جمعه ۱۰ فروردين ۱۴۰۳ - 29 Mar 2024
 
۴
۲
جایگاه صراط و امام در حقیقت شکر؛

نگویید من فقیر هستم دست شما پر است

يکشنبه ۳ بهمن ۱۳۹۵ ساعت ۱۳:۱۳
کد مطلب: 499168
حکیم آن کسی است که هم شکر می کند و هم وقتی خدا را شکر می کند می داند که خدای متعال به این شکر نیازمند نبوده است «وَ مَنْ يَشْكُرْ فَإِنَّما يَشْكُرُ لِنَفْسِهِ»
نگویید من فقیر هستم دست شما پر است
متن ذیل سخنرانی جناب آیت الله سید محمد مهدی میرباقری راجع به بیان بررسی حقیقت حکمت و ارتباط با شکر نعمات الهی و هم‌چنین جایگاه صراط و امام در حقیقت شکر است که به میزبانی سرویس فرهنگی جهان‌ نیوز تقدیم خوانندگان گرامی می‌شود:

بسم الله الرحمن الرحیم الحمد لله ربّ العالمین و صلّی الله علی سیِّدنا و نبیّنا محمّد و آله الطّاهرین و لعنة الله علی أعدائهم أجمعین.

قرآن کریم فرموده است: «وَ لَقَدْ آتَيْنا لُقْمانَ الْحِكْمَةَ أَنِ اشْكُرْ لِلَّهِ وَ مَنْ يَشْكُرْ فَإِنَّما يَشْكُرُ لِنَفْسِهِ وَ مَنْ كَفَرَ فَإِنَّ اللَّهَ غَنِيٌّ حَميد»(لقمان/12)، در این سوره خدای متعال می فرماید: ما به جناب لقمان حکمت دادیم. در روایات آمده که بر لقمان وحی شد که حکمت را می پذیرید یا نبوت را؟ پاسخ داد اگر نبوت وظیفه و تکلیف است می پذیرم، ولی اگر تکلیف نیست نمی پذیرم. بنابراین خدای متعال حکمت را به او عطا کرد. خدای متعال در قرآن همه دنیا را با همه وسعتش متاع قلیل می داند، ولی در مقابل در مورد حکمت فرموده است: «وَ مَنْ يُؤْتَ الْحِكْمَةَ فَقَدْ أُوتِيَ خَيْراً كَثيرا»(بقره/269)، اگر به کسی حکمت دادیم به او خیر کثیر دادیم.

خدای متعال حکمت هایی را که به لقمان عطا کرده است را در ذیل این آیه مبارکه بیان کرده است. اولین جمله ای که تفسیر این حکمت به حساب می آید در این سوره این است. «وَ لَقَدْ آتَيْنا لُقْمانَ الْحِكْمَةَ أَنِ اشْكُرْ لِلَّهِ وَ مَنْ يَشْكُرْ فَإِنَّما يَشْكُرُ لِنَفْسِهِ وَ مَنْ كَفَرَ فَإِنَّ اللَّهَ غَنِيٌّ حَميد»، حکمتی که به لقمان عطا کردیم این است که شکر خدا را بجا بیاورد «أَنِ اشْكُرْ لِلَّهِ» این اساس حکمت است.

 البته حکمت های دیگری از حضرت لقمان در همین سوره بیان شده، ولی شاید این تفصیل اصلی آن حکمتی است که خدای متعال به حضرت لقمان عطا کرده است. اگر کسی به این نکته رسید که باید شاکر خدای متعال باشد و قوای او در مقام شکر خدای متعال قرار گرفت این حکیم است. البته بعد یک نکته را اضافه کردند که اگر کسی در شکر نعمت ها غنای حضرت حق را ملاحظه نکرد باز هم حکیم نیست. حکیم آن کسی است که هم شکر می کند و هم وقتی خدا را شکر می کند می داند که خدای متعال به این شکر نیازمند نبوده است «وَ مَنْ يَشْكُرْ فَإِنَّما يَشْكُرُ لِنَفْسِهِ»، و می داند اگر کفران نعمت های خدای متعال را هم بکند باز هم خدای متعال حمید و محمود و ستوده است، کفران ما موجب نمی شود که او مشکور نباشد، چه ما شکر بکنیم چه شکر نکنیم او محمود و حمید است.

مقامات شکر

برای شکر مقاماتی گفته اند: مقام اول شکر که حداقل شکر است این است که این چند قدم را انسان با نعمت های خدای متعال بردارد. ما در نعمت های خدای متعال غرق هستیم، قدم اول این است که از نعمت ها غفلت نکنیم، واضح است انسانی که غافل از نعمت های خدای متعال هست شاکر نعمت ها نیست. نعمت هایی که بر او فرو ریخته است «وَ أَسْبَغَ عَلَيْكُمْ نِعَمَهُ ظاهِرَةً وَ باطِنَه»(لقمان/20)، اگر انسان از نعمت ها غافل شد حتما نعمتها را شکر نمی کند، بنابراین توجه به نعمت ها باعث می شود که پرده ها بیشتر کنار رود و نعمت های بیشتر خدا را ببینیم. توجه به نعمت ها در روایات مبدا پیدایش محبت خدای متعال هم هست. یکی از اموری که در ما محبت خدا را ایجاد می کند، یاد آوری نعمت های خدا به ما و توجه به نعمت ها و توجه به این که خدای متعال ما را تر و خشک می کند و به ما رسیدگی می کند. الطاف خدا را دیدن، موجب پیدایش محبت الهی در دل می شود.

قدم اول: نعمت های خدای متعال هم نعمت های ظاهری و هم نعمتهای باطنی هستند و بی نهایت هم هستند. «وَ إِنْ تَعُدُّوا نِعْمَةَ اللَّهِ لا تُحْصُوها»(نحل/18)، توجه به این نعمت هایی بی منتهای خدای متعال و شمارش آنها قدم اول است، مخصوصا نعمت های باطنی که هم مهم تر از نعمت های ظاهری هستند هم کمتر مورد توجه قرار می گیرند؛ لذا شکر آن نعمتها کمتر بجا می آید.

 در روایات مکرر ذکر شده است که افراد محضر معصوم آمده می گویند من فقیر هستم، حضرت فرمود: نه فقیر نیستی، اصرار کرد حضرت فرمود: آیا حاضر هستید ولایت و محبت ما را بدهید دنیا را به شما بدهیم، گفتند: نه ما این معامله را نمی پذیریم. حضرت فرمودند: پس نگویید من فقیر هستم دست شما پر است. غفلت از نعمت های خدای متعال موجب کفران نعمت می شود مخصوصا نعمت های باطنی و معنوی که کمتر مورد توجه قرار می گیرند موجب کفران آن نعمت می شود.
قدم دوم : این است که انسان نعمت را به خودش نسبت ندهد، اگر گمان کرد که من هستم که تحصیل علم و قدرت و ثروت و امکانات را کردم به جای این که به شکر برسد به عجب می رسد. خودش را می بیند و خودش را مدح و ستایش می کند، این تفکر قارونی را باید کنار گذاشت.

«قالَ إِنَّما أُوتيتُهُ عَلى‏ عِلْمٍ عِنْدی»(قصص/78)، این طور نیست که گمان کند همه چیز خودش بدست آورده است. انسانی که اول هیچ چیز نداشته ، آخرهم نخواهد داشت. وقتی ما به دنیا آمدیم هیچ کدام از این امکانات را با خودمان نیاوردیم، وقتی هم می رویم با خودمان نمی بریم. حتی اگر در این دنیا بمانیم و سنی بر ما بگذرد، خدای متعال براساس حکمت آنچه به ما داده است آرام آرام پس می گیرد. «وَ مَنْ نُعَمِّرْهُ نُنَكِّسْهُ فِي الْخَلْقِ أَ فَلا يَعْقِلُونَ»(یس/68)، آدمی که روز اول به دنیا آمده هیچ چیز نمی دانسته روز آخر هم که می خواهد از دنیا برود اگر عمرش طولانی شود «لِكَيْلا يَعْلَمَ مِنْ بَعْدِ عِلْمٍ شَيْئا»(حج/5)، در این وسط هم اگر ادعای علم کند خیلی ادعای جفایی است چون از خودش چیزی ندارد. بنابراین توجه دوم این است که این امکانات را از خودش نبیند، اگر عبادتی کرده و اگر امکانات ظاهری و باطنی دارد، این امکانات را به
انسانی که این صراط مستقیم را نمی شناسد اسیر فروع می شود. اگر از امام غافل شود نمی تواند در صراط مستقیم حرکت کند؛ لذا شکر یعنی معرفت الامام. اگر انسان به معرفت الامام نرسید شاکر نیست
خودش نسبت ندهد والا به جای شکر خدای متعال به مدح نفس و عجب مبتلا می شود.

قدم سوم هم این است که این امکانات را به اسباب هم نسبت ندهد، زمین برای من رویانده و از آسمان برای من باریده، این ها انسان را به شرک خفی مبتلا می کند. شرک خفی در انسان پیدا می شود و به غیر خدای متعال توجه می کند و محبت و امید و خوف از غیر خدای خدای متعال نتیجه این توجهات است. اگر انسان احساس کرد که خورشید مبدأ اثر است به او دل می بندد و از غروب کردن آن هم وحشتناک می شود و می ترسد. لذا قدم سوم این است که امکانات را به اسباب هم نسبت ندهد اینها همه اسباب هستند. در دعای ابوحمزه می خوانیم: «وَ الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِي وَكَلَنِي إِلَيْهِ النَّاسُ فَأَكْرَمَنِي وَ لَمْ‏ يَكِلْنِي‏ إِلَيْهِمْ فَيُهِينُونِي» خدای متعال ما را به مخلوقات واگذار نکرده است اینها جنود الهی هستند که به ما کمک می کنند اگر کسی واقعا این سه قدم را برداشت برای قدم چهارم محیا می شود.

قدم چهارم این است که این نعمت ها را به صاحب نعمت که حضرت حق هست نسبت بدهد. اگر کسی احساس کرد که این نعمت ها و امکانات را خدای متعال برای او فراهم کرده است همین توجه قدم اول شکر است که در روایات از آن به حمد کردن خدای متعال بر نعمت تعبیر شده است که این اولین قدم است. فرمودند اولین قدم حمد هم همین است و حمد به این محقق می شود که نعمت ها را از خدا بدانیم. این قدم اول در وادی شکر است که چهار رکن در آن محقق است: انسان از غفلت و عجب و شرک رها شود و نعمت های ظاهری و باطنی را به ولی نعمت و صاحب حقیقی نعمت نسبت بدهد، این قدم اول است.

قدم پنجم در وادی نعمت این است که نعمت ها از او است و او صاحب این نعمت ها است و این نعمت ها امانت در نزد ما هستند و ما هیچ وقت مالک این نعمت ها نمی شویم چون این نعمت ها همه امانت در نزد ما هستند و مالک او است «لَهُ مُلْكُ السَّماواتِ وَ الْأَرْض»(بقره/107)، بنابراین این امکانات باید در مسیری که او اراده کرده است بکار بیفتد. به تعبیر دیگر اگر خدای متعال حکیم است و اگر آن کسی که این نعمت ها را بما داده حکیم مطلق است، هیچ گاه این نعمت ها را لغو خلق نکرده است بلکه این نعمت ها را برای یک اهدافی آفریده است. لذا قدم بعدی در وادی شکر این است که انسان هدف نعمت را بشناسد که این چشم را برای چه خدا به من داده است؟! این گوش و این قلب و این امام را برای چه برای من خلق کرد؟! همین طور نعمت های دیگر را برای چه به من داده است؟!

در رساله حقوق امام سجاد (ع) یکی از مهم ترین حقوقی که برای دیگران در مواضع متعدد نسبت به ما ذکر کرده است این است که بدانیم که اینها از طرف خدا هستند، می فرمایند: حق اول همسرتان این است بدانید او نعمت خدا است این حق او است. بنابراین قدم بعدی این است که اگر انسان این امکانات را از خدای متعال دید بداند خدای حکیم امکانات را لغو خلق نمی کند و حتما هدفی از این امکانات هست، آن هدف را شناختن بعد هم امکانات را در مسیر آن هدف بکار انداختن می شود شکر.

هدفی که خدای متعال این امکانات را برای آن هدف آفریده چیست؟ به یک تعبیر هدف این است که ما از طریق این امکانات به خدای متعال برسیم هیچ هدف دیگری نبوده است، اگر خدای متعال ما را در این عالم برای معرفت و محبت خودش و بندگی خودش آفریده است «وَ ما خَلَقْتُ الْجِنَّ وَ الْإِنْسَ إِلاَّ لِيَعْبُدُون»(ذاریات/56)، اگر خدای متعال ما را برای این آفریده است، همه امکاناتی هم که بما داده است امکانات بندگی هستند، هیچ امکانی که در آن راهی به سوی بندگی خدای متعال باز نشده باشد در این عالم به آدم ندادند. والا معنایش این است که خود خدای متعال ما را در حجاب شرک قرار داده است و دیگر از ما بندگی خواستن بی معناست.

هر امکانی که بما داده است می تواند در مسیر بندگی خدا قرار بگیرد، بنابراین نتیجه این می شود که اگر کسی بخواهد شاکر باشد باید این نعمت ها را در مسیر بندگی خدای متعال قرار بدهد و اینها را نردبان تقرب به خدای متعال قرار دهد. به تعبیر دیگر باید این امکانات را از خدای متعال بگیرد و به خدای متعال برگرداند و در این داد و ستد خودش به خدای متعال نزدیک شود و به خشوع و خضوع برسد. اگر انسان این امکانات را گرفت و به این امکانات مشغول شد این غافل و مشرک می شود.

شکر و خرج شدن نعمات در راه امام

اگر بخواهیم به تعبیر دیگر همین مطلب را بیان کنیم این است که باید این نعمت ها انسان را در صراط بندگی خدای متعال قرار بدهد، وقتی این نعمتها در صراط قرار گرفت ما را هم به خدای متعال نزدیک می کند «وَ الْعَمَلُ الصَّالِحُ يَرْفَعُه»(فاطر/10)، عمل صالح صاحبش را بالا می برد و به خدای متعال نزدیک می کند. باید نعمت ها در صراط مستقیم قرار بگیرد والا اگر این چشم و گوش و زبان در غیر صراط مستقیم قرار گرفت شکر نشده است، به تعبیر دیگر باید این امکانات در مسیر امام قرار بگیرد.

اگر بخواهیم به بیان دیگر بیان کنیم در عالم دو تا مسیر بیشتر نیست، یکی صراط مستقیم است که صراط معرفت خدا و محبت خدا و صراط بندگی خدا است. «وَ أَنِ اعْبُدُوني‏ هذا صِراطٌ مُسْتَقيمٌ»(یس/61)، پس اگر خدای متعال ما را برای بندگی آفرید؛ معنایش این است که برای صراط مستقیم آفریده است و همه این امکانات باید در صراط مستقیم قرار بگیرد. صراط مستقیم خدای متعال جاده آسفالت شده که نیست، صراط توحید و صراط معرفت و صراط بندگی خدای متعال، امام است. اگر امکانات ما در وادی ولایت امام قرار گرفت شکر است والا هر امکانی که بیرون از وادی ولایت امام باشد کفران شده است، اگر یک نگاه انسان بیرون از وادی ولایت امام باشد، این نگاه نگاهی است که کفران نعمت با او اتفاق می افتد و معنی محرمات و واجبات هم همین است.

خدای متعال هیچ چیز را واجب نکرده است، راجح نکرده است مگر آن چیزی که ما را به خدا نزدیک می کند و هیچ چیزی را حرام نکرده است مگر آن چیزی که ما را از خدا دور می کند. به تعبیر دیگر آنچه در صراط مستقیم است، واجبات و مباحات و مستحبات است و آنچه بیرون صراط مستقیم است، محرمات و مکروهات و منهیات است. هر چه در عالم مبغوض و منهی است آن چیزی است که بیرون از صراط بندگی است، پس آنچه مبغوض است این است که انسان امکانات را در مسیر غیر بندگی
می فرماید: «إِنَّا هَدَيْناهُ السَّبيلَ»، ما که به عالم دنیا آمدیم، امام هم به عالم دنیا آمده، اگر امام در عالم دنیا نمی آمد اگر کسی بندگی نمی کرد مقصر نبود، وقتی امام به عالم دنیا آمد امام سبیل وصراط است و می شود در راه توحید حرکت کرد و از آدم بازخواست می کنند. «إِمَّا شاكِراً وَ إِمَّا كَفُورا».
خدای متعال خرج کند و قلبش در مسیر غیر بندگی قرار داده شود.

لذا اگر قلب انسان پر از صفات رذیله و شرک و محبت غیر خدا شود و همه قوای او ‌در مسیر غیر بندگی قرارگیرد این کفران نعمت و معصیت و گناه است و بر عکس اگر همه قوای او در مسیر بندگی قرار گرفتند شکر و طاعت خدای متعال است. باطن همه طاعت ها به همین شکر بر می گردد و باطن همه معصیت ها به کفران بر می گردد، هیچ چیزی غیر از این نیست.

اگر خدای متعال ما را به طاعت دعوت کرده و دستور به واجبات و محرمات داده و ما را به صفات حمیده دعوت کرده است، در واقع ما را به شکر خودش دعوت کرده است و چیزی غیر از این نیست. اگرگفته است در این مسیر حرکت کنید و قلبتان باید پر از صفات حمیده و پر از محبت خدا و پر از بغض دنیا و اولیا طاغوت باشد، این همان شکر نعمت است. شکر یعنی؛ نعمت ها را در مسیر خدا و در مسیر توحید به راه ا نداختن که این مسیر توحید همان صراط مستقیم و صراط عبودیت است، همان وادی ولایت امام است.

همه واجبات و محرمات همین است؛ لذا اگر کسی واجبات را انجام داد و محرمات را ترک کرد شاکر است؛ یعنی اگر انسان مواظب واجبات و تکالیف الهی بود شاکر است، چون تکالیف الهی بیان شکر و بیان طریق عبودیت و بندگی و بیان صراط مستقیم هستند؛ لذا درست است که کسی بگوید شکر یعنی؛ با خدا معامله کردن این حرف درستی است.

شکر یعنی؛ در صراط مستقیم و صراط امام بودن این هم درست است. شکر یعنی؛ واجبات را انجام دادن محرمات را ترک کردن این هم درست است، ولی باطن اینها یک کلمه بیشتر نیست، شکر یعنی؛ از خدا گرفتن به خدا برگرداندن. کسی که داد و ستدش با خدا است شاکر است. کسی که از غیر خدا می گیرد مشرک است و دیگر نمی تواند شاکر باشد. کسی که از خدا می گیرد، خرج غیر خدا می کند باز هم این هم به یک نحوی مشرک است شاکر نیست؛ لذا حقیقت توحید هم به همین شکر محقق می شود.

اگر کسی شاکر بود عابد می شود، اگر کسی شاکر بود موحد می شود، اگر کسی به هر اندازه ای از شکر فاصله گرفت از توحید فاصله می گیرد، اگرچه مبتلا به شرک خفی شود؛ لذا فرمود: حکمتی که به لقمان دادیم این است «وَ لَقَدْ آتَيْنا لُقْمانَ الْحِكْمَةَ أَنِ اشْكُرْ لِلَّهِ وَ مَنْ يَشْكُرْ فَإِنَّما يَشْكُرُ لِنَفْسِهِ»، در یک روایت حضرت حکمت را معنا کردند به «طَاعَةُ اللَّهِ‏ وَ مَعْرِفَةُ الْإِمَام‏»(1)، فرمود: حکمت یعنی؛ طاعت الله. شکرهم یعنی؛ طاعت الله. شکر یعنی؛ نعمتها را در مسیر خدا به حرکت در آوردن، یعنی؛ طاعت دیگر معنایی غیر از این ندارد. طاعت شکر است، معصیت کفران نعمت است.

بعد فرمود: «وَ مَعْرِفَةُ الْإِمَام‏»، معرفت الامام هم روشن است شکر یعنی؛ نعمت ها را در صراط مستقیم به حرکت در آوردن. انسانی که این صراط مستقیم را نمی شناسد اسیر فروع می شود. اگر از امام غافل شود نمی تواند در صراط مستقیم حرکت کند؛ لذا شکر یعنی معرفت الامام. اگر انسان به معرفت الامام نرسید شاکر نیست، اگر انسان بخواهد طاعت الله کند باید عارف به امام باشد. طاعت الله یعنی، دنباله رو امام بودن «مَنْ أَطَاعَكُمْ‏ فَقَدْ أَطاعَ‏ اللَّه‏»؛ لذا عنایت کنید دقیقا این روایت با این آیه یکی است. فرمود: حکمت یعنی «طَاعَةُ اللَّهِ‏ وَ مَعْرِفَةُ الْإِمَام‏» اینجا می فرماید حکمت، همان حقیقت شکر نسبت به خداوند متعال است.

بیان مسئله شکر و کفر نعمت ها و صراط مستقیم در سوره انسان

لذا خدای متعال همین مطلب را در سوره هل اتی با یک بیان لطیف دیگری گفته است، خدای متعال در سوره مبارکه هل اتی از نعمت هایی که به انسان داده است صحبت می کند. «هَلْ أَتى‏ عَلَى الْإِنْسانِ حينٌ مِنَ الدَّهْرِ لَمْ يَكُنْ شَيْئاً مَذْكُورا» آیا یک دورانی بر این انسان گذشته است که شیء مذکوری نبود؟! بود، ولی قابل ذکر نبود؛ یعنی می خواهد بگوید شما یک دورانی شیء قابل ذکری نبودید خدای متعال از آنجا کار را با شما شروع کرده است، شما را در قالب یک شیء خلق کرده است که« لَمْ يَكُنْ شَيْئاً مَذْكُورا»، بود، ولی در عین حال مذکور نبود.

بعد شما را سیر داده در عوالم به عالمی آورده که «إِنَّا خَلَقْنَا الْإِنْسانَ مِنْ نُطْفَةٍ أَمْشاجٍ نَبْتَليهِ فَجَعَلْناهُ سَميعاً بَصيرا» این شیء غیر قابل ذکر را در قالب نطفه خلق کرده است. «اَمْشاجٍ»، که دارای استعدادهای مختلفی است و طبیعتا قابلیت پیدا می کند که او را امتحان کنیم ببینیم کدام مسیر را انتخاب می کند «نَبْتَليهِ»، برای اینکه این انسانی که دارای استعدادهای مختلف است، امکان امتحان برایش فراهم شود «فَجَعَلْناهُ سَميعاً بَصيرا»، سمع و بصر به او دادیم و امکان فهم علم معرفت به او دادیم تا او را امتحان کنیم.

این انسانی که قابل ذکر نبود را سیر دادیم او را در قالب نطفه ای قرار دادیم که دارای استعدادهای متفاوت بود بعد او را به دنیا آوردیم و در این دنیا به او امکانات و سمع و بصر دادیم که عمده معرفت های ما به این دوتا بر می گردد.
بعد می فرماید: «إِنَّا هَدَيْناهُ السَّبيلَ إِمَّا شاكِراً وَ إِمَّا كَفُورا»(انسان/3)، به سبیل هم او را هدایت کردیم این امکانات را دادیم راه را هم به او نشان دادیم که «إِمَّا شاكِراً وَ إِمَّا كَفُورا»، اگر همه این امکانات را به انسان داده باشند بدون هدایت به سبیل شکر و کفری نیست. در روایات ما سبیل یعنی؛ امام. اگر خدای متعال همه امکانات را بما می داد، ولی امام را پیش روی ما قرار نمی داد ما هر کاری می کردیم در این عالم مورد مواخذه قرار نمی گرفتیم چون راه به سوی خدا بسته بود.

چشم و گوش و همه چیز داده است، ولی راه بسته است. وقتی سبیل به سوی خودش را باز کرد انسان می تواند این امکاناتی که خدا به او داده در این سبیل به حرکت در آورد. اگر در این سبیل به حرکت در آورد به شکوفایی می رسد، اگر بذر وجود انسان در وادی ولایت امام قرار گرفت این بذر شجره طیبه می شود.

امام رضا (ع) در روایت معروفی که راجع به امامت دارند شئون امام را بیان می کنند، بعضی از شئونی که می گویند خیلی عجیب است، می فرمایند: «الْإِمَامُ السَّحَابُ‏ الْمَاطِرُ وَ الْغَيْثُ الْهَاطِلُ وَ السَّمَاءُ الظَّلِيلَةُ وَ الْأَرْضُ الْبَسِيطَة«(2)، امام عرض بسیط و زمین واسع است، امام «السَّمَاءُ الظَّلِيلَةُ»، است که هم زیر پای شما پهن می شود هم سایه بر سرتان می اندازد، بذر وجود شما را در بر می گیرد، امام «السَّحَابُ‏ الْمَاطِرُ»، است، امام ابر بارنده
کسی که داد و ستدش با خدا است شاکر است. کسی که از غیر خدا می گیرد مشرک است و دیگر نمی تواند شاکر باشد. کسی که از خدا می گیرد، خرج غیر خدا می کند باز هم این هم به یک نحوی مشرک است شاکر نیست؛ لذا حقیقت توحید هم به همین شکر محقق می شود.
است. امام «الْغَيْثُ الْهَاطِلُ»، است باران پر نفع است.

اگر شما قوای خودتان را در وادی وجود امام قرار دادید آن وقت در این سرزمین حاصل خیر باران رحمت امام بر شما می بارد و این ابر بر سر شما سایه می اندازد و این آسمان بر سر شما سایه می اندازد. امام مثل شمس طالعه است، مثل خورشید بر شما می تابد و شما را شکوفا می کند. شکر نعمت یعنی؛ همه این امکانات را در صراط مستقیم و در وادی ولایت امام قرار دادن و به امام گره زدن.

 اگرانسان خود را به امام گره زد شاکر است، اگر به امام گره نزد شاکر نیست. معنی رسیدن به توحید و معنی بندگی هم همین است. پس اگر بخواهیم حقیقت شکر را معنا کنیم در یک کلمه خلاصه می شود شکر یعنی امکانات را از خدا گرفتن و به خدا برگرداندن. یعنی با امام حرکت کردن و در صراط مستقیم بودن و طاعت امام کردن. همه به یک جا بر می گردد یک اساس بیشتر ندارد. شاکر آن کسی است که با امام سیر می کند، اگر کسی از امام فاصله گرفت کافر است؛ لذا خدای متعال در سوره هل اتی بعد از اینکه می فرماید ما قافله وجود شما را تا اینجا آوردیم و به امام رساندیم، می فرماید: «إِنَّا هَدَيْناهُ السَّبيلَ»، ما که به عالم دنیا آمدیم، امام هم به عالم دنیا آمده، اگر امام در عالم دنیا نمی آمد اگر کسی بندگی نمی کرد مقصر نبود، وقتی امام به عالم دنیا آمد امام سبیل وصراط است و می شود در راه توحید حرکت کرد و از آدم بازخواست می کنند. «إِمَّا شاكِراً وَ إِمَّا كَفُورا».

کسی که نعمت امام را کفران می کند و این امکانات را به امام نمی رساند «إِنَّا أَعْتَدْنا لِلْكافِرينَ سَلاسِلَ وَ أَغْلالاً وَ سَعيرا»(انسان/4)، این عذاب های سخت برای او است. انسانی که از امام فاصله می گیرد مستحق عذاب های سخت است. گاهی بعضی می گویند اگر یک موی زنی بیرون بود خدای متعال هزار سال او را به جهنم می برد، ممکن است اگر همه موهای کسی بیرون باشد او را یک لحظه هم جهنم نبرد.  ممکن است برای یک دانه مو بیرون بودن هم تا قیامت او را به جهنم ببرد و ممکن است اگر این مو بیرون ماندن در تمام عمر انسان هم بوده ولی متوجه نبوده است لحظه ای هم به جهنم نرود.

اگر از سر طغیان و سرکشی و مخالفت با امام نباشد خدای متعال می آمرزد، ولی اگر یک دانه مویش را بیرون بگذارد و از سر طغیان وسر کشی با امام باشد به خاطر همین یک دانه مو او را به جهنم می برند و تا قیامت هم نمی بخشند. اگر کسی از سر مسامحه در دین خدا و از سر بی مبالاتی به دین خدا یک گناه انجام داده است آن قدر او را در جهنم نگه می دارند تا برگردد، ولی اگر سر بی مبالاتی نیست، بنده خداست و گردن کشی و طغیان در مقابل خدا ندارد، ولی می لغزد بعد هم پشیمان است، این شخص اگر هزار تا گناه هم کند خدای متعال می بخشد.

در دعای ابوحمزه امام سجاد می فرماید: خدایا! تو بر من خیرات نازل کردی! من در مقابل این خوبی ها بدی کردم! یکی یکی نعمت های خدا و بدی های آدم را می گوید. بعد امام سجاد(ع) در دعای ابوحمزه به ما یاد می دهد که به خدا بگویید: خدایا! اگر من معصیت کردم از سر گردن کشی نبوده است «إِلَهِي لَمْ أَعْصِكَ‏ حِينَ عَصَيْتُكَ وَ أَنَا بِرُبُوبِيَّتِكَ جَاحِد» نمی گفتم تو پروردگار بدی هستی! «وَ لَا بِأَمْرِكَ مُسْتَخِفٌّ وَ لَا لِعُقُوبَتِكَ مُتَعَرِّضٌ وَ لَا لِوَعِيدِكَ مُتَهَاوِن‏»، تهدیدهای تو را کم نمی گرفتم! «وَ لَكِنْ خَطِيئَةٌ عَرَضَتْ وَ سَوَّلَتْ لِي نَفْسِي‏»، خطایی بود عارض شد و نفس من مرا فریب داد، خدای متعال این را می بخشد. اگر انسان یک عمر هم گناه کرده باشد این طور در خانه خدا بیاید خدا می بخشد، اما اگر یک گناه از روی سرکشی باشد نمی بخشد.

مثلا العیاذ بالله بگوید برای چه چادر سر می کنید؟ چه کسی گفته چادر سر کنید؟ مثلا در ادبیات روشنفکران قبل از انقلاب بود که می گفتند (کلاغ سیاه و غیره...) مسخره کردن حکم خدا را خدا نمی بخشد، این قدر او در جهنم نگه می دارد تا برگردد اگر برنگشت تا ابد او را نگه می دارد، خدای متعال با کسی تعارف ندارد. گردن کشی و سرفرازی در مقابل خدای متعال بی معناست اگر چه به اندازه یک فرع هم باشد، فرع و اصل ندارد، ولی اگر از سر گردن کشی و طغیان نیست اگر هزار تا معصیت هم سر زده است، ولی پشیمان است خدای متعال بیش از هزار تا هم باشد می آمرزد.

در روایت فرمود: کسی که برای امام حسین گریه کند اگر چه گناهان او به اندازه کف روی آب ها باشد خدا می بخشد؛ معنایش این است در وجود مؤمن طغیان نیست گناه کف روی آب است که با یک گریه بر امام حسین هم پاک می شود، ولی اگر کسی از عمق وجودش نسبت به حدود الهی تعدی می کند ولو در یک نگاه العیاذ بالله چه کسی گفته نگاه نکنید؟ چه کاره بوده تا آخر برای عالم تکلیف معین کند؟ العیاذ بالله می گوید پیامبر در دوره عرب جاهلی زندگی می کرده و اسیر افکار دوره جاهلیت بوده است، یک حدود و دیاتی گفته اینها را که تا آخر عالم نمی شود عمل کنیم، خدای متعال این را نمی آمرزد، این قابل آمرزش نیست، این گردن فرازی در مقابل خداست.

اعلام این است که من می فهمم، ولی پیغمبر نمی فهمند این را که خدا نمی بخشد. توهم کردند که ما از پیغمبر بهتر می فهمیم، پیغمبر در آن دوران در جامعه عرب جاهلی زندگی می کرده است اینها قابل مغفرت نیست، ولی اگر آدم یک عمر هم گناه کرده است، ولی قصد تعدی نداشته است به خا طر اینکه بشر است و غیر معصوم و لغزش دارد و از عمق وجودش پشیمان است و هیچ وقت طغیان بر خدا نمی کند، اینها قابل مغفرت است.

اگر خدای متعال حکمتی به کسی عطا کند، خیر کثیر به او داده است و آن این است که او را به مقام شکر برساند، مقام شکر هم مقام بندگی و مقام طاعت و همان مقام معرفت الامام است. کسی که به معرفت امام نرسید شاکر نیست، کسی که به طاعت الله نرسید شاکر نیست؛ لذا مقام حکمت همان مقام طاعت الله بمعرفت الامام است. حکیم آن کسی است که همه عمرش مشغول شکر است، نعمت ها را از خدای متعال می گیرد در صراط خدای متعال به چرخش می اندازد و در این داد و ستد با خدای متعال هم دائما خودش را بدهکار خدا می داند و می داند اگر کفران نعمت هم بکند خدای متعال «فَإِنَّ اللَّهَ غَنِيٌّ حَميد»، است، چه کفر کند چه شکر برای خدای متعال هیچ تفاوتی ایجاد نمی شود. السلام علیک یا اباعبدالله...

پی نوشت ها:
(1) الكافي (ط – الإسلامية)، ج‏1، ص: 185
(2) تحف العقول، النص، ص: 439
نام شما

آدرس ايميل شما
برای ارتقای فرهنگ نقد و انتقاد و کمک به پیشرفت فرهنگ و اخلاق جامعه، تلاش کنیم به جای توهین و تمسخر دیگران، نظرات و استدلال هایمان را در رد یا قبول مطالب عنوان کنیم.
نظر شما *


فرامرز
Iran, Islamic Republic of
کارها به کردار است نه به گفتار پیامبر و امامان خود کردار بودن و پس گفتار آنها نخست خود کاری را انجام می دادند و پس از آن دیگران را تشویق به کار میکردند آیا ما هم اینچنین هستیم
خوش آمدی جهان