فروشنده آنقدری آزاد است که ذیل سیستم حاکم بر جهان کسب افتخار کند، اگر آنقدر آزاد است که تصویری مخدوش از ایران به تمام جهان ارائه کند، که هست، ما نیز آزادیم تا این فرایند را به طور کلی نقد کنیم و آن را تفسیر.
قصد نقد سینمایی فروشنده نیست که اساتید نقد در ایران به بالا و پایین فیلم حسابی پرداخته اند. اما آنچه می آید چند سوال است. مگر نه اینکه سینما باید حس بسازد؟ فروشنده چه حسی می سازد؟ حرف حسابش چیست؟ تناقضات فیلم نامه مگر با مصاحبه کارگردان رفع و رجوع می شود؟ مگر نه اینکه این پدیده سینمایی و نه سینما، تصویری مخدوش و روانپریش و جنسی از ایران به جهان ارائه می دهد مانند دیگر فیلم های اصغر فرهادی؟ پس این چه افتخاری است که به مردمش در تصویر سینمایی پشت می کند و آنها را روانپریش و دروغ گو و فاقد هویت و اخلاق اصیل نشان می دهد و از طرفی در تشکیلات سینمایی سیستم که در تعارض کامل با آرمان های مردم ایران است، نامزد کسب اسکار می شود؟ به مزاحی تلخ می توان پرسید که آیا افتخاری از این والا تر نصیب ملت ایران شده است؟
فروشنده هرچه دارد از ژست نسبی گرایی خود دارد. فیلم ساز، دارای جهان بینیِ نسبی است. هستی شناسی او فاقد قطعیت بسیط لا مکان و لا زمان است. او منقطع از عالم معنا فکر می کند. ماهیت نسبی برای او اصالت دارد و سوژه نفسانی به عنوان اتمی جدا افتاده در میدانگاه فردیت، در ارتباط يك وجهي با تمامی نسبیت های عالم ماده ایستاده است و در نسبت خود و جهان خود تصمیمی اخلاقی یا خانوادگی یا اجتماعی اتخاذ می کند که کاملا نسبی است و وابسته به همین نسبیت است که هیچ قضاوت اخلاقی ای را بر نمی تابد. بماند که اصغر فرهادی حرف جدیدی در این رابطه نمی زند و به هیچ روی نمی داند که این معانی را چطور باید تبدیل به سینما کند و همیشه در دام سخن پراکنی و تناقض در سینمای خودش می افتد که به جای آنکه حس و ناخودآگاه مخاطب را هدف قرار بدهد، فکر و منطق آن را هدف می گیرد که در همین امر هم به موفقیتی دست پیدا نمی کند. سوال دیگری در حاشیه به وجود می آید. چرا اسکار و بقیه ی تریبون های رسانه ای سیستم، همیشه افرادی را از کشور های جهان سوم مطرح می کنند و به آنها جایزه می دهند که آنها سینما نمی دانند و بلد نیستند مانند فیلم سازهای مطرح جهانی جذاب باشند و حس بسازند؟ چرا اسکار جارموش را تحویل نمی گیرد یا فون تریه یر را یا همه فیلم سازهای هم پالکی فرهادی که در آمریکا فیلم می سازند؟ از آن طرف در فیلم های داخلی خودشان فقط فیلم هایی اسکار را کسب می کنند که در اوج جذابیت، روان و ناخودآگاه مخاطب را در اختیار و کنترل خود در می آورند. هرچند که تعداد کمی از این فیلم ها هم از این قاعده مستثنا باشند مانند آواتار جیمز کامرون. این موضوع امر را به فیلم سازان انتلکت ایرانی مشتبه می کند که آنها از سینما سر در می آورند و مردم نیز تا حدودی دچار این توهم می شوند. سینما حس می سازد و رو به جلو است و امید بخش و فعال، که هیچ کدام این صفت ها به اصغر نمی چسبد. سوال بزرگی است که اسکار برای چه به فيلمسازي كه به اين شدت در تناقض با معيار هاي سينمايي آمريكا است ارج مي نهد و جواب نیز به همان برزگی در دست است؛ نسبی گرایی اخلاقی و خدشه عمیق در ملت و جامعه ایرانی.
روایتِ حکایتی مدرن و سینمایی خالی از لطف نخواهد بود: زمانی که ژان لوک گدار که احتمالا از خدایان انتلکت ها و سینما نابلدان است، در بخش خارجی، نامزد دریافت جایزه اسکار شده بود گفت: آخر کی حاضر است که به خاطر یک تکه آهن به این سفر دور برود؟
 


کد مطلب: 500002

آدرس مطلب: https://www.jahannews.com/news/500002/یکبار-دیگر-اصغر-فرهادی-اسکار-شنيدن-نام-ايران-زبان-مدونا-افتخاري

جهان نيوز
  https://www.jahannews.com