گروهها و تشکلهای اصولگرا در سالهای اخیر همواره با یک دوگانه مهم و سرنوشتساز در انتخابات مواجه بودهاند. این دوراهی در حقیقت درباره نقطه عزیمت در فعالیتهای انتخاباتی است که البته به همان میزان به کل فعالیتها و رفتارهای انتخاباتی آنها رنگ و جهت میدهد.
۱. آرمانخواهان همواره بر این اعتقاد خود پافشاری کردهاند که باید سازمان رأی خود را بر بدنه حزبا... و جبهه وفاداران به انقلاب اسلامی بنا کنند. بنابراین مکلفند تا مطالبات، شعارها، سلایق و چهرههای مطلوب این جریان را محور کار خود قرار دهند. آنگاه بر پایه همراهی و فعالیت این سازمان رأی منسجم، پرانگیزه و انقلابی رأی اکثریت را در انتخابات از آن خود کنند.
۲. جریانی دیگر اما با تاکید بر واقعگرایی همواره با این فرض که بدنه انقلابی با درک خطر جریان مقابل و ضرورت وحدت به صورت طبیعی با او در زیر چتر ائتلاف انتخاباتی همراه خواهد شد، سراغ اقشار دیگر مردم یا همان به اصطلاح قشر خاکستری رفته و مطالبات و سلایق آنها را محور کار خود قرار داده تا بتواند حجم بیشتری از سبد آرای عمومی را از آن جریان انقلابی کند.
هر دو گروه اما در پیشبرد راهبرد خود برای رسیدن به هدف، یعنی پیروزی کاندیدای مطلوب ناکام بودهاند.
گروه اول معمولاً به سرعت بدنه وفاداران را با شعارها و مطالبات انقلابی همراه کرده و سازمان رأی پرقدرتی را برای خود فراهم میکند؛ اما بهدلیل غفلت از مطالبات اکثریت مردم یا استفاده از چهرهها و روشهای تبلیغاتی کمتر جذاب برای قشر خاکستری در جذب آرای عموم مردم ناکام میماند.
گروه دوم هم یا موفق به شکلدهی ائتلاف فراگیر میان همه نیروهای انقلاب نمیشود یا بهدلیل توجه به مطالبات طبقه متوسط از سوی بدنه انقلابی با بدبینی متهم به عدول از ارزشها و کوتاه آمدن از آرمانها میشود. به همین دلیل نمیتواند سازمان رأی منسجمی متشکل از جوانان و نیروهای جانفدا برای اقدامات انتخاباتی خود سامان دهد.
در حقیقت آرمانخواهان بخش قابل توجهی از سازمان رأی انقلابی را دارند اما قشر خاکستری را ندارند و واقعبینها هم در جلب اکثریت آرای قشر خاکستری بهدلیل نداشتن سازمان رأی ناتواناند. برای نمونه رأی ۴ میلیونی دکتر جلیلی و رأی ۶میلیونی دکتر قالیباف را در همین چارچوب میتوان ارزیابی کرد.
فرایند نزدیک کردن این دو نحله یا سلیقه انتخاباتی امری زمانبر و بلندمدت است. بهخصوص با سوابق گاهی تلخی که در رقابتهای انتخاباتی میان دو گروه پیش آمده است، اما در دوره فعلی انتخابات یک هدفگذاری هوشمندانه و دقیق میتواند هم این 2 سلیقه، منش و گروه را به هم بسیار نزدیک کند و هم در جلب آرای بدنه انقلابی و قشر خاکستری هم یک همراستایی فوقالعاده ایجاد کند.
اعتراض به ادامه روند فعلی در اداره کشور و بهخصوص قوه مجریه و در یک کلام «نه به وضع موجود» میتواند همان هدفگذاری هوشمندانه بهعنوان تابلو و شعار برنده انتخابات ۹۶ باشد.
۱. بدنه انقلابی بهدلیل انتقادات مبنایی نسبت به دولت چون خوی اشرافیگری، تفکر غربگرایی که در مهمترین دستاورد دولت یعنی برجام خلاصه شده به حق معترض وضع موجود است. همین اعتراض به وضع موجود به شرط انتخاب راهبرد مناسب تبلیغاتی برای آن میتواند بهسرعت سازمان رأی پرانگیزه و منسجمی را فراهم کند. به این سازمان رأی پرقدرت میتوانید طبقات محروم و مستضعفان را هم بیفزایید.
۲. قشر خاکستری نیز به دلیل نارضایتی از بیعملی دولت، کماثر بودن برجام و همچنین وخامت اوضاع اقتصادی ناشی از رکود عمیق از هر پیشنهاد جایگزینی که اولاً بازگشت به گذشته نبوده و امیدواری به موفقیت آن بالا باشد، بهسرعت استقبال میکند و با آن همراه خواهد شد.
برای مدعای بالا مصادیق متعددی میتوان برشمرد و همچنین پیمایشهای افکار عمومی متعددی این نزدیکی دیدگاه دو بخش از جامعه امروز ایرانی یعنی جریان وفادار به انقلاب اسلامی و قشر خاکستری را در این نقطه تأیید میکند.
لذاست که همه نیروهای فعال در جریان سیاسی منتسب به انقلاب اسلامی باید از این فرصت مهم و پنجره طلایی پیش آمده در این انتخابات حداکثر بهره را در جهت همراهی ملی در نفی جریان لیبرال و غربگرای حاکم بر قوه مجریه بهکار ببندند.
البته در کنار لزوم اتخاذ این راهبرد سیاسی و انتخاباتی با همه الزامات تبلیغاتی و رسانهای بهدلیل ماهیت انتخابات ریاستجمهوری گزینه نهایی جریان انقلابی در این زمینه از اهمیت فوقالعادهای برخوردار است. فردی که بتواند شعار «نه به وضع موجود» را به درستی نمايندگی كند و ضمن مقبول بودن در میان جریان آرمانگرايان، با قشر خاكستری امكان گفتوگو و اشتراک منافع ایجاد كند.
تا انتخاب گزینه نهایی این جریان شاید هنوز زمان زیادی باقی مانده باشد اما برای استفاده مناسب و انقلابی از پنجره طلایی «نه به شیوه اداره کشور» همین حالا هم دیر شده است.